نکاتی در باره این وبلاگ

برای من نوشتن مطلب در این فضا یکی از علاقمندیهای شخصی و در رابطه با کلاسهایم ضرورتی جدی است .

 

متاسفانه مانگونه که دوستانم می دانند به شدت در گیر امور مختلفی هستم که شرح آنها فقط بر سر درد مخاطبانم خواهد افزود لذا همیشه سعی می کنم در اولین فرصت مطالبی را در این صفحه قرار دهم که ارزش نوشتن و خواندن داشته باشد.

 

شاید بتوانم مقالاتم را در اینجا قرار دهم به هر حال فعلا یکی از دغدغه هایم راه اندازی دوباره چرخ است .

 

درباره نکته ای که یکی از دوستان در کامنت ها اشاره کرده بود لازم دیدم توضیحی بنویسم

 

اول اینکه برای من علاقه ایشان به گالوا و تاریخ ریاضیات ارزشمند و محترم است و امیدوارم ایشان بتوانند تبدیل به گالوایی خوش فرجام برای ریاضیات ایران شوند.

 

اما در باره اینکه مطلب شما را در روزنامه کار نکردم حتما می دانید گروه علمی روزنامه ای مانند جام جم که فعلا مسولیتش بر عهده من است قوانینی برای فعالیت دارد . شاید این قوانین همیشه رعایت نشود اما تمام سعی من این است که سطح کیفی این صفحه را افزایش دهم .و به همین دلیل نمی توانمهر مقاله ای را در آن کار کنم روزنامه های کثیر الانتشار محلی برای کسب تجربه نیست بلکه جایی است که باید تجربه های آزموده خود را محک بزنند.

 

در باره قرار دادن لینک در وبلاگم هم فکر می کنم بدیهی باشد که وبلاگ فضایی شخصی برای هر فرد محسوب می شود  من این اجازه را دارم که لینک افرادی را که با آنان سنخیتی دارم و آشنایی طولانی داشته ام یا به هر دلیلی وجود لینک انها را ضروری می دانم در این صفحه قرار دهم . لذا خواهش می کنم به حق هر فردی در تصمیم گیری در باره اختیارات خود احترام بگذاریم

ما، فوتبال و علی دایی

نمی دانم چرا این چند وقته این قدر عصبانی هستم نه اینکه مانند همه مردم از باخت ایران به مکزیک عصبانی باشم که اگر می برد باعث شگفتی می بود و به نظر من نیمه اول یک شگفتی بزرگ بود . اصلا نمی فهمم چرا همه احساس می کردند باید پیروز میدانی باشند که اگر عدالتی برقرار باشد نباید پیروز می شدیم . بگذریم اما از برخوردهای بعد از بازی عصبانیم از اینکه چه ساده همه چیز را فراموش می کنیم و چه ساده به دم دست ترین بهانه ها برای توجیه شکستهایمان می نگریم و نه ریشه ای ترین موضوعات

آیا واقعا مردمی که از دقیقه ۹۰ بازی سیلی از توهین ها را به اشکال مختلف برای علی دایی که او را مقصر شکست می دانستند (دقت کنید مهاجم نوک باعث شکست یک تیم شده است!) ارسال داشتند و حتی آنطور که می گویند مقابل خانه اش دست به تظاهرات زده اند انتظار پیروزی ایران را داشته اند و چرا؟

بیایید چند واقعیت را راجع به تیم ایران مرور کنیم

مربیان تیمهای باشگاهی تا یکی دو هفته مانده با آغاز بازیها به بازیکنانشان اجازه حضور در تمرینات تیم را ندادند.هیچ کشور صاحب فوتبالی به دلیل جایگاه سیاسی امروز ما در جهان اجازه نداد تیم ملی اش با ایران بازی دوستانه و تدارکاتی برگزار کند. بسیاری از تماشاگران ایرانی در آلمان  پیش از آغاز بازی بلیط های خود را چند برابر قیمت به طرفداران مکزیک فوختند تا ورزشگاه یکپارچه مکزیک را تشویق کند و ایرانیان هر از چند گاهی فریاد بی ثمری بکشند. بخشی از ایرانیانی هم که به ورزشگاه امدند به جای تشویق به دلیل و.ابستگیهای سیاسیشان شروع به تبلیغ حزب خود کردند . در بین تماشاچیان ایرانی ۴ پرچم گوناگون به عنوان پرچم ایران به احتزاز در آمد که در این بین پرچم رسمی ایران در اقلیت بود . و پرچمهایی با نشان شیر و خورشید ، بدون نشان و با نام ایران تیمی را تشویق می کرد که نمی دانست باید به کدام صدا گشو کند. در حین بازی و قبل از شورع آن تظاهرات بزگی علیه ریس دولت کشور ما در حال برگزاری بود و مردم آلمان او را با هیتلر مقایسه می کردند و گروهی که از ایرانیان استقبال گسترده کردند  نئو نازیها بودند!  تا همین جا بس نیست؟ شما اگر جای بازیکنان بودید و اگر بهترین بازیکنان جهان جای آنها بودند باز هم می شد به نتیجه گیری آنها امید داشت؟

اگر هنوز قانع نشدید بازهم مرور کنید . در روز هسابقه رییس سازمان ورزش و رییس فدراسیون فوتبال با هم حرف نمی زنند و پشتشان را به هم می کنند. بازیکنان با سوالهای بی ربط مواجه شوند . و آخرین سوال از همین آقای دایی پیش از ورود به زمین این است که کی فوتبال را کنار می گذاری؟

اگر از تماماختلاف سطح بازیکنان و مربی ایران و مکزیک بگذریم همین ها کافی نیست که برزیل به مالدیو ببازد؟

بیایید به دایی نگاه کنیم . مردی که باشگاه ۱۰۰ گله های جهان را افتتاح کرد . مردی که با اخلاق و عقل به جای کشیده شدن به هزار و یک راه نام تجاری معتبری را به ورزش منطقه معرفی کرد. مردی که بارها دیده بودیم که با سر زخمی و پای بیمار برای ما شادی می آفریند و تنها ایرانی که از بین هزاران ادم پر مدعا به جشن فیفا راه یافت تا اهدا کننده جایزه بهترین تیم جهان در سال قبل باشد . جشنی که هیچ ایرانی پس و پیش از او به آن راه نیافته است و به نظر من از همه مهمتر مردی که در قبال همه این نامها و افتخاراتی که کسب کرد هیچگاه مورد تقدیر قرار نگرفت. اینک او را جنایتکار بزرگ می دانیم . چرا؟

چون فراموشکاریم . چون بلد نیستیم قدر بدانیم . من می پذیرم که دایی مانند بسیاری از مردان ایران در مسابقه با مکزیک عالی کارنکرد اما مگر بقیه این کار را انجام دادند؟ مگر میرزا پور ، مهدوی کیا و … عالی بودند ؟ و گیرم همه خوب بودند جز دایی آیا نمی بایست با پاس آن همه تلاش وی اگر نقدی بود به ادب و احترام عنوان می شد و نه با سیل تهمت و ناسزا؟

دایی نمونه ای است از مردانی که زیاد و خوب کار می کنند و ان قد خوب که مسولیت یک گروه را ناخواسته به دوش می گیرند و باید بادافره گناه یک تیم را به تنهایی بپردازند. دایی در تاریخ فوتبال ایران خواهد ماند. اما این رفتار همه ما را نابود می کند .

نه در ورزش که اگر دور وبر خودمان را نگاه کنیم اثرات ان را خواهیم یافت . تیم ما قوی خواهد بود اگر اصولی کار کند اگر مجلس به دلیل شعار تیم ( ستارگان پارسی) کار را به رییس جمهور نکشد که این توهین به قومی است اگر ریس جمهور توصیه فنی فوتبال را به مربی واگذار کند و اگر همه حرفه ای عمل کنیم .

امروز به دلایل مختلف فوتبال تبدیل به پدیده ای جهانی شده است که به واسطه قدرت رسانه شکل گرفته و اکنون فراتر از ورزش است اما هرچیزی قانونی دارد و روشی همانطور که اهدای دکترای افتخاری به کودکی ۷ ساله از او عالم و دانشمند نمی سازد در فوتبال یا هر کار دیگری هم باید به روش ها جلو رفت نه هوس ها

 


رازها گشوده می شوند

تا کمتر از ۲ هفته دیگر نسخه سینمایی کتاب جنجالی رمز داوینچی به روی صحنه خواهد رفت. شاید در تاریخ سینما کمتر شاهد چنین تبلیغ گسترده وطولانی برای یک فیلم بوده ایم . از بیش از ۱ سال قبل که این فیلم آماده نمایش شده بود تیزرهای تلوزیونی تاثیر گذاری از آن ذهن مردم را متوجه این فیلم می کرد. نمایی بی نظیر از حرکت دوربین روی سطحی سله بسته و کویری که با ورود دوربین به درون شکافها رمزهایی خود را نمایان می ساختند و در پایان زمانی که دوربین به عقب حرکت می کرد و از زمین دور می شد در می یافتیم آن کویر سله بسته نمای نزدیک رنگهای روی بوم تابلوی مونالیزا بوده است . هرچه به زمان اکران نزدیکتر می شدیم تبلیغات از یک سو و مخالفتها از سویی دیگر شدت می گرفت. Google در اقدامی بی سابقه بازیهایی برای این فیلم را در صفحه جستجوی شخصی کاربرانش قرار داد و اینک شاید جنجالی ترین فیلم سالهای اخیر تا کمتر از ۲ هفته دیگر در افتتاحیه جشنواره کن به صحنه می رود تا حکایت جستجوی رمز شناسی به نام رابرت لنگدان و نوه رییس مقتول موزه لور برای یافتن یکی از کهن ترین موضوعات تاریخ مسیحیت یا جام مقدس را بر پرده های نقره ای به تصویر بکشد. در این داستان نویسنده بر اساس تحقیقاتی که خود مدعی است چند سالی از وقت کاری وی را به خود اختصاص داده است روایت دیگری از زندگی حضرت مسیح را به تصویر می کشد روایتی که به طور اصولی با روایت ارایه شده از سوی کلیسا متفاوت و حتی از دید آن کاملا کفر آمیز است. در این روایت، مسیحیت امروز نه بر مبنای تعلیمات عیس ناصری بلکه بر مبنای اتفاقاتی است که چند دهه بعد از مرگ وی در شورایی از سیاستمداران  در باره آن تصمیم گیری شد و اصالت و وصیت مسیح برای ادامه تعلیماتش از سوی یکی از مریدانش به طور کامل دگرگون شد . جالب اینکه این مرید،  در این داستان ( و اسنادی که ان را شکل داده) یک بانو است و حتی بیشتر از آن همسر عیسی مسیح، مریم مجدلیه که درروایتهای کلاسیک زنی بدکاره به شمار می آمد در این روایت در رده بالاترین انسانهایی ارتقا می یابد که وصیت عیس را از او غصب کردند و سلسله مقدس او را که باید با ادامه خون وی جاری می شد با تهدید متوجه کردند و در چنین شرایطی گروههای زیر زمینی نظیر دیر صیهون (باور کنید ربطی به صهیونیست ها ندارد) حفاظت از جام واقعی که عترت میح بود را بر عهده می گیرند و این وظیفه را که زمانی در قالب شوالیه های باستانی حافظ جام انجام می شد دنبال می کنند و مهمترین استاد اثبات چنین ادعایی را به همراه مقبره مریم مجدلیه و از آن مهمتر فرزندان مسیح را حافظت می کنند.

ترجمه فارسی کتاب با کار دقیق و تحسین برانگیز دو مترجم جوان اثری ارزشمند برای مطالعه است . نه فقط به دلیل اصل داستان که به واسطه زیر نویسهای پر ارزشی که حسین شهرابی (که سابقه کارهای نجومی را هم دارد) و همکارش با تلاشی خستگی نا پذیر جمع آوری کرده اند.

آنچه جذاب تر از اصل داستان در این کتاب به چشم می آید دنیای جدیدی است که به روی خواننده باز می شود . بعد از مطالعه این کتاب نمی تانید از دنیای اطرافتان به راحتی بگذرید و فراموش کنید در چه دنیای پر رمز و رازی زندگی می کنید . این دنیای ساده هنوز هم مملو از رمزهای باستانی که نا اگاهانه یا آگاهانه در زندگی ما جاری است .

اما این روزها آنچه در باره این رمزها جذاب تر از قبل است مخالفت علنی عالی مقام ترین مقام های کلیسای کاتولیک برای نمایش این فیلم است. دو نفر از کاردینال های ارشد واتیکان که در رقابت با کاردینال رایتزینگر ، پس از مرگ پاپ ژان پل دوم مقام پاپی را به وی واگذار کردند صریحا در برابر این فیلم موضع گرفته و آن را کفر آمیز نامیده اند البته هنوز پاپ بندیکت ۱۶ که قبل از کسب مقام پاپی در باره کفر آمیز و گمراه کننده بودن مجموعه هری پاتر اعلام نظر کرده بود ، دست به اظهار نظر نزده است. ( چه طنز جالبی است که در جهان نخست انجیل در رده پرفروش ترین کتابهای تاریخ نشر جهان قرار دارد و رتبه دوم از آن هری پاتر است).

سوال مهم اینجا است چرا هنوز در ابتدای قرن ۲۱ عالی ترین نهاد مذهبی مسیحیت در برابر یک فیلم یا یک کتاب احساس خطر می کند؟ آنهم نه کتابی ضد مذهب بلکه کتابی که روایتی دیگر از مسیحیت را ارایه می دهد . درست است که حمله کتاب به کلیسای کاتولیک  قابل کتمان نیست اما این برخوردها چه چیزی را عوض می کند ؟ به نظر من تنها یک نکته در پشت این رفتا و چنین رفتارهایی پنهان است و ان اینکه در تمام دنیا هنوز خرد ورزی مردم به رسمیت شناخته نشده و هنوز ضرورت انتخاب کردن به جای دیگران برای رساندن آنها به رستگاری مورد توجه جدی قرار دارد.

انچه اوضاع فرهنگی و سیاسی جهان امروز برای ما به ارمغان اورده است یک ضرورت تاریخی را آشکار می کند که نه در آن سوی دنیا که در همین مرزهای خودمان نیز به وضوح دیده می شود . ما نیاز به تعقل داریم.

شاید این روزها بیش از هر زمانی آرزو می کردیم ای کاش حداقل در سرزمین ما و در نبرد تاریخی عقل گرایان و سنت گرایان یا نبردی میان جماعتی که ابن سینا ناینده اشان بود گروهیکه غزالی رهبری اشان می کرد  ،سیناییان به پیروزی می رسیدند. افسوس که اینگونه نشد و افسوس که اینگونه ایم . اما باید زمان را حفظ کرد فکر می نم ضروری ترین نیاز امروز و فردای ما تعقل است و خرد ورزی.

سال ۷۹ در ویژه نامه ای که به مناسبت اولین گردهمایی سراسری مجامع کانونهای فرهنگی – اجتماعی دانشجویان سراسر کشور منتشر شد ، به عنوان دبیر این همایش و دبیر موسس این مجمع نوشتم «اکنون تنها امید ما نسلی است که در دبستانها تحصیل می کنند ، اگر انها را از دست بدهیم نیازمند معجزه ایم » امروز گمان می کنم بخش بزرگی از آن فرصت تاریخی از دست رفته . به قول پورنجاتی در سرمقاله شرق دیروز، دلیل بر این مدعا ، فهرست کتابهای پر فروش و مورد علاقه نوجوانان ما است.

اکنون اگر راه نجاتی باشد دیگر وابسته به هیچ مصلحی نیست امروز همه ما باید در هر جامعه ای که هستیم عقل گرایی را منتشر کنیم تا شاید از شعله هایی که باقی می ماند زمانی هیمه ای در گیرد.

هنوز رمزهای بسیاری از جهان اطراف برای ما ناگشوده مانده است . باید یک بار دیگر به گذشته نگاه کرد تا بتوان را ه آینده را جستجو کرد . ما همینیم که هستیم با همین امکانات و همین توانایی و بر این اصل باید به جلو حرکت کنیم.

کنون داستان کهن نو کنیم                    سخنهای شیرین و خسرو کنیم

گزارش ششمین ماراتن مسیه ایران

این متن گزارشی است که برای چاپ در روزنامه جام جم آماده کردم این گزارش با تخلیصی که با واسطه آگهی و به ضرورت صورت گرفت روز دوشنبه این هفته چاپ می شود اما بد ندیدم متن کامل آن را در وبلاگم بیاورم.

شاید از اولین نگاهی کنجکاوانه ایکه انسان به آسمانها انداخت هزاران سال می گذرد اما هنوز آن احساس بی نظیر، معنی خود را از دست نداده است و هنوز آسمان می تواند ما را به وجود آورد . هنوزآسمان می تواند ما را سرشار از حسی غریب کند و بی دلیل نیست که در قرون اخیر و علی رغم پیشرفتهای پر شتاب قافله علم ، دانش اخترشناسی تنها دانش باقی مانده ای است که مردمان عادی با هر سن و جنس و اعتقاد و مذهب و تخصصی آن را دوست دارند و بسیار ی، ا وقات فراغت خود را برای دیدن آسما سپری می کنند. نگاه به اسمان نگاهی اجداد واقعی ما است ، نه تنها بدان سبب که انها نیز چون ما چنین منظره ای را می دیده اند که بلکه به این دلیل که دانه دانه اجزای سازنده بدن ما از آنجا و از قلب ستاره هایی چون آنها که بالای سرمان می بینیم،  امده است و روزگاری اجزای بدن ما در دل یک ستاره متولد شده . همین شکوه است که عاشقان زیادی را تربیت کرده که در هر شراط دشواری  به آسمان نگاه می کنند.   برای دیدن گروهی از این افراد ۴ شنبه و ۵ شنبه هفته گذشته فرصت مناسبی بود چرا که جمعی از بهترین آنها در دل کویر مرکزی ایران ، که پیوندی دیرینه با ستاره ها دارد ،گرد امده بودند تا به آسمانها نگاه کنند و در یک رقابت دوستانه توانایی خود در شکار اجرام غیر ستاره ای را به نمایش بگذارند.

از بیش از دو ماه پیش شاخه آماتوری انجمن نجوم ایران در تدارک انجام آخرین مراحل  برگزاری ششمین ماراتن مسیه ایران بود. این رقابت نجومی ، نام و ریشه اش به اخترشناسی فرانسوی باز می گردد. شارل مسیه زمانی برای سهولت کار شکارچیان دنباله دارها مه قصد کشف این موجودات جذاب را داشتند، فهرستی از چند ده جسم غیر ستاره ای آسمان شامل، کهکشانها، سحابیها، خوشه های کروه و باز آماده کرد و بعدها چندین جسم دیگر نیز به آن افزوده شد تا فهرستی مرکب از ۱۱۰ جسم آسمانی آماده شود  جایگاه ایناجام که عمدتا می توان آنها را با تلسکوپهای معمولی آماتوری رصد کرد، در این نکته نهفته است که جایگاه آنها در آسمان به گونه ای است که در نیمه اسفند تا نیمه فروردین می توان همه انها را در یک شب بدون مهتاب، از شامگاه تا صبحگاه رصد کرد و این نشانه ای از امکان برگزاری یک مسابقه تمام عیار است.

۶ سال پیش ماهنامه نجوم ایران به پیشنهاد بابک امین تفرشی که امروز سردبیری این ماهنامه را بر عهده دارد مسابقه ای ملی برای رصد این اجرام را ساماندهی کرد در ان رقابت تنها ۴۰ رصد گر از سراسر ایران شرکت کرده بودند و همگی با یک دستگاه اتوبوس عازم قصر بهرام در دل کویر ایران شدند و در هوایی که در ابتدا نا بسامان می رسید توانستند این مسابقه را برگزار کنند.

از سال بعد و با تشکیل شاخه اماتوری انجمن نجوم ایران وظیفه برگزاری این مسابقه به طور ملی بر عهده این نهاد قرار گرفت و بدین ترتیب ماراتن تبدیل به  تنها برنامه نجومی ملی شد که از زمان تاسیس بدون وقفه به کار خود ادامه داد. در این ۶ دوره ۵ بار قصر بهرام در دل کویر ایران ویک بار کارونسرای باستانی خورانق در دل کویر یزد میزبان رصدگران ایرانی بوده است. البته هوا همیشه با منجمان یار نیست و در ۵ دوره قبلی ۲ با رآسمان با منجمان یار بود و ۳ بار هوای ابری بهار یمانع رصد انها شد.

اما امسال داستان به طور دیگری رقم خورد رشد چشمگیر توانایی رصدی منجمان آماتور ایرانی در این سالها شگفت انگیز است در کنار افزایش علاقه عمومی به دانش اخترشناسی که مدیون کار رسانه ای وسیعی است که در سالهای اخیر به وقوع پیوسته، اخترشناسان اماتور ایرانی توانایی های خود را بهبود بخشیده اند و در عین حال درهای بازار ایران به سوی ابزارهای مدرن این رشته باز شده است این کار که با همت مراکزی چون صا ایران و فروشگاه آسمان شب اتفاق افتاده است باعث کاهش قیمت ابزارهای نجومی و در عین حال در اختیار بودن ابزارهای مدرن و به روز نجومی شده که نمی توان از نقش این کار در گسترش نجوم ایران غافل ماند. برای اینکه مقیاسی از این رشد داشته باشیم بد نیست نگاهی به آمار تلسکوپهای ۸ و ۱۰ اینچ بیاندازیم. اگر در ماراتن اول و دوم تعداد چنین ابزارهایی به ۱ یا ۲ مورد می رسید و حتی در ماراتن سال قبل هم تعداد این ابزارها قابل توجه نبود امسال بیش از ۱۷ تلسکوپ ۸ یا ۱۰ اینچ در مسابقه شرکت کرده بودند. اما ایت  فقط ابزارها نیست که رشد داشته بلکه تواناییها نیز گسترش یافته . در ماراتن اول اگر ۴۰ نفر برای رقابت انتخاب شدند و برگزار کنندگان نیز متحمل زحمت چندانی برای این منظور نشدند اما امسال بیش از ۶۰۰ متقاضی برای این مسابقه حضور داشت که از این بین ۱۴۰ شرکت کننده انتخاب شدند و البته این انتخاب به دشواری صورت گرفت چراکه تفاوت سطح اندکی بین متقاضیان وجود داشت.

ماراتن امسال را باید نقطه عطفی در برنامه ریزی چنین برنامه هایی نیز دانست چرا که علاوه بر مسایل فنی مسایل ایمنی شرکت کنندگان نیز به طور کامل در نظر گرفته شده بود گروه  پشتیبانی و تدارکات برنامه ای فوق العاده دقیق را پیاده کرده بود . در ساعات مشخصی از مسابقه پیش بینی نوشیدنیهایی با میزان مشخصی از قند و مواد معدنی لازم شده بود تا تغییر املاح بدن در حین فعالیت در دل سرمای کویر را جبران کند. حضور ۴ امداد گر با سابقه در بین گروه با تجهیرات حرفه ای امدادی خیال برگزار کنندگان را تقریبا از رویدادهای غیر قابل پیش بینی راحت کرده بود. خوشبختانه چنین فعالیتهای علمی امروز به حدی جای افتاده که گروههای فراوانی حاضر به پشتیبانی از آن هستند . امسال مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در وزارت علوم تحقیقات و فناوری پشتیبان اصلی این مراسم بود و هلال احمر ایران، سایپا و آسمان شب هر یک به گونه ای سعی در کمک به برگزاری این مراسم داشتند.

قصر بهرام ، بنایی پابرجا و زیبا در دل پارک ملی کویر ایران امسال هم رصدگاه منتخب هیات برگزاری بود و به همین دلیل ساعت ۱۱ صبح روز ۴ شنبه ۵ دستگاه اتوبوس حلمل رصدگران و ابزارهایشان با بدرقه دکتر قنبری ، ریاست انجمن نجوم ایران سفر خود را به این منطقه اغاز کردند. بارندگیهای چند روز اخیر نگرانی زیادی را به وجود اورده بود و این تنها نقطه ضعف ماراتن و برنامه های رصدی این گونه است که امکان پیش بینی برای ان وجود ندارد. به هر حال ۱۴۰ رصدگر به همراه ۱۶ داور و برگزار کنندگان عازم این منطقه شدند و ابرها هم جلوتر از ما خود را به این منطقه نزدیک می کردند.

با ورود به منطقه محافظت شده پترک ملی کویر ایران که زمانی زیستگاه گورخر ایرانی بوده و اکنون نیز جزو معدود زیستگاههای طبیعی بقایای یوز ایرانی است چشم انداز متفاوتی در برابر ما شکل می گیرد. چند ساعت بعد بنای باستانی قصر بهرام خود را نمایان می کند. بنایی که در زمان صفویه بنا شده و البته اط لحاظ معماری با کاروانسراهای رایج صفوی متفاوت است و به همین دلیل بسیاری معتقدند کاربری آن شاید شکارگاهی برای خانواده سلطنتی بوده باشد. برخی از باستانشناسان هم مدارکی به دست آورده اند که این ظن را پدید آورده که شاید این بنا ریشه در دوران ساسانی داشه باشد .

با ورود به این منطقه گروههای رصدی بر اساس برنامه تنظیمی هر یک  به گوشه ای از بام کاروانسرا که از قبل مشخص شده بود رفتند و علی رغم لایه غلیظی از ابر که سراسر منطقه ا پوشانده بود ابزارهای خود را سوار کردند و حتی بارش کوتاه باران هم انها را نا امید نکرد. بر اساس برنامه امسال به دلیل فاصله گرفتن از زمان مناسب این ماراتن ۲ جرم فهرست مسیه قابل رویت نبودند و رصد گران می بایست ۱۰۸ جرم فهرست مسیه و ۱۴ جرم غیر فهرست مسیه را که داوران برای برنامه امسال در نظر گرفته بودند رصد کنند. بدین ترتیب برنامه می بایست ساعت ۱۹:۲۰ آغاز شود اما حضور ابرها اجازه این کار را ندادند و به همین دلی برخی اجرام بحرانی این ماراتن از دست رفت اما ناگهان ها تغییر کرد و اندک اندک شروع به صاف شدن کرد و به محض اینکه ۵۰ % آسمان قابلیت رصد را پیدا کرد ششمین ماراتن مسیه ایران با یک ساعت تاخیر و با سوت بابک امین تفرشی دارو و دبیر این برنامه آغاز به کار کرد.

امسال اسدالله قمری نژاد(دبیر اجرایی شاخه اماتوری انجمن نجوم ایران) ، محمد مهدی مطیعی ( انجمن نجوم آسمان توس، شاخه اماتوری) ، محسن ایرجی ( مدرس نجوم و عضو شاخه اماتوری انجمن نجوم ایران)، بابک امین تفرشی (سردبیر ماهنامه نجوم و عضو شاخه اماتوری انجمن نجوم ایران)، پوریا ناظمی (گروه علمی جام جم و عضو شاخه اماتوری انجمن نجوم ایران) احمد کریمی (رصدخانه شهر صدرا) موسی زمانی ( رصدخانه شیراز) علی اصغر ربانی (انجمن آسمان توس) ، کاظم کوکرم( رصد گر با تجربه) مصطفی امام (مدرس نجوم) خسرو جعفری زاده( انجمن نجوم اهواز) حمید رضا پیرایش( رصدگر با تجربه) علی متین فر ( مدرس نجوم) سمیه امینی (مرکز نجوم ادیب اصفهان) سارا فیض بخش ( رصدگر با تجربه) و سهراب علی دوستی (ادیب اصفهان) داوری این مسابقه را بر عهده داشتند و موظف بودند صحت اجرام رصد شده از سوی ۱۴۰ شرکت کننده ای که در قالب ۱۱۰ گروه رصدی و از ۴۰ شهر مختلف کشور در این برنامه شرکت کرده بودند ،را تایید کنند. امسال نکته جالب رشد حضور خانم ها در این رقابت بود که تقریبا ۴۰ درصد شرکت کنندگان را تشکیل می دادند و برای اولین بار ۲ نفر از داوران نیز از بانوان انتخاب شده بودند.

با شروع مسابقه و با توجه به از دست رفتن زمان ابتدایی رقابت به طور فشرده تری ادامه یافت و رصد گران باید جبران زمان از دست رفته را نیز می کردند به همین دلیل شبی پر کار آغاز شد و غیر از ۲۰ دقیقه استراحت به دلیل تجدید قوا و ابری شدن هوا ) لحظه ای بام کارونسرای قصر بهرام آرام و قرار نداشت.

سرانجام نخستین نشانه های روز از شرق پدیدار شد و این موضوع باعث ایجاد موج هیجان دومی شد تا از اندک فرصت باقی مانده برای صد اجرام باقی مانده استفاده شود اما شاید هیچ یک از داوران هم تصور نیم کردند که با وجود این زمان از دست رفته و شرایطی که به هر حال از نظر جوی ایده ال نبود وقتی فهرست اجرام دیده شده رصدگران علامت می خورد با چنین اعدادی مواجه شوند.

ساعت ۴:۴۰ بامداد سوت پایان مسابقه به صدا در آمد و جلسه داوران برای تعیین برندگان آغاز شد . نتیجه ای شگفت انگیز که نشان از رشدی بزرگ می داد . ساعتی بعد در گوشه ای از کاروانسرا مراسم اهدای جوایز به برگزیدگان آغاز شد دکتر آریا الستی مدیر مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و دکتر منصور وصالی مدیر شاخه اماتوری انجمن نجوم ایران به همراه بابک امین تفرشی وظیفه اهدای یادبودها را بر عده داشتند.

تمامی برندگان ا وجود شرایط دشوار رصدی بیش از ۱۰۰ جرم را رصد کرده بودند و به این ترتیب در دو رده تلسکوپی و دوربین دو چشمی مورد تقدیر قرار گرفتند.

آیرین شیوایی از تهران که با رصد ۱۱۷ جرم در صدر فهرست برگزیدگان قرار گرفت.گروه مجتبی دیانی و محمد جواد صفاران از مشهد ، محمد نیلفروشان از کرج و گروه علی پور رسول و محمد حسین جانی از رشت به عنوان برنده در رده تلسکوپها انتخاب شدند و علی ابراهیمی از تهرانف تیمور سیف اللهی از تهرانف کاوه کشاورزیان از تهران و اسماعیل محمدی از سعادت شهر نیز به عنوان برندگان دوربینهای دو چشمی معرفی شدند اما مسابقه امسال یک برنده ویژه هم داشت که حشور انها آغاز فصل جدیدی در این رقابتها بود. گروه امیرحسین ابوالفتح و فرشاد فکوری از تهران توانستند نه تها در این شب ۱۱۶ جرم را در آسمان بیابند که از همه انها عکاسی کردند تا بدین ترتیب برای اولین بار در ایران ماراتن عکاسی مسیه شکل بگیرد. این توانایی فوق العاده بالا و این تلاش جمعی  و علمی نشان از توانایی بالای رصد گران ما دارد که عمده انها را جوانان تشکیل می دهند.

افرادی که صبح روز جمعه هفته گذشته پس از یک شب طولانی به قصد دیدار با بناهای تاریخی منطقه قدم به کویر مرکزی ایران گذاشتند نشانه ای هستند از جامعه علاقمندی که ترجیح می دهند ساعات فراغت خود را با بیخوابی در دل طبیعت و رصد زیباییهای آسمان سپری کنند .

آسمان هنوز هم می تواند همه ما را در جذبه بی پایان خود فروبرد به شرط آنکه قدر ان را بدانیم و قدر این مردمان را .

از هم اکنون برنامه ریزی برای رقابت بعدی آغاز  شده است به خصوص که امسال شاید برنامه رصدی دیگری نیز آغاز شود رقابت صوفی رازی که گام دیگری است برای معرفی مفاخر ایرانی و فرصتی برای دیدار علاقمندان آسمان با یکدیگر.

رشد ماراتن نشان از رشد نجوم ایران دارد و ای کاش بزرگان ما مهربانانه تر با این موضوع برخورد کنند تا در چند سال آینده طعم خوش نتایج آن را همه ما احساس کنیم .

پی نوشت:

اما در پایان باید از دوستانی که من داوری انها را بر عهده داشتم عذر خواهی کنم اگر احیانا خستگی فوق العاده دم صبح به خصوص پس از آسیبی که نیمه شب دیدم تاثیری در کارم داشت و اگر احیانا دربرخوردها و صحبتها کسی از من رنجید ، پوزش می زلبم آنچه این ماراتن برای من به همراه داشت این نکته مهم بود که هیچ کس منتظر نمی ماند و من هم نباید به بهانه های واهی گرفتاری های روزمره از آنچه بدان عشق می ورزم دور بمانم.

نجوم راه دشوار به سوی آینده

هیچ ایرادی نمی بینم که اگر صریح اعلام کنم بیش از هر جایی در نجوم اماتوری خود را وابسته بهنجوم (ماهنامه نجوم) می دانم و اگرچه حجم کارهایم در آنجا کم و زیاد می شود اما تنها جای است که معتقدم اعتبار حرفه ای کارم به شمار می رود.

نجوم را دوست دارم نه به این دلیل که تنها مجله نجوم خاورمیانه،‌اولین نشریه نجومی فارسی زبان ،‌دارای نقش برجسته در ترویج نجوم و … است. بلکه دوستش دارم چون می دانم می تواند الگویی از یک مجله علمی حرفه ای را ارایه دهد و البته هنوز راه درازی تا آن نقطه در پیش دارد.

گروهی اندکی اما با دیدی حرفه ای این مجموعه را اداره می کنند و به ویژه در بخش تحریریه با مدیریتی عالی طرف هستیم و این مورد خود را از زمان سردبیری بابک امین تفرشی بیشتر نشان می دهد. انتشار شماره اخیر نجوم و تلاشی که برای بهبود کیفیت و کمیت آن انجام می شود شاهدی بر مدعای من است و اینکه می بینم اولین شماره آسمان سال در ویژه نامه ای مستقل قرار است چاپ شود بر خوشحالیم می افزاید . هنوز البته راهی طولانی هم در پیش است هنوز اخبار سایت به روز نیست ( و این به تقصیر من بازمی گردد) هنوز با صفحات رنگی که لازمه این نشریات است فاصله داریم ،‌هنوز در صفحه بندی به الگوی گرافیکی خوبی نرسیده ایم و در یک کلام بابک هنوز تنها است. ای کاش می توانستم بیشتر به او کمک کنم .

اما امیدوارم به ادامه راه این ماهنامه و بازهم می گویم بیش از هر جایی به این مجموعه خود را متعلق می دانم .

اما یک نکته در شماره اخیر،‌در مقاله ای در بخش آسمان ماه ُ‌از صورت فلکی دب اکبر به هفت اورنگ نام برده شده است. اگرچه این موضوع مصطلح است اما امروز می دانیم هفت اورنگ صورت فلکی نیست بلکه ستاره سماک رامح از صورت عوا است.

 


لغو سفر دکتر نادری به ایران

دکتر فیروز نادری که قرار بود پس از سال ها بار دیگر به ایران سفر کند در آخرین لحظات سفرش را به ایران لغو کرد. در پی لغو این سفر وی نامه ای خطاب به علاقمندان این سفر در ایران نوشت که متن آن در زیر می آید: 

After 27 years I was looking forward with great excitement to my visit to Iran
not only to see my family but also to interact with the young people of Iran
and the great academic organizations in Tehran and Shiraz.  I have been
overwhelmed by the response and the generosity of people with whom I have
interacted to organize this trip including students, university professors and
members of the media.  However, life does not always turn out as you wish it.
A work related obligation has unexpectedly emerged (dealing with the spacecraft
that is approaching Mars) that requires me to stay in Los Angles and therefore
postpone my trip.
I would like to express my gratitude to a number of people who invested
much of their valuable time planning and organizing this trip.  They include
Professor Vafai of Sharif University, Professor Modarres of Tehran University
and Professors Riazi and Barati of Shiraz University.  I also owe a debt of gratitude
to a number of superb science journalists primarily Mr. Babak Amin Tafrishi editor
in chief of the Nojume magazine, Mr. Pouria Nazemi of Jam-e-Jam daily and
Mr. Siavosh Safarian of TV channel 4 who tended to every detail of this trip.

I hope to see all of you soon.  You all touched my heart with your generosity
toward me.

My best wishes,

Firouz Naderi
Los Angles 

Wednesday February 22

دنیای علم و حیرت ما

جام جم: هنوز به خاطر داریم دانش آموز ایرانی را که با حل معادله ای عجیب ثابت کرد اعداد اول وجود ندارند و به همین روش درمان سرطان را تبدیل به یک الگوریتم کرده بود و دیگری را که ثابت کرد عدد پی عددی گویاست و بدین ترتیب مشت محکمی بر دهان تمام ریاضیدانان طول تاریخ کوبیده بود و دیگری که ملاصدرا را بنیانگذار نظریه فیزیک کوآنتومی و عدم قطعیت و… دانسته بود و دیگری و دیگری… هر روز در دوران رشد و شکوفایی فناوری در گوشه و کنار جهان شاهد مطرح شدن خبرهایی هستیم که نقش اول آن را قهرمانانی بازی می کنند که عموما در رشته ای که انقلاب ایجاد کرده اند، فاقد اطلاعات نظری یا تجربی هستند و یک تنه جهان علم را به چالش می کشند و اسراری را که قرنها ذهن همه دانشمندان را به خود مشغول داشته و عمدتا حل نشده باقی مانده است ، با خواندن وردی سحرآمیز و یا حرکت دادن چوب جادوگریشان حل می کنند تا به جهان ثابت کنند تمام دانشمندان جهان مشتی آدم احمق و بدون قدرت تفکرند که چون به درد هیچ کاری نمی خوردند به کار علم روی آورده اند و اگر یک انسان نسبتا باهوش مانند آنها وجود داشته باشد مسائل علمی به جای طی روند طولانی خود یکشبه حل می شوند.

سالها قبل که پدیده روزنامه نگاری علمی در ایران هنوز جدی گرفته نمی شد و به علم به عنوان ابزاری برای تقویت اعتماد به نفس و غرور ملی نگاه می شد، چنین خبرهایی براحتی در تیتر رسانه ها قرار می گرفت.

خبرهایی تعجب برانگیز که آه از نهاد ما در می آورد که چه باید کرد. اما در چند سال اخیر به یمن تلاش افرادی که علاقه به انتشار صحیح اخبار علمی داشته اند فضا و جو حاکم در کشور ما اندکی تغییر کرده است.

همه صحبت از ژورنالیسم حرفه ای می کنند و از آن مهمتر منابع بی شماری که روزی در اختیار عده معدودی از پژوهشگران بود در اختیار همگان و بویژه رسانه ها قرار گرفته است.

امروزه در ایران و در این سوی جهان درباره تازه ترین رویدادهایی که در گوشه و کنار جهان اتفاق می افتد می توان ارتباطهای مستقیمی برقرار کرد و خواننده خبر را در جریان ناب ترین خبرها قرار داد. در این شرایط انتشار و پردامنه شدن خبری مبنی بر کشف راز مدال های اینشتین (دقت کنید مدال و نه مدل) از سوی یک بانوی خلاق ایرانی که در سروستان زندگی می کند و در رشته مدیریت بازرگانی دانش آموخته است می تواند فاجعه ای به حساب آید. اگر از دروغ بودن اصل خبر بگذریم و بگذریم که اصولا موجودی به نام معمای مدال های اینشتین وجود خارجی ندارد، اگر بگذریم از این که خانمی به نام رزیتا جیسون که بهاره کمالی سروستانی از قول او به ستاره دنباله دار ذهن اینشتین تشبیه و گفته شده شاگرد اینشتین بوده اصولا وجود خارجی ندارد و روح اینشتین هم از وجود چنین آدمی بی اطلاع است و اگر بگذریم که روزنامه ای که این خبر را منتشر کرده روزنامه جعلی است و اگر از خودمان این سوال را مطرح نکنیم که مثلث برمودا (که نمونه ای واضح از سودازدگی علمی است) چه ربطی به نیروهای هسته ای دارند (در خبر ادعا شده بود نشریه این خانم راز مثلث برمودا و نیروهای هسته ای را حل می کند) از یک مورد نمی توان گذشت ، چرا در این دوران چنین خبری بی محابا از سوی رسانه ملی تنظیم و با آب و تاب فراوان پخش می شود. شاید انتظار فعالیت روزنامه نگارهای علمی در این رسانه تقاضای زیادی نباشد؛ افرادی که با حداقل های مقوله دشوار و پیچیده روزنامه نگاری علمی آشنایی دارند و راه را از چاه می شناسند، اما حتی اگر از این موضوع هم بگذریم ، حداقل انتظار ما حضور روزنامه نگارهای عادی در تنظیم اخبار است و فکر می کنم همه استادان بارها به ما گفته اند که تحقیق خبر یکی از ارکان اعلام آن است.

حال آن که در روزنامه نگاری علمی ، انتشار خبری علمی (با فرض واقعی بودن) تا زمانی که نویسنده آن خبر را کاملا درک نکرده باشد ممنوع خواهد بود. کافی بود خبرنگار محترم نام خانم بهاره کمالی را که جهان علم این گونه به سرانگشت هنرمندش کن فیکون شده است در یکی از موتورهای جستجوی اینترنتی تایپ می کرد و یا به جستجوی نشانه ای از دانشمند فرهیخته زمان خانم رزیتا جیسون می گشت تا ببیند اثری از هیچ یک از آنان بر تارنماهای پیچیده خبری (که از کشیده شدن دندان یک تمساح در باغ وحشی دورافتاده نیز نمی گذرند) وجود ندارد. چطور جهان دانش دگرگون شده ؛ در حالی که نشانه ای از دگرگون کننده آن وجود ندارد؟ از آن راحت تر بهتر نبود هنگام تهیه گزارش از این دانشمند بزرگ درخواست می شد صفحات اینترنتی مربوط به خود را نشان دهد و نه صفحه جستجوی تصاویر !Yahoo را و آیا بهتر نبود خبرنگار محترم غرور خود را کنار می گذاشت و حداقل همانند شخصیت یکی از سریال های طنز، از این خانم می پرسید این مدالهای اتمی یعنی چه؟ در نظریه مدلهای اتمی انیشتین که وی درباره آن بحث کرده بود ، هیچ معمایی وجود ندارد و شما حتی یک کلمه راست در این خبر پیدا نخواهید کرد. اعتبار هر رسانه و بویژه رسانه ملی بیش از آن است که با ناآگاهی یک نفر به بازی گرفته شود. به یاد داشته باشیم اگر بدانیم خبری که چنین سر و صدایی به پا کرده است از پایه دروغ بوده ، دیگر نمی توانیم به خبرهای دیگر آن رسانه که در آنها تخصصی هم نداریم اطمینان داشته باشیم اما در این بین ، نکته دردآور دیگری هم وجود دارد و آن جدی نگرفته شدن عرصه رسانه از سوی نهادهای علمی کشور است.

آیا هیچیک از انجمن ها و مراکز تحقیقاتی فیزیک کشور آن هم در سال جهانی فیزیک نباید به این مهم واکنش نشان دهند و توضیح بخواهند و اعتراض کنند؟ اگر خبرنگار ایسنا به سراغ انجمن فیزیک و ستاد سال جهانی فیزیک در ایران نرود، آیا آنها باید خاموشی اختیار کنند؟ شاید این خبر برای اهل فن مسخره و غیر قابل باور باشد، اما مطمئن باشید ذهن مردم عادی را به بازی خواهد گرفت همان گونه که تاکنون بارها این کار را کرده است.

چه کسی در این بین پاسخگوی ذهن برآشفته مردم است؟ آیا این موضوع مصداقی از تشویش اذهان عمومی نیست؟ آیا اگر به دروغ ، خبری علمی پراکنده می شد و با آن مقابله می کردیم ، باز هم شاهد چنین ادعای واهی و پوچی بودیم که آبروی علمی ما را که با عرق جبین و بیدارماندن ها و دود چراغ خوردن های صدها تن از بهترین فرزندان کشورمان به دست آمده ، این گونه به بازی بگیرد؟ ما مقصریم اگر قدر سره و ناسره از یکدیگر را نداریم و به روند رو به رشد تولید علم کشور خیانت کنیم.

باز هم هابیت ها

هابیتها این موجودات کوچکی که نامشان به سه گانه جاودانه تالکین (ارباب حلقه ها ) به روی زبانها افتاد و با بازسازی جکسون از آن در فیلم ارباب حلقه ها صاحب موقعیت جدید شده اند بار دیگر نام خود را مطرح می کنند اما این بار نه در دنیای افسانه ها که در کشف جنجال برانگیزی میان انسان شناسها .

سال گذشته که این کشف به عنوان دومین کشف بزرگ علمی سال مطرح شد با ریچارد رابرتز مصاحبه ای را در خصوص این موجودات انجام دادم اما بعد از آن بازه م شک و شبه هایی مطرح شد که آیا این یافته جدید گونه جدیدی از انسان است یا انسانی معلوم به همین دلیل گروه رابرتز بازهم به بررسی نمونه های بیشتر پرداختند تا ایده خود را ثابت کنند به همین دلیل برای مرور این وقایع با رابرتز گفتگویی انجام دادم و حاصل آن را در قالب گزارشی نوشتم که بد ندیدم به نقل از جام جم اینجا هم بیایید.

 ————-

  انتشار خبر یافت شدن گونه جدیدی از انسان در سال گذشته ، موجی از هیجان را در مجامع انسان شناسی به همراه داشت. این که وقتی انسان مدرن (هومو ساپین) در جزایر شرق آسیا می زیسته و مسیر مهاجرت خود را سپری می کرده است ، با انسان کوتاه قامتی ملاقات کرده باشد که آتش را می شناخته ، ابزار می ساخته و شکار می کرده است.

کشفی هیجان انگیز به شمار می رود. در همان هنگام نیز برخی دانشمندان در صحت این کشف تردید داشتند. آنها معتقد بودند بر مبنای بقایای یک اسکلت یافت شده از یک هابیت نمی توان کشف گونه جدیدی را اعلام کرد و شاید اسکلت مورد بحث دچار معلولیت کوتولگی باشد.

برخی شواهد نشان از تفاوت های جدی تر این دو موجود با یکدیگر داشت ؛ اما این کشمکش ها تا امروز هم ادامه دارد. ریچارد رابرتز که چندی پیش در گفتگوی اختصاصی با روزنامه جام جم از کشف این گونه جدید خبر داده بود، ماه گذشته مدارک جدیدتری در اثبات نظریه خود برای ما ارسال کرد.

این استدلال ها، در هفته بعد از آن در نشریه نیجر به چاپ رسید تا کفه ترازو به نفع نظریه هابیت ها سنگینی کند.حدود ۱۸هزار سال پیش در میانه جنگلهای پوشیده از درخت جنوب شرق آسیا، زمانی که بانویی کوتاه قامت روز خود را آغاز کرد. احتمالا نمی دانست چه سرنوشتی در انتظار اوست.

او برای انجام کارهای روزانه خود عازم شکار شد و خود را به حوالی غاری در شرق جزیره فلورس رساند؛ جایی که دام خود را برای شکار موجوداتی نظیر استگادون که یک فیل باستانی نیم تنی است یا یک موش بزرگ و یا خزنده ای به نام اژدهای کومودو پهن کرده بود. شکار انجام شده بود و این بانوی کوتاه قامت و کم وزن با چابکی بقایای این موجودات را به درون غار کشاند.

ابزارهای سنگی او که با کمک آنها شکار و قطعه قطعه کردن را انجام می داد همراه او بود؛ اما ناگهان بخشی از سقف آهکی غار ویران شد و وی درون تالابی که در کف غار ایجاد شده بود سقوط کرد و بلافاصله لایه ای از گل و لای روی بدن او را پوشاند، این منظره هولناک آخرین تصاویری بودند که در ذهن این زن آسیایی شکل گرفتند.

کسی نمی داند هم قبیله ای های او آیا هرگز متوجه غیبت طولانی او شدند یا نه و هیچ کس نمی داند آیا این زن جوان از موقعیت خاصی درون گروه هم نسلان کوتاه قامت خود برخوردار بوده است یا خیر. اما آن روزها مسائل مهمتری از گم شدن یکی از اعضا برای بقیه اجتماع مطرح بود.

محل زندگی آنها در دالان سفر موجودات بزرگی بود که قدی حدود ۵/۱تا ۲متر داشتند و همانند آنها روی ۲پا راه می رفتند. آنها نیز آتش را می شناختند و ابزارهایی فراوانی ساخته بودند؛ آنها هرازگاهی در گروههای بزرگ ظاهر می شدند و با گذر از این جزیره خود را به نواحی جنوبی تر و استرالیا می رساندند، شاید بهترین راهی که به مغز ۴۱۷سانتی متر مکعبی این موجودات می رسید آن بود که خود را از مسیر حرکت این موجودات عظیم الجثه دور نگاه دارند.

حدود ۶۰۰۰سال بعد از آن و ۱۲هزار سال پیش از این آتش فشان بزرگی در شرق اتفاق افتاد و بخش بزرگی از جزیره را زیر خاکستر مدفون کرد و از آن پس افراد زیادی نتوانستند این نمونه مینیاتوری انسان را مشاهده کنند.

ظهور دوباره

درون غار دور افتاده ای در شرق اندونزی در جزیره فلورسنس گروهی کاوشگر سخت مشغول کار بودند. آنها از آغاز سال ۱۳۷۹تمرکز خود را معطوف این نقطه کرده بودند.

اکنون حدود ۵دهه از زمانی که یک دیرین شناس غیرحرفه ای به نام «تئودور ورهوون» توانسته بود در این منطقه بقاهای یک هومواراکتوس ۸۴۰هزار ساله را بیابد می گذشت ، هومواراکتوس ها نیای باستانی انسان و اولین گونه راست قامتی است که از آفریقا ظهور کرد و به سفر خود تا شرق آسیا ادامه داد.

از آن زمان به بعد، بسیاری از دیرین شناسان به این ناحیه رفتند تا بتوانند فاصله بین هومواراکتوس ها و انسان های مدرن (هوموساپین ها) را پر کنند و همین دلیل بود که گروهی از دیرین شناسان به سرپرستی ریچارد رابرتس ، استاد دیرین شناسی استرالیا را به این منطقه و غاری دور افتاده و سرد و نمناک کشانده بود.

غاری که محلی ها از آن به نام غار سرد (Liang Bua)نام می بردند، رابرتس در گفتگو با جام جم اشاره کرد این غار با توجه به ساختار آهکی خود که می توانست بقایای استخوانی را در دل خود حفظ کند، مورد توجه قرار گرفت.

بخصوص با مرور کشفیاتی که درباره هومواراکتوس ها در این ناحیه صورت پذیرفته بود، به نظر می رسید، شاید بتوانیم نشانه هایی از دیگر هومواراکتوس ها در این ناحیه پیدا کنیم.

اما رابرتس و همکارانش باید به دنبال سوزنی در انبار کاه می گشتند. آنها باید منطقه وسیع درون غار را جدول بندی می کردند و در تراشه هایی که هر یک تنها ۲متر در ۲متر ابعاد داشتند با دقت به جستجوی نشانه هایی از دوران کهن می گشتند.

عمق این تراشه ها تا ۶متر هم می رسید. جستجو در گوشه و کنار این غار به مدت ۳سال پیاپی انجام شد؛ اما هیچ شی ئ یا استخوان جالب توجهی به دست نیامد در فصل سوم کاوش تراشه جدیدی حفر شد و گروه به کاوش در آن پرداختند شهریور این سال و در حالی که گروه آماده می شد تا منطقه را برای سومین بار ترک کند، ناگهان معجزه ای رخ داد.

با پس زدن لایه ای از خاک ناگهان استخوان هایی از چند جانور کوچک در کنار هم ظاهر شد و اندکی بعد چند مورد ابزارهای سنگی دست ساز خود را نشان دادند. هیجان به اوج خود رسیده بود آیا گروه نشانه های یک شکار باستانی را یافته بود؟

کاوش ادامه یافت و ساعاتی بعد ناگهان استخوان های یک کودک از زیر خاک بیرون آمد. یک کودک شکارچی؟ گروه در حال تمیز کردن استخوان ها بود که یکباره علایم سوال به ذهن محققان هجوم آوردند. آیا اسکلت فسیل شده ای که حدود یک متر قد داشت واقعا متعلق به یک کودک بود؟

بازوهای او بسیار بلندتر از بازوهای یک انسان عادی بود و شکل ظاهری جمجمه تفاوت های آشکاری با جمجمه انسان داشت. بلافاصله رابرتس متوجه شد با یک موجود استثنایی سر و کار دارد. جالب این بود که هنوز قطعات اسکلت به هم متصل بودند.

بنابراین او باید در همان محل از بین رفته باشد. اما این بقایا متعلق به چه موجودی می توانست باشد، مطمئنا زمانی که بانوی جوان کوتاه قد باستانی داستان ما حدود ۱۸هزار سال پیش وارد این غار شد، هیچ گاه تصور هم نمی کرد که بعد از چندین هزار سال بار دیگر خورشید بر بقایای بدون او بتابد و در عصری که دیگر همنوعانش وجود ندارند به عنوان مهمترین یافته دانش انسان هوشمند قرن ۲۱معرفی شود.

تحقیق روی LB1

بقایای اسکلت یافت شده که از سوی گروه رابرتس پیدا شد، به نام LB1 یا بقایای اسکلت شماره یک یافت شده در غار لیانگ بوا شهرت یافت.

رابرتس به خاطر می آورد که پس از بررسی اولیه در محل ما احساس می کرده که با اتفاق بسیار مهمی روبه رو است. به همین دلیل اجازه داد بقایای این جسد چند روزی در محل باقی بماند تا به طور طبیعی خشک شود و رطوبت محیط را از دست بدهد و سپس برای انجام برخی آزمایش های جدیدتر به جاکارتا فرستاده شد.

نخستین بررسی ها نشان از آن داشت که این اسکلت متعلق به یک زن بالغ است که در زمان حیات ۲۵کیلوگرم وزن و حدود ۱متر قد داشته است. طول بازوی او بیش از انسان امروزی است و ساختار لگن ، فک و آرواره او با انسان مدرن (هوموساپین ها) متفاوت است.

به این ترتیب برای اولین بار این سوال مطرح شد که شاید LB1بقایای یک انسان مدرن (هوموساپین) معلول است. هنوز هم بین برخی مردم می توان نشانه های این گونه معلولیت را که به کوتولگی موسوم است ، مشاهده کرد.

یکی از مهمترین فعالیت هایی که برای روشن شدن موضوع باید انجام می شد بررسی های تطبیقی ریخت شناسی بود، در این آزمایش ها آناتومی اسکلت را باید با آناتومی اسکلت موجودات مشابه دیگر تطبیق می دادند.

استخوان های یک زن بالغ هوموساپین ، بقایای استخوان های انسان نئاندرتال ، هومواراکتوس ها و شامپانزه ها مواردی بودند که با بقایای این اسکلت مطابقت داده شدند، نتیجه بررسی های اولیه واضح بودند.

ریخت شناسی گونه جدید نه تنها با هیچ یک از موارد مورد آزمایش تطبیق نداشت ، بلکه هیچ نشانه ای از عدم شد یا معلولیت به چشم نمی خورد. رابرتس اینک می توانست با اطمینان بر صحت فرض اولیه خود پافشاری کند و اعلام کند گروه همکاران او توانسته اند گونه جدیدی از انسان را بیابند، بنابراین برای نخستین بار در سالهای اخیر خانواده انسان صاحب گونه مستقل دیگری شد.

گونه ای کاملا مستقل از سایر گونه ها و ازجمله انسان مدرن (هوموساپین ها) نام این گونه جدید بر مبنای محل کشف آن هوموفلورسس گذاشته شد.

معمای مغز هابیت ها

اگرچه این گونه جدید نام علمی هوموفلورسس مشهور شده است ؛ اما به دلیل ابعاد کوچک بدن و به لطف بازسازی سینمایی پیتر جکسون از سه گانه جاودانه تالکین یا همان ارباب حلقه ها، به هابیت ها مشهور شده اند.

اما درباره هابیت نویافته مشکل کوچکی وجود داشت در کنار او بقایای شکار برخی موجودات و تعدادی ابزار سنگی ساخت دست قرار داشت.

تقریبا هیچ کس نمی توانست شکی نسبت به تعلق این ابزارها به زن شکارچی هابیت داشته باشد؛ اما آیا این ابزارها را او یا همنوعانش ساخته بودند، بررسی ها نشان می داد حجم مغز او حتی از یک شامپانزه معمولی هم کوچکتر و حجم آن ۴۱۷سانتی متر مکعب بوده است.

چگونه چنین مغزی می تواند تا حدی پیشرفت کند که قدرت ساخت ابزار را به دست آورد؟ این سوال مهمی بود که تحقیقات پیچیده تر بعدی که با کمک شبیه سازی های رایانه ای پیشرفته صورت گرفت مشخص شد، شبیه سازی ساختار این مغز از یک سو و بازسازی رایانه ای سیستم اعصاب آن نشان از پیشرفت خاص در ناحیه جلویی مغز این موجود می داد.

این پیشرفت باعث می شد قسمت خلاقه ذهن این موجودات به طور پیچیده ای پیشرفت کند و عملکرد خلاقه مغز کوچک به طور چشمگیری افزایش یافت. چنین پیچیدگی فوق العاده ای می توانست هر عصب شناسی را به وجد آورد.

اما شاید مهمترین وجه این کشف بزرگ آن بود که این موجودات زمانی روی سیاره ما می زیسته اند که گونه دیگری از انسان نیز روی این سیاره زندگی می کرده اند و اتفاقا این دوگونه مستقل در کنار هم بوده و احتمالا با یکدیگر ملاقات داشته اند.

این موضوع ثابت می کند که انسان حداقل تا ۱۲هزار سال پیش که سرنخ هابیت ها گم می شود، تنها نژاد ساکن سیاره ما نبوده است.

ادای دین به کلارک

برای من نام سی کلارک نام بزرگی است که انگیزه بسیاری از فعالیتهای علمی را در نسل بعدی زنده می کند شاید به همین دلیل بود که مقاله ای در باره او نوشتم تا به بهانه ۶۰ امین سال ژیشنهاد مدارهای کلارک یاد او را زنده کرده باشیم

(به نقل از جام جم)

شما می توانید آینده جهان را تغییر دهید؛ این جمله ای است که اگر آن را خطاب به شما ادا کنند، احتمالا به خود خواهید گفت این یک شوخی بی مزه است. مگر در عصر حاضر یک انسان می تواند به تنهایی جهان را تغییر دهد؟

اگر این مطلب را حدود ۶۰سال پیش به نوجوانی انگلیسی که در فضای پایانی جنگ جهانی ، مقاله کوتاهی برای یکی از نشریات دنیای ارتباطات می نوشت نیز می گفتید او هم چنین گمانی را در ذهن خود مرور می کرد؛ اما ۶۰سال گذشت و آن نوجوان اینک به دوران کهنسالی رسیده و جهان ، مردی را که با ایده پیشگامانه خود مرزهای دانش را گسترش داد، می ستاید.

آرتور سی کلارک ، نویسنده و پژوهشگر علمی همان نوجوان ۶۰سال پیش است ؛ مردی که ارتباطات ماهواره ای ما را سالها قبل از پرتاب نخستین ماهواره به فضا پیش بینی کرد.

آرتور چارلز کلارک ، با چهره ای خسته و شکسته آرام روی صندلی چرخدار خود در منزل ویلایی اش در سریلانکا نشسته و گرد گذر ایام را بر چهره او بوضوح می توان مشاهده کرد.

او به گذشته ای پر بار می نگرد که رشک بسیاری از فعالان علمی را برمی انگیزد و از سوی دیگر هنوز به افق پیش رو می نگرد و او هنوز امیدوار است نسلی را تربیت کند که آینده را تغییر دهند، همان طور که خود او چنین نقشی را در تحول علم جهان داشته است.

۱۶دسامبر ۱۹۱۷، روزی بود که آرتور قدم بر این سیاره گذاشت ، در روستای مین هد در منطقه سامرست. او اگرچه خیلی زود پدر خود را از دست داد و مجموعه ای از کارهای مزرعه پدری را می بایست برعهده می گرفت ؛ اما این موضوع هیچ گاه نتوانست از علاقه او به عرصه های نوین دانش کم کند.

او از دوران کودکی به داستان های علمی تخیلی بسیار علاقه مند بود و در حالی که دیگر کودکان هم سن او به فعالیت های بازیگوشانه مشغول بودند، آرتور تلسکوپ های کوچک می ساخت یا راکتهای دست ساز را تجربه می کرد؛ فعالیت هایی که آینده کلارک را مشخص کرد.

در خلال جنگ جهانی دوم ، آرتور به نیروی هوایی بریتانیا پیوست تا روی یکی از موضوعات محرمانه و پیشگام آن دوران به تحقیق بپردازد، مردی که پیش از آن با عضویت در انجمن بین سیاره ای انگلستان علاقه خود را به تحقیقات فضایی آشکار کرده بود. در ارتش فرصت یافت تحقیقات خود را در حوزه رادارها تمرکز دهد.

آن سالها رادار، یکی از مهمترین ابزارها و فناوری هایی بود که می توانست آینده جنگها را دگرگون کند، اگرچه گذشت زمان ثابت کرد رادارها و اصول راداری زندگی صلح آمیز مردم را نیز ترقی داده بود.

پس از پایان جنگ ، کلارک تحصیلات خود را در رشته ریاضیات و فیزیک به پایان برد؛ اما نشانه های آغاز عصر جدیدی به چشم می خورد و شاهد حساس کلارک این دوره را احساس کرده بود.

او سال ۱۹۴۵و ۱۲سال پیش از آن که نخستین ساخته دست بشر بر گرانش سیاره مادر غلبه کند و شوروی ها اسپوتینک یک را در مدار زمین قرار دهند، در یکی از جملات مربوط به ارتباطات بی سیم مقاله ای نوشت با عنوان «رله فرازمینی ».

او در این مقاله پیشنهاد کرد ایستگاه هایی در مدار زمین و در فاصله مشخصی که محاسبات او نشان می داد قرار داده شوند که بتوانند نقش رله کننده امواج رادیویی و تلویزیونی را بر عهده گیرند.

این ایده از آنجا نشات گرفته بود که آن سالها عملا امکان پخش گسترده برنامه های رادیویی و تلویزیونی وجود نداشت و با کمک سیستم های زمینی مناطقی که نسبت به فرستنده فاصله زیادی داشتند دچار افت کیفیت در امواج می شدند. کلارک در این مقاله پیشنهاد کرده بود ماهواره هایی روی مداری که با خط استوای زمین موازی است در ارتفاع مشخص از سطح قرار گیرند.

اگر این اتفاق رخ می داد بنابر قوانین مداری سرعت چرخش ماهواره به دور زمین با سرعت چرخش سیاره ها به دور خود برابر می شد و به این ترتیب برای ساکنان زمین این ماهواره در یک نقطه آسمان قفل می شد و شما کافی بود تا گیرنده یا فرستنده های خود را به سوی آن تنظیم کنید.

این مقاله در آن سال مورد اقبال عمومی قرار نگرفت ؛ اما سالها پس از آغاز عصر فضا مورد توجه مجدد قرار گرفت و سرانجام ماهواره ها به چنین مداری که به ماهواره های زمینی ثابت موسومند، اعزام شدند تا ارتباطات مخابراتی را گسترش دهد و اینک این مدارها گاهی به افتخار آرتور سی کلارک ، مدار کلارک نامیده می شود.

این روزها تصور زندگی بدون حضور ماهواره هایی در این مدارها عملا غیرقابل باور است. اکثر ارتباطهای تصویری که جهان را به دهکده ای کوچک تبدیل کرده. اینترنت ، سیستم های بانکی و… به واسطه حضور این ماهواره هاست که نقش پررنگ کنونی خود را یافته اند.

اهمیت ایده کلارک در آن بود که پیش از آن که جهان ضرورت فعالیت او را درک کند و پیش از آن که نیازمند این ابزار جدید باشد، ایده آن را گسترش داد.

 

ارباب داستان های علمی – تخیلی

کسانی که به داستان های علمی تخیلی علاقه مندند، همواره نام سی کلارک را به عنوان نویسنده ای تاثیرگذار در این سبک نگارش به یاد خواهند آورد.

او به همراه ایزاک آسیموف نامهای جاودان این عرصه در عصر جدید هستند. مردانی که قدرت تخیل خود را به دانش روز مجهز کردند تا ذهن بسیاری از علاقه مندان علوم را به سوی آینده راهنمایی کند.

شاید معروف ترین شاهکار آرتور سی کلارک که سالهاست آرامش سری لانکا را بر زندگی مدرن شهری ترجیح داده است ۲۰۰۱یک اودیسه فضایی باشد.

او و کوبریک توانستند روایتی سینمایی از این داستان علمی تخیلی را عرضه کنند که یکی از معناگرایانه ترین فیلمهای جهان را به تاریخ معرفی کنند. اما شاید مهمترین تفاوت سی کلارک با دیگر نویسندگان علمی تخیلی در چند لایه بودن داستان هایی بود که به رشته تحریر درمی آورد.

او در زیر لایه ای از مفاهیم علمی و آینده نگری های تخیلی لایه های ظریفی از مفاهیم انسانی را در داستان های خود قرار می داد تا دیدگاه های فلسفی خود را از این طریق به گوش مردم جهان برساند. ۲۰۰۱یک اودیسه فضایی ، راما و اثر کمتر شناخته شده او یا «پایان طفولیت» همگی از چنین خصوصیاتی بهره مندند.

در این سه اثر که اودیسه و راما هر یک در چندین جلد و قسمت نگارش یافت کلارک دغدغه های جدی خود را درخصوص تکامل نوع انسان در آینده مطرح می کند. در پایان طفولیت ، مهاجمان فضایی بشر را نه با سلاحهای خوفناک خود که با کمک در اختیار گرفتن پرورش نسل آینده کودکان بشر انجام می دهند، در اودیسه نوعی رجعت روحانی انسان روایت می شود که با کمک فناوری پیشرفته خود توانسته است از دام ماده عبور کند و خود را در ساختارهای انرژی تجسم بخشد.

به این ترتیب ، مردی که آینده دانش را ترسیم می کرد توجه مخاطبانش را به نسل آینده ای جلب می کند که با وجود تمام پیشرفت های تخیلی اثر دغدغه تحول را دارد. کلارک اما در مقام یک محقق علمی خود را در مرزهای بسته و مسدود علم کلاسیک مسدود نمی کند و چراغ دانش در دست سعی می کند نوری به خانه تاریک اوهام و شبه علم بیندازد.

به همین دلیل از عالم ارواح گرفته تا جادوی سرخپوستان و هیولاهای کوهها را به چالش می کشد و سعی می کند با نقد علمی آن در مجموعه تلویزیونی کم نظیری که با نام جهانی شگفت انگیز آرتور سی کلارک پخش شده است ، واقعیت را از تخیل تمیز دهد.

سی کلارک که هنوز از تلسکوپ ۱۰اینچ خود به فضا می نگرد و عشق خود را به آسمان نمی تواند پنهان کند، شاید یکی از محبوب ترین دانشمندان جهان باشد. امروز دنیای علم شصتمین سالگرد پیشنهاد او را گرامی می دارد تا شوالیه کلارک نمادی باشد از دانشمتد همه جانبه نگر عصر امروز.

در حکایت راهی که نرفتیم

قرار بر این بود که جز سخن عشق نگوییم و جز راه دل نپیماییم که عهد ما گل امید بود که به هزار خون دل آبش دادیم و به هزار جفا اگر از دری براندنمان با ز باز گشتیم و گفتیم که این خاک فره ای دارد که باید پاسش داشت و شکوهی که دیگر بار باید بیاراستش و قدرتی که اگر به دست اهل آن افتد چرخ زمان را بر هم زنیم و در میانه آتش و خون طرحی دگر افکنیم از باده ای که مستانش را به عرش می برد و عطرش از خاک لحد ُ‌، هر که ازن بگذرد مست تر از ما کند.

اما راه رسم دنیای دنی دیگر سخنیست که ناز و کرشمه ما را بدین شیوه خریدار نیست و افسوس که هنوز بازی فرنگان صاحب سخن را نیاموخته ایم و به این بازی ناچاریم.

قرار بود به جهد جمعی که هنر را دوست دارند و خاکی را که ایرانش می خوانیم دوست تر،‌ در میانه تهمت و فریب که هزار ناله فروخورده با خود دارد – چه زشت و چه زیبا – نشانه ای از هنر و فرهنگ را و نشانه ای و تهفه ای از شکوه وطن را به رسم هدیه به وادی فرنگان بریم تا بدانند آنچه که امروزیم همان نیست که در روزگاران بوده ایم و اگر تصویر ما را به مدد جادوی هزاره نو در پیچ و خم حوادث دیده اند به یاد آورند قصه مولانا را که بی چراغ به جستجوی پیلی آمده اند که با دست هرچه بپویندش تنها شمه ای خواهند یافت و قرار بود ما سفیرانی باشیم که جلوه ای دیگر از این خاک هزار آوازرا به تماشایشان بگذاریم و به خبر بسیار شنیده بودیم که آنان که قرنها غم مردم داشته اند آموخته اند تفاوت لیل و نهار را و یکی نمی پندارند هزرا راهی که به هزار وادی گوناگون می رود و ما سخنمان چیزی نبود جز هنر و جلوه زیبایی اختران تابیده بر خاک کهن سرزمینی از زمین و نشانه هایی از فر دانش در گذشته این خاک و شاد بودیم که کاخی که نام خود از جویندگان طریقت نو به یادگار دارد میزبان ما اسا در قلب سرزمینی که همه خرد فرنگ را از آن خود می داند.

اما ما نیز مردمانیم و مردمان سخت در تندباد حدثه ها فراموشکار می شوند و ما فراموش کردیم که انان نیز مردمانند.

خبر دروغ بود و آنان عاج پیل افسانه ای را – که در صحتش  و در خطرش و در برندگیش بسیار سخن است – با پیل به اشتباه گرفتند و گفتند که مبادا دندان تیز پیل آراسته باشید به زیورهای جادویی شرق تا افسون کند این قوم تشنه از نفیر جنگ و چکاچک شمشیرها را و از یاد ببرند ما در کار کندن دندان پیل مستیم و نه مست شوکت سواران این پیل.

اینگونه بود که هنر ما و کلام که شاید منادی جلوه دیگر این خاک بود بر این خاک ماند تا فرنگان ندانند در زیر آسمانهای پر ستاره مشرق زمین و در کنار دیوارهای کاخ های رفته از یاد هنوز عاشقانی هستند که جز به شکوه آسمانها و بی مرزی جهان نمی نگرند.

اما مگر نه اینکه این قوم حتی از خرد ناپخته یاران نادان نیز به سلامت بارها جسته است؟‌ پس چه جای افسوس .

 بازهم به زیر آسمانهای پر ستاره وطن می رویم و شکوهش را به یاد می سپاریم و چون ودیعه ای این شعله لرزان را به دیگرانی می سپاریم تا نگویند خاموش شد چراغ باده در این خانقه که ما را آیینی است که زسر خبرمان نمی شود تا درمیان میکده سر بر نیاوریم .