باز هم هابیت ها

هابیتها این موجودات کوچکی که نامشان به سه گانه جاودانه تالکین (ارباب حلقه ها ) به روی زبانها افتاد و با بازسازی جکسون از آن در فیلم ارباب حلقه ها صاحب موقعیت جدید شده اند بار دیگر نام خود را مطرح می کنند اما این بار نه در دنیای افسانه ها که در کشف جنجال برانگیزی میان انسان شناسها .

سال گذشته که این کشف به عنوان دومین کشف بزرگ علمی سال مطرح شد با ریچارد رابرتز مصاحبه ای را در خصوص این موجودات انجام دادم اما بعد از آن بازه م شک و شبه هایی مطرح شد که آیا این یافته جدید گونه جدیدی از انسان است یا انسانی معلوم به همین دلیل گروه رابرتز بازهم به بررسی نمونه های بیشتر پرداختند تا ایده خود را ثابت کنند به همین دلیل برای مرور این وقایع با رابرتز گفتگویی انجام دادم و حاصل آن را در قالب گزارشی نوشتم که بد ندیدم به نقل از جام جم اینجا هم بیایید.

 ————-

  انتشار خبر یافت شدن گونه جدیدی از انسان در سال گذشته ، موجی از هیجان را در مجامع انسان شناسی به همراه داشت. این که وقتی انسان مدرن (هومو ساپین) در جزایر شرق آسیا می زیسته و مسیر مهاجرت خود را سپری می کرده است ، با انسان کوتاه قامتی ملاقات کرده باشد که آتش را می شناخته ، ابزار می ساخته و شکار می کرده است.

کشفی هیجان انگیز به شمار می رود. در همان هنگام نیز برخی دانشمندان در صحت این کشف تردید داشتند. آنها معتقد بودند بر مبنای بقایای یک اسکلت یافت شده از یک هابیت نمی توان کشف گونه جدیدی را اعلام کرد و شاید اسکلت مورد بحث دچار معلولیت کوتولگی باشد.

برخی شواهد نشان از تفاوت های جدی تر این دو موجود با یکدیگر داشت ؛ اما این کشمکش ها تا امروز هم ادامه دارد. ریچارد رابرتز که چندی پیش در گفتگوی اختصاصی با روزنامه جام جم از کشف این گونه جدید خبر داده بود، ماه گذشته مدارک جدیدتری در اثبات نظریه خود برای ما ارسال کرد.

این استدلال ها، در هفته بعد از آن در نشریه نیجر به چاپ رسید تا کفه ترازو به نفع نظریه هابیت ها سنگینی کند.حدود ۱۸هزار سال پیش در میانه جنگلهای پوشیده از درخت جنوب شرق آسیا، زمانی که بانویی کوتاه قامت روز خود را آغاز کرد. احتمالا نمی دانست چه سرنوشتی در انتظار اوست.

او برای انجام کارهای روزانه خود عازم شکار شد و خود را به حوالی غاری در شرق جزیره فلورس رساند؛ جایی که دام خود را برای شکار موجوداتی نظیر استگادون که یک فیل باستانی نیم تنی است یا یک موش بزرگ و یا خزنده ای به نام اژدهای کومودو پهن کرده بود. شکار انجام شده بود و این بانوی کوتاه قامت و کم وزن با چابکی بقایای این موجودات را به درون غار کشاند.

ابزارهای سنگی او که با کمک آنها شکار و قطعه قطعه کردن را انجام می داد همراه او بود؛ اما ناگهان بخشی از سقف آهکی غار ویران شد و وی درون تالابی که در کف غار ایجاد شده بود سقوط کرد و بلافاصله لایه ای از گل و لای روی بدن او را پوشاند، این منظره هولناک آخرین تصاویری بودند که در ذهن این زن آسیایی شکل گرفتند.

کسی نمی داند هم قبیله ای های او آیا هرگز متوجه غیبت طولانی او شدند یا نه و هیچ کس نمی داند آیا این زن جوان از موقعیت خاصی درون گروه هم نسلان کوتاه قامت خود برخوردار بوده است یا خیر. اما آن روزها مسائل مهمتری از گم شدن یکی از اعضا برای بقیه اجتماع مطرح بود.

محل زندگی آنها در دالان سفر موجودات بزرگی بود که قدی حدود ۵/۱تا ۲متر داشتند و همانند آنها روی ۲پا راه می رفتند. آنها نیز آتش را می شناختند و ابزارهایی فراوانی ساخته بودند؛ آنها هرازگاهی در گروههای بزرگ ظاهر می شدند و با گذر از این جزیره خود را به نواحی جنوبی تر و استرالیا می رساندند، شاید بهترین راهی که به مغز ۴۱۷سانتی متر مکعبی این موجودات می رسید آن بود که خود را از مسیر حرکت این موجودات عظیم الجثه دور نگاه دارند.

حدود ۶۰۰۰سال بعد از آن و ۱۲هزار سال پیش از این آتش فشان بزرگی در شرق اتفاق افتاد و بخش بزرگی از جزیره را زیر خاکستر مدفون کرد و از آن پس افراد زیادی نتوانستند این نمونه مینیاتوری انسان را مشاهده کنند.

ظهور دوباره

درون غار دور افتاده ای در شرق اندونزی در جزیره فلورسنس گروهی کاوشگر سخت مشغول کار بودند. آنها از آغاز سال ۱۳۷۹تمرکز خود را معطوف این نقطه کرده بودند.

اکنون حدود ۵دهه از زمانی که یک دیرین شناس غیرحرفه ای به نام «تئودور ورهوون» توانسته بود در این منطقه بقاهای یک هومواراکتوس ۸۴۰هزار ساله را بیابد می گذشت ، هومواراکتوس ها نیای باستانی انسان و اولین گونه راست قامتی است که از آفریقا ظهور کرد و به سفر خود تا شرق آسیا ادامه داد.

از آن زمان به بعد، بسیاری از دیرین شناسان به این ناحیه رفتند تا بتوانند فاصله بین هومواراکتوس ها و انسان های مدرن (هوموساپین ها) را پر کنند و همین دلیل بود که گروهی از دیرین شناسان به سرپرستی ریچارد رابرتس ، استاد دیرین شناسی استرالیا را به این منطقه و غاری دور افتاده و سرد و نمناک کشانده بود.

غاری که محلی ها از آن به نام غار سرد (Liang Bua)نام می بردند، رابرتس در گفتگو با جام جم اشاره کرد این غار با توجه به ساختار آهکی خود که می توانست بقایای استخوانی را در دل خود حفظ کند، مورد توجه قرار گرفت.

بخصوص با مرور کشفیاتی که درباره هومواراکتوس ها در این ناحیه صورت پذیرفته بود، به نظر می رسید، شاید بتوانیم نشانه هایی از دیگر هومواراکتوس ها در این ناحیه پیدا کنیم.

اما رابرتس و همکارانش باید به دنبال سوزنی در انبار کاه می گشتند. آنها باید منطقه وسیع درون غار را جدول بندی می کردند و در تراشه هایی که هر یک تنها ۲متر در ۲متر ابعاد داشتند با دقت به جستجوی نشانه هایی از دوران کهن می گشتند.

عمق این تراشه ها تا ۶متر هم می رسید. جستجو در گوشه و کنار این غار به مدت ۳سال پیاپی انجام شد؛ اما هیچ شی ئ یا استخوان جالب توجهی به دست نیامد در فصل سوم کاوش تراشه جدیدی حفر شد و گروه به کاوش در آن پرداختند شهریور این سال و در حالی که گروه آماده می شد تا منطقه را برای سومین بار ترک کند، ناگهان معجزه ای رخ داد.

با پس زدن لایه ای از خاک ناگهان استخوان هایی از چند جانور کوچک در کنار هم ظاهر شد و اندکی بعد چند مورد ابزارهای سنگی دست ساز خود را نشان دادند. هیجان به اوج خود رسیده بود آیا گروه نشانه های یک شکار باستانی را یافته بود؟

کاوش ادامه یافت و ساعاتی بعد ناگهان استخوان های یک کودک از زیر خاک بیرون آمد. یک کودک شکارچی؟ گروه در حال تمیز کردن استخوان ها بود که یکباره علایم سوال به ذهن محققان هجوم آوردند. آیا اسکلت فسیل شده ای که حدود یک متر قد داشت واقعا متعلق به یک کودک بود؟

بازوهای او بسیار بلندتر از بازوهای یک انسان عادی بود و شکل ظاهری جمجمه تفاوت های آشکاری با جمجمه انسان داشت. بلافاصله رابرتس متوجه شد با یک موجود استثنایی سر و کار دارد. جالب این بود که هنوز قطعات اسکلت به هم متصل بودند.

بنابراین او باید در همان محل از بین رفته باشد. اما این بقایا متعلق به چه موجودی می توانست باشد، مطمئنا زمانی که بانوی جوان کوتاه قد باستانی داستان ما حدود ۱۸هزار سال پیش وارد این غار شد، هیچ گاه تصور هم نمی کرد که بعد از چندین هزار سال بار دیگر خورشید بر بقایای بدون او بتابد و در عصری که دیگر همنوعانش وجود ندارند به عنوان مهمترین یافته دانش انسان هوشمند قرن ۲۱معرفی شود.

تحقیق روی LB1

بقایای اسکلت یافت شده که از سوی گروه رابرتس پیدا شد، به نام LB1 یا بقایای اسکلت شماره یک یافت شده در غار لیانگ بوا شهرت یافت.

رابرتس به خاطر می آورد که پس از بررسی اولیه در محل ما احساس می کرده که با اتفاق بسیار مهمی روبه رو است. به همین دلیل اجازه داد بقایای این جسد چند روزی در محل باقی بماند تا به طور طبیعی خشک شود و رطوبت محیط را از دست بدهد و سپس برای انجام برخی آزمایش های جدیدتر به جاکارتا فرستاده شد.

نخستین بررسی ها نشان از آن داشت که این اسکلت متعلق به یک زن بالغ است که در زمان حیات ۲۵کیلوگرم وزن و حدود ۱متر قد داشته است. طول بازوی او بیش از انسان امروزی است و ساختار لگن ، فک و آرواره او با انسان مدرن (هوموساپین ها) متفاوت است.

به این ترتیب برای اولین بار این سوال مطرح شد که شاید LB1بقایای یک انسان مدرن (هوموساپین) معلول است. هنوز هم بین برخی مردم می توان نشانه های این گونه معلولیت را که به کوتولگی موسوم است ، مشاهده کرد.

یکی از مهمترین فعالیت هایی که برای روشن شدن موضوع باید انجام می شد بررسی های تطبیقی ریخت شناسی بود، در این آزمایش ها آناتومی اسکلت را باید با آناتومی اسکلت موجودات مشابه دیگر تطبیق می دادند.

استخوان های یک زن بالغ هوموساپین ، بقایای استخوان های انسان نئاندرتال ، هومواراکتوس ها و شامپانزه ها مواردی بودند که با بقایای این اسکلت مطابقت داده شدند، نتیجه بررسی های اولیه واضح بودند.

ریخت شناسی گونه جدید نه تنها با هیچ یک از موارد مورد آزمایش تطبیق نداشت ، بلکه هیچ نشانه ای از عدم شد یا معلولیت به چشم نمی خورد. رابرتس اینک می توانست با اطمینان بر صحت فرض اولیه خود پافشاری کند و اعلام کند گروه همکاران او توانسته اند گونه جدیدی از انسان را بیابند، بنابراین برای نخستین بار در سالهای اخیر خانواده انسان صاحب گونه مستقل دیگری شد.

گونه ای کاملا مستقل از سایر گونه ها و ازجمله انسان مدرن (هوموساپین ها) نام این گونه جدید بر مبنای محل کشف آن هوموفلورسس گذاشته شد.

معمای مغز هابیت ها

اگرچه این گونه جدید نام علمی هوموفلورسس مشهور شده است ؛ اما به دلیل ابعاد کوچک بدن و به لطف بازسازی سینمایی پیتر جکسون از سه گانه جاودانه تالکین یا همان ارباب حلقه ها، به هابیت ها مشهور شده اند.

اما درباره هابیت نویافته مشکل کوچکی وجود داشت در کنار او بقایای شکار برخی موجودات و تعدادی ابزار سنگی ساخت دست قرار داشت.

تقریبا هیچ کس نمی توانست شکی نسبت به تعلق این ابزارها به زن شکارچی هابیت داشته باشد؛ اما آیا این ابزارها را او یا همنوعانش ساخته بودند، بررسی ها نشان می داد حجم مغز او حتی از یک شامپانزه معمولی هم کوچکتر و حجم آن ۴۱۷سانتی متر مکعب بوده است.

چگونه چنین مغزی می تواند تا حدی پیشرفت کند که قدرت ساخت ابزار را به دست آورد؟ این سوال مهمی بود که تحقیقات پیچیده تر بعدی که با کمک شبیه سازی های رایانه ای پیشرفته صورت گرفت مشخص شد، شبیه سازی ساختار این مغز از یک سو و بازسازی رایانه ای سیستم اعصاب آن نشان از پیشرفت خاص در ناحیه جلویی مغز این موجود می داد.

این پیشرفت باعث می شد قسمت خلاقه ذهن این موجودات به طور پیچیده ای پیشرفت کند و عملکرد خلاقه مغز کوچک به طور چشمگیری افزایش یافت. چنین پیچیدگی فوق العاده ای می توانست هر عصب شناسی را به وجد آورد.

اما شاید مهمترین وجه این کشف بزرگ آن بود که این موجودات زمانی روی سیاره ما می زیسته اند که گونه دیگری از انسان نیز روی این سیاره زندگی می کرده اند و اتفاقا این دوگونه مستقل در کنار هم بوده و احتمالا با یکدیگر ملاقات داشته اند.

این موضوع ثابت می کند که انسان حداقل تا ۱۲هزار سال پیش که سرنخ هابیت ها گم می شود، تنها نژاد ساکن سیاره ما نبوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.