این یادداشتی است که به سفارش گروه علم روزنامه شرق در باره علم در دوران ترامپ و برای ویژه نامه نوروزی این روزنامه نوشته بودم.
سرعت تغییرات در فضای دولت تازه آمریکا به حدی است که از فاصله نوشتن این متن تا کنون برخی از موضوعات تغییر یافته است و متاسفانه جهت تغییرات به هیچ وجه مثبت نبوده است.
دولت جدید در بودجه پیشنهادی اش هیچ بودجه یا را برای بخش تحقیقات درباره تغییرات اقلیم اختصاص نداده است. بودجه همه بخش ها از جمله تحقیقات سلامت، محیبط زیست، بنیاد علوم و همه موضوعات غیر از بخش دفاعی کاهش پیدا کرده سات. در بودجه ناسا بودجه بخش نظارت بر اقلیم زمین معلق شده و دو ماموریت مهم به دام اندازی سیارک ها و کاوش قمر یوروپا در اطراف مشتری با تردید مواجه شده است.
نبرد میان فکت و واقعیت و شبه فکت و نادرستی در بالاترین حد خود ادامه دارد.
این داستانی است که تازه نوشتن آن آغاز شده است و روز به روز تغییر می کند.
شما می توانید پرونده ویژه امه سال شرق را در باره ترامپ و علم و همچنین سایر بخش های قابل توجه و خواندنی این ویژه نامه را هم از طریق نسخه چاپی و هم به صورت آنلاین در وب سایت شرق مطالعه نمایید.
—
حالا دیگر داستان واقعی است. «دونالد جان ترامپ» با ایستادن بر فراز پلههای آذینبسته ساختمان مجلسان (مجلس سنا و مجلس نمایندگان) ایالاتمتحده در شهر واشنگتن، سوگند ریاستجمهوری خود را به زبان آورده و اکنون چهلو پنجمین رئیسجمهور این کشور شده است. دیگر او در طبقه بالای برج ترامپ در شهر نیویورک زندگی نمیکند؛ او اکنون ساکن شماره ١۶٠٠ خیابان پنسیلوانیا در شهر واشنگتن است، خانهای که در جهان به نام کاخ سفید شناخته میشود.
انتخاب «دونالد ترامپ» بهعنوان رئیسجمهور موجی از عدمقطعیت را در جهان ایجاد کرده است. مردی که تاکنون هیچ سمت انتخابی را بر عهده نداشته است، کسی که شهرتش بهواسطه فعالیتهای معاملاتملکی در نیویورک و سایر شهرهای آمریکا و عطش بینظیرش برای شهرت رسانهای بوده است، مردی که سالها میزبان نمایشی تلویزیونی بوده و حداقل هفت سال از هشت سال ریاستجمهوری «باراک اوباما» رهبری جنبشی به نام «جنبش سند تولد» را برعهده داشت و بر طبل نظریه توطئهای میکوبید که «باراک اوباما» زاده آمریکا نیست و ریاستجمهوریاش ازنظر قانونی، نامعتبر است و حتی زمانی که گواهی تولد او ارائه شد، بازهم بر ادعای خود پا فشرد و تنها در زمانی که نامزد جمهوریخواهان شده بود، تولد «اوباما» در آمریکا را قبول کرد؛ مردی که زمانی از حامیان رسمی دموکراتها بود و «بیل کلینتون» و «هیلاری کلینتون» میهمانان مراسم سومین ازدواج او بودند و داستان دوستی دختر بزرگ او (که اینک نقشی اساسی در آینده آمریکا بازی خواهد کرد) با دختر «کلینتون»ها داستان معروفی در نیویورک بود؛ مردی که بارها در تجارتی که به آن مفتخر است، اعلام ورشکستگی کرده و بارها از او به دلایلی، مانند اجاره ندادن املاک به رنگینپوستان، رفتارهای غیراخلاقی و حملههای شدید زبانی به افراد حقیقی و حقوقی، شکایت شده است. مردی که عاشق رسانه است و با ٧٠ سال سن، یکی از مهمترین چهرههای دنیای توییتر به شمار میرود و از برنامه هفتگی تلویزیونی تا شرکت در مسابقات کشتیکج و خردکردن صندلی بر سر دیگر بازیگران آن نمایش تا ترتیبدادن مسابقات ملکه زیبایی، از هیچ فرصت رسانهای غفلت نکرده و در همان حال خود را در جنگی دائم با رسانهها میداند، اکنون سکاندار اجرایی ایالاتمتحده شده است. او در زمانی به ریاستجمهوری رسید که از ابتدای اعلام نامزدیاش در حزب جمهوریخواه، بسیاری او را به چشم شوخی میدیدند؛ رقبای قدر و باتجربه او در حزب جمهوریخواه باور نمیکردند که او با برهمزدن بازی بتواند همه آنها را یکی پس از دیگری از عرصه خارج کند. او با حداقل حمایت حزبی، به نامزدی رسید. در مبارزه نهایی میان «هیلاری کلینتون» باتجربه و آشنای قدیمی دنیای سیاست که از حمایت همه سیاستمداران دموکرات، هنرمندان، فعالان سیاسی و اجتماعی و اقلیتها برخوردار بود، و «دونالد ترامپ» که خود را بازیگری بیرون از دنیای بازیهای سیاسی واشنگتن معرفی میکرد که آمده است همه آنچه را که همگان پیشتر ساختهاند، خراب کند و طرحی نو درافکند، عوامل بسیاری دستبهدست هم داد تا یکی از شگفتانگیزترین انتخابات سالهای اخیر در جهان به وقوع بپیوندد. اشتباهات حزب دموکرات، انتشار اسنادی که حکایت از جانبداری این حزب در دور مقدماتی از «کلینتون» و علیه رقیب محبوب او «برنی سندرز» میکرد، بیتوجهی رأیدهندگان و بهخصوص نسل جوان، استفاده «ترامپ» از احساسات بخش سنتی جامعه و بهخصوص طبقه کارگر، تحریم انتخابات، بیتوجهی نسل تازه به رویدادها و اخبار و اسیرشدن در دام حبابهای اطلاعاتی شخصیشده،… همهوهمه دستبهدست هم داد تا در یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین رویدادهای سیاسی سالهای اخیر، «هیلاری کلینتون» با وجود کسب سه میلیون رأی بیش از رقیبش، بازی را (به دلیل شیوه انتخابات آمریکا) در کالج انتخاباتی، به «دونالد ترامپ» واگذار کند.
وضعیت دنیای علم در دوران «ترامپ»
اکنون رهبری قویترین اقتصاد جهان و یکی از بازیگران اصلی معادلات جهانی که میزبان پیشروترین نهادهای علمی و فناوری جهان است، در دستان مردی قرار گرفته که نه به گرمایش زمین اعتقاد دارد، نه به واکسیناسیون کودکان، نه به لزوم سرمایهگذاری بر سوختهای جایگزین، نه به بهداشت عمومی، نه به برنامه فضایی و احتمالا نه به هر چیزی که نتواند آن را در قالب کالایی، سریع بازاریابی کند و به فروش برساند. اما «ترامپ» تنها حادثه انتخابات امسال نیست. زمانی اهمیت انتخاب او آشکار میشود که به یاد بیاوریم برای نخستینبار طی چند دهه اخیر، کنترل کامل سه نهاد ریاستجمهوری، سنا و مجلس نمایندگان در اختیار جمهوریخواهان قرار گرفته است؛ از سوی دیگر، «باراک اوباما» برای پرکردن صندلی خالیمانده قاضی ارشد دیوانعالی این کشور (که پس از مرگ قاضی اسکولیا به وجود آمده بود)، کار بررسی نامزد این پست را به تعویق انداخته بود و اکنون این «ترامپ» است که باید نامزد مورد اتفاق جمهوریخواهان را برای این نهاد معرفی کند. هشت قاضی باقیمانده تقریبا بهطور مساوی در دو طیف سیاسی تقسیمشدهاند. قاضی جدید که حتما از افراد دستراستی خواهد بود، تعادل را به نفع تصمیمهای محافظهکارانه تغییر خواهد داد.
علم اولین قربانی است
علم و فناوری ممکن است یکی از نخستین و سادهترین قربانیان مسیر پیشرو باشد. برخی از نمونههای مواجهه و ضدیت «ترامپ» و همراهان اصلی او در مسائل علمی بارها مطرحشده است، از گرمایش زمین گرفته تا تأکید او بر ادامه فعالیتهای انرژیهای فسیلی و مبارزه با قوانین حافظ زمین. او در روز دومی که ساکن کاخسفید شده بود، پنج فرمان اجرایی ویژه را امضا کرد که سه مورد از آن، موارد بسیار مهم در مسئله محیطزیست به شمار میرود. او در دو فرمان، دستور پیگیری دو خط لوله جنجالبرانگیز کیاستون و داکوتا را صادر کرد. همین چند ماه قبل بود که اعتراض بومیان و نهادهای فعال محیطزیست باعث شد دولت «اوباما» دستور توقف خط لوله داکوتا را بدهد. اینک این قطار دوباره به راه افتاده است. فرمان دیگر او حذف قوانین و ملاحظات محیطزیستی در پروژههای عمرانی بود. او و گروه همراهش با این استدلال که لحاظکردن ملاحظات محیطزیستی هنگام تصویب پروژههای عمرانی و زیرساختی، باعث تأخیر آنها شده و در نتیجه بر بازار کار و توسعه تأثیر منفی میگذارد، این پروژهها را از رعایت و ضرورت بازبینی زیستمحیطی معاف کردند. او و گروه همراهش وعده داده از پیمان پاریس خارج شود، اتفاقی که کلیت این پیمان را زیر سؤال خواهد برد. سال ٢٠١۶، سومین سال پیاپی است که رکورد گرمترین سال جهان را به خود اختصاص داده است. عوارض گرمشدن زمین را میتوان بهعینه در مناطق قطبی مشاهده کرد. یخچالهای کوهستانهای برفی که بخش عمدهای از آب شرب مناطق مرکزی آسیا را تأمین میکنند، در مقابل چشمان ما در حال محوشدن هستند. هرروز خبرهای بیشتری از انقراض گونههای جانوری میشنویم و روزبهروز بر فهرست گونههای درخطر افزوده میشود. خروج ایالاتمتحده از پیمان شکننده و آسیبپذیر (و به اعتقاد بسیاری از اقلیمشناسان، ضعیف) پاریس بهمنزله فروریختن آن خواهد بود. در سوی دیگر این ماجرا، نبردی که «ترامپ» با چین در پیشگرفته است، به حذف احتمالی توافق زیستمحیطی این دو کشور منجر میشود که در آخرین سال زمامداری «اوباما» به نتیجه رسیده بود. این توافق شاید اهمیتی در حد توافق پاریس داشته باشد و این دو کشور عمده تولیدکننده گازهای گلخانهای را به کاهش تأثیرگذاری خود بر ادامه روند گرمایش تشویق کند. بر هم زدن این توافق، اثری جبرانناپذیر خواهد داشت.
کابینهای ضدعلم
کابینه معرفیشده «ترامپ» اگر در یک موضوع مشترک باشند، جدی نبودنشان و حتی از آن فراتر، انکار رسمی نقش انسان در تغییرات اقلیم است و از وزیر امور خارجه که ریاست سابق بزرگترین کمپانی نفتی در جهان (اکسون موبیل) را بر عهده داشته است، تا وزیر محیطزیست که در نقش دادستان ایالتی، بیشترین تعداد شکایتها علیه این سازمان را در کارنامه دارد و پیش از این یکی از اهدافش را حذف این سازمان اعلام کرده بود، تا وزیر جدید انرژی که نهتنها هدفش حذف این وزارتخانه بوده که از منکران گرمایش زمین است و درحالیکه دو وزیر پیشین مسئول این وزارتخانه، هر دو از فیزیکدانان برجسته و یکی از آنها برنده جایزه نوبل بود، وزیر جدید حتی تا روز آغاز جلسات استماع برای تأیید در سنا خبر نداشت که قرار است مسئولیت زرادخانه هستهای این کشور و نظارت بر تولید انرژی هستهای را برعهده داشته باشد، همگی از چهرههای برجسته ضدیت با تلاش برای حفظ سیاره به شمار میروند. بااینوجود، محیطزیست تنها یکی از قربانیان احتمالی دولت «ترامپ» خواهد بود.
نقش آمریکا در دنیای علم و فناوری
ایالاتمتحده به دلیل قدرت اقتصادی و میزبانی مراکز علمی پیشرو در جهان، نقشی مهم در معادلات علمی و فناوری بازی میکند. بسیاری از کانونهای مهم تحقیقات علوم بنیادی و پزشکی در این کشور مستقر است. یکی از دلایل موفقیت نهادهای علمی این کشور، سرمایهگذاری دائم بر علوم پایه و دارای اثربخشی درازمدت، تعریف و دنبالکردن پروژههای عظیم و رویاپردازانه علمی (از نقشهبرداری ژنوم انسان گرفته تا نقشه مغز یا سفر به ماه) و همچنین دور نگاهداشتن ساحت تحقیقات از حوزه سیاست است. «ترامپ» و همکارانش برنامه ویژهای برای حوزه علم اعلام نکردهاند، اگرچه از بین سخنان پراکنده آنها میتوان نگاهی به چشمانداز آینده انداخت. برای مثال، یکی از دستیاران «ترامپ» که گفته میشود ممکن است مسئولیت ناسا را بر عهده بگیرد، از کاهش حتمی بودجه دفتر نظارت بر زمین و اقلیم این سازمان خبر داده است. از سوی دیگر سازمانهایی همچون سازمان اقلیم و هواشناسی این کشور (که آمارهای سالانه گرمایش زمین را اعلام میکنند)، در معرض فشار قرار دارند.
عدم تمرکز بر تحقیقات بنیادی
تمام این داستان یکسوی ماجراست. به نظر میرسد «ترامپ» و همکارانش در تلاشاند از فرصت بهدستآمده بهترین استفاده را ببرند و تمام تلاش خود را بر فعالیتهای زودبازده متمرکز کنند. تحقیقات بنیادی و فناوریهای گرانقیمت آیندهنگر که از یکسو هنوز بخش خصوصی توان مشارکت در تولید آن را ندارد و از سوی دیگر رسیدن به نتیجه در آنها در دورهای چهارساله یا هشتساله امکانپذیر نیست، در انتهای فهرست اولویتهای این دولت قرار خواهد گرفت.
صرفهجویی در هزینههای پژوهشی
از سوی دیگر، بحران دیگری نیز حوزه علم را تهدید میکند. دولت «ترامپ» در وعدههای انتخاباتی خود از حذف مالیاتهای دهکهای بالایی خبر داده است. او نهتنها وعده داده که مالیاتها را پایین بیاورد، که قول داده مالیات شرکتهای بزرگ و ثروتمندان را نیز یکسان کند و به حدود ١۵ درصد برساند. این مسئله به معنی از دست دادن مقدار زیادی از درآمد سالانه دولت آمریکاست. این کشور برای تأمین هزینههای جاری خود، چارهای نخواهد داشت تا این بودجه کمشده را ساماندهی کند. یکی از کارهای پیشرو، کم کردن از خرجهایی است که دولت «اوباما» بر گردن گرفته است. یکی از دلایل اصلیای که جمهوریخواهان به دنبال لغو و تغییر خدمات درمانی مقرونبهصرفه (معروف به تأمین درمانی اوباما) هستند، کم کردن از بار هزینههای دولت فدرال است، اما درعینحال دولت قول پروژههای گرانقیمت و کارآفرینی در داخل آمریکا را داده است. کاهش مالیات در کنار سرمایهگذاری در زیرساختها و تشویق کارگاهها و کارخانهها به کار درون خاک آمریکا و خارج شدن از پیمانهای تجاری (که بخشی از صادرات و واردات این کشور را با مشکل مواجه خواهد کرد)، همگی نشان از آن دارد که دولت این کشور باید در زمینه مخارج فدرال، اولویتبندی دقیقی انجام دهد. بدین ترتیب یکی از آسیبپذیرترین نقاطی که ممکن است با کاهش بودجه مواجه شود، بخش علوم و فناوریهای پیشرو است. بهخصوص این احتمال زمانی تقویت میشود که به بخش اصلی و هسته مرکزی حامیان «ترامپ» در انتخابات نگاه کنیم. عمده آنها از قشری با تحصیلات کمتر و همچنین دارای دغدغه اصلی در زمینه امرار معاش و بهبود وضیعت اقتصادی خود هستند. طبیعی است در بین اولویتهای آنهایی که به «ترامپ» رأی دادهاند نیز حوزه علوم و فناوری بهخصوص و علوم بنیادی و فناوریهای پیشرو، جایگاه چندان ویژهای ندارد و در شرایطی که بعید به نظر میرسد «ترامپ» در جذب حامیان جدید اقبالی داشته باشد، یکی از شانسهای او برای ادامه روندی که در پیشگرفته، تأیید و حفظ پایه آرای مردمی خود است.
محدودیت برای پژوهشگران مهاجر
نکته دیگری که بر پیچیدگی این هزارتو میافزاید، تمایل دولت جدید بر محدود کردن ورود اتباع کشورهای دیگر و حتی آیینها و مذاهب خاص است. «ترامپ» در اولین نطق پرحاشیه کارزار انتخاباتیاش، مکزیکیها و بهطورکلیتر شهروندان آمریکای جنوبی را مشتی متجاوز و جانی و دزد و دلال مواد مخدر خوانده و یکی از مهمترین وعدههای تبلیغاتی او، ساخت دیواری واقعی و فیزیکی در سراسر مرز آمریکا و مکزیک است. او همچنین به شکل رسمی خواسته بود صدور اجازه ورود به مسلمانها به آمریکا را متوقف کنند و از سیاست انگلستان در خروج از اتحادیه اروپا و همچنین جریانهای ملیگرایی که بر کنترل مرزها اصرار دارند، استقبال کرده بود. او معتقد به افزایش سختگیریها در صدور ویزا و صدور اجازه ورود به آمریکاست. این مسئله برای اقتصاد و فرهنگ چندملیتی و مهاجرپذیر آمریکا نگرانکننده است، اما شاید مهمترین تأثیرش را (در صورت عملیشدن)، بر جامعه علمی بگذارد. یکی از دلایلی که جامعه علمی ایالاتمتحده را به چنین جایگاه برجستهای رسانده است، ایجاد زمینه و امکان جذب نخبگان از سراسر جهان است. این کشور با سرمایهگذاری بر زیرساختها و شبکههای علمی خود، به مقصدی جذاب برای دانشمندان، مهندسان و نخبگان بدل شده است که از سراسر جهان به این مراکز روی میآورند. بخش عمدهای از این نیروهای فعال علمی اتفاقاً از کشورهای درحالتوسعه یا از اقلیتهایی میآیند که در مکانهای دیگر فرصت رشد کمتری در اختیار داشتهاند. هر محدودسازی کلی و نژادی یا دینی در این راستا، میتواند به ظرفیت جذب این نهادها آسیب وارد کند. این آسیب بهسرعت خود را بروز نخواهد داد اما در میانمدت و درازمدت اثراتش را بر پیکر علمی ایالاتمتحده وارد میکند و بهخصوص رقبای دیرین این کشور میتوانند با استفاده از این فرصت به جذب نخبگان بپردازند تا در مسابقهای طولانی، رقیب خود را پشت سر گذارند. چنین دستکاریهایی که ممکن است از سوی تریبونهای رسمی معرفی و تبلیغ شوند، برای کسانی که خارج از فضای سیاسی امروز آمریکا قرار دارند و اطلاعات جامعی در زمینه وضعیت سیاسی و اجتماعی حاکم بر این کشور ندارند و همچنین اطلاعات خود را با اعتماد به آمار رسمی به دست میآورند، ممکن است تلهای مهم باشد. آنها ممکن است بیخبر از آنچه در حال شکلدادن داستان است، وضعیت معرفیشده از سوی این مقامات را مطابق واقعیت فرض کنند، به همین دلیل تصویری از واقعیت برای آنها بهعنوان امر پذیرفتهشده و مورداجماع جا بیفتد که نهادهای اصلی با آن موافق نیستند. برای مثال، در زمینهای مانند گرمایش زمین، اگر همه مقامهای سیاسی که قرار است آمارهای اصلی در زمینه گرمایش زمین را تأیید کنند، بهجای بیطرفی، با هدف اینکه مبادا این دادهها نشاندهنده و تقویتکننده ایده دخالت انسان در گرمایش زمین باشد، شروع به انتشار گزینشی دادهها کرده و با کم کردن بودجه یا تعطیلی نهادهایی که وظیفه این نظارت را بر عهده دارند، آمارهایی را بسازند که نشان دهد گرمایش زمین اتفاق نمیافتد یا حداقل انسان در آن نقشی ندارد و این را بهطور رسمی اعلام و تکرار کنند، ممکن است بسیاری از ما شهروندان اینسوی جهان که فرصت مراجعه به مکتوبات علمی یا رسانههای جدیتر را نداریم، این اعلامها را بهعنوان واقعیت بپذیریم. اینچنین تبلیغات غیرمستندی میتواند بر زندگی شخصی ما تأثیر بگذارد: چرا باید نگران گرمایش زمین و تولیدات گازهای گلخانهای باشیم وقتی کشوری مانند آمریکا و آنهایی که ممکن است روند آن را دنبال کنند، به ما میگویند اصلا مسئلهای وجود ندارد که بخواهید با آن مقابله یا آن را حل کنید؟
آغاز دوران پرآشوب
بدین ترتیب ما وارد دوران پرآشوب و مهآلودی شدهایم. این دوران برای همه مردم جهان میتواند خطرناک باشد. برای حوزه علم و فرآیند توسعه علمی نیز قطعا چنین خواهد بود. شاید در این دوران پرآشوب، نقش شهروندی ما باید تقویت شود. باید در مقابل صدای بلند و اثرگذاری که واقعیت را تنها تا جایی میپذیرد که بیانگر نظراتش و تقویتکننده آن باشد و بهمحض آنکه اندک انحرافی از اهداف سیاسیاش پیدا کرد، بهجای قبول مسئله، به بیان فکتهای جایگزین میپردازد و سعی میکند بازی را به هم بزند، بیش ازهر زمانی آگاه و مستعد بود. شاید برخی از راهحلهای ساده کمک کند که از این ایام پرآشوب سالمتر عبور کنیم. برخی از این موارد برای جامعه هدف اولیه دولت «ترامپ»، کارآمدتر است اما در نهایت همه آنها به ما کمک میکند هر جای جهان که باشیم با حقیقت و چهره واقعی جهان بیشتر آشنا شویم و از افتادن به چاه تاریک تنگنظری در امان بمانیم و بتوانیم عقلانیت خود را در عصر جهالت حفظ کنیم.
هر صدایی معتبر نیست
امروزه به لطف فناوریهای نوین و شبکههای اجتماعی، هرکسی دارای صدایی قابلشنیدن است، اما به یاد داشته باشیم هر صدایی معتبر نیست. اعتبار هر صدا نه به گوینده آن، که به استدلال نهفته در بطن آن بستگی دارد. اگر مهمترین و معروفترین دانشمند جهان به شما بگوید گرانش وجود ندارد، یا گرمایش زمین اشتباه است، حرفش تا جایی معتبر است که بیانگر نظر جامعه علمی و مستند و مستدل به روندها و تحقیقات باشد. رئیسجمهور بودن، وزیربودن، مدیربودن و حتی دانشمند بودن، اعتبار و الزام درستبودن هر گفتهای را به همراه نمیآورد. باید شکاک بود و مواظب بود که هر صدایی، صدای معتبری نیست. اگر به صحت گفتهای شک کردید، مدرک بخواهید و پیش از آنکه آن را به اشتراک بگذارید یا بهعنوان واقعیت بپذیرید، اندکی درباره آن تحقیق کنید.
مراقب دام آمارها باشید
بسیاری از مدیران و سیاستمدارها تلاش خواهند کرد تا به کمک آمار و اعداد شما را فریب دهند. آمار زمانی که بهطور دقیق و درست بیان شود، ابزار مهمی در درک فضا و چارچوب در اختیار ما میگذارد، اما بهراحتی میتوان با آن بازی کرد. بهراحتی میتوان فقط با تغییر روش بیان آمارها، بر ذهن مخاطب تأثیر گذاشت. وقتی آماری در اختیارتان قرار میگیرد کمی درباره آن فکر کنید. ببینید آمار چه میگوید و اگر متوجه نشدید، از کسانی که درکی از آن دارند، سؤال کنید یا به رسانههای معتبری مراجعه کنید که با کمک نیروهای متخصص آنها را معنیدار میکنند.
دنیای خود را گسترش دهید
همه ما در اطراف خود حبابی از آگاهی را شکل دادهایم. مرزهای این حباب، افق دید ما از جهانمان را تشکیل میدهد و اگر بخواهیم به سادهترین وضع ممکن این حباب را وصف کنیم، دو محور اصلی آن یکی معاشران ما هستند و دیگری دامنه ارتباطات و کسب محتوای ما. ما در دنیایی زندگی میکنیم که ابزارهای ارتباطی و شبکههای اجتماعی باعث شده است قدرت شخصیسازی محتوایی را که هر روز مورد استفاده قرار میدهیم و مصرف میکنیم، به دست آوریم. ما بهراحتی میتوانیم در خبرنامه سازمانها یا گروههایی عضو شویم که همنظر ما هستند، دوستانی را در شبکههای اجتماعی دنبال کنیم و اجازه دنبال کردن آنها به خود را بدهیم که با ما همنظرند. ما قدرت آن را پیدا کردهایم تا نهتنها افراد، که محتوایی را که در معرض دید ما قرار میگیرد گزینش و تعیین کنیم میخواهیم چه محتوایی را ببینیم و بشنویم و بخوانیم. این دنیای شخصیشده در سوی دیگر در معاشرتهای واقعی ما نیز شخصیتر میشود. وقت خود را کمتر با کسانی میگذرانیم که با آنها همنظر نیستیم. یادتان میآید زمانی دور میز شام در میهمانیها چه بحثهای داغی درمیگرفت؟ ما در معرض دیدگاههای مخالف بودیم، اما امروز در میهمانیها شاید صحنه آشنای همه ما این باشد که تا بحث بهجایی برسد که اندکی مخالفت وجود دارد، یا صدای تلویزیون و موسیقی را بلند میکنیم یا سر در گوشیهای خود فرومیبریم و از دست نظرات مخالف به درون حباب شخصی خود پناه میبریم. چنین شرایطی کمکم باعث خواهد شد فراموش کنیم بیرون از مرزهای ما و حباب ما، دنیایی واقعی وجود دارد که مانند ما نمیاندیشد، مانند ما حرف نمیزند و مانند ما رفتار نمیکند. بدین ترتیب بهسرعت شگفتزده میشویم. راهحل شاید توسعه مرزهای این حباب تا حد ممکن است. شاید راه مناسب، توصیه همیشگی باشد که بیایید بیشتر بخوانیم، بیشتر ببینیم، بیشتر حرف بزنیم و اتفاقا آن چیزهایی را بخوانیم که دوست نداریم، خود را در معرض نسیم روحبخش مخالفتهای منطقی قرار دهیم و نظرات و استدلالهای دیگران را بشنویم و دنبال کنیم. کار سختی است اما این کار چشمانداز و چارچوب ما را چنان توسعه میدهد که دیگر بهسادگی فریب نخواهیم خورد.
شبهعلم را علم ندانیم
توسعه فناوری و علم و تأثیر چشمگیر آن بر زندگی روزمره ما باعث شده است بسیاری که سعی دارند از هر فضایی به نفع خود بهرهبرداری کنند، از نام و اعتبار علم سوءاستفاده کنند. برخی ناآگاهانه و برخی عامدانه، بر جنس و محتوای نادقیق و سودازده خویش، لباسی شبیه به علم به تن میکنند و میکوشند خود و رفتار و محتوایشان را علمی تبلیغ کنند. مراقب باشید به دام سودازدگان و شبهعلم نیفتید. علم راه و روش مؤثر و مشخصی دارد. علم از سؤال استقبال میکند و برای سؤالهای شما پاسخهایی را که در اختیار دارد، بدون هراس در میان میگذارد، دُگم نیست و آماده گفتوگوست. علم معبد مقدسی نیست که اجازه ورود شما را به خود ندهد بلکه خانهای است که هرکسی سؤال دارد، میتواند وارد آن شود. راهنماهای زیادی برای تشخیص علم از شبهعلم وجود دارد که میتوانید به آنها سری بزنید. علم براساس روش مشخصی عمل میکند و شناخته میشود.
مراقب شبهژورنالیسم باشید
همانطور که هر چیزی که به نام علم ارائه میشود و شبهعلم است، علم نیست، هر چیزی که در رسانهای منتشر میشود و به خود اسم ژورنالیسم میدهد، هم ژورنالیسم نیست. مراقب باشید در فضای تازه، بسیاری سعی میکنند هر چیزی را به نام اطلاعات از رسانه خود به شما برسانند. همه این محتوایی که ممکن است از رسانههای مختلف تولید شود، ارزش یکسانی ندارند. به اعتبار رسانه نگاه کنید، ببینید در گذشته چقدر اطلاعات درست و تأییدشده داده است. به تیترها و مطالب نگاه کنید، ببینید چقدر هر گزارشی را برای جذب توجه آنی و کلیک بیشتر منتشر کرده و چقدر به آگاهی شما در طول مدت فعالیتش احترام گذاشته است. ببینید یک رسانه برای یک گزارش چقدر داده تهیه کرده و اطلاعات را بررسی کرده و چند بار چیزی را که منتشر کرده است، مجبور شده پسبگیرد؛ هرچند که همیشه تشخیص این موضوع ساده نیست، اما ما هم در دوران سادهای نیستیم. البته دهها پیشنهاد دیگر نیز در این مسیر وجود دارد که حتما به آن اشاره شده و میشود؛ اما واقعیت این است که جهان ما وارد عرصهای مهآلود شده است. تصمیمهای «ترامپ» و دولت او مشخص و قطعی نیست. او در زمانی به قدرت رسیده که زمین سالهای مهمی را پیشرو دارد. روزهایی که میتواند آینده ما، بهخصوص در حوزه اقلیم و محیطزیست، را برای همیشه مشخص کند و شاید آخرین فرصتهای ما برای اصلاح روند موجود همین سالهایی باشد که باید با دولتی نامهربان با واقعیات علمی، در نقش یکی از بازیگران این بازی، کلنجار رویم. به همین دلیل هم امروز بیش از هرزمانی آگاهی و تقویت آگاهی عمومی، اعتباردادن به واقعیتهای مستند و آشکار، مشخصکردن مستند اشتباهات و دادههای غلط و مشارکت فعال در گفتوگویی جهانی بر سر واقعیت و دروغ ضروری است، برای همه ما که زمین را خانه خود میدانیم.
چرا ما در کشوری دیگر، باید نگران سیاستهای علمی یا فناوری باشیم که دولت چهارساله یا هشتساله آینده ایالاتمتحده در پیش میگیرد. آیا واقعا اولویتهای بومیتر و جدیتر نداریم؟ اینکه چرا این رویداد خاص برای ما در اینسوی جهان نیز میتواند مهم و قابلبررسی باشد، به چند عامل بستگی دارد. یکی از آنها قدرت اقتصادی، سیاسی و علمی این کشور در معادلات امروز جهانی است. این کشور که نقشی اساسی در سازمانها و تعادلهای بینالمللی بازی میکند؛ یکی از پیشگامان علم و فناوری است و حضور و عدم حضورش (حداقل در شرایط امروز) بر مناسبات بینالمللی تأثیرگذار است. تجمع امکانات پژوهشی در این کشور و سابقه علمی آن باعث شده تصمیمهای این کشور، در مورد همکاریهای بینالمللی علمی و فناوری، بر همه کشورهای جهان تأثیر بگذارد. از سوی دیگر بخشی از رشد در فضای علمی بهواسطه رقابت به وجود میآید. به سند توسعه همهجانبه ایران و چشمانداز ٢٠ساله نگاه کنید. هدف اصلیای که این سند مطرح کرده است، پیشروبودن ایران در سال ١۴٠۴ در همه زمینهها نسبت به کشورهای منطقه است. به عبارتی ایران ١۴٠۴ میخواهد در رقابت از کشورهای همسایه و منطقه پیشروتر باشد. شما میتوانید به این استدلال نقد داشته باشید، اما نکته مهم این است که این سیاست در جهان علم نقشی اساسی بازی میکند. در همین سند چشمانداز، وضعیت رقبای ماست که هدف آینده ما را تعیین کرده است. اگر کشورهای همسایه ما کشورهای توسعهیافتهای باشند، ما باید سختتر کارکنیم و بر سرعت خود بیفزاییم و خطای خود را کاهش دهیم، اما اگر همه آنها توسعه را فراموش کرده یا در مسیر آن عقبگرد کنند، همینالان و بدون هیچ کاری هم، ما به هدف رسیدهایم. این وضعیت در رقابتهای علمی جهان هم وجود دارد. تاریخ علم معاصر سرشار از این رقابتهاست. از داستان معروف فتح ماه بگیرید تا پروژه ژنوم انسان؛ از تلاشها برای رسیدن به همجوشی هستهای در زمین بگیرید تا رسیدن به مواد ابررسانا در دمای نزدیک به محیط؛ از تلاش برای نقشهبرداری از مغز تا توسعه فناوری هوش مصنوعی؛… همهوهمه داستانهای متعددی از رقابتهایی دارد که در مراکز مختلف علمی جهان و اتفاقاً با انگیزه رقابت شکلگرفتهاند. در این شرایط، حذفشدن یکی از رقبای اصلی یا کندشدن سرعت آن، تنها باعث عقبماندن آن بازیگر در این رقابت نمیشود بلکه همزمان سرعت و دقت و روند علم را در سراسر جهان کاهش میدهد؛ چراکه رقبا فرصت بیشتری برای نفس تازهکردن و آرامتر دویدن در اختیار دارند.
کارزاری که همچنان ادامه دارد
دولت «دونالد ترامپ» در همین چندروزه آغازین کارش (تا زمانی که این مطلب نوشته میشد)، نشان داده است که روند موجود در کارزار انتخاباتی خود را ادامه خواهد داد. این کارزار و اکنون ریاستجمهوری ترامپ بر مبنای انکار واقعیت و دادهها و آمار شکل گرفته است. استدلال علمی، جای خود را به احساس شخصی داده و مقامهای این کمپین از خود رئیسجمهوری گرفته تا سخنگویان و مشاوران، تردیدی در دروغگویی علنی نشان نمیدهند. فردای روز مراسم تحلیف، بعد از آنکه روزنامه نیویورکپست در توییتی به مقایسه تصویر هوایی مراسم تحلیف «اوباما» و «ترامپ» پرداخت، رئیسجمهور که تازه سوگند ریاستجمهوری را به زبان آورده بود، در دیدار با مقامات سازمان اطلاعات این کشور، بهجای صحبت از آینده رابطه خود با آنها، بهطور رسمی به این نکته اشاره کرد که او در حال نبرد و جنگی با رسانهها است، رسانهها و خبرنگاران از ناصادقترین افراد تاریخ بشریت هستند. او عصر همان روز، سخنگوی تازه خود را به پشت تریبون فرستاد تا به خبرنگاران نهیب بزند که مراسم تحلیف او شلوغترین تحلیف تاریخ آمریکا بوده است. وقتی خبرنگاران فردای آن روز از «کلیان کانوی»، یکی از مشاوران اصلی و مسئول کارزار تبلیغاتی او سؤال کردند که چطور در بیانیه و سخنان رسمی کاخسفید به پنج نکته اشاره میشود که همه آنها نهتنها غیردقیق بلکه دروغ هستند، کانوی پاسخی داد که شاید مسیر آینده این دولت را ترسیم میکرد. او گفت: «ما در برابر فَکتها و واقعیاتی که شما میگویید، واقعیتهای جایگزین (Alternative Fact) را معرفی میکنیم». اگر شما با خواندن این عبارت یاد داستان ١٩٨۴ «جرج اورول» افتادید که در آن حاکمیت سعی میکرد واقعیتها را بر اساس مصلحتش بازتولید کند، بدانید که افراد بسیاری نیز مانند شما فکر میکنند. بدین ترتیب یکی از مشکلاتی که دولت «ترامپ» به وجود خواهد آورد، جعل دادهها و ارقام و نمودارها است تا با کمک این دستکاریها، ادعاهای خود را تقویت کرده و از نقدها فرار کند.