
اسپایک لی کارگردان برجسته و فعال اجتماعی که این روزها فیلم تحسین شده «بلک کلنز من» را روی پردهها دارد برای شرکت در جلسه گفتگویی در حاشیه جشنواره فیلم سیاهپوستان مونترال به این شهر آمده بود. این مطلب نگاهی به این فیلم و گزارشی از این جلسه است.
فیلم بلک کلنزمن، آخرین ساخته اسپایک لی که موفق شد در جشنواره کَن نخل طلایی را به خود اختصاص دهد هم اکنون در سینماهای جهان در حال نمایش است.
نمایشی خیرهکننده از مبارزه علیه تبعیض نژادی که بر مبنای داستانی واقعی بنا شده است.
این داستان روایت پلیسی به نام ران استلاورت را بیان می کند. او نخستین پلیس آمریکایی آفریقایی تباری بود که در ابتدایی دهه ۱۹۷۰ به استخدام پلیس کلورادو اسپرینگ در ایالت کلورادو در آمد. این بازه زمانی دوران اوج فعالیتهای گروههای نژاد پرست و معتقد به برتری سفیدپوستان است. دورانی که اوج آن با قدرتگیری و فعالیت علنی گروهی موسوم به کوکلس کلان یا KKK شناخته میشود. این گروه در موج دوم خود که در سالهای ۱۹۲۵ به اوج خود رسید، بین سه تا شش میلیون عضو داشت. ایدئولوژی این گروه مبتنی بر برتری نژاد سفید، ضدیت با مهاجرت، ضدیت با رنگین پوستان و ضدیت با یهودیان بنا شده است.
موج سوم کلان که بقایای آن تا امروز هم حضور دارند و فعال هستند حدود دهه ۵۰ شکل گرفت.

این مجمع از گروههای مستقلی تشکیل شده بود که به سیاست نژادی و ضد مهاجر مشترک خود اعتقاد داشتند، سعی در احیای روش و روند کوکلس کلان داشتند. در دهه ۱۹۷۰ دیوید دوک، سیاستمدار و طرفدار سیاست برتبری نژادی سفید ها یا ملی گرایان سفید، کرسی جادوگر اعظم (Grand Wizard) را احیا کرد و خود آن مقام را در اختیار گرفت. این مقام یکی از سنت های کلان بود که به رهبر گروههای مختلف کلان گفته میشد.
این گروه در این عصر همچنین راهپیمایی های معروف خود با جامه سفید و مشعل به دست و آتش زدن صلیب را آغاز کردند. فعالیت های گروه های وابسته به کلان پراکنده و ردیابی آن دشوار بود. برخی از اعضا به کلیساهای سیاهان حمله میکردند و به آزار و اذیت و حتی قتل سیاهان میپرداختند و در همان حال سعی میکردند در فضای سیاسی خود را در قالب جریانی سیاسی معرفی کنند.
دیوید دوک که رهبری این جریان را بر عهده داشت در سال ۱۹۸۹ به نمایندگی مجلس آمریکا رسید و تا سال ۱۹۹۲ نماینده منطقه ۸۱ ایالت لوییزیانا در مجلس نمایندگان آمریکا بود. او دو بار برای کسب کرسی ریاست جمهوری نیز اقدام کرد که بار اول در سال ۱۹۸۸ و با هدف کسب نامزدی حزب دموکرات و در سال ۱۹۹۲ با هدف کسی نامزدی حزب جمهوری خواه بود.
ران استلاورت در سال های اول آغاز کار خود در واحد پلیس کلورادو با آگهی KKK در روزنامه جهت عضو گیری مواجه میشود و سعی میکند در نقش مامور زیرزمینی و با هویت جعلی وارد این جریان شود. او در تماسی تلفنی با دیوید دوک صحبت میکند و در نهایت به عضویت کلان در میآید او مجبور است برای نفوذ حضوری شخصی سفید پوست را نیز در تیم خود داشته باشد که بتواند با نام او در جلسات علنی کلان شرکت کند و به همین دلیل همکارش، فلیپ زیمرمن را که یهودی است وارد این داستان میکند. زیمرمن و استلاورت به نفوذ در تشکیلات کلان می پردازند تا از برنامههای احتمالی خرابکاری آنها پرده بردارند.
این داستان واقعی با روایتی طنز آلود روایت شده است. طنزی که از دل ماجرا بر میآید. وقتی پلیسی سیاهپوست وارد تشکیلات کوکلس کلان میشود طبیعی است که داستان تم و پیرنگ طنزی تلخ به خود میگیرد.
فیلم با بازی جان دیوید واشنگتن و آدام درایور به اثری تحسین شده تبدیل شده است.

این فیلم در شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی بر روی پرده رفته است که اگرچه داستانی واقعی از دهه ۷۰ میلادی را روایت میکند همزمان اثری به روز به شمار میرود. اوجگیری دوباره دیدگاه ها و ایدئولوژی های میهن پرستانه تندرو، جریانهای ضد مهاجرت که موجی از راست افراطی را در جهان به راه انداختهاند و با سیاست های ضد مهاجر خود قدرت خود را بار دیگر محک میزنند، معنی جدی تری یافته است.
در ایالات متحده دیوید دوک، در سالهای اخیر از دانلد ترامپ و مشاور ارشد سابق او استیو بَنِن حمایت علنی کرده است و در جریان کارزارهای انتخاباتی ترامپ از محکوم کردن دوک طفره ورزید.
در اروپا گروههای ضد مهاجر و نشنالیست افراطی که یادور برخی از ایدههای نازیها هستند قدرت گرفتهاند و در همین انتخاب روز دوشنبه کبک یکی از احزاب اصلی بر سیاسی ضد مهاجر تاکید دارد.
تماشای فیلم به خصوص زمانی که بازتاب رویدادهای روز را در آینه اتفاقهای دهه ۷۰ میبینیم تکان دهنده است. اینکه هنوز بسیاری از ریشههایی که بذر نژادپرستی را شکوفا میکرد زنده و فعال هستند و حتی همان بیان و همان حرف ها و همان اعمال را در هزاره جدید و در کنار دست ما تکرار می کنند نفس گیر می شود و تماشای این فیلم را به اتفاقی فرهنگی و اجتماعی بدل می کند.
فیلم با صحنهای از تظاهرات شهر شارلوت ویل به اتمام می رسد. اتفاقی که سال ۲۰۱۷ اتفاق افتاد. در این سال، گروههای افراطی دست راستی شامل اعضای کلان و نئونازیها در اعتراض به پایین کشیدن مجسمه ژنرال لی که یکی از نظامیان جنوبی و حامی نژاد پرستی در جنگ های داخلی آمکریکا بود به خیابان های شارولت ویل آمدند و تظاهراتی گسترده را شکل دادند. تظاهراتی که در آن صدها نفر با کشعل های سوزان و با شعار خون و خاک، و یهودی ها جایگزین ما نمیشوند، در شهر به تظاهراتی مهیب و هراسناک دست زدند. روز بعد، مخالفان تبعیض نژادی در اعتراض به این راهپیمایی تظاهرات خود را برگزار کردند و این تظاهرات به خشونت کشید. در بخشی از این تظاهرات یکی از هواداران نئونازیها با خودر, به صف تظاهرکنندهها حمله کرد و باعث مرگ یک نفر و زخمی شدن دهها نفر شد. دانلد ترامپ رییس جمهور آمریکا از محکوم کردن مستقیم این حادثه و نئو نازیها طفره رفت و در سخنانی گفت در هر دو سوی این ماجرا افراد خوبی وجود داشتند و همچنین افرادی بد و خشن در هر دو سوی ماجرا بودند.

دیوید دوک از موضع گیری ترامپ در مواجهه با این حادثه تقدیر کرد. این حادثه شاید بارزترین بازتاب نمود علنی اوج گیری ایدئولوژی تبعیض نژادی در سال های اخیر بوده باشد. اگر میخواهید درباره این تظاهرات و این داستان بیتشر بدانید میتوانید مستند شبکه وایس در این زمینه را در ادامه مشاهده کنید که موفق به کسب جایزه پولیتزر برای این رسانه شد).
نمایش این فیلم نه تنها در قالب اثری هنری و سینمایی که در قالب اثری بازتاب دهنده وضعیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی معاصر مهم است.
اسپایک لی: کارگردان، مبارز و الهام بخش
فیلم مردان سیاه کلان، آخرین اثر سینمایی اسپایک لی است. کارگردانی که شاید بیشتر برای مخاطبان ایرانی با اثر ستایش شده خود به نام «مالکوم ایکس» شناخته شده باشد. لی در آن اثر که با بازی خیره کننده دنزل واشنگتن همراه بود به بازسازی و روایت زندگی مالکوم ایکس یکی از رهبران جنبش صد تبعیض نژادی آمریکا پرداخت که بعدها مسلمان شده بود.
کارنامه اسپایک لی در قالب فیلم نامهنویس، داستان گو و فعال سیاسی کارنامه درخشانی است.
اسپایک لی در سال ۲۰۱۵ جایزه افتخاری اسکار را به خاطر تلاشهای سالیان کاری خود کسب کرد در سال ۲۰۰۲ نیز جایزه ویژه جشنواره بَفتا را به دست آورد. او در سال ۲۰۱۸ و به واسطه فیلم BlacKkKlansman موفق به کسب نخل طلای جشنواره کن شد.
اسپایک لی هفته گذشته میهمان جشنواره بین المللی فیلم سیاهپوستان مونترال بود.
این جشنواره تلاشی برای شناسایی و معرفی آثار سینمایی سیاهپوستان است و با هدف ایجاد فضایی تاسیس شده است که بتواند ضمن معرفی آثار تازه فیلمسازان سیاه پوست یا فیلمهایی که به داستان آن ها می پردازد فضایی را برای بحث و گفتگو در زمینه مسائل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که این گروه از مردم با آن مواجه هستند فراهم کند.
«بیش از هر کس دیگری در جهان، والدین هستند که رویاهای فرزندان و توانایی ها ی آن ها را از بین می برند.»
در حاشیه این جشنواره اسپایک لی در سالن سینما ایمپریال مونترال در جمع صدها نفر از علاقهمندان سینمای خود گرد آمد تا به گفتگو درباره بازه وسیعی از موضوعات بپردازد.
حدود ساعت هشت شب، این برنامه با معرفی کوتاهی از آثار لی و جشنواره فیلم سیاهان مونترال و به میزبانی Fabienne Colas آغاز ش. اندکی بعد، لی در میان تشویق ممتد و طولانی هواداران خود به روی صحنه آمد. تا به پرسش های میزبان برنامه پاسخ دهد.
این گفتگو با داستان کودکی لی آغاز شد. اینکه چطور او تصمیم گرفت وارد دنیای فیلمسازی شود.
او از نقش مادرش در موفقیت خود گفت: «او ما را به زور هم که شده در معرض هنر قرار میداد. ما در آن سالها هیچ وقت نمیخواستیم به دیدن فیلم، تئاتر یا موزه برویم ولی وقتی مادر دستور میداد مثل این روزها نبود که جایی برای بحث باشد. او ما را در معرض و مواجهه هنر قرار میداد و همین هم باعث شد تا ما آشنای این عرصه شویم. هر بار که از این بازدیدها برمیگشتیم رضایت غیر منتظره ای در خود احساس میکردیم.»
«هر بار که فکر می کنم اوضاع خراب است و احساس نا خوشآیندی از دیدن شرایط اجتماع مرا در بر میگیرد چیزی که به من امید می دهد فکر کردن به اجدادم است. روزگار تلخ من در بدترین شرایط قابل مقایسه به بهترین روزهای آنها هم نیست.»
او در ادامه به نقش والدین در سرکوب رویاهای کودکان اشاره کرد و گفت: «بیش از هر کس دیگری در جهان، والدین هستند که رویاهای فرزندان و توانایی ها ی آن ها را از بین می برند. آنها می خواهند فرزندانش آن چیزی شوند که آنها نتوانستهاند و در این مسیر رویای آن ها را سرکوب میکنند. من به شما والدین جوان می گویم، رویاهای فرزندانتان را نابود نکنید. آنها دیر یا زود از شما متنفر می شوند و شما را مقصر ناکامی ها ی خود خواهند دانست. مادر من می دانست تنها وظیفه او این است که مرا در معرض و در مواجهه با دنیا قرار دهد، حتی اگر من نمیخواستم، اینکه من با آن مواجهه چه می کنم به من بر می گشت.»
او درباره کار کردن در دنیای فیلمسازی به نسل تازه توصیه میکرد که فریب شهرت های یک شبه را نخورند.
«چیزی به نام موفقیت یک شبه وجود ندارد، برادر من، مایکل – جکسون- سالهای سال باید در کنار صحنه تئاتر آپولو تلاش می کرد و میرقصید تا فرصتی به او داده شود. کار کردن سخت است. به کار سخت کردن عادت کنید. فیلم ساختن سخت است. حتی ساختن فیلمی مزخرف کاری دشوار و فرساینده است چه برسد به فیلم خوب ساختن.»
بخش بزرگی از زندگی اسپایک لی فعالیت های اجتماعی و سیاسی او است. او در باره تغییراتی که در فضای فرهنگی در مورد تبعیض نژادی رخ داده است می گوید ما مسیر طولانی را آمده ایم اما راه به پایان نرسیده است درباره سینما ما امروز به اندازه کافی بازیگر و کارگردان سیاه پوست یا اقلیت داریم اگر می خواهید فضا را عوض کنید به سراغ مناصب کلیدی بروید.
او معتقد است فیلم بلک پنتر اثری تاریخی و اثر گذار و نقطه عطفی در تاریخ تلاش برای حضور سیاهان در سینما است که همه قوانین بازی را تغییر داد.
توصیه او در جریان گام بله گام اصلاحات این است که به سراغ در اختیار گرفتن موقعیتهایی بروید که موقعیتهای دروازه بانی است. جایی که برای مثال در حوزه سینما،؛ اتاق تصمیم گیری تهیه کننده ها و شرکت های بزرگ سینمایی است.
این توصیه فقط برای سیاه پوستان نیست. توصیه ای برای همه کسانی است که احساس میکنند صدای آنها در جامعه ای چند فرهنگی به اندازه کافی بازتاب ندارد.
لی که فیلم تازهاش روایتی تاریخی و بازتابی از وقایع روز به شمار می رود نگران اوج گیری جریان راست افراطی در جهان است و راه حلش برای غلبه بر این مشکل و آنچه آن را پدیده «مامور نارنجی» (Agent Orange) (اشاره به دانلد ترامپ) مینامد ساده است: در انتخابات شرکت کنید. یک روز در سال از صندلی خود بلند شوید و رای بدهید و اگر میتوانید نامزد شوید اگر نه رای بدهید. از خانه نشستن چیزی تغییر نمی کند.
پایان این جلسه الهام بخش زمانی بود که او به این پرسش پاسخ داد که در این روزها چه چیزی به شما امید میدهد.
پاسخ لی اگرچه برخاسته از تاریخ و جنبش اجتماعی و طبقه ای است که او از آن آمده است اما توصیه ای برای همگان است. شاید در این روزها که بسیاری از ما نگران و گاه نا امید از وضع ایرانمان هستیم برای ما نیز توصیه ای کار آمد باشد.
او می گوید: «هر بار که فکر می کنم اوضاع خراب است و احساس نا خوشآیندی از دیدن شرایط اجتماع مرا در بر میگیرد چیزی که به من امید می دهد فکر کردن به اجدادم است. روزگار تلخ من در بدترین شرایط قابل مقایسه به بهترین روزهای آنها هم نیست. برخی از آن ها در شرایطی که می دانستند تا آخر عمر خود برده خواهند ماند امید آزادی نوادگانشان را از دست ندادند و تلاش کردند. وضع بد ما امروز از وضع خوب بسیاری از اجدادمان هم بهتر است و ما باید به پیش برویم و امیدوار بمانیم.»