سال گذشته سینما و ادبیات شاهد اوجگیری دوباره جهان علمیتخیلی بودند. اگر شکوه دنیای پرهیجان و پرخطر کاوشهای فضایی -که راه و مسیر آینده نزدیک ما را با ترکیب خلاقیت هنری و بهکارگیری اصول علمی، در هم میآمیزد- در اثری مانند «مریخی» خود را به رخ کشید، احیای دوباره دنیای «جنگ ستارگان» یکبار دیگر مردم را در برابر جادوی تخیلی قرار داد که میتواند مرزهای جهان امروز را بشکند و به آینده سفر کند و در میانه کهکشانی دوردست و در زمانی بسیار دور به بازتابدادن آن چیزی بپردازد که مسائل و گرفتاریهای امروز ما اینجا، روی زمین است. درباره اهمیت دنیای علمیتخیلی، بسیار گفته شده است و البته نقدهای بسیاری نیز درباره آن مطرح شده است. جامعه هنری چه در بخش ادبیات و چه در بخش سینما، معمولا همدلی چندانی با چنین دنیایی ندارد. بسیاری ممکن است آنها را آثاری بیمبنا بدانند که زمین و داستانهای آن را رها کرده و به سراغ دنیاهایی رفتهاند که شاید نه وجود داشته باشند، نه مسئله و داستان ما باشند؛ اما این نگاه چیزی از ارزشهای واقعی دنیای علمیتخیلی کم نمیکند. دنیای علمیتخیلی -که البته مانند هر حوزه دیگری از آثار و محصولات خوب و قوی تا آثار متوسط و ایدههای ضعیف تشکیل شده است- نهتنها به ذهنهای خلاق اجازه میدهد فارغ از مرزها و محدودیتهای امروز، به بررسی و کاوش در فراسوی مرزهای ممکن بپردازند بلکه وقتی به مهار علم مجهز باشند، به یکی از قویترین ابزارهای آیندهنگری بدل میشوند. در حوزهای مانند سینما، بسیاری از پیشرفتهای فناوری و تکنیکی که بعدتر در ساخت آثار پراقبال این هنر به کار گرفته شدند، از دل مواجهه با چالشهای بهنمایشکشیدن چنین دنیاهای غریبی برآمدند که قرار بود نمایشگر آثار علمیتخیلی و فانتزی باشند. به نقشی که مجموعهای مانند «جنگ ستارگان» یا فیلمی مانند «آواتار» در پیشبردن مرزهای جلوههای ویژه و صنعت سینما بازی کرد، توجه کنید تا بخشی از این رشد را به یاد بیاورید؛ اما این به جلو هلدادن مرزها فقط در بخش تکنیکی نیست که اتفاق میافتد. بستر علمیتخیلی به نویسندگان و سازندگان اینچنین دنیاهایی فرصت میدهد تا اندکی به سراغ آینده یا واقعیتهای جایگزین بروند و در این راه سعی کنند چشماندازهایی را پیدا کنند که در تکرار روایتهای روزانه ما مغفول مانده است.
بستری برای آیندهنگری
در دورانی زندگی میکنیم که زندگی ما روزبهروز و لحظهبهلحظه با فناوریهای مدرن برآمده از کاوشهای علمی گره خورده است. این فناوریها اگرچه ابزارهای قدرتمندی به شمار میروند اما به همراه خود مسائل جامعهشناسی و فرهنگی به همراه آوردهاند و نحوه زیست ما را تغییر دادهاند. آنچه امروز بر سر صنعت نشر و رسانه میآید، بهواسطه قدرتگرفتن ابزارهای دیجیتالی است که امکان انتشار صدای همگان را فراهم کرده است. محتوای دیجیتال با رسانههای جاری رقابت میکند و مطبوعات چاپی و کتابها، به نفع نسخههای دیجیتال، خود از صحنه محو میشوند. مردم بیش از آنکه با هم به صورت رودررو حرف بزنند، از طریق ابزارکهای شبکههای اجتماعی در تماس هستند. خوب یا بد، این روندها زندگی ما را تغییر داده است؛ اما این تازه آغاز راه است و آنچه آینده برای ما به ارمغان میآورد، نیک یا بد شاید انقلابیتر از هریک از تصورات ما باشد. در این دنیا است که آیندهنگری به موضوعی مهم بدل میشود. آیندهنگرها نهتنها این فرصت را دارند که آینده روندهای موجود را زودتر از وقوع آنها بررسی و پیشبینی کنند، بلکه میتوانند در آیندههای نزدیک و دور، دست به جستوجو بزنند و ما را نسبت به مهمترین اتفاقهای بعدی و عوارض ناشی از ظهور آنها حتی پیش از بهوجودآمدن و اختراعشان آگاه کنند. به اثری مانند «٢٠٠١: یک اودیسه فضایی» نگاه کنید که چطور ذهن خلاق و آیندهنگری مانند «آرتور سی کلارک» توانست بسیاری از روندهای آینده را در قالب اثری مهم و چندلایه پیشبینی کند و حتی نسبت به آن هشدار دهد. امروزه کارشناسان تربیت، درباره چیرگی دنیای دیجیتال بر زندگی نوجوانان هشدار میدهند؛ اما چنین آیندهنگرهایی دههها قبل از پیدایش این پدیده، درباره آن هشدار داده بودند. ازسویدیگر، در دنیای چنین پررقابتی که ایده ناب برای حرکت به سوی مقصد بعدی، به کالایی گرانبها بدل شده است از دل آثار و ایدههای آیندهنگرانه و علمیتخیلی است که بذر بسیاری از این فناوریها و علوم آینده کشف میشود. فهرست جذابی از چنین چیزهایی را میتوان در موارد متعددی مشاهده کرد. از نمونههای کلاسیکتری مانند مجموعه پیشتازان فضا که انبوهی از آیندهنگریهای علمی را پیشروی مخاطبان خود قرار دادند و برخی از کسانی که بعدها این فناوریها را توسعه دادند، از کسانی بودند که برای اولینبار با دیدن چنین مجموعهای به علم و فناوری علاقهمند شده بودند تا داستان جدیدتری مانند گزارش اقلیت که با تأکید بر آیندهنگری دوران کوتاه سعی کرده بود برخی از مهمترین روندهای کوتاه را پیشبینی کند و برخی از آنها نظیر فناوریهای لمسی بهسرعت به بخشی از واقعیت بدل شد. (شوخی رایجی وجود دارد که در دهه ١٩٨٠ میلادی از میان دانشجویانی که وارد رشته فیزیک میشدند، تعداد انگشتشماری قصد توسعه مرزهای فیزیک را داشتند و بقیه قصد یادگرفتن ساخت شمشیرهای نوری جنگ ستارگان را داشتند، آنها هیچکدام این شمشیرها را توسعه ندادند اما هریک گوشهای از مرزهای فیزیک را به جلو حرکت دادند).
آثار اجتماعی
اما آثار علمیتخیلی و فانتزی تنها آثاری برای نشاندادن امکانات آینده یا فناوریهای جدید یا روایت دنیای جادو و غیرواقعی نیستند. بسیاری از آنها از داستانهای حماسی نظیر «ارباب حلقهها»ی تالکین تا «جنگ ستارگان»، کهنترین روایتهای دنیای ما را برمیدارند و به سراغ دنیای ناآشنا میروند که به دلیل غرابت ظاهریاش با دنیای ما نسبت به آن حساسیت کمتری داریم و داشتههای ما و تلاشهای ما و موفقیتها و شکستهای ما را به ما یادآوری میکنند. میتوان به نمونههای فراوانی از این کارکرد اشاره کرد؛ از دنیایی مانند داستانهای بنیاد «ایزاک آسیموف» که به ما درباره آینده انسان و سرنوشت نهایی او در زمین و فضا هشدار میداد تا «٢٠٠١: یک اودیسه فضایی» که هنوز هم یکی از برجستهترین آثار در زمینه آینده فناوری و رهاشدن مهار آن از دست انسان است تا دنیای «جنگ ستارگان». برای مثال نگاهی به دنیای «جنگ ستارگان» بیندازید. داستانهای «جنگ ستارگان» را اگر به ترتیب عنوان دنبال کنیم، داستان قهرمان و مواجهه او با تصمیمهای شخصی است. تصمیمهای کوچک که راه را به سوی رویدادهای بزرگ هموار میکند. سالهای سال قبل «جوزف کمپبل»، اسطورهشناسی تطبیقی، سعی کرده بود الگویی واحد را در سرشت و سرنوشت قهرمان اسطورهای با مقایسه اساطیر ملل مختلف به دست آورد. حاصل تلاشهای او عمدتا در کتاب قهرمان هزارچهره منتشر شده بود و یکی از اصلیترین تأثیرها را بر «لوکاس» داشت. «لوکاس» بر مبنای ایدههای تصویری مختلف و فرهنگهای مختلف از داستانهای کمیک و سریالهای سادهای مانند «فلش گوردن» تا فیلمهای «آکیرا کوروساوا»، حماسه خود را نوشت اما در قلب این حماسه، فرمول کشفشده توسط «کمپبل» را به کار برد. بعدها «کمپبل» در مصاحبهای گفت «لوکاس» با وجودی که هیچوقت در کلاسهای او نبوده، بهترین شاگردی است که او در همه سالهای عمرش تربیت کرده است.
داستان «آناکین اسکایواکر»، کودکی برده در سیارهای دور و خشن، در میانه دورانی پرآشوب در دنیایی به ابعاد یک کهکشان، آغاز زمانی مواجهه ما با جنگ ستارگان است. «جنگ ستارگان» اگرچه بازگویی اسطوره خیر و شر است اما در دل خود داستان پدران و مادران و پسران و دختران آنها است. داستانی عمیقا اخلاقی و خانوادگی در میانه حماسهای که در ابعادی کهکشانی و در زمانی دور و در میان نژادها و گونههای مختلف اتفاق میافتد. «آناکین» معصوم درنهایت در مسیر تحقق آرزوی خود به تقدیر نیرو، این واژه غریب و عجیب که اشاره به نیرویی کیهانی دارد که همه موجودات را دربر گرفته و آنها را احاطه کرده است، به شاگردی مکتب جدای در میآید، اما او رها نیست. دلبسته است، نمیتواند دل بکند و رها کند و این رهانکردن او را به تشویش وامیدارد، خوابش را آشفته میکند و تصویری که از آینده میبیند، تصویر مرگ و نابودی عزیزانی است که نگران ازدستدادنشان است. «آناکین» آشفته از این هیاهوی درون، در مبارزهای سخت میان آموزهها و خواستههایش، در تلاش برای حفظ عزیزترین کسانش عاملی برای ناامیدی آنها میشود. در تلاش برای نجات مادرش، قدمهای خود به سوی نیمه تاریک را برمیدارد و در تلاش برای فریفتن مرگ و نجات دردانهاش، خود را به تاریکی تسلیم میکند و نهتنها عامل مرگ او میشود که شعله نور را در کهکشان خاموش میکند؛ اما مُقدر این بود که او منجیای برای نیرو باشد که تعادل را به ارمغان آورد. سالها میگذرد تا فرزندی که بهدوراز چشمان او بزرگ شده است، در برابر انتخابی سخت قرار گیرد؛ قدم به راه دشوار قهرمان گذاشتن یا تندادن به روزمرگی زندگی روزانه. اگر پند حکیم فرزانهای چون «اوبی وان کنوبی» برای او کافی نیست، ازدستدادن هر چیزی که او نگران ازدستدادنشان است، او را به راه میآورد. قهرمان ساده از زندگی عادی دست میشوید تا در بازی بزرگان، نقش خود را ایفا کند و اولین قدمها را به دنیایی بزرگتر بردارد. او سالها بعد با پدر خود مواجه میشود تا در یکی از ماندگارترین صحنههای تاریخ سینما میان پیوستن به پدر نیرومند و حکمرانی بر کهکشان، سقوط را انتخاب کند. او چون نمونه «گاندالف»، جادوگر خاکستریپوش دنیای اساطیری «تالکین»، به چاهی عمیق سقوط میکند، دست ازدستداده و غمناک از دانستن حقیقت. سقوط او در انتهای ایام به بازگشت جدای منجر میشود. این بازگشت تنها بازگشت قهرمان نیست. بازگشت روشنی و خوبی و زندهکردن آن در دل یکی از شریرترین شخصیتهای تاریخ سینما است. «دارت ویدر» تحت تأثیر رفتار پسر به یاد میآورد که روزگاری «آناکین اسکایواکر» بوده است و امپراتور را نابود میکند؛ اما پایان امپراتوری و مرگ ستاره مرگ، پایان داستان قهرمانان نیست. جشن پیروزی تازه آغاز راه است. هیچ موفقیتی دائمی نیست و چه کسی گفته پس از شکستدادن شیطان، سالهای سال میتوان بهخوبی و خوشی زندگی کرد؟ اگر «اولیس» در پایان نبرد «تراوا» باید راهی خانه شود و در راه با آنهمه بلا دستوپنجه نرم کند، جمهوری جدید نیز باید در راه رسیدن به اهدافش با شیاطین تازهای بجنگد.
از جنبه اجتماعی نیز «جنگ ستارگان» بازتاب رویدادهای زمانه خود بود: «جنگ ستارگان» در سالهای ابتدایی نمایشش در آمریکا، در ذهن مردمی که بیشتر از امروز آگاه و حساس به رویدادهای جهانشان بودند و جهانشان با وجود کمبود امکانات ارتباطی، وسیعتر از امروز بود که سر در گوشیها و تبلتها و شبکههای اجتماعی است و چشم بر همسایه و خانه و خیابان مقابل بسته، هشداری به ظهور امپراتوری متوسل به اسلحهای مخرب بود که هر بار که روشن میشد (و حداقل مردم خاطره واضحی از دو باری که بر فراز هیروشیما و ناکازاکی منفجر شده بود داشتند)، هزاران نفر از وحشت فریادی سر میدادند و در نوری خیرهکننده یکباره ساکت میشدند. در میانه جنگ ایران و عراق در ایران و برای کودکی که هراس بمبارانها و موشکبارانهای عراق کابوس شبانهاش بود، به فضایی برای تخلیه و مقابله با این هراس بدل میشد. گلولههای ضدهواییها را به یاد دارید که در شبهای تهران و بسیاری از شهرهای دیگر ردهای درخشانی چون شلیکهای لیزری از خود به جای میگذاشتند؟ و هواپیماهایی که مانند نقاط نورانی تندرو بین ستارهها که در میان خاموشی شهرها درخشانتر از هرزمانی بودند، مانور میدادند؟ برخی از ما نبردهای «جنگ ستارگان» را در حیاط خانه خود دیدهایم. همین داستان در سهگانه دوم تکرار شد. اگرچه این سهگانه نقدهای زیادی به خود دید اما در کنار لایههای مختلفش هشداری از سوءاستفاده از نهادهای ناکارآمد در دموکراسی بود که راه را برای ظهور امپراتوری باز میکرد و هشداری بهموقع بود از اینکه چطور ممکن است به بهانه حفظ امنیت آزادیهای شخصی قربانی شود و سالها باید میگذشت تا هشدار این مجموعه به دنبال افشاگریهای «اسنودن» به بخشی از واقعیت دنیای ما بدل شود.
تربیت دانشمندان
یکی از مهمترین تأثیرات دنیای علمیتخیلی بهطور خاص علاقهمندکردن مردم و ذهن آنها نسبت به امکانات بینظیر جهان دانش و فناوری است. «انوشه انصاری» نخستین ایرانیای که به فضا رفت و اولین زن فضاگرد تاریخ در گفتوگویی اشاره میکرد که برای اولینبار در ایران و با دیدن مجموعه «پیشتازان فضا» بوده که آرزوی سفر به فضا در دلش شکل گرفته و مسیر زندگیاش را تغییر داده است. از نسل قبلی دانشمندان اگر سؤال کنید، بسیاری از آنها نیز با «انوشه انصاری» همنظر هستند که دروازه ورود آنها به دنیای علم، داستانهای علمیتخیلی بوده است. از «کیپ تورن» کیهانشناس برجسته تا فضانوردان بسیاری که امروز سفر به فضا عنوان رسمی شغلشان است، روزگاری با همین داستانهای مصور، داستانهای علمیتخیلی و مجموعههای سرگرمکننده، انگیزه رفتن به این راه را پیدا کردهاند. برخی مواقع منبع الهام چنین مسیری، خودش حتی ادعای علمیبودن نداشته است. «جنگ ستارگان» بار دیگر مثالی از این دنیا است، تصویری از میلیونها سیاره و میلیاردها گونه زنده، تسلیحات و سفینههای پیشرفته و شمشیرهای نوری که در دوران پیشرفتهترین جنگافزارها، سلاحی باشکوه برای دورانی متمدن به شمار میروند. هولوگرامها و ارتباطات میانکهکشانی، جنگندههای دارای دو موتور یونی، ستارهشکنها و ایستگاههای فضایی؛ دنیایی شکلگرفته از درونها و رباتهای گوناگون که در آن هوش مصنوعی به اوج رسیده است و ازسویدیگر دنیایی که در آن میتوان ارتشی کامل را با کمک کلونینگ تشکیل داد. دیدن این جهان ذهنهای بسیاری را مشغول خود کرد. بسیاری از بزرگسالانی که جنگ ستارگان را دیدند ازآنپس مجلات علمی و صفحات علمی روزنامهها را با دقت بیشتری ورق میزدند. بعد از اکران «جنگ ستارگان» در دهه ٧٠ فروش تلسکوپهای خانگی افزایش پیدا کرد و درعینحال بسیاری از کودکان و نوجوانان تصمیم گرفتند در آینده وارد رشتههای مربوط به علم و بهخصوص حوزههای نجوم، فضا و فیزیک شوند. ازسویدیگر در دنیای پر از رسانه امروزی هر بار که اثری علمیتخیلی منتشر میشود دانشمندان فرصت بینظیری مییابند تا آن را با عیار علم محک بزنند. دهها و صدها محتوای مختلف درباره میزان انطباق داستان با واقعیت و دانستههای علمی ما منتشر و موها از ماست کشیده میشود تا بهاینترتیب آثاری که برای سرگرمی ساخته شدهاند به ابزاری بینظیر برای ترویج علم بدل شوند.
————————————————————-
برای ما
آیا اینهمه شور و هیجان برای ما که در اینسوی جهانیم هم معنی دارد؟ آیا ارزشهایی که علمیتخیلی و فانتزی میتواند برای ما داشته باشد واقعی است؟ از این واقعیت اگر بگذریم که بخش عمدهای از اسطورهها و داستانهای باستانی ما خود الهامبخش لایههای اساطیری و معنایی بسیاری از روایتهای نو هستند و قابلیت بالایی دارند که از آنها کمتر استفاده شده است، واقعیت این است که ترجمه و نمایش آثار خوب علمیتخیلی چه در حوزه نشر و چه در رسانههای تصویری و همزمان تلاش و تشویق برای تولید آثار باکیفیت توسط خود ما امروز اهمیتی کمسابقه دارد. ببینید امروز ما در کجا ایستادهایم؟ ما وارد بازی علم مدرن شدهایم و این روزها با برداشتهشدن تحریمهایی که رابطه ما با جهان را قطع کرده بود بخشهای عمدهای از زندگی ما در شرف تحولی دوباره است. یکی از حوزههایی که در این مسیر شاهد رشد و حرکتی مهم خواهد بود حوزه علم و فناوری است. ما رؤیاهای بلندی در این حوزه داریم، اما باید واقعیتها را ببینیم. دنیای علم و فناوری در کشور ما رنجهای بسیاری دیده است. ازیکسو تلاش برای بزرگکردن موفقیتهایی که شاید برخی از آنها به اندازه سروصدایشان بزرگ نبودهاند، ازسویدیگر آرزوی رقابت با برترینها در جهان و ازطرفی بودجه اندک بخش پژوهش در کشور همهوهمه نیمی از مشکلات را شکل میدهد. سوی دیگری از این داستان نیز وجود دارد. استفادهنکردن از ظرفیتهای ترویج علم در جامعه باعث شده است ارتباط مردم با نهاد علم چندان مستحکم نباشد. هنوز فاصلهای بزرگ وجود دارد و اگر این فاصله کم نشود و مردم از فعالیتهای هزینهبر و دیربازده علمی بهخصوص در علوم پایه پشتیبانی نکنند این بخش در معرض خطر جدی قرار میگیرد. ازسویدیگر در سالهای اخیر و زیر فشارهای اقتصادی، تأمین معاش و آینده مردمان و بهخصوص جوانان، زمانی که نوبت به تعیین مسیر زندگی میرسد به مشغلهای مهم بدل شده است. دنیای علم هیچگاه دنیای سودآوری نبوده است اما حداقل میتواند زندگی مناسبی برای فعالان خود مهیا کند. زیر بار فشارهای اقتصادی بهخصوص در دوران تحریمها، انگیزه لازم برای پیوستن به کاروان علم کمتر و کمتر شده است. حتی اگر نوجوانانی باشند که بخواهند وارد این دنیا شوند بسیاری از خانوادهها با تردید به این مسیر و آینده آن نگاه میکنند. در یک کلام، نیروی انسانی خوشفکر و شورمند که نه براساس ضرورتها و روابط که از روی عشق و علاقه بخواهد وارد این حوزه شود در معرض خطر قرار دارد و تأمینشده نیست.
دنیای علمیتخیلی در این دوران است که به ابزاری بینظیر برای زندهنگاهداشتن شعله امید و روحیه کاوشگری و پرسشگری بدل میشود. این آثار میتوانند ذهن مردمان را از دغدغههای روزانه به آیندهای ببرند که شاید به دست آنها شکل بگیرد. شکوه کاوش و دشواریهای آن مسیر را به ما یادآوری کنند و بذر امید به آیندهای را در دلها زنده نگاه دارند که به مدد خردمندی ناشی از تفکر علمی شکل خواهد گرفت. امروز ما شاید بیش از هر زمان و هر جایی به آثار فاخر علمیتخیلی نیازمند باشیم.
—
این نوشته در ویزه نامه نوروزی شرق به مناسبت بهار ۱۳۹۵ منتشر شده است. این ویژه نامه را می توانید در اینجا مطالعه کنید.