باز ما ماندیم و شهر بی تپش!

زمان گذشت،‌ فرصت امیدواری به پایان رسید و او نیامد ….
شاید برای آنکه «اگر انجا که باید باشی ،‌نباشی فرقی نمی کند به نماز نشسته باشی ،‌یا به شراب نشسته باشی»

 

۱۰ رویداد برتر علمی سال ۱۳۸۳

روز چهارشنبه ۱۷ فروردین سال جاری روزنامه جام جم در صفحه دانش خود اقدام به انتشار مقاله ای کرد که از جهات مختلف قابل بررسی است .
بر اساس رسمی قدیمی معمولا نشریات گوناگون سعی می کنند در آستانه سال جدید به معرفی رویدادهای برگزیده در حوزه تخصصی خود بپردازند. این امر مساله تازه ای نیست اما آنچه در این کار جالب بود این است که شاید برای نخستین بار در تاریخ روزنامه نگاری علمی ایران (‌البته تا جایی که من می دانم) معرفی ۱۰ رویداد علمی سال ۱۳۸۳ بر اساس ترجمه نشریات دیگر رخ نداد بلکه روزنامه جام جم با نظر خواهی از مراکز علمی و پژوهشی جهان این موارد را معرفی کرد . حدود ۱۵ سازمان و موسسه و وزارتخانه داخلی و بیش از این تعداد مرکز علمی خارجی ( از NASA و ESA و مجله Science‌و …) در این نظر سنجی مورد پرسش واقع شدند تا نتیجه نظر انها از سوی ویراستاران علمی جام جم تدوین و اعلام شود.
نکته جالب ماجرا در نحوه اعلام این ۱۰ خبر و اولویت انها نیست (‌که به هر حال در این گونه انتخابها اختلاف نظرهایی هم هست )‌اما آنچه مهم است انکه از بین مراکز ایرانی که از ۲۰ روز زودتر فاکس درخواستهای ما به دست آنها رسیده بود تنها معاون محترم پژوهشی وزیر علوم و تحقیقات و فناوری ، جناب دکتر رضا منصوری که مدیریت مسولی دو نشریه علمی نجوم و دانشگر را نیز بر عهده دارند به درخواست ما پاسخ دادند و پاسخ ایشان نیز چنین بود « متاسفانه فرصت ندارم»
بنابراین آنچه انتخاب شد گزینش من و همکارانم از میان پیشنهادهای نهادهای خارجی بود.
جالب آنکه دکتر منصوری چندی قبل در سرمقاله ماهنامه دانشگر سرمقاله زیبایی در باب اولویت داشتن دانشمندان ایرانی بر خارجی و ضرورت جا افتدن این دیدگاه که تقی و حسن و لقب دکتر نقصانی نسبت به مایک و جان و لقب پرفسور ندارند نوشته بودند.
به راستی چگونه باید رشد علمی یک کشور را باور کرد در حالیکه افراد فعال در حوزه علمی آن رفتارهای حرفه ای و اخلاقی حرفه خود را باور ندارند.
چر باید دانشمندی یا روزنامه نگاری در صدها کیلومتر آنسو تر بدون آنکه خبری از روزنامه نگاری ایرانی داشته باشد در پاسخ درخواست ایمیلی یک خبرنگار ساده ایرانی در کمتر از ۴۸ ساعت فهرستی از ایده های خود را برای او بفرستد اما دانشمندان هموطن او (جز یک نفر )‌حتی به درخواست او جواب منفی هم ندهند؟
می خواستم گلایه کنم از روزنامه که این رویداد کمتر تجربه شده در ایران را چرا در صفحه اول خود منعکس نکرد و چرا دیگر روزنامه ها نسبت به آن واکنش نشان ندادند اما می بینم چه انتظاری می توان داشت وقتی بزرگان علمی ما هنوز به این کارها به چشم سرگرمیهای بی ارزش نگاه می کنند.
راه برای رفتن هست اگر بیاموزیم که شعار دادن کافی نیست . حرفهای زیبا ممکن است تهییج کننده باشد اما تا وقتی به جامه عمل در نیایید هیچ ارزشی ندارد
دوستان و استادان دانشمند و مسولین علمی کشور بیایید در کنار یادگیری مبانی حرفه ای علمی بودن اخلاق و وظایف جنبی آن را نیز بپذیریم .

صندلی که برای ما داغ بود

یکی از برنامه هایی که جایش در تلویزیون ما خالی بود برنامه های از جنس Talk show ‌یا گفنگوهایی ویژه باافراد مختلف است . نمونه بی نظیر این برنامه ها در شبکه های مختلف تلویزیونی جهان اجرا می شود که شاید یکی از مهمترین آنها برنامه معروف لری کینگ در CNN‌و Hard Talk‌ در شبکه BBC‌ است که به واسطه مطالعه دقیقی که در انتخاب میهمانان انجام می شود و تسلط اجرا کننده این برنامه ها بر موضوع نوعی سندیت اجتماعی پیدا کرده است.
امروزه بیشتر از آنکه حضور یک میهمان در برنامه لری کینگ باعث اعتبار این برنامه شود ‌،‌ این حضور باعث اعتبار آن شخص خواهد شد.
در ایران نیز چندی است در مباحث سیاسی دو برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه ۲ سیما با اجرای مرتضی حیدری و برنامه تا نتها در شبکه خبر سعی کرده اند این نقیصه را رفع کنند اما اکثر میهمانان این برنامه ها به واسطه ذات سیاسی برنامه از میان چهره های اقتصادی ، سیاسی یا اجتماعی انتخاب می شوند.
ظهور برنامه صندلی داغ با قالب نسبتا جدید و اجرای فردی ماهر چون داریوش کاردان باعث شد تا این نقیصه تا حدی رفع شود اگرچه این برنامه با اجرای منوچهر نوذری با افت اجرایی خاصی روبرو شد اما با حضور بازیگری چون نجفی با ویژگیها و کارکتارهای شخصیتی ویژه و تحرک فراوان بار دیگر این برنامه را در معرض توجه قرار داد. اما بحث من در مورد این برنامه و نحوه اجرا و فاصله آن با استانداردهای چنین برنامه ای نیست . بحث من تنها به حول حضور یک میهمان ویژه نوروزی در این برنامه محدود می شود
حمید جدیری خداشناس
مردی که در معرفی او از صفاتی چون منجم ‌سیاح و پژوهشگر یاد شد و از او به عنوان یککارشناس نجوم سخن به میان آمد .
نمی دانم آیا آقای خداشناس از اعطای این صفات به خود آگاه بود یا نه اما این باری از تقصیرات برنامه سازان کم نمی کند.
همانگونه که در بالا نوشتم آنچه باعث اعتبار چنین برنامه هایی در دنیای رسانه شده است تسلط و اطلاع مجری و برنامه سازان از محتوای بحث است و این همان چیزی است که در این برنامه خاص نبدش بسیار چشمگیر و تاسف برانگیز بود.
اگر مجریان و برنامه ریزان این برنامه اندکی از نجوم اگاهی داشتند صفت اخترشناس را برای فردی که نمی داند ستاره سهیل از اندکی جنوبتر از تهران دیده می شود به کار نمی بردند و صفت پژوهشگر را برای مردی ک حتی یک مقاله علمی یا حتی طرح یک پژوهش میدانی را در کارنامه خود ندارد استفاده نمی کردند.
درباره آقای خداشناس و سفرقطب جنوب داستانهای زیادی وجود دارد که به احترام حضور بابک امین تفرشی در آن سفر از بازگو کردن انها می گذرم اما چه خوب است اگر همه ما جایگاه واقعی خود را بدانیم
آقای خداشناس در جایی که مردی چون فرد اسپناک (‌که اتفاقا عکس او با شما زینت بخش سایت شخصی شما www.mreclipse.ir‌است و بسیار ادعای دوستی او را دارید )‌با هزاران صفحه اینترنتی مقاله و کار محاسباتی و عهده دار بودن سمت استخراج گرفتهای خورشیدی در ناسا نام سایت خود را www.mreclipse.com‌ می گذارد . شما با چه جراتی چنین عنوانی را برای صفحه شخصی خود بر می گزینید ؟
آقای خداشناس باور کنید شما کار بزرگی را در ایران آغاز کردید . شما ثابت کردید می توان بدون کمکهای دولتی دست به کار بزرگ زد و رویاهای بزرگ دست یافتنی هستند .
باور کنید شما توانستید بسیاری از سدهای ذهنی را بشکنید و بار کنید سیاح و رصدگر گرفتهای خورشید بودن عنوان کمی نیست . چرا سعی می کنید با ورود به عرصه هایی که در آنها تبحری ندارید نام خود و ارزش کارهای خود را زیر سوال ببرید ؟
شما عاشق آسمان و گرفتهای خورشیدی هستید و این مساله قابل احترام است اما باور کنید همانقدر که این موضوع محترم است همان اندازه نیز زمانی که شما وارد مقوله چون تعریف پروژه هایی می شوید که از نظر علمی تنها می توان از واژه نامناسب مسخره برای توصیف آنها سود جست به خودتان و کار بزرگی که آغاز کرده اید ضربه می زنید .
آقای خداشناس و دست اندرکاران برنامه هایی چون صندلی داغ باور کنید جامعه نجوم ایران و به ویژه نجوم اماتوری ایران رشد چشمگیر چند سال اخیر خود را راحت به دست نیاورده است . پس بیایید اگر نمی توان چیزی بر آن افزود چهره آن را نیز خراب نکنیم .
آقای خداشناس شاید از من به خاط نوشتن این سطور ناراحت شوید اما مهم نیست . چراکه شما می توانید جایگاه بزرگی در رشد نجوم آماتوری ایران داشته باشدی و نقشی مهم را در این میانه بازی کنید اگر اسیر توهم نشوید …

داستان ما و سهروردی

روز گذشته در دبیرستان فرزانگان سخرنانی با عنوان فلسفه اشراق داشتم

قطعا نه من کارشناس فلسفه ام و نه به خودم اجازه می دهم در خصوص مساله فنی مثل فلسفه انهم از نوع اشراقی آن صحبت کنم اما به دلایل مختلف این بحث را مطرح کردم.

مهمترین دلیلم جایگاه کنونی ما از لحاظ علمی و نیازی است که به جهش علمی داریم . شاید عجیب به نظر بیاید که چنین مطلبی چه ربطی به سهروردی و فلسفه اشراق دارد .

در واقع آنچه مایه نگرانی جدی در جامعه علمی ما است وجود دیدگاهی ژیشرفت گرا . ژیشرو است که متاسفانه راه رسیدن به آینده را در انکار گذشته خود می بیند. دیدگاهی از نظر او نه تنها شرایط فعلی شرایطی مطلوب نیست (‌که من هم با انها هم اعقیده ام ) که هرگونه توجهی به میراث گذشته کشور باعث از دست رفتن فرصت نگاه به آینده است.

این دیدگاه از دید من خطرناک است چراکه ملتی که نتواند از گذشته خود درس بگیرد ناچار به تکرار اشتباهات گذشته است و اگر یک کشور را از پشتوانه فرهنگیش خالی کنیم با تکیه بر چه پتانسیلی باید را ه پیشرف را طی کرد؟

سهروردی نمونه ای تاریخی از مواجه با دو ددیگاه پیشرو سنتی در فلسفه بود که راه میانه ای را برگزید

او مبانی حکمت خسروانی ایران را ( به عنوان شکوه گذشته)‌با اصول فلسفه اسلامی (‌به عنوان واقعیت موجود زمان)‌آمیخت تا راه نویی به سوی آینده به دست آورد و از همین باب سهروردی رمزی است از آنچه امروز باید در جامعه علمی ما نیز رخ دهد.

نه باید اسیر گذشته ماند نه آن را رد ،‌انکار یا فراموش کرد.

ما ایرایانی هستیم با بیش از ۱۰۰۰۰  هزار سال تاریخ مدنی مستند که در شزایط سال ۱۳۸۳ زندگی می کنیم و جایگاه ما با استعدادهای ما مناسب نیست

اگر هر یک از این ۳ گزینه را فراموش کنیم فاجعه ای منتظر ما خواهد بود


نگاهی به انتخابات آمریکا

سرانجام انتخابات پر تنش دوم نوامبر با پیروزِ‌ی قابل پیش بینی اما پر شک و شبهه جرج واکر بوش به اتمام رسید .

ساعاتی بعد از قبول شکست توسط جان کری،‌ گروه کثیری از طرفداران او در محلی که وی رقابتهای انتخاباتی خود را ۲ سال پیش از آنجا آغاز کرده بود گردهم آمده بودند ،‌ دقایقی بعد کری و ادواردز به همراه خانواده های خود و در حالی که به شدت تشویق می شدند وارد این محل شدند تا آخرین نطق خود در زمینه انتخابات ۲۰۰۴ را بیان کنند.

ادواردز با تشکر از همه افرادی که آنان را یاری رساندند این شب را پایان رقابتی سخت و دو ساله دانست و اعلام کرد از بامداد فردا و به احترام ارایی که برای جهانی بهتر به صندوقها ریخته شده مبارزات خود را برای ساخت امریکایی بهتر آغاز خواهند کرد.

او در حالی که کری را یک آمریکایی بزرگ و نمونه خواند تریبون را در اختیار رقیب خود در انتخابات داخل حزبی ۲ سال پیش و همکارش در طی این دو سال گذاشت .

کری در حالی که شمایل وحرکات او بیش از رقیب پیروزش برازنده رییس جمهور سرمایه دار ترین کشور جهان می مانست (‌همانطورکه کریستین امانپور در گزارشهای خود بارها از او به نام رییس جمهور کری نام برد) سخنان خود را با تشکر از همه مردمی که امیدهای خود را در دستان او گذاشته بودند آغاز کرد و پایان مبارزه طولانی ۲ ساله خود را آغازی بر مبارزه جدی تر نامید  که با شناختی که طی ۲ سال گذشته از خواستها و نیازهای آمریکا و جهان به دست آورده است ثابت قدم تر در آن گام برخواهد داشت .

وی ضمن تبریک به رقیبش به ادامه تلاش برای رسیدن به اهدافی که در تمام طول مبارزات خود بر آن پا فشرده بود تاکید کرد و در این میان بار دیگر به ضرورت گسترش علوم و کشفیات علمی تاکید کرد .

John Kerry:«I believe that what we started in this campaign will not end here. And I know our fight goes on to put America back to work and make our economy a great engine of job growth. Our fight goes on to make affordable health care an accessible right for all Americans, not a privilege. Our fight goes on to protect the environment, to achieve equality, to push the frontiers of science and discovery, and to restore America’s reputation in the world. I believe that all of this will happen — and sooner than we may think — «because we’re America. And America always moves forward

من نمی دانم آیا در این انتخابات تقلبی صورت گرفت یا نه اما به هر حال واقعیت موجود این است که (حتی با فرض قبول انتخابات)‌ در حدود نیمی از اعضا کالج الکترال و در حدود نیمی از مردم آمریکا بوش را بر کری ترجیح دادند و سوالی مهم در این بین مطرح است که چرا؟

امارها نشان می دهد از بین موضوعات مختلف نظیر دیدگاههای اقتصادی ، آزادیهای فردی، روابط خارجی ،‌جنگ در عراق و علوم و فناوری جان کری با تفاوت بالایی نسبت به بوش آرای آنها را به خود اختصاص داد و تنها در دو مورد جنگ با تروریست (به لطف پیام ویدیویی اسامه ین لادن پیش از انتخابات) و ارزشهای اخلاقی و مذهبی (به لطف ظاهر سازیهایی نظیر مخالفت با کلونینگ و روابط همجنس گرایان)‌ بوش توانست برتری خود بر کری را به دست آورد .

جامعه آمریکا (‌به اقرار جامعه شناسان این کشور)‌از دو طیف کاملا متفاوت و دارای فاصله فکری فراوان تشکیل شده است. اقلیت نخبه (‌که راهگشای پیشرفت این کشور در حوزه های مختلفند)‌و اکثریت عامه مردم که علی رغم برخورداری از گسترده ترین ابزارهای ارتباط جمعی از سطح دانش عمومی ژایینتر از حد متوسط برخوردارند و اعتقادات آنها تنها در سطح گفتارها باقی می ماند و تنها ظاهر و پوسته ساده مسایل است که آنها را تحت تاثیر قرار می دهد . به همین دلیل این افراد آرای و تصمیمات خود را در جهتی اتخاذ می کنند که در بسیاری از موارد با پیشنهادهای اقلیت موثر نخبه متفاوت است و این بار نیز ظاهر سازی بوش در خصوص ارزشهای دینی توانست مردم آمریکا (‌که بر خلاف تصور اکثریت آنها به شدت مذهبی هستند)‌ را به خود جذب کند.

متاسفانه این احتمال وجود دارد که در ۴ سال آینده سیاستهای مردی که افتخار خود را مطالعه کم می داند و معتقد است روزنامه ها ارزش توجه ندارند و با وجود کاندزولیزا رایس نیازی به مطالعه اخبار روزنامه ها نیست و آمریکا به جای یک رهبر متفکر یک فرمانده نظامی نیاز دارد، باعث ایجاد موانعی اساسی در برخی از حوزه های اساسی دانشو فن آوری شود و نگرانی اساسی در خصوص مساله تحقیقات برروی سلولهای بنیادی و پروژه های فضایی به چشم می خورد.

گذشته از تمام این نکات و گذشته از برخی از اشتباهات و بد شانسیهایی که دموکراتها در راه رسیدن به کاخ سفید با آن مواجه شدند این انتخابات درسی بزرگ  برای ایرانیان به همراه داشت . جان کری و ادواردز از ۲ سال پیش با ارایه برنامه ای منظم و دقیق که تمام زوایای ان روشن و شفاف بود و همه زمینه ها را در بر می گرفت پا در مبارزات انتخاباتی گذاشتند (‌همانطور که ۶ سال پیش از این نیز جرج واکر بوش مبارزات خود را در مقابل ال گور آغاز کرد) در طی دو سال گذشته مردم آمریکا و جهان این فرصت را داشتند تا برنامه ها و دیدگاههای نامزدهای مختلف را محک بزنند و به شخصی ا ی بدهند که برنامه مناسبتری ( از نظر آنان )‌دارد. ۲ سال پیش از این سناتور کری و سناتور ادواردز چهره های ناشناسی برای افکار عمومی جهان و آمریکا بودند و اینک با ۲ سال تبلیغ برنامه خود و به عبارت بهتر به پشتوانه برنامه ای که حداقل از ۲ سال پیش آماده بوده است چهره هایی بین الملل ی هستند گذشته از شکست انها . این تیم توانستند برنامه خود را مقابل دیگان جهان و مردم امریکا بگذارند و مردم نیز طی دو سال اندیشیدیند که کدام گزینه مناسبتراست (و البته متاسفانه گزینه ای را انتخاب کردند که با نظر بسیاری از مردم جهان همسان نبود) . این وضعیت را مقایسه کنید با انتخابات خرداد ماه ایرانیان ،‌حدود ۶ ماه زمان تا تعیین شخص اول کشور ما باقی است و هنوز هیچ کس نمی داند که چه افرادی کاندیدای این پست هستند (شاید رییس جمهور آینده نیزهنوز از این موضوع بی خبر باشد همانگونه که ۸ سال پیش خاتمی بی خبر ازآن بود که کمتر از ۶ ماه بعد باید سکان ریاست جمهوی را به دست بگیرد)

چگونه فردی که در فاصله ۶ ماه به انتخابات قرار است تصمیم بگیرد که آیا وارد رقابتها بشود یا نشود می تواند برنامه ای منسجم داشته باشد؟

برنامه ریزی برای کشوری که در بسیاری از موارد نظیر دستیابی به چرخه سوخت، فناوی پرتاب ماهواره ،‌گسترش سیستم موشکی، ساماندهی وضعیت اقتصادی و مهار تورم از سویی و از سوی دیگر همسایگی غیر مستقیم در دو سوی کشور با کشوری که آن را بزرگترین تهدید جهان می شناسیم و اینک زمام امور آن به دست مردی ماجراجو افتاده است ،‌با چالشهای بسیاری مواجه است نیازمند بررسیهای کامل ،‌امکان سنجیهای دقیق و شناخت نقاط قوت و ضعفی است که قطعا در مدت ۶ ماه نمی توان امیدی به تدوین ان داشت .

ای کاش حداقل در چنین مورد مهمی در دقیقه ۹۰ عمل نکنیم . عرصه تصمیم گیری سیاسی عرصه شطرنجی است که هرچه قدر هم نسبت به حریف برتری ذهنی داشته باشید تنها با کمک یک استراتژی است که می توانید بیدقی برانید و بازی را به نفع خود خاتمه دهید . این قاعده بازی است مگر دستی از غیب در آید  و…

اروپای متحد، الگوی آینده سیاره

چند ساعت پیش سران ۲۵ کشور اروپایی با امضا قانون اساسی مشترک اروپا فصل جدیدی از همکاریهای بین المللی را آغاز کردند. این قانون اساسی که پس از ۲ سال بحث و بررسی به تصویب همه اعضا رسید بعد از آنکه در مجالس همه کشورهای عضو به تایید برسد از سال ۲۰۰۹ اجرایی خواهد شد و جهان گام بزرگی به سوی از میان برداشتن مرهای سیاسی و بزرگ کردن محدوده های جغرافیایی خواهد برداشت.

همکاریهای بین المللی که در سایه حسن ظن و اعتمادسازیهای متقابل به وجود می آید گذشته از روند پر فراز و نشیبی که باید طی کند و گذشته از فواید عظم اقتصادی ،‌فرهنگی ،‌سیاسی و نظامی و امنیتی برای اعضا به ارمغان می آورد راهی برای گسترش و پیشرفت علوم نیز به حساب می آید . زمانی که جمعی از پیشرفته ترین کشورهای جهان در تعریف خود از مرزهای سیاسیُ‌امنیت ملی و اولویتهای ملی تجدید نظر می کنند و دایره نظر خود را گسترش می دهند تعداد بیشتری از کشورها از غیرخودی به خودی تبدیل می شوند و دانشمندان با وطنی بزگتر و دارای امکانت بیشتر مواجه می شوند در این صورت محدودیتها و رقابتهای علمی کشوری که با عناوینی چون دانش High Tech مانع از خروج فناوریهای پیشرفته از مرزهای موهوم سیاسی میشود عملا رنگ می بازد و فضای همکاریهای گسترده تری برای انسان و به عنوان نوع بشر پدید می آید .

تجره اتحادیه اروپا درس دیگری را نیز به همراه دارد. اروپا همواره آلسن جنگهای حونین بوده است درگیریهای ۲ قرن گذشته را هیچ کس نمی تواند فراموش کند اما در سایه حل شدن در کلی بزرگتر خطر برافروخته شدن درگیریهای نظامی در کشورهای کوچک از بین خواهد رفت همانطور که امروزه انگلستان، فرانسه،‌آلمان و … خود را عضوی از یک مکشور به نام اتحادیه اروپایی می دانند.

الگوی اتحادیه شاید در نظر بسیاری خوشایند نباشد اما به نظر می رسد تنها راه مطمئنی است که انسان خردمند برای زیستن در فضای آینده سیاره می تواند بدان دلخوش باشد. . اگر نگاهی به مرزهای جغرافیایی و مرزهای خونین زمین بیاندازیم به وضوح تمام خطوط گسل که درگیریها در آن شدت می گیرد مرزهای فرضی سیاسی ،‌مذهبی ،‌اعتقادی و … است که خود ما به طور مصنوعی رسم کرده ایم . با گسترش این خطوط و رسیدن به جامعه ای واحد در سیاره می توان امیدوار بود همکاری جایگزین نبردهای خونین شود.

این راه راهی سخت و دشوار و همراه با آزمون و خطا خواهد بود که پیمودن آن نیازمند از خود گذشتگی در باره هویت غالب است . در چنین جهان چند تکه ای است که می توان امیدوار بود دلایل لازم برای نبردها ، برای تحریمها و برای برتری جوییها پایان بپذیرد و همه به این امر بدیهی وقوف پیدا نند که آنچه انجام می دهند اثر آن بر محلی است که سیاره زمین نام دارد و ما همه شهروندان این سرزمین یگانه هستیم .

قطعا چنین دیدگاهی نفی حفظ هویتهای بومی نخواهد بود بلکه هویتهای بومی می تانند – و باید – در این میان به عنوان خرده فرهنگها باقی بمانند و به عنوان میراث فرهنگی نوع بشر – به جای کشورهای خرد- مورد توجه قرار گیرند.

در چنین فضایی دانش و دانش پژوهی معنای ویژه خود را خواهد یافت و جست و جو و کنجکاوی علمی بر اساس سیاستگذاریهای بی معنی سلطه طلبانه سیاسی انجام نخواهد شد . آنچه در این فضا مهم است پاسخگویی به پرسشهای انسان بدون قید و شرط است.

در این شرایط فناوری دست آوردهای فراوانی به ارمغان خواهد آورد که اجماع نخبگان در باره کارآمد بودن و یا اخلاقی بودن استفاده از آن تصمیم گیری خواهد کرد اما در چنین فضایی با حفظ استقلال دانش از مرزبندیهای سیاسی – جغرافیایی دانش حق خواهد داشت به هر پرسشی پاسخ دهد.

رویای یک زمین و یک دولت واحد شاید تا قرنها به نتیجه نرسد اما به نظر می رسد راه دیگری برای زیستن در این سیاره وجود نداشته باشد

آینده علم و انتخابات آمریکا

یک هفته بستری بودن در خانه اعصاب هر انسان زنده ای را به هم می ریزه از جمعه گذشته تا الان یک ضرب افتادم گوشه خانه و همراه با عذاب وجدان وحشتناک خوابیدم

از مریض بودنم هم خجالت می کشم ! بگذریم

تا چند روز دیگر انتخابات ریاست جمهوری امریکا برگزار می شه و من هم کاملا جو زده شدم

شاید فکر کنید مگه چه ربطی به ما داره ؟‌ شاید انتخاب هر یک از ۲ کاندیدای دموکرات و جمهوری خواه چندان تاثیری در سیاستهای خارجی ان دولت نگذاره اما از یک جهت مهمه و ان هم اینه که آمریکا به دلیل انباشت متخصصنش و انباشت امکانات فنی و علمی که داره می تواندنقش کاملا محسوسی در زمینه ژیشرفتهای علمی نوع بشر بازی کنه .به خصوص در رشته هایی نظیر علوم پایه !

فقط فرض کنید ریس جمهور آینده همانند آقای بوش تصمیم بگیره در یک حرکت نمتیشی تما تتحقیقات فضایی را به نفع سفر انسان به ماه حذف کنه ! چه ضرری متوجه دانش و آگاهی ما از عالم می شود ؟

در زمینه های مختلف هر یک از  و کاندیدای ریاست جمهوری ایده های مختلفی دارن در حوزه مسایل علمی این احتلاف نظرها خیلی جدی و واضحه . شاید اوج این تفاوتها مساله تحقیقات برروی سلولهای بنیای باشه که آقای بوش تحقیقات در این زمینه را محدوده کرده و کری قول آزادی عمل بیشتر به آنها داده است .

به دلیل همین نقش پیشتازی که این کشور در عرصه تحقیقات دارد نتیجه این انتخابات برای همه مردم زمین دارای اهمیت ویژه ای است به عبارت دیگر مردم از شرق چین تا غرب آمریکا نگران آرایی هستند که ۲ نوامبر از صندوقهای رای خارج می شود

بسیاری از محققین آمریکایی امیدوارند نماینده دموکراتها (جان کری) ژیروز این رقابت باشه چرا که حداقل حسن او نسبت به بوش آگاهی بیشتر تیم مشاورانش از واقعیتهای علمی جامعه است که نمونه آن در مصاحبه نشریه نیچر با این دو مشخص شده است.

فعلا که بر اساس نظر سنجیهی کری ۲٪ عقبتر از بوش است اما امیدوارم این بار آمارها اشتباه باشه و ساکن جدید کاخ سفید از بین دموکراتها انتخاب بشه

ایده بزرگ ابزار بزرگ نمی خواهد

در روزهای اخیر خبر بسیار مهمی در مراکز اطلاع رسانی نجومی منتشر شد که شاید با اندکی اغماض بتوان آن را رویدادی ویژه قلمداد کرد . خبررسید که گروهی از اخترشناسان موفق شده اند با کمک یک تلسکوپ ۴ اینچ که در رده تلسکوپهای کوچک آماتوری به حساب می آید سیاره ای فراخورشیدی را کشف کنند.

برای کشف این سیاره این اخترشناسان توانسته اند از نورسنجهای ویژه استفاده کندد که به ابزارهای کوچک نیز امکان بررسی تغییرات نوری در حد صدم درخشش کل یک ستاره را می دهد و با این ترتیب با کمک متد ترانزیت سیاره های فراخورشیدی نخستین سیاره را با این روش به دام انداخته اند. این کار در واقع باز کردن عرصه جدیدی در خصوص استفاده از ابزراهای کوچک در اخترشناسی است . چندی ژیش نیز یک اخترشناس آماتور آمریکایی به نام مک نیل توانست با ابزاری  در اندازه های حدود ۴ اینچ یک سحابی را در صورت فلکی جبار کشف کند که بهنام خود او سحابی مک نیل نامگذاری شده است و این کشف نه به خاطر قدرت ابزار مک نیل که به خاطر اشنایی او با آن ناحیه از آسمان به وقوع پیوسته بود.

علت این که به این دو خبر اشاره کردم شیوع موج جدیدی در نجوم آماتوری ایران است که شاید بتوان نام بحران دهانه را بر آن نهاد . اگر تا چندی ژیش داشتن یک دوربین دوچشمی ۲۰ در ۶۰ ایده آلی برای خیلی از اخترشناسان به شمار می رفت و داشتن یک تلسکوژ کوچک در ابعاد ۴ اینچ موجب غبطه خوردن سایرین می شد و تعداد ابزارهای با قطر دهانه بیش از ۵ اینچ از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر بود اینک شاهد رشد چشمگیر ابزارهایی هستیم که دارای قطر دهانه بالا هستند . این موج جدید دلایل بسیاری دارد یکی بیشتر شدن علاقه مردم نسبت به نجوم و از آ» مهمتر در اختیار قرار گرفتن اده تر ابزارهای اپتیکی و رقابتی شدن بازار این محصولات .

اگر تا چندی پیش یک یا دو مرکز بودند که باید برای خرید تلسکوپ به آنجا مراجعه می کردیم اینک مراز فراوانی در شهر وجود دارند که تلسکوپهای ابعاد بالا را در اختیار علاقمندان قرار میدهند (مراکزی نظیر فروشگاه آسمان شب و IDSS )  تا اینجای ماجرا به خودی خود بد نیست و شاید مایه خوشحالی هم باشد اما نکته نگران کننده در کاربران این تلسکوها است .

برخلاف انتظار که باید منجمان با سابقه تر ابزارهای خود را ارتقا دهند و دامنه کارهای خود را افزایش دهند شاهد رشد تلسکوهای بزرگ نزد دانش جویانی هستیم که تازه وارد عرصه نجوم آماتوری شده اند و در حالی نسبت به خرید تلسکوهای کوچک و بزرگ اقدام می کنند که هنوز به درستی صورتهای فلکی را نمی شناسند !

این مساله به شکل جدی می تواند آینده نجوم آماتوری ما را تهدید کند . فردی که هنوز آشنیی کافی با آسمان راندارد و هنوز بسیاری از اجرام درخشان آسمان راندیده و با پرسه زدن در آسمان با محل دقیق اجرام آشنا نشده استناگهان ابزاری مانند یک تلسکوپ ۸ اینچ را مقابل خود می بیند شاید نیم نگاهی به ماه و مشتری و زحل در ابتدای کا راو را مجذوب کند اما بعد چه ؟ چون آشنایی با آسمان ندارد نمیتواند هزاران جرم زیبای آسمانی رابیابد و نوعی سرخوردگی و بی حاصلی او را فرامی گیرد . شاید هم به سراغ انتخاب راحت تری رود و مثلا تلسکوپ خود را به یک سیستم Auto Star ‌مجهز کند تا زحمت پیدا کردن اجرام نیز برعهده تلسکوپ باشد .

این اتفاق برای کسی که در آغاز راه آشنایی با آسمان است می تواند فاجعه بار باشد و در بهترین شرایط باعث ناکارامدی افرادی شود که می توان انتظار داشت از انها رصدگران قابلی ساخته شود.

به نظر می رسد توجیهاتی نظیر مسایل اقتصادی و امثال آن نیز در این باره قابل قبول نباشد و شاید بهتر باشد ما نیز اجازه دهیم دانش اموزانمان روند طبیعی را که خود طی کردیم و در جهان هم مرسوم است طی کنند. واقعا بهتر نیست به دانش آموزان مبتدی توصیه اکید کنیم کار خود را با دوربینهای دوچشمی آغاز کنند تا با شناسایی آسمان بدانند که قراراست با تلسکوپ به دنبال چه باشند و بتوانند خودشان راه خود را در آسمان پیدا کنند؟

معروف است که تمام لذت ریاضیات به زمانی است که پس از ساعتها و روزها کار سخت ذهنی موفق می شوید مساله ای را خودتان حل کنید . شاید به طور مشابه لت بخش ترین زمان برای یک منجم اماتور زمانی است که پس از شبها تلاش موفق می شودیک کهکشان یا یک سحابی کم نور را به دام بیاندازد و از آن پس مهارتش را دایما افزایش دهد.

ما تا کنون از کمبود امکانات ضربه بسیار خوده ایم و باید کاری کرد که این بار از سوی دیگر پشت بام نیفتیم و امکانات زیاد به ما ضربه نزد

مک نیل اگر توانست ان سحابی را پیدا کند تنها به این دلیل بود که سالها هر شب به منطقه خاصی از آسمان چشم دوخته بود و آن ناحیه را همچون کف دست خویش می شناخت . فرض کنید یکی از این دانش اموزان ما باابزار بزرگ خود شبی به طوراتفاقی دنباله دار جدید یا ابرنواختری را در میدان دید خود ببیند . آیا هرگز متوجه خواهد شد که آنجانباید چنین چیزی وجود داشته باشد و خواهد دانست که پدیده ای تازه را یافته است؟

تجربه ای به نام رصد

این روزها عجیب دلم برای رصد تنگ شده!
هیچ وقت برای رصد کردن دنبال بهانه نم یگشتم و خیلی چیزهای عادی می تونست برام جذاب باشه و هست اما این روزها رصدخونم خیلی کم شده انقدر که حال هیچ کاری را ندارم . نه اینکه فکر کنید برای اینکه چون ادعای منجم بودن دارم و نمی تونم رصد کنم الان دچار این دلتنگی شدم. البته این خودش دلی کافی را بهم می ده اما بیشتر ی خواهم ببینم منم انقدر که بقیه یادشون رفته برای چی رصد می کردیم یادم رفته یا نه ؟
مهم نیست ماه باشه ،مسیه باشه ،‌سیاره ها باشن یا حالا هرچیز دیگری اما فکر کنم هنوز یادم نرفته برای چی رصد می کردم
فکر کنم بازم لازمه یادم بیاد که چقدر دنیام کوچک است و چقدر من نسبت به دنیام کوچکتر
شاید بد نباشه اصلا یک رصد دسته جمعی بذاریم و هممون از اون حرفهایی که بهمردم می زنیم به خودمون هم بزنیم . شاید بد نباشه یک باردیگر وسعتها را و اندازه ها را در ذهنمون مرور کنیم
من دلم به شدت برای رصد تنگ شده و امیدوارم این فقط من نباشم که دلتنگ یک رصد خوب شبانم

نشانه ای از خرد انسان

گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد که آدمی را به تفکر مجبور می کند. هرکدام از ما شاید هرروز به دلایل مختلف از شرایط اطرافمون شاکی می شیمو احساس می کنیم باید یک طوری بر سر یک نفر فریاد بزنیم . خیلی از موارد حق با همه ما است اما در همین شرایط به ظاهر افتضاح گاه اتفاقاتی می افته که آدم را به تفکر وادار می کنه .

در این چند روز خبر جالبی در دنیای کیهانشناسی رخ داد. استفان هاوکینگ کیهانشناس صاحب نام جهان و استاد دانشگاه کمبریج که توانسته کرسی استادی ریاضیات این دانشگاه را که زمانی متعلق به نیوتون بود و پس از او تنها دایراک توانسته بود آن را تصاحب کند، به دست بیاورد. در کنفرانس موسوم به GR17‌ (هفتدهمین کنفرانس جهانی نسبیت عام و گرانش) که در دوبلین ایرلند برگزار شد اعلام کرد ۳۰ سال تمام او و همفکرانش در باره ماهیت سیاهچاله ها اشتباه میاندیشیدند و تابش هاوکینگ (تابش ضعیفی که از سیاهچاله منتشر می شود) به همراه خود اطلاعات با ارزشی از درون سیاهچاله – جایی که پیش از این تصور می شد هیچ داده ای نمی تواند از آن به خارج فرار کند- برای ما به ارمغان می آورد . با اثبات ریاضی این مساله پارادوکس مشهوری به نام پاردوکس اطلاعات منتشره از سیاهچاله حل شد و هاوکینگ یکی از شرط بندیهای بزرگ تاریخ علوم را به یکی از اساتید موسسه فناوری کالیفرنیا (کالتک) باخت.

او سالها پیش بر سر این مووع با وی شرط بندی کرده بود.خود هاوکینگ در زمره افرادی به شمار می رفت که گمان می کرداین تابش نمی تواند با خود اطلاعاتی را به خارج بیاورد و اینک پس از ۳۰ سال خود او اثبات کرد که اشتباه می اندیشیده است.

این نکته بسیارمهم و باارزشی است انسانی که بیش از ۳۰ سال از عمر خود را محکوم به زندگی برروی یک صندلی چرخدار بوده و به دلیل ابتلا به بیماری فلج اعصاب محرک عضلانی تقریبا تمام تواناییهای خود را از دست داده است. او نمی تواند سخن بگوید یا راه برود یا کتابی را در دست بگیرد اما توانسته به تلاشی اسطوره ای برای حل رازهای کیهان دست بزند.

پزشکان سالها قبل به هاوکینگ گفته بودند او مدت زمان زیادی زنده نخواهد بود اما او اینک از بسیاری از آن پزشکان نیز بیشتر زنده مانده تا فک کند.نکته جالب زندگی هاوکینگ در این نیست که به عنوان یک انسان فلج به سطح بالایی از دانش رسیده است البته اگر او کاری جز این نمی کرد بازهم شاسته اکرام ویژه ای بود. در زمانی که بسیاری از ما در زندگی روزمره به خاطر حوادث بسیار بی ارزش از کوره در می رویم و امیدمان را از دست می دهیم شاید همین یک نکته زندگی هاوکینگ بتواند زندگی بسیاری از ما را نجات دهد. اما در زندگی هاوکینگ و به ویزه سخنرانی اخیرش نکته مهم تری وجود دارد.

او سالها تلاش علمی کرد تا حقیقت را بشناسد‌! حتی اگر این حقیقت به قیمت اعلام این نکته تمام شود که او ۳۰ سال تمام اشتباه می کرده است و این راز جاودانگی افرادی است که چون او می اندیشند.

کدام یک از ما حاضر است بعد از آنکه بر سر اعتقادی پا فشرد خود آن را تقض کند؟ به راستی رفتارهای ما و کسانی که خود را مدعی دانش نو و اخلاق علمی قرن ۲۱ می دانند و افرادیکه معتقدند آن قدر بزرگ شده اند که فرهنگ ایرانی برای اندیشه آنها کوچک شده و باید در مقیاس جهانی بیاندیشند (‌منظورم مشخصا در حوزه علم و فناوری است) حاضر است اشتباهات خود را بپذیرند؟

هاوکینگ می داند که یک انسان است. با ضعفها و تواناییهای یک انسان . پس به عنوان یک انسان از تواناییهایش سود می جوید تا بر بیماری مرگ بارش غلبه کند وامید را در خود زنده نگاه دارد و به عنوان یک انسان می پذیرد ک ممکناست اشتباه کند و این نه تنها نقطه ضعفی برای او نیست که راز پیشرفت اوست.

هاوکینگ در نوشته های خود افتخار می کند که در سالگرد وفات گالیله زاده شد ه و اینکه به نوعی با گذشته خود در ارتباط است را افتخار خود می داند و از سوی دیگر سعی در حل رازهای جهان دارد.

ادیشه هاوکیمگ صرف نظر از پذیرش یا رد آن توسط جامعه علمی در جهان ماندگار خواهد شد چرا که او به دنبال خقیقت است و نه نام و اعتبار شخصی