داستان توییت محسن رضایی و حاشیههای آن به نظرم از چند نظر مهم است. بخشی از آن به محتوای آن و تاریخ یکی از مهمترین رویدادهای معاصر ما بر میگردد. به عملیاتی که درمیان عملیات جنگ هشت ساله، بیشترین قربانی را گرفت. درباره این بخش از داستان کسانی که با تاریخ جنگ آشنا هستند حتما سخن گفته و بیشتر نیز میگویند.
ماهیت رسانه اجتماعی
بخش دوم تغییر ماهیت رسانهها و اثرگذاری آنها است. اینکه توییتی در فضای مجازی چنان موجی ایجاد میکند که رسانه ملی باید وقت مفصلی را برای نوعی توجیه آن اختصاص دهد. در دنیای امروز این موضوع تازه و جدیدی نیست. بخش عمدهای از مواضع سیاسی رسمی این روزها از طریق همین شبکههای مجازی منتشر میشود و بخش بزرگی از زمان رسانههای جریان اصلی به دنبال کردن محتوایی صرف میشود که افراد سرشناس یا مسئول در فضاهای مجازی منتشر میکنند؛ اما این اتفاق در ایران به این دلیل قابل بررسی و اهمیت است که به یاد بیاوریم علیرغم حضور بخش بزرگی از مسؤولین کشور در فضای توییتر، این رسانه اجتماعی برای استفاده عموم مسدود و طبیعتاً دسترسی به آن میتواند اگر نه جرم که حداقل دور زدن قانون تلقی شود. شاید این یک بام و دو هوایی نماد و نشانهای از نوعی نامعلوم بودن یا متناقض بودن تصویر و تصور سیاستگذاران از مقوله رسانههای اجتماعی باشد و در نهایت نشانهای از ناآشنایی با نحوه زیست در آستانه قرن تازه خورشیدی.
توییتی در توجیه نحوه مصاحبه
بخش بسیار مهم دیگر این برنامه اما بازتاب و تکرار ایده اشتباه و ناروایی از سوی مجری این برنامه است. آقای رضا رشیدپور مجری این برنامه – احتمالا در پاسخ به برخی از انتقادها به نحوه پرسش و پاسخی که با آقایان رضایی و سلیمانی انجام داده است – و البته در همان رسانه مسدود توییتر نوشته اند:
«من فقط یک مجری ساده تلویزیون هستم که تلاش می کنم برنامهام را در اندازه امکان حرفهای و متفاوت پیش ببرم. رسالت من مناظره کردن نیست. مجری فقط باید پرسش را مطرح کند. پاسخ را بشنود و قضاوت را به مخاطب بسپارد. ممنونم که با همه نواقصی که دارم همراهیم می کنید.»
درباره متفاوت بودن نمیدانم منظور ایشان چیست و چه ارزشی در متفاوت بودن است و اصولا از تفاوت با چه حرف میزنیم. گاهی اوقات تفاوت داشتن کار درستی است و معمولا بر اساس ابتکار و نوآوری و برپایه اصول پیشین ایجاد میشود وگرنه میتوان مثلا در مصاحبه با وزیر اقتصاد در باره نرخ دلار، لباس زرافه به تن کرد و به گفتگوی چالشی نشست. این کار حتما متفاوت است اما اگر هدفتان برنامه کودک بر اساس شخصیت شناخته شده آن عروسک نباشد، حتما کار اشتباهی است.
مخاطب قضاوت خود را خواهد کرد
بخشی که من متوجه میشوم و حداقل بر اساس سواد و تجربهام شوخی خطرناکی است این جمله است: «مجری فقط باید پرسش را مطرح کند. پاسخ را بشنود و قضاوت را به مخاطب بسپارد.»
واقعا از تکرار شنیدن این جمله غلط، گمراه کننده و خندهدار دل آشوبه میگیرم. البته این گفته تنها مختص آقای رشید پور نیست و بسیاری از مجریان برنامههای به قول صدا و سیما گفتگو محور در پاسخ به نقدها چنین جملهای را به زبان میآورند.
من فرض را بر این میگذارم که آقای رشیدپور و بسیاری از همکاران ایشان که این دفاع را میکنند خود را در احتمالا در رده ژورنالیستهای مصاحبهگر میدانند و نه مامور تبلیغات یا مسئول روابط عمومی میهمان محترم.
بیایید از انتهای این جمله شروع کنیم. اینکه قضاوت را به مخاطب میسپاریم. انگار مجری لطف میکند و به من و شما اجازه قضاوت میدهد، مگر چنین حقی هیچ وقت از ما گرفته شده بود که اکنون آن را به ما بر می گردانید. معلوم است که قضاوت بر عهده من و دیگر مخاطبان است. اصولا تمام هدف گزارشگری که بنام گزارشگری مستند محور شناخته میشود این است که دادههایی دقیق و تا حد امکان درست را در اختیار مخاطب قرار دهد تا او بتواند قضاوت بهتری کند. برای این کار انبوهی از روش ها و مسیرهای دشوار طراحی و آزموده شده است.
گفتگو بنیان روزنامه نگاری
گفتگو و مصاحبه در قلب فعالیت رسانهای قرار دارد. شاید هیچ یکی از شاخههای روزنامهنگاری به اندازه گفتگو در تعیین محتوای نهایی و معتبر نقش نداشته باشد و به همین دلیل هم هست که روزنامهنگاران از هر ثانیه آن استفاده میکنند. مصاحبهای ده دقیقهای شاید به چند روز کار پیش زمینه و جمع آوری اطلاعات نیاز داشته باشد به خصوص زمانی که برنامهساز یا تهیه کننده محتوا میخواهد تمامی محتوایش – چه برنامه تلویزیونی یا یک صفحه روزنامه یا چند صفحه مجله – را به گفتگوی صرف اختصاص دهد و از آن بالاتر قصد دارد که گفتگویی در حوزه موضوعی مناقشه برانگیز انجام دهد و احتمالا نوعی گفتگوی معروف به Hard Talk یا آنچه به نام گفتگوی چالشی معروف شده است را انجام دهد.
برای این کار گفتگو کننده و همکاران تهیه کنندهاش نه تنها به تحقیق درباره موضوع بحث و فرد مصاحبه شوند اختصاص میدهد که گاهی حتی سعی میکنند با فرد پاسخهای او را حدس بزنند و پاسخ های پیگیر بعدی را برای آن آماده کنند.
آنها میدانند که قرار است برای چه مصاحبه کنند و در چه جاهایی ممکن است پاسخ دادن برای مصاحبه شونده دشوار شود و برای همین به راههایی فکر میکنند که او نتواند سوال را دور بزند. آنها همچنین مجموعهای از فکتها و مستندات را آماده کرده و مصاحبه شونده را در مقابل آن قرار میدهند.
در این گفتگو ضمن اینکه هر سوال مهم و تعیین کننده است پدیده بدیهی به نام پرسش های ثانویه یا پیگیر یا Follow-up وجود دارد که اگر مصاحبه شونده موضوع تازهای را مطرح کرد و یا از کنار موضوعی دور زد بتوان آن را مورد بررسی قرار داد و او را به دادن پاسخهای دقیق تر و مستند تر وادار کرد.
بدین ترتیب برنامه ساز همه تلاش خود را می کند تا اطلاعات دقیق و مستندی از مصاحبه شونده بگیرد تا مخاطبش بتواند قضاوت درستی انجام دهد.
اینکه ما تعدادی سوال از پیش آماده را بخوانیم و طرف هر پاسخی داد بگوییم ایشان نظرش را گفتند و قضاوت با مخاطب است و هیچ سوال پیگیری را نپرسیم و دنبال نکنیم، البته که مخاطب دست به قضاوت می زند البته بیش از قضاوت موضوع به قضاوت ما و کم کاری و کمفروشی ما میپردازد.
به بهانه شرایط ماهیت ها را تغییر ندهیم
من می دانم که در بسیاری از موارد انجام چنین گفتگوهایی به هزار و یک دلیل ممکن نیست. گاهی تنها مجریان گفتگو ناچارند همین عنوان را داشته باشند «مجری» و تنها به اجرا و بازگویی متنهای از پیش تعیین شده بپردازند. کاری که از یک نوار صوتی هم بر می آید. اما میتوان در این موارد این انتظار اندک را داشت که حداقل این روند را به نام حرفهای گری به مخاطب خود نفروشند. کسانی هستند که هنوز حرف شما را باور می کنند و ممکن است گمان کنند وظیفه رسانه همین است و کار گفتگو کننده به همین سطح محدود میشود. بیایید قانون وضع نکنیم و تمام سنگ بنای حرفهای مهم و تحت فشار را نابود نکنیم.