من اینکه برخی از مردم از فیلم های علمی – تخیلی و فانتزی راضی نمی شوند تعجب نمی کنم. در اینکه این فیلم ها در سطوح مختلفی از جذابیت و پختگی قرار دارند هم شکی ندارم. این را هم می فهمم که چرا بارها از سوی دوستان سینما دوستم که فیلم های سنگین و به قول خودشان هنری را دوست دارند متهم به این می شم که اصلا سینما را نمی فهمی و این داستان ها اما به نظرم بخشی از انتقادها به فیلم ها و داستان های علمی تخیلی و فانتزی بیشتر از اینکه به محتوا و ساختار نظر داشته باشد ریشه اش همین است که منتقد نخواسته فیلم را بفهمد و بر اساس پیش فرض های خودش حرف هایی را زده که هم جایگاه نقدش را حفظ کند و هم به هر حال از اکثریتی که این فیلم ها را می بیینند و لابد لذت می برند خود را جدا کنند. بیایید یک نمونه اخیر را با هم مرور کنیم:
خبرآنلاین روز ۲۰ آبان نقدی درباره فیلم اونجرز (انتقام جویان) به قلم مهرزاد دانش منتشر کرده است.
این فیلم قطعا در رده فیلم هایی است که توانست مخاطب گسترده ای را به سینما بکشد. از جلوه های تصویری بسیار چشم گیری برخوردار بود و اولین وظیفه اش که سرگرمی مخاطب بود را با موفقیت انجام داد. اما در عین حال فیلم از نظر محتوا دارای نقاط ضعف بسیاری بود. فیلم را می شود به طور جدی در چهارچوبش نقد کرد. البته به نظرم نکته ای را که باید در نقد یک فیلم به یاد داشت نقد فیلم در چهارچوبی است که ارایه می دهد. این اشاره مکرری است که اگر مثلا می خواهید فیلمی درباره سوپرمن را نقد کنید تکرار اینکه هیچ انسانی نمی تواند پرواز کند کمکی به شما نمی کند و نقد منطقی به شمار نمی رود. در جهان سوپرمن، این شخص می تواند پرواز کند اما می توانید با توجه به منطق داخلی اش این فیلم را با دقت بالایی نقد کنید. درباره فیلم اونجرز نیز داستان به همین ترتیب است این فیلم حتی با توجه به روایتش از نقاط ضعف زیادی رنج می برد. شما نمی توانید کشتی غول پیکر و ناو هواپیما بر پرنده بسازید. اما می توانید امیدوار باشید در آینده سیستم نامریی کردن یک سازه دراختیار فناوری باشد. البته این نوع نقد، نقد علمی یک داستان به شمار می رود و اشاره من به این موضوع فقط این بود که فیلم حتی از نظر علمی و از نظر قالب و محتوای خود نقد پذیر است اما این دلیل نمی شود در نقد آن اشاره های نادرستی را بیاوریم. مطلبی که در نقد خبرآنلاین آمده است را به زبان دیگر در برخی نقدهای دیگری که درباره این فیلم آمده نیز می توان خواند و شنید.
این نقد اینگونه آغاز می شود:
« ایده جمع کردن چند قهرمان کمیکبوک در یک فیلم سینمایی، ظاهرا چنان برای تهیه کنندگان «انتقام جویان» جذاب بوده که دیگر نیازی به فکر کردن درباره پرورش مایه داستانی استانداردی احساس نمی شده است.»
نقطه شروع این نقد بر سنگ بنای غلطی بنا شده است و طبیعی است که در ادامه هم اشتباه پیش برود. ایده جمع کردن این ابر قهرمان ها در یک داستان ایده جدیدی نیست. فیلم اونجرز تنها بر مبنای جمع کردن تعدادی قهرمان شناخته شده و بدون هیچ پیش زمینه ای مطرح نشده است.
جمع کردن گروهی از ابر قهرمان های داستان های کمیک کمپانی انتشاراتی مارول در قالب یک گروه از ابر قهرمانان به نام اونجرز اولین بار در سال ۱۹۶۳ و در قالب انتشار اولین نسخه سری جدید کمیکی به نام اونجرز و با معرفی تیمی متشکل از ۴ شخصیت آشنای کمیک های مارول یعنی، مرد آهنی، هالک، تور و مرد مورچه ای شکل گرفت و در طول زمان این شخصیت ها تغییر کردند و رشد کردند افرادی به آنها اضافه شدند و افرادی از این گروه خارج شدند. (اتفاقا از همان نسخه ابتدایی دشمن اصلی این انتقام جویان لوکی برادر تور بود). نمونه این اتفاق در کارهای کمپانی رقیب مارول یعنی دی سی کمیک هم دیده می شود و اتفاقا آنها زودتر گردهمایی از ابرقهرمان های خود که در ابتدا شامل سوپرمن، بتمن، زن شگفت انگیز، فلش، گرین لنترن و آکوئا من بود را در سال ۱۹۶۰ معرفی کردند. (بر اساس شنیده ها نسخه سینمایی جاستیس لیگ درسال ۲۰۱۵ ساخته و اکران خواهد شد).
اکنون نزدیک نیم قرن است که مخاطبان این کمیک ها با این ابرقهرمان ها و فعالیت های گروهی آنها، توانایی ها، دشمن ها و شخصیت های هر یک آشنا هستند. این افراد و شخصیت ها بخشی از فرهنگ عامه آمریکا و مخاطبان این کمیک ها در سراسر جهان به شمار می روند. زمانی که فیلمی در این زمینه ساخته می شود قطعا نگاهی به این پیش زمینه آشنایی مخاطب با آنها دارد.
این گفته که در این نقد و نقدهای مشابه گفته می شود، تلاشی برای شخصیت سازی این چهره ها صورت نگرفته است هم به نظر بی معنی است نه تنها پشتوانه ای نیم قرنی برای شخصیت سازی این افراد وجود داشته است که کمپانی تهیه کننده این فیلم از فرصت های قبلی خود برای این شخصیت سازی استفاده کرده است.
فیلم های تور، کاپیتان آمریکا، مرد آهنی یک و دو و یکی دو قسمت فیلم هالک، علاوه بر روایت مستقل خود سرنخ های مربوط به این فیلم را مطرح می کنند. در مرد آهنی دو ما با مامور رومانوف آشنا می شویم و همینطور نیکی فری را می بینیم که در حال ارزیابی عضویت مرد آهنی در تشکیلات اونجرز هستند. در داستان تور پیش زمینه شخصیت تور و اختلاف او با لاکی که در اونجرز به آن اشاره می شود را می بینیم و در داستان کاپیتان آمریکا نقش خانواده استارک، پیش زمینه این شرکت، پیشینه منبع انرژی که در این داستان به آن اشاره می شود و دوباره حضور کوتاه نیکی فری و مامور رومانوف را می بینیم.
هم اکنون و در حالی که ساخت فیلم اونجرز ۲ برای سال ۲۰۱۵ در دستور کار قرار گرفته است قطعات دیگری از این پازل عظیم سینمایی نیز کنار هم قرار می گیرند و فیلم هایی چون کاپیتان آمریکا، قسمت دوم، قسمت سوم مرد آهنی، قسمت دوم تور، سریالی بر مبنای داستان های سازمان شیلد و چند سریال و مینی سریال دیگر در حال ساخت هستندو اگرچه هر کدام از این داستان ها مستقل روایت می شوند اما در نهایت دنیای قهرمانان اونجرز را طراحی و کامل می کنند.
البته قابل درک است که مخاطبی که متعلق به آن فرهنگ نیست از سابقه این کمیک ها و داستان های آنها خبر ندارد، فیلم های پیش زمینه را ندیده است و در این دنیا زندگی نکرده است همه چیز به نظرش مه آلود، عجیب و غریب و بی ربط می آید. اما واقعیت این است که این فیلم برای مخاطب ما ساخته نشده است. فیلم برای مخاطبی ساخته شده است که این پیش زمینه را می شناسد.
البته که منتقد کاملا درست می گوید که این فیلم با بت من های نولان قابل مقایسه نیست. اما نباید فراموش کرد که نولان ابر قهرمانش را از دنیای ابرقهرمان ها خارج و به شخصیتی زمینی بدل کرده است. نولان برای روایت سه گانه اش باید دست به شخصیت سازی متفاوتی می زد چرا که بت من او با بت من آشنای دنیای کمیک ها تفاوت بسیاری داشت و اگرچه از تعداد زیادی از داستان های کمیک برای شکل گرفتن داستان استفاده شده بود اما محصول نهایی و شوالیه سیاه او نه تنها زمینی و انسانی تر بود که امروزی تر بود و بازتابی از رویدادهای سیاسی و اجتماعی امروز ما را نیز روایت می کرد. اما این کار چشمگیر نولان که شاید در داستان ابر قهرمان دیگر دی سی کمیک (سوپر من) که اینک نولان تهی کنندگی فیلم جدید زندگی او را بر عهده دارد نیز تکرار شود در واقع الهام گرفتن از کمیک ها بود و نه بازسازی روایت های آنها.
در نقد مورد اشاره خبر آنلاین علت موفقیت فیلم در گیشه با موفقیت فیلم اخراجی ها در ایران مقایسه شده است. به نظرم این نتیجه گیری نشان دهنده غریبه بودن نویسنده با دنیای این فیلم ها است. اونجرز فیلمی سرگرم کننده و در دنیای خودش معنی دار است و پشتوانه ای فرهنگی و ۵۰ ساله دارد و برای روایت سینمایی آن نیز تعدادی فیلم بلند و موفق سینمایی دیگر ساخته شده و در قالب یک پروژه چندین ساله و شامل چندین فیلم طولانی و با برنامه ریزی های دقیق اقتصادی طراحی شده و در ارایه آن – چه با داستان آن موافق باشیم یا مخالف – از نظر سینمایی و حرفه ای چیزی کم گذاشته نشده است. این را مقایسه کنید با فیلم های اخراجی ها. نمی دانم کدام اشتراک را می توان در این دو نمایش پیدا کرد.
من تخصصی در سینما ندارم و بیننده ای عادی به حساب می آیم اما فکر می کنم اگر موفقیت یک فیلم را با همه ضعف هایی که دارد تا این حد اشتباه تحلیل کنیم آن وقت در ارایه پیشنهادهایی برای بهبود وضع موجود خودمان نیز به خطا می رویم.
باید به یاد داشت که الزاما قرار دادن چند شخصیت محبوب و ابر قهرمان نیز همیشه به فروش فیلم کمک نمی کند شکست فیلم هایی مانند گرین لنتر نمونه ای از این داستان است. شاید آنچه باعث می شود مخاطب آمریکایی به دیدن این فیلم برود و از آن لذت ببرد و آن را به اثری پرفروش تبدیل کند این است که محصولی بصری و سینمایی چشمگیری را می بیند، شخصیت های آشنایش پیش چشمانش جان می گیرد و منطق فیلم آن قدر محکم هست که آزار دهنده برای مخاطب عادی که مخاطب همان کمیک ها بوده است نباشد. و شاید برخلاف نظر نویسنده نقد مورد اشاره، نه تنها خاطراتش از قهرمان های آشنایش تخریب نمی شود که یاد آنها و زندگی آنها به گونه دیگری در برابر چشمانش جان می گیرد
البته اونجرز از دید داخلی و از دید محتوایی که ارایه می دهد قطعا از ضعف های زیادی رنج می برد. شاید زمانی دیگر نقد علمی این فیلم را کامل کنم اما سرفصل های زیادی از این نقاط ضعف وجود دارد، ناو هواپیمابری که قاعدتا نباید بتواند پرواز کند، سیستم تغییر لباس مرد آهنی که قابل جمع شدن در چنان بسته بندی کوچکی نیست، عدم توضیح اینکه هالک چگونه می تواند عصبانیت خود را کنترل کند. اینکه در بخش هایی از فیلم در حالیکه در ستاد فرماندهی همه کارمندان به گونه ای افراطی از گوشی های بلوتوث استفاده می کنند اما قهرمانان بدون اینکه گوشی به گوش داشته باشند از طریق رادیو با هم ارتباط برقرار می کنند. یا اینکه چطور موجودات هیبریدی مهاجم با بسته شدن دروازه فضا- زمانی چطور ناگاه می میرند و دهها نکته کوچک و بزرگ دیگر نقص های جدی فیلم هستند. اما نه نقص هایی که آن را به سطح اخراجی ها تنزل دهد.
در دیدی بازتر، اصولا درک زیبایی یک رمان، یک فیلم سینمایی، یک اثر هنری، نیازمند سالها تجربه و سابقه چشیدن یک فرهنگ است. شما ممکنه یک رمان معروف و به اعتقاد خودتون شاهکار را بدین ، دست کسی که تا به حال فقط شعر کلاسیک فارسی خونده، مسلما درکش نمیکنه، تصور کنین که ناتور دشت را بدین دست کسی که تا حال فقط دنیای حافظ و سعدی رو دیده.
من عاشق ژانر علمی تخیلی هستم، اما از دید کسی که این دنیا را درک نکرده، دارم یک ژانر کودکنه را دنبال میکنم ، در صورتی که در همین ژانر من دارم لذا تخیل . جهانبینیهای خاص رو درک میکنم.
با این که فیلمی رو که شما گفتید ندیدم اما این قسمت آخر رو انصافاً خوب نوشتید باهاتون موافقم:
“… دهها نکته کوچک و بزرگ دیگر نقص های جدی فیلم هستند. اما نه نقص هایی که آن را به سطح اخراجی ها تنزل دهد.”
آقای ناظمی عزیز
سلام
جای شما در مراسم روز علم خالی بود
بدون اجازه سری نوشته های ژورنالیسم علمی شما را برای جایزه پژوهش ارائه کرده بودم
گویا داوران محترم بسته به تصور قبلی خودشان از شما
نام پوریا ناظمی را به بخش علم و رسانه منتقل کردند
که البته پشت سر دکتر میرفخرایی ماندید
امیدوارم فعالیت های شما در جایی بهتر و خیلی بزرگتر دیده شود
و آن گونه در خور ارزش آن است مورد تقدیر قرار گیرد
سلام
ممنون از لطف و محبت شما. قطعا انتخاب افرادی مانند دکتر میرفخرایی و آقای صبا باعث افزایش جایگاه این جایزه می شود. در واقع این انتخاب به نظرم بیشتر از اینکه به این افراد اعتبار دهد به خود جایزه اعتبار داده است و من هم از این انتخاب بسیار خوشحال و راضیم. در مورد من، هم شما لطف دارید ولی هنوز من کار چندانی نکرده ام و امیدوارم بتوانم نقش کوچکی در فرآیند ترویج علم بازی کنم. باز هم ممنون از لطف و محبت شما و امیدوارم پروژه شما به خوبی پیش برود و موفق باشید
باسلام.
من هم کاملا با قسمت آخر موافقم:
“…دهها نکته کوچک و بزرگ دیگر نقص های جدی فیلم هستند. اما نه نقص هایی که آن را به سطح اخراجی ها(!!) تنزل دهد.”
اصلا اخراجی ها فیلم نیست که در مقایسه با فیلم های دیگر قرار بگیره
سلام
ممنون از این موضوعی که مطرح کردید.
این تنوع موضوعی که در مطالب منتشره شما به چشم می آید بسیار مفید و موثر است.
یکی از فاکتورهای مهم در تفکر و تولید علم ، داشتن تخیل و تجسم قوی است.
والدین کودکان امریکایئ برای سنین کودکی فرزندانشان انبوهی از کتابهای کمیک و فیلم های تخیلی تهیه می کنند که این کار ذهن کودک و نوجوان را وادار به ورود به دنیاهای غیر واقعی کرده به آنها این امکان را می دهد که در صورت تبلور آن تخیلات در آینده به سوی رویاهای کودکی قدم بردارند.
شخصا” یک کتاب کمیک سوپرمن در زمان کودکی داشتم که تأثیر آن در بزرگسالی ام هنوز باقیست.
اگر می خواهیم فضانورد ، خلبانان ماهر ….. و دانشمندانی کوچک همچون دکستر داشته باشیم
باید فرصت رشد و تخیل را در اختیار کودک و نوجوان قرار بدهیم.
در هر صورت کتابها و داستانهای کمیک می تواند اثرات مثبت ( والبته منفی ) داشته باشند.
مقایسه تولیدات رسانه ای داخلی با غرب کلا” امکان پذیر نیست . ما در جهانی زیست می کنیم و آنها در جهانی دیگر
ژاپنی ها سازنده خشنترین انیمیشن ها در جهان هستند اما جامعه آنها را بنگرید.