پرومتوس: بیگانه ای آشنا

این متن را مدتی پیش برای مجله دانستنیها نوشتم که در کنار مطلب بسیار جالبی از عرفان خسروی درباره ریخت شناسی بیگانه های مجموعه فیلم های بیگانه و اینکه ایده این ظاهر از کدام موجودات طبیعت اطرافمان وام گرفته شده است کار شد. این متن اندکی کامل تر از متن دانستنیها است.

اگر به این فیلم علاقه دارید قبل از خواندن متن زیر به این دو نکته دقت کنید. در این متن بخش هایی از داستان لو رفته است و اگر فیلم را ندیده اید و نمی خواهید هیجان آن را از دست بدهید خواندنش را به بعد از دیدن فیلم موکول کنید. نکته دوم اینکه دکتر علیرضا مجیدی نقد بسیار جامع و هیجان انگیزی از این فیلم در وب سایت یک پزشک نوشته اند. توصیه می کنم این متن را درباره این فیلم از دست ندهید و حتما آن را مطالعه کنید.

——

۳ دهه پیش نه خبری از فناوری سینمای ۳ بعدی بود و نه فناوری جلوه های ویژه بصری پیشرفت خیره کننده امروز را داشت. دانش ما از عالم اطرافمان نیز چندان که باید وسیع نبود. در چنان زمانه ای بود که فیلم بیگانه به کارگردانی ریدلی اسکات بر پرده های سینما ظاهر شد.

این فیلم با شعار تبلیغاتی :«در میانه فضا کسی صدای فریاد شما را نخواهد شنید» به روی پرده های سینما رفت و تبدیل به یکی از هراس انگیز ترین فیلم های آینده نگرانه و علمی تخیلی دوران شد.

فیلم در دوره خود ایده های مهمی را مطرح می کرد. خواب زمستانی برای سفرهای طولانی فضایی، امکان وجود اقماری در اطراف سیارات فراخورشیدی که ساختاری شبیه به زمین دارند (در حالیکه اولین سیاره فراخورشیدی در دهه ۹۰ کشف شد و همین چند سال اخیر بحث اقمار زمین مانند در اطراف سیارات فراخورشیدی گازی مطرح شده است) روبات انسان نمایی ک مسوولیت ماموریتی را بر عهده می گیرد و شاید هیجان انگیز ترین بخش آن معدن کاوی فضایی که همین امسال نخستین شرکت رسمی به این منظور تاسیس خود را اعلام کرد از جمله این آینده نگری های مهم در فیلم بیگانه بودند.

دنیای بیگانه به قدری موفق بود که ۳ قسمت اصلی فیلم در پی آن به دست کارگردانان نامدار سینما ساخته شد. قسمت دوم مجموعه با نام بیگانه ها را جیمز کامرون جلوی دوربین برد، بیگانه ۳ را دوید فینچر ساخت و قسمت چهارم را ژان پیر ژونه  جلوی دوربین برد. چندین فیلم و داستان جنبی نیز بر مبنای داستان بیگانه ها ساخته شدند. در مجموعه فیلم های بیگانه اما سوال های بسیاری به صورت باز باقی مانده است. سوال هایی که گویی برای زمانی دیگر گذاشته شده اند. در بیگانه اسکات بخش عمده ای از نیمه اول فیلم به روایت نماهایی پرداخته می شود که تنها در ذهن مخاطب سوال های بی جوابی را ایجاد می کند. سفینه ای عجیب سقوط کرده در پهنه دشتی ابر آلود، اسکلتی فسیل مانند در میانه آن و انباری از تخم موجودات فضایی، پیامی که به اشتباه به پیام کمک ترجمه شده و باعث می شود تا خدمه سفینه باری نوسترومو به آن قمر شگفت انگیز راهی شوند و دهها مورد دیگر نکاتی بودند که هیچگاه در ان فیلم پاسخی دریافت نکردند.

۳ دهه بعد از آنکه بیگانه پرده های سینما را به تسخیر خود در آورد، فناوری های ما به طور شگفت انگیزی توسعه پیدا کرد. جیمز کامرون که بیگانه ها را اسخته بود رویای قدیمی اش را با ساخت فیلم ۳ بعدی آواتار محقق کرد. آواتار و موفقیت جهان ۳ بعدی آن شاید اختراع دوباره سینما بوده باشد. جهانی که می توانست پتانسیل های بیشتری را در اختیار خیال پردازان سینما قرار دهد. در همان روزهای اکران آواتار خبرنگاری از ریدلی اسکات نظرش را درباه تجربه جدید سینمای ۳ بعدی پرسید و او گفت مجذوب این سینما شده و شاید بخواهد بیگانه را به شکل ۳ بعدی بازسازی کند و یا ادامه ای بر آن بسازد. هرچند که همانطور که در مصاحبه ای با اصحاب رسانه فرانسه گفت از هیچ یک از دنباله هایی که کارگردان های دیگر از جمله کامرون بر بیگانه ساخته اند به اندازه خود بیگانه اصلی راضی نیست.

اندکی بعد خبرهایی منتشر شد که ریدلی اسکات پس از مدت ها به ژانر مورد علاقه اش بازگشته و در راه ساختن فیلم علمی تخیلی جدیدی است این طرح ابتدا پارادیس (بهشت ) نام داشت و بعد از مدتی به نام پرومتئوس از آن نام برده می شد. دست اندرکاران فیلم تاکید می کردند پرومتئوس فیلم مستقلی است و خود اسکات بعد از فیلم برداری آن به خبرنگاری گفت، این فیلم بیگانه نیست بلکه دی ان ای بیگانه ها را در دل خود دارد. اما واقعیت این بود که پرومتئوس چیزهایی بیش از دی ان ای بیگانه را در دل خود داشت و آن را از ابتدای آغاز کمپین تبلیغاتی آن می شد فهمید. آگهی نسل جدیدی از روبات های انسان نما در روزنامه های کثیر الانتشار، انتشار فیلم یک جلسه ساختگی در کنفرانس تد، که در آن دانشمندی در آینده به توضیح دیدگاه های تند رو آینده نگرانه خود می پردازد و سپس انتشار نخستین تیزرهای فیلم که در آن شاهد برخواستن سفینه ای هلالی شکل  از روی سطح سیاره ای بودیم نشان می داد دی ان ای بیگانه در پرومتئوس بسیار تکامل یافته است.

پرومتئوس در واقع پیش داستانی از بیگانه است. اما فارغ از بیگانه برای خود داستانی مستقل را دنبال می کند. و البته که این  فیلم بازهم مشابه بیگانه ده ها راز و رمز و سوال بی جواب را مطرح می کند ندیدن بیگانه پیش از دیدن این فیلم می تواند بیننده را در مواردی دچار سرگیجه کند.

ایده داستان پرومتئوس برای ریدلی اسکات به گفته خود او بر مبنای ایده ای که اریک فون دنیکن در کتاب های خود درباره نقش تمدن های هوشمند فضایی در رشد و تکامل انسان مطرح کرده است شکل گرفته است. اما برای اینکه این داستان را به دنیای بیگانه مرتبط کند به یکی از معماهای بیگانه بازگشت. در فیلم بیگانه و همچنین ۳ فیلمی که پس از آن به عنوان دنباله ای بر آن ساخته شدند و همچنین در اقتباس هایی که از این داستان علمی تخیلی رخ داد، هیچ اشاره ای به این پرسش نشده بود که سفینه عجیب و غریبی که در آغاز فیلم بیگانه در قمر آن  سیاره فراخورشیدی نمایش داده می شود چیست و آن اسکلت غول آسایی که در صندلی عظیم میانه آن نشسته و سینه اش شکافته شده است چه داستانی دارد. این سوال پس از ۳ دهه بهانه داستان پرومتئوس بود.

اسکات در جلسه پاریس که پیش از آغاز نمایش این فیلم بود در این باره گفت:«در هیچ یک از دنباله هایی که بر داستان بیگانه ساخته شده بود، هیچ یک از نویسندگان به این نکته توجه نکردند که سوال های بی جوابی در قسمت اول باقی مانده است و باید به آنها پرداخته شود. من هم به سراغ استدیو رفتم و گفتم می خواهم به سوال های بی پاسخ داستان بپردازم و اینگونه کار روی پرومتئوس شکل گرفت»

 صحنه با شکوه ابتدایی فیلم معلوم نیست در زمین و یا سیاره ای دیگر اتفاق می افند. صحنه ای که اگرچه در آن باید سرنخ عنوان فیلم را نیز جستجو کرد. پرومتئوس یکی از تابتان های جهان اسطوره ای یونان است. زمانی که بنا بر این اساطیر زئوس به وسیله این تایتان انسان را آفرید به او گفت همه چیز ر در اختیار انسان قرار بدهد مگر آتش که شاید تعبیری از خرد و دانش باشد. اما پرومتئوس که انسان را بی آتش خدایی ناقص می دانست به دور از چشم خدایان آتش ، این موهبت الهی را برای انسان به ارمغان آورد و چون زئوس از این داستان آگاه شد او را به کوه قاف برد و به زنجیر بست و هر روز عقابی جگر او را می درید و هر شب جگری نو برای پرومتئو می رویید تا در روز بعد این عذاب تکرار شودو این مجازات تا روزی که زئوس به یاری این تیتان نیاز پیا کرد و بند از ا برداشت باقی بود.

در این نمای ابتدایی شاهد موجودی بزرگ و خرقه پوش هستیم که هستی خود را قربانی می کند و دی ان ای خود را به رود می سپارد تا شاید نسل دیگر و رشته دیگری از حیات شکل گیرد اگر چه خود این صحنه شاید یکی از سوال هایی باشد که باید در آینده به آن پاسخ داد. چرا که بر اساس منطق داستان موجودات فضایی بارها به زمین آمده اند و به انسان مکان خود را نشان داده اند اما در این نما تنها به اهدای دی ان ای اشاره شده است.

شاید این صحنه بسیار تاثیر گذار در هرجای دیگری از جهان رخ داده باشد. شاید این مهندسان خرقه پوش با قربانی خود جهان را دوباره خلق می کنند تا با مرگ زندگی بیافرینند. شاید چرخه نابودی و تولد دوباره از دل قربانی نفس بر می آید و شاید این نما تنها بیانی است از قربانی اولیه اساطیری که باید کشته شود تا حیات به جهان آورده شود. وقتی این صحنه را می بینید ناخودآگاه به یاد اساطیر باستانی می افتید. کیومرث انسان نخستین است که کشته و هزار تکه می شود، نطفه اش به ماه می رود تا تطهیر شود و از بازگشتش مشی و مشیانه می رویند و انسان را به وجود می آورند. بسیاری از اساطیر جهان این تولد و مرگ و چرخه تکرار پذیرش را دست مایه اصلی خود کرده اند. اسطوره ماری که درحال بلعیدن دم خویش است تا از مرگ زندگی بیافریند و چرخه زیست را ممکن سازد. همه این ها برداشت هایی است که با دیدن این صحنه با شکوه یک باره به ذهن سرازیر می شود. در نمونه ای از طراحی اولیه این صحنه که به تازگی منتشر شده جزییات بیشتری دیده می شود که در نسخه سینمایی دیده نمی شد. در این طرح ها مهندس دیگری نیز حضور دارد که جام محتوی مایع را به بیگانه خرقه پوش می دهد. به هر حال جایگاه این صحنه در فیلم شاید رازی برای آینده باشد.

داستان در زمان آینده ما می گذرد. باستان شناسانی در نقاط مختلف جهان سنگ نوشته هایی باستانی را می یابند که در آنها یک پیام تکرار شده است گویی افرادی که هیچ رابطه فرهنگی و جغرافیایی با یکدیگر نداشته اند به نقطه مشخصی از آسمان اشاره می کنند بررسی نمونه های مختلف این اسناد تاریخی و بررسی تطبیقی آنها تیم باستان شناس را متقاعد می کند این پیام باستانی چیزی بیش از یک پیام معمولی است و دعوتنامه ای است از سوی کسانی که او آنها را مهندسان می نامند. مردمانی که به اعتقاد او ما را طراحی و مهندسی کرده اند.

به نظر می رسد کسانی که این پیام ها به آن ها اشاره دارد چیزی حدود ۲ هزاره پیش زمین را ترک کرده اند. اما چرا آن ها موجوداتی که راهنمایی آنها را بر عهده گرفته بودند و بر اساس آنچه بعدا در فیلم مشخص می شود خود خالق آنها بوده اند باید آنها را به حال خود رها کنند.

ایده بازدید فضانوردان باستانی از زمین و کمک به رشد انان یکی از دست مایه های قوی آثار اریک فون دنیکن است. کسی که در بین تمدن ها ی مختلف به دنیال نشانه های فضانوردان باستانی می گشت. از دشت های نازکا تا معباد اینکاها و اهرام مصر و کتیبه های بین النهرین همه جا ردی از حضور باستانی فضا نوردان می دید. البته اگرچه داستان فیلم بر مبنای این ایده شکل گرفته است اما اولین باری نیست که اسکات اشاره ای به این داستان دارد. در فیلم بیگانه زمانی که اولین بار سفینه فضایی عجیب و غریب دیده می شود یکی از فضانوردان با دیدن خطوط روی آن از تشابه آنها با خطوط دشت ها نازکا یاد می کند. جایی در پرو که سنگ چین های غول پیکر طرح هایی غول آسا را روی زمین رسم کرده اند. اسکات در فیلم جدیدش مشخص تر به خطوط نازکا باز می گردد و نشان می دهد که فضا نوردان این بار زمینی از روی چنین خطوطی محلی را که باید فرود آیند را تعیین می کنند.

البته این کمک فرازمینی ها به آغاز رشد انسان در زمین در فیلم های علمی تخیلی نیز برای نخستین بار نیست که مطرح می شود. یکی از ماندگار ترین فیلم های تاریخ سینما، به نوشته سر آرتور سی کلارک و کارگردانی استنلی کوبریک یعنی ۲۰۰۱ ، یک اودیسه فضایی به طور مشخص بر اساس این ایده شکل گرفته است در آن داستان مکعبی هوشمند به موجودات اولیه کمک می کند تا راه رشد را پیدا کنند.

اگرچه محافل جدی علمی هیچگاه به نظریات فون دنیکن روی خوش نشان نداده اند و با دلایل متعدد امکان چنین بازدیدی در گذشته را مردود می دانند اما شاید بتوان اشاره ای به داستانی واقعی تر را در این صحنه ها دید. چند یپیش یکی از دانشجویان آنتروپولوژی به بررسی خطوط حکاکی شده در نقاط مختلف جهان پرداخت. او سعی کرد این نشانه ها را که در موقعیت های مختلف جغرافیایی و توسط تمدن هایی که ارتباط مستقیمی با هم نداشته اند بررسی تطبیقی کنند. نمونه بی نظیری از این نقش های حک شده روی سنگ در ایران در منطقه تیمره یافت می شود. خانم جنوویوفون پتزینگر، که این پروژه را رهبری می کرد متوجه شد این علایم فاقد از اینکه در کجای دنیا شکل گرفته اند دارای برخی مشترکات هستند و برخی از علایم و نشانه های مشترک در آنها تکرار شده است. در همان زمان مجله دانستنیها در گزارشی مفصل به این موضوع پرداخت و در گفتگویی اختصاصی با خانم پتزینگر درباره این کشف به بحث نشست (این گزارش و گفتگوی اختصاصی را می توانید در شماره نیمه دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ مجله دانستنیها ملاحضه کنید).

بدین ترتیب این امکان که نقش های باستانی درای علایم یکسانی باشند از نظر علمی محتمل است اما آنچه فیلم بازگو می کند اشاره مستقیم به سیستمی سیاره ای است که بر اساس روایت فیلم در این سال ها با کمک یافته های علمی متعدد مشخص شده است یک سیستم سیاره ای فراخورشیدی با این مشخصات وجود دارد و در عصر کاوش های فضایی گروهی با انگیزه های مختلف عازم عملیات اکتشافی در این منطقه می شوند.

در این فیلم و با توجه به تقدم زمانی رویدادهای آن نسبت به بیگانه، اسکات سعی کرده است اگرچه فناوری های خود را ارتقا می بخشد اما به اصول بیگانه وفادار بماند. یکی از رایج ترین ایده ها استفاده از ایده خواب مصنوعی است. این ایده ای است که مدت ها در ذهن دانشمندان و آینده نگرها برای امکان پذیر کردن سفرهای طولانی مطرح می شود. از بیگانه گرفته تا آواتار نیز این تکنیک به کمک مسافران سیاره های دوردست آمده است. اگرچه هیچ جا به سرعت سفینه پرومتئوس اشاره نمی شود اما با توجه به زمان در خواب بودن افراد و فاصله سیاره می شود حدس زد براساس مکانیسمی که از آن سخن به میان نمی رود سفینه با سرعتی بالاتر از سرعت نور حرکت می کند. متاسفانه دانش امروز به ما می گوید چنین سفری با چنین سرعتی امکان پذیر نیست اما می توان این نکته را در اقلیم و دنیای فیلم قبول کرد.

صحنه ورود به مدار این سیستم صحنه با شکوهی است که به ویژه در پرده بزرگ Imax و به طریق ۳ بعدی تجربه ای از آنچه ممکن است در آینده مسافران سیارات دوردست تجربه کنند را به بیننده منتقل می کند.

البته در طول این سفر با یک مسافر بیدار نیز مواجه هستیم همانند بیگانه یک روبات انسان نمای هوشمند مسوول سفینه در هنگام خواب اعضای آن است. دیوید، این ربات انسان نما است. در تبلیغات پیش از اکران فیلم آگهی هایی درباره این روبات منتشر شدند. گویی گجت جدیدی درحال بازاریابی است.  این روبات واقع گرانه تر از روبات بیگانه طراحی شده است. در صحنه ای از فیلم یکی از خدمه این کشتی دیوید را مخاطب قرار می دهد. لحن صدا ناگهان شما را به یاد صحنه ای از فیلم ۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی می اندازد. جایی که هال کامپیوتر اصلی سفینه از دیوید تقاضا می کرد او را خاموش نکند. گویی این بار جایگاه روبات و انسان عوض شده اند. اگر نگاه فیلم را بپذیریم اگر بپذیریم که زمانی ۲۰۰۰ سال پیش انسان کاری کرده است که خشم مهندسان خود را برانگیخته است شاید داستان جالب تر شود. ما ماشین های زیستی بازسازی شده ای بر مبنای ژن های مهندسان بیگانه هستیم. ما شاید در جایی از تاریخ سرنوشتمان را به دست گرفتیم و بر علیه مهندسان و آموزه های آنها قیام کرده ایم . مگر هال در ۲۰۰۱ چه کاری غیر از این انجام داد؟ مگر نه اینکه برای انجام وظیفه اش بر علیه مهندسانش دست به قیام زد؟

بعد از بیدار شدن خدمه و رسیدن به مقصد داستان آغاز می شود. البته باز برای حفظ فضای داستان بیگانه برخی از اشکالات علمی را می توان به فیلم نامه وارد کرد. یکی از آنها سیگار کشیدن خدمه در جایی است که اکسیژن ارزشمندترین ماده همراه مسافران به شمار می رود.

هنگام فرود دانشمندان با دیدن آثار سنگ چین های عظیمی که به صورت خط های عظیمی روی زمین کشیده شده است متوجه دست ساز بودن آنها می شوند و بدین ترتیب اسکات بار دیگر به یکی از نظرات دنیکن که اشاره به منشا فضایی داشتن سنگ چین های نازکا دارد اشاره می کند. البته فناوری که ما را تا چنین سیاره ای برده است قطعا قدرت اسکن دقیق این قمر پیش از فرود را دارد و لازم نیست این گروه به دنبال دست چین ها به شکل بصری بپردازند. در چنان دورانی شما حتما می توانید با اسکن های مداری حتی نشانه های حیات و موقعیت دقیق سطحی را پیدا کنید. اگر پنجربه فرود پرومتئوس به این قمر جای دیگری غیر از آنچه اتفاق افتاد بود آیا لازم بود که همه سیاره را گشت می زدند تا این سازه ها را پیدا م یکردند؟

فیلم با کشف بقایای جنازه های غول پیکری ادامه پیدا می کند که گویی در حال فرار از موجودی قرن ها پیش مرده اند و سپس کشف مزرعه ای از تخم موجودات زنده داستان را وارد بخش مواجهه با بیگانه ها می کند. در این جا سیلی از سوال های بی جواب به طرف مخاطب پرتاب می شود که با ترکیب شدن آنها با انبوهی از صحنه های فوق العاده بصری مخاطب را در جای خود میخکوب می کند. هرگز معلوم نمی شود چرا دیو، روبات انسان نما سعی در مسموم کردن یکی از دانشمندان دارد. یا اینکه بعد از اینکه تیم اکتشافی فهمید که در زیر ساختارهای عظیم روی این قمر سفینه ای عظیم – که بقایای آن را در بیگانه دیده ایم – قرار دارد ،چرا خلبان باز مانده آن بر خلاق روایت فیلم بیگانه به جای صندلی فرمان در اتاق کنترل رها شده از سفینه مادر می میرد.

داستان با آگاه شدن تیم اکتشافی از مقصد بازمانده نسل کسانی که آنها را مهندسین می نامند که همان سیاره زمین است ادامه می یابد. گویی آنها قصد دارند تخم این بیگانه های کشنده را به زمین بفرستند و برای نجات زمین خدمه پرومتئوس در عملیاتی انتحاری آن سفینه را ساقط می کند.

در این میان سوال ها ادامه دارد. چرا مایع سیاهرنگی که در بردارنده بذر اولیه موجودات بیگانه است در حضور انسان ها و نه دیو، واکنش نشان می دهد؟ چرا دیو تصمیم می گیرد یکی از اعضا خدمه را آلوده کند؟ و …

 تنها بازمانده خدمه باستان شناسی است که راز های دیوار نگاره ها را کشف کرده بود. او وقتی به کمک بقایای روبات انسان نما می فهمد سفینه های دیگری نیز وجود دارند که می تواند او را به زمین باز می گرداند به کمک روبات بعد از ارسال پیامی که در آن به دیگران اخطار می دهد هرگز قدم در این قمر نگذارند – همان پیامی که رمزگشایی اشتباه آن در بیگانه باعث فرود خدمه آن در این قمر شد – سفینه را پرواز می دهد اما به جای زمین به دنبال پرسشی مهم به دنبال سیاره ای می رود که به کمک روبات انسان نما فهمیده بود مبدا اصلی مهندسان است. بدین ترتیب انتهای داستان باز می ماند تا زمانی دیگر شاید اسکات و یا دیگران بخواهند به سوال های آن پاسخ دهند.

این فیلم که با بودجه ۱۳۰ میلیون دلاری ساخته شده است ، اگرچه از ساخت، بازی و کارگردانی بی نقصی سود می برد و نماهای خیره کننده ای را روی پرده به نمایش می گذارد اما در مواردی اشتباهات علمی جدی دارد.

در جایی از فیلم نشان داده می شود که محققان پرومتوئوس سر جدا شده یکی از موجودات فضایی را به ازمایشگاه می آورند و سعی می کنند با تحریک الکتریکی آن را به زندگی باز گردانند. در این هنگام سر شروع به خر خر کردن می کند و صداهایی از حنجره او بیرون می آید. با توجه به اینکه سر قطع شده است و نه ریه و نه هیچ مخزن هوایی دیگر در زیر آن وجود ندارد هیچ راهی برای به ارتعاش در آوردن تارهای صوتی نیز وجود ندارد و منطقا امکان بروز چنین صدایی توسط سر جدا شده وجود ندارد. در صحنه ای دیگر بعد از اولین مواجهه زیست شناس گروه با موجود مهاجم بیگانه، او به گونه ای غیر حرفه ای سعی می کند او را لمس کرده و با او ارتباط برقرار کند در حالیکه اولین اصل در زیست شناسی و مواجهه با گونه های نا شناس حتی در زمین حفظ فاصله و بررسی به شیوه ای ایمن است. اینکه این دانشمندان با انبوهی از ابزارهای علمی دست به چنین ریسکی می زنند شاید برای این گروه قابل قبول نباشد.

در صحنه ای دیگر که بسیار مهم به شمار می آید، پس از بیدار کردن نمونه بازمانده نسل مهندسان، دیور، روبات انسان نما می گوید می تواند با او صحبت کند و شروع به این کار با زبان خود او می کند. او در جایی دیگر توضیح می دهد در مدت فعالیت در سفینه با مطالعات زبان شناسی توانسته است رمز زبان آنها را که چیزی شبیه خطوط میخی است بشکند. درحالیکه از نظر زبان شناسی بخش دوم ماجرا که رمزگشایی از زبانی نا آشنا و و غریبه و بیگانه است امکان دارد اما هیچ روشی وجود ندارد که شما بتوانید تلفظ های آنها را تقلید کنید. شما خط را می توانید رازگشایی کنید اما چون هیچ واسطه ای برای  تلفظ ها وجود ندارد امکان حرف زدن به این زبان وجود ندارد. مگر اینکه راهنما و یا دستور تلفظ و یا متن مشترکی از آنها به ما رسیده باشد که در داستان اینگونه نیست. بنابراین اگرچه این روبات میتوانست مثلا با نوشتن و یا تایپ کردن با این موجود ارتباط برقرار کند اما حرف زدن به نظر غیر ممکن می آید.

در یکی از صحنه های مهم دیگر پس از نمونه برداری از موجود فضایی، محققان اعلام می کنند که دی ان ای ما و آنها به طور کامل و ۱۰۰ درصد بر هم منطبق است این درحالی است که دی ان ای دو خویشاوند نزدیک هم به طور کامل بر هم منطبق نیست. بر اساس همین اختلافات جزیی است که محققان می توانند با بررسی ژنتیکی افراد خویشاوندی آنها یا حضور آنها در مکان خاصی را بررسی کنند.البته تفاوت ژنتیکی ما بسیار اندک است اما قطعا تفاوت های اندکی وجود دارد و تطابق ۱۰۰ درصدی آن هم در فاصله زمانی چنین بلند و طولانی و علی رغم تفاوت های ریخت شناسی که فیلم بین انسان ها و مهندس ها نشان می دهد، عملا غیر ممکن است.

اما فیلم در عین حال نکات هیجان انگیز آینده نگرانه ای نیز در خود دارد. یکی از مهمترین آنها سیستم اتاق عمل خودکار نشان داده شده در فیلم است که می تواند پس از تشخیص بیماری به طور اتوماتیک همل جراحی کاملی را به طور اورژانس روی بیمار انجام دهد.

نمونه دیگر ابزار کمک به حرکت معلولین و کم توان های جسمی است که نمونه های اولیه آن از هم اکنون در مراکز پژوهشی در حال بهر برداری است.

یکی دیگر از ایده های جالبی که در فیلم استفاده می شود سیستم نقشه برداری داخل تونل ها و راهروهای ساختار زیر زمینی و سفینه مهندسان است. ساختاری که با کمک نوعی اسکنر شناور صورت می گیرد.

فیلم پرومتئوس بازگشت ریدلی اسکات به دنیای علمی تخیلی و نوشتن پیش درآمدی بر یکی از آثار ماندگار سینمای خود او و این ژانر است. شاید برخی از دیدن فیلم هیجان اولین مخاطبان بیگانه را تحربه نکنند اما باید قبول کرد که این فیلم یکی از بهترین علمی – تخیلی های سال است. به نظر می رسد این فیلم که می تواند برای مخاطبش، نه تنها لذت هیجان انگیزی از تحربه ای بصری را به ارمغان آورد که ذهن او را با سوال های بعضا بی پاسخ به بازی بگیرد، برای خود ریدلی اسکات نیز تجربه موفقی به شمار می رفته است. آنگونه که از خبرهای منتشر شده بر می آید او از هم اکنون در حال کار برروی ادامه یا شاید مقدمه ای بر شاهکار دیگر سنمایی خود است. تیغ رو (Blade Runner)  که از آن به یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای علمی تخیلی نیز یاد می کنند اینک بار دیگر مورد توجه این کارگردان سپید مو و ۷۴ ساله سینما قرار گرفته است. شاید به زودی شاهد بازگشت داستان تیغ رو بر پرده های سینما باشیم. کسی نمی داند اما شاید تاریخ بیگانه در مورد پرومتئوس نیز تکرار شود و برخی از کارگردان های به نام دنباله های دیگری بر آن بسازند تا دی ان ای بیگانه حاضر رد پرومتئوس خود را بیشتر به نمایش بگذارد.

حاصل کار هرچه بوده است برای ریدلی اسکات انگیزه بازگشت به دنیای علمی تخیلی را فراهم آورد مردی که دو اثر جاودان این ژانر یعنی بیگانه و تیغ رو را ساخته است اینک نه تنها پیش داستانی از بیگانه را نگاشته که از هم اکنون به دنبال ساخت دنباله یا شاید پیش گفتاری بر مبنای تیغ رو نیز هست.

دیدگاه‌ها

  1. فیلم بسیار زیبایی بود. بی صبرانه منتظرم که نسخه‌ی کامل‌تر (DVD/BluRay) آن منتشر شود. 🙂

    البته به نظر من، مشکل دیگری هم در فیلم وجود داشت. آن در ها و صفحه‌های لمسی به نظرم برای سال ۲۰۸۹ خیلی قدیمی به نظر می‌رسند 😀

  2. نقد خوبی بود. برخی ابهامات من رو برطرف کرد و اطلاعات جالبی رو درباره ی فیلم به من داد. تحلیل تکنولوژی های اینده و انتقاد از اشتباهات علمی فیلم هم برام خیلی جالب بود. ممنون

  3. این تحلیل من از فیلم است :
    الیزابت شاو و چارلی هالووی دو باستان شناس هستند که با بررسی نقش های باستانی به جا مانده در اقصی نقاط زمین پی به معمایی می برند که شاید حل آن معما برای تناقضات و پرسشهای اساسی ذهنی آنها و البته بشریت پاسخی داشته باشد.بر اساس موقعیتی که معما نشان می دهد الیزابت و شاو با سرمایه گذاری پیتر ویلند و به همراه گروهی عازم سیاره ای دور دست می شوند.و داستان حول اتفاقاتیست که در پرومتئوس (سفینه آنها) و در سیاره مقصد رخ می دهد.

    الیزابت در خانواده ای معتقد به دنیا آمده و تعلقات مذهبی دارد و تنها کسیست که در گروه؛ گردن آویز صلیب به گردن دارد. همه ی افرادی که در سفینه گروه را همراهی می کنند لزوما برای کارشان توجیه مشترکی ندارند. عده ای از افراد در پست ترین دلیل ها به خاطر منفعت اقتصادی چنین سفری را همراهی کردند. پیتر ویلند سرمایه گذار پروژه اما هدفی دیگر در سر دارد.رسیدن به جاودانگی.و در عالیترین سطوح الیزابت و چارلی به دنبال پاسخ برای ذهن کنجکاو و پرسشگر بشریت هستند.

    شاید اگر در اعماق زندگی الیزابت کندوکاو کنیم مرگ مادرش در کودکی و مرگ پدرش در اثر ابتلا به نوعی بیماری ویروسی ،و ناتوانیش در داشتن فرزند به نوعی بر روحیات و البته ایمانش اثرگذار بوده است.به نظر می رسد الیزابت سفری را با آرزوی یافتن پاسخ برای ناعدالتی ها و سوالات زندگی خویش در عین حفظ اعتقاداتش آغاز نموده است.

    پیش از هر چیز نباید دیوید را از یاد برد! دیوید ربات هوشمند و انسان نمائیست که به نظر می رسد به پیتر خدمت می کند. سفینه در دستان دیوید است.و همه ی سر نشینان در تمام طول سفر به خواب فرو رفته اند و با اعتماد به دیوید سرنوشت گروه را به دستان وی سپرده اند.قبل از ما دیوید اولین کسیست که در زندگی الیزابت از طریق مشاهده رویاهایش کندوکاو می کند.و این ماجرا تقریبا در شروع فیلم اتفاق می افتد. در واقع اگر افراد موجود در سفینه را یک جامعه آماری کوچک در نظر بگیریم الیزابت نماد باورهای سنتی و در وهله اول دینی است.و در مقابل دیوید نماد مدرنیته و ماشینیسم است. با در نظر گرفتن این موضوع به خوبی می توان رشته های تقابل این دو را در جریان فیلم دنبال نمود.نسل بشر هدایت خویش را به ماشین ها سپرده است.بشری که به دنبال راهی برای رفع تنها نقیصه اش یعنی فناپذیریست . امری که دیوید بارها در فیلم آنرا در مقایسه با نوع خود ؛بعنوان نقطه ضعف انسانها مطرح می کند.

    چارلی با یادآوری به دیوید که یک ربات است او را به نوعی در مقایسه با نوع بشر موجودی تنزل یافته می انگارد… دیوید در نبرد خویش با الیزابت چارلی را هم از او می گیرد …مایعی مرموز که شاید نماد پلیدی های نوع بشر باشد توسط دیوید به چارلی منتقل می شود و وی را به موجودی شریر تبدیل می کند که در نهایت به آتش کشیده می شود.اما این پایان ماجرا نیست؛ مایع مرموز از طریق چارلی به الیزابت منتقل شده و موجودی نفرت انگیز را به بار آورده است که اکنون در نهاد الیزابت خانه دارد..این هدیه ی دیوید برای الیزابت است.دیوید صلیب الیزابت را می گیرد و حالا الیزابت باید با این موجود شریر مواجه بشود و در نهایت موفق می گردد تا پلیدی را از درون خویش خارج سازد.

    پس از رسیدن به مقصد و بررسی سیاره ؛ الیزابت در می یابد موجودات یافت شده که سالیان پیش کشته شده اند دارای مطابقت دی ان ای با نژاد انسان هستند.آن ها که پیش از این مهندسی ساخت موجودی چون انسان را برعهده داشته اند؛ گویی در این سیاره در حال طراحی حمله ای به زمین برای نابودی نسل بشر بوده اند.اما چه چیز منجر به برانگیختن غضب مهندسان شده است ، تا آنجا که به نابودی مخلوق خویش کمر می بندند…پاسخ دیوید است!

    عاملی منجر شده است تا مهندسان نتوانند به هدف خود که همان نابودی نسل بشر است دست یابند.و همگی نابود شده اند.اما یک نفر هنوز زنده است. وی پس از خروج از محفظه نگه دارنده هیچ عکس العمل تندی نسبت به انسانهایی که در اطراف وی سوالهای مداوم می پرسند نشان نمی دهد.و محو سوالات الیزابت می شود که به نوعی ماجرای سالیان پیش را برای وی تداعی می کند.خشم وی اما نخست بر حرص و تمع پیتر نازل می شود که بوسیله دیوید مطرح می گردد. حال با اطمینان می توان گفت که تکیه انسان بر ماشین و به فراموشی سپردن ارزش های انسانی و متعالی و جایگزینی آن با حرص،طمع و ارزش های پست عامل اصلی غضب مهندسان از نسل بشر است.انسانها قادر به ساخت موجوداتی فنا ناپذیر شده اند که در ظاهر به آنها خدمت می کنند اما واقعیت اینست که خود در دام آنها گرفتار آمده اند.در صحنه های پایانی فیلم دیوید به الیزابت وعده ی بازگشت به خانه و ادامه حیات می دهد و به وی گوشزد می کند که بدون وی الیزابت کاری از پیش نخواهد برد.و براستی چنین است.

    الیزابت پس از بازپس گیری صلیب از دیوید ،همراهی وی را می پذیرد …اما نه به مقصد خانه..بلکه به مقصد سیّاره ای که خانه ی اصلی مهندسان است تا بداند چرا آنها زمانی تصمیم به نابودی نوع بشر گرفته اند .او به گفته ی دیوید پس از همه ی این حوادث هنوز هم ایمانش را حفظ نموده است.تلاش دیوید در ممانعت از الیزابت برای یافتن حقیقت ماجرا و بازگشت به خانه بی ثمر است .و الیزابت شاو تنها بازمانده پرومتئوس همچنان در جستجوی پاسخ است.
    باتشکر

  4. درود به پوریای عزیز.
    کار شما فوق العاده گیرا و جذاب است و مثل همین متن، میخ‌کوب کننده. برای بنده افتخار بزرگی است که در کنار شما چیزی بنویسم و مورد توجه شما قرار بگیرد. بابت لطفی که دارید سپاسگزارم.

  5. متن زیبایی بود و من رو ترغیب کرد که سه قسمت فیلم Alien رو نگاه کنم. فقط میخواستم بدونم که این سه قسمت یجورایی ادامه همین فیلم حساب میشه؟
    با تشکر

    1. در واقع بیگانه ها ۴ قسمت هستند. داستان پرومتئوس پیش زمینه ای کلی از بیگانه اول را نشان می دهد و بقیه بیگانه ها ادامه منطقی داستان بیگانه اصلی بر محور شخصیت اصلی این داستان هستند

  6. نقد سیاسی فیلم پرومتئوس
    +++
    افرادی پشت پرده دولت‌ها ، سیاست‌گزاریها و اتفاقات نشسته‌اند که دیده نمیشوند و آنها حاکمان روی زمین هستند. دیگرانی که بعضا با نامهایی مثل فراماسون‌ها، ایلومیناتی ، کمیته ۳۰۰ ، باشگاه رم ، اشرافیت سیاه ونیزی ، انجمن سیزده تاج ، بیلدربرگ‌ها و … شناخته میشوند. با اطلاعاتی که به مرور و اخیرا از آنها به بیرون درز کرده مشخص شده که اتفاقاتی مثل جنگ جهانی اول و دوم و بسیاری از جنگ ها و رویدادهای چند قرن اخیر از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا انقلاب آمریکا و انگلیس تحت رهبری و نفوذ آنها رخ داده است. حتی انقلاب مشروطه ایران و ترکیه ، انقلاب کمونیستی روسیه هم تحت رهبری و حمایت و کنترل این افراد اتفاق افتاده.
    این افراد که خود را تافته جدا بافته و آگاه به اسرار و علوم میدانند دارای نمادها و نشانه‌ها و مناسکی مخصوص به خود هستند. یکی از نمادهای مهم و مورد پرستش اینها مشعل آتش و حمل کننده آن به عنوان نماد علم و خرد میباشد. آنچه به زبان لاتین لوسیفر معنی میدهد که بعضا آنرا (شاید به اشتباه) شیطان هم ترجمه کرده‌اند. این نماد سالهاست که در مراسم المپیک دیده میشود . مجسمه آزادی که مشعلی در دست دارد و گفته شده توسط فراماسونهای فرانسه به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب فراماسونهای آمریکا اهدا شده نمادی از لوسیفر است. پرومته هم که آتش را دزدید و برای آدمیان به ارمغان آورد همین مفهوم را با خود دارد به خاطر همین پرومته هم مورد علاقه این افراد هست.
    اما مدتی است که در سینما و ادبیات شاهد دیدن مفاهیم و نمادهایی ولو مخفی هستیم که به پایان یک دوران (کلیه فیلمها و مستندهایی که به نابودی زمین و انسان اشاره دارند . به خصوص در سال ۲۰۱۲) و جنگ انسانها با خدایان و مرگ خدایان اشاره دارند. فراماسونها به پایان و دگرگونی در هر دو هزار سال که برج عوض میشود اعتقاد دارند یا تلاش میکنند که مردم به این موضوع اعتقاد پیدا کنند. آنها میگویند که دو هزار سال پیش که عیسی مسیح به دنیا آمد و آغاز دو هزاره مسیحیت بود در حال پایان است و با آغاز برج دلو (آکواریوس) عصر جدیدی در حال آغاز است که دین جدید را هم با خود همراه میاورد. برای جا انداختن این مفهوم نیاز به ارائه مطالبی کفرآمیز در تقابل با ادیان توحیدی و ابراهیمی است. به خاطر همین است که مطالب عرفانی مثل عرفان کارلوس کاستاندا ، کریشنا مورتی و داستانهای کفرآمیز و التقاطی و شبه عرفانی پائولو کوئیلو مانند داستان کیمیاگر ، داستانهای جن و پری و جادوگری مثل ارباب حلقه ها و هری پاتر و محصولاتی ادبی سینمایی مشابه اینها باب روز شده و از همه جا سر در آورده است. این محصولات به خصوص در سینما و تلویزیون ناخودآگاه مخاطب را بمب باران اطلاعاتی میکنند بدون اینکه به طور مستقیم خودآگاه آنها را درگیر کنند.
    در اصطلاح فنی به این امر دستکاری ذهن میگویند.
    فیلم پرومتئوس هیچ چیز جدیدی به نسخه اول فیلم بیگانه اضافه نکرده و حتی از آن هم عقب افتاده. اما مطالبی که در مقدمه توضیح دادم ایجاب میکند که قدرتمندانی که اداره امور را در اختیار دارند که صاحب بسیاری از رسانه‌ها و استودیوهای فیلمسازی هم هستند در راستای تصمیمی که برای ایجاد حکومتی نوین و دین و آئینی نوین و جهانی گرفته‌اند محصولاتی در این راستا بسازند. این حاکمان همیشه نیاز به یک دشمن خطرناک دارند که مردم را تهدید کند و مردم برای رهایی از ترس این دشمن به دامن یک اتحاد و دولت قدرتمدار بیفتند. این نکته در کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول اشاره شده. به خاطر همین مسئله است که سالهاست مفهومی به نام موجودات فضایی و خطر حمله آنها یا حداقل واقعیت وجود آنها در حال تبلیغ است. فیلمهای زیادی از آغاز تاریخ سینما تا امروز به حمله موجودات فضایی به زمین اشاره دارند. حتی برای تحت تاثیر قرار دادن و آزمودن این مضمون شبی در آمریکا برنامه‌ای رادیویی با اجرای اورسن ولز داستان جنگ دنیاها را بدون اشاره به داستانی بودن آن و به شکل خبری از طریق رادیو پخش کردند تا واکنش مردم را بسنجند. مردم آمریکا که به احمق بودن هم شهره هستند به خیابانها و کلانتریها ریخته و داوطلب جنگیدن با موجودات فضایی شدند. هنوز که هنوزه در فیلمها و محصولات سمعی بصری و داستانهای آمریکایی حمله موجودات فضایی که تا به حال به روئیت کسی نرسیده‌اند به خورد مردم جهان داده میشوند.
    حال اگر از زاویه توضیحاتی که دادم به این فیلم نگاه کنید متوجه خواهید شد که اولا در این فیلم خدایی که حیات را در زمین آفریده موجودی عضلانی و کچل و آبی رنگ شبیه خود ما بوده . دوما آن خدا دیگر مرده و وجود ندارد . سوما انسانها میتوانند به جایگاه خدای خود بروند و با او هم درگیر شود و موجب سقوط جبروت او هم بشوند. رابعا موجودات خطرناک و وحشتناک فضایی در حال آمدن برای نابودی زمین و انسانها هستند. ضمن اینکه فیلمی در هالیوود ساخته شده که دخل و خرج خودش را در می‌آورد تمام این مضامین را به طور غیرمستقیم در ناخودآگاه مخاطبان خود کاشته و تبلیغ میکند و اهداف حاکمان پشت پرده را هم تامین میکند.
    +++
    برای مطالعه بیشتر کتاب « کمیته ۳۰۰ » بسیار مفید است که به فارسی هم ترجمه شده.
    تذکر : مطالب ذکر شده در این یادداشت جهت نقد فیلم و افزایش آگاهی خوانندگان بوده و الزاما منطبق بر اعتقادات و مورد تائید نویسنده نیستند.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.