در روزهای گذشته بخشی از گفتگو در فضای مجازی و احتمالا فضای واقعی، به نقش خبرنگاران در پوشش رویدادهای هفته گذشته ایران اختصاص داشت.
رویدادی که حتی با در نظر گرفتن حداقل کشتهشدگان و اعلامهای رسمی، به نظر میرسد یکی از خونینترین هفتاد و دو ساعتهای تاریخ معاصر اعتراضهای مردمی را رقم زده باشد.
در کنار جرقه اصلی این رویدادها که اعلام خبر گران شدن بنزین بود، مساله اعتراضها، مقابله با آنها، تعطیلی اینترنت و تاثییرات آن در کنار پیگیری وضعیت کشتهشدگان، زخمیها و دستگیرشدگان و پیگیری اقدامهای مختلفی که درباره این موضوع صورت گرفته است فهرستی از سوژههای اصلی را تشکیل میدهد که در شرایط طبیعی در صدر فهرست اولویتهای رسانهها قرار میگیرند.
اما شرایط کشور ما طبیعی نیست.
متاسفانه ساختار سیاسی در کشور ما بیخبری را خوشخبری میداند و گمان میکند در صورت اطلاع رسانی رویدادها، بر شدت آنها افزوده میشود. در صورتی که در فضای آزاد و متنوع رسانهای، گزارشهای میدانی دقیق و پیگیریهای مشخص نه تنها میتواند به آرام شدن شرایط بحرانی کمک کند که با پیگیری نگرانیهای مردم و معترضان و دنبال کردن صادقانه واقعیتها جلوی تشدید فضای اعتبار یافتن شایعهها و تشدید بی اعتمادی را میگیرد و در همان حال از شیوع تئوریهای توطئه جلوگیری میکند.
متاسفانه وضعیت به گونهای پیش رفته است که ما به جای درس گرفتن از گذشته، روز به روز فضا را در جهتی اشتباه پیش میبریم. بستن فضای خبری، صدور بخشنامههایی که انجام وظیفه خبررسانی را محدود میکند و در نهایت مسدود کردن اینترنت نه تنها به امنیت کمکی نمیکند که روز به روز آتش زیر خاکستر نارضایتی ها میافزاید. سادهترین سوالی که در این وضعیت در مقابل مقامها قرار خواهد گرفت این است که اگر راست میگویید و حق با شما است چرا راه خبر را بستهاید؟
اما این موضوعی نیست که من و شما در شرایط فعلی و فردی قدرت حل آن را داشته باشید و بعید است آنهایی که توان تغییر دارند گوششان به این حرفها بدهکار باشد. پس بیایید در باره موضوعی حرف بزنیم که شاید کاری درباره آن از دستمان برمیآید.
در رویداد اخیر، خبرنگاران داخلی با انتقادات قابل توجهی مواجه شدند.
تقریبا کسی انتظار ویژهای از روزنامه های ایران نداشت که بتوانند – حتی اگر بخواهند – وظیفه خود را درست انجام دهند. در شرایط دیگر، این ایام، روزهایی بودند که روزنامهنگاران باید نقش حساس خود را بازی میکردند؛ اما واقعیتهای جامعه را مخاطبان نیز درک میکنند و برای همین، همان اندک گزارشها از گرانی بنزین و گزارش پراکنده از اعتراضها برای بسیاری از مخاطبان کفایت میکرد.
نکتهای که بدنه اصلی نقد اخیر را ایجاد کرد این موضوع بود که گروهی از خبرنگاران در دوران قطع اینترنت دسترسی ویژه شخصی – بیرون از سازمان خبری – به اینترنت در مواردی با فیلترینگ محدودتر داشتند.
رفتار برخی از این افراد که با استفاده از این امتیاز ویژه مطالب کم ارتباطی را در شبکههای مجازی خود منتشر میکردند انتقادی را آغاز کرد که متاسفانه به سرعت به همه خبرنگاران تعمیم پیدا کرد.
بخش دیگر نقدها اما به انتخاب گزارشها و تیترهای این ایام باز میگشت و همچنین رده سوم نقدها به رفتارهای پس از حادثه خبرنگاران در شبکه های اجتماعی.
درباره دسترسی ویژه خبرنگاران به اینترنت، باید به شرایط ایران نگاه دقیق تری کرد. استدلال رایج این است که خبرنگاران برای تهیه خبر ناچارند که به منابع دسترسی مستقیم داشته باشند و بدون اینترنت امکان فعالیت حرفه ای آن ها وجود ندارد و باید در مساله دسترسی به اینترنت برای آن ها استثنا قائل شد.
نظر شخصی من این است که این استفاده به چند دلیل درست نیست.
نخست اینکه این خدمات را نهادهای دولتی، یعنی وزارت ارشاد و وزارت ارتباطات به طور ویژه در اختیار رسانهها و خبرنگاران قرار میدهند. به عبارت دیگر اصلیترین ابزار کار خبرنگار را نهادهای دولتی که قاعدتا اصلی ترین موضوع زیر نظر رسانه باید باشد، در قالب امتیازی ویژه برای آنها تامین میکند. آیا در چنین شرایطی خبرنگار یا رسانه حاضر و یا ممکن است وظیفه نظارتی انتقادی خود را درست انجام دهد؟
از سوی دیگر مساله امنیت نیز مطرح است. برداشت من این است که حتما فهرستی از خبرنگاران تهیه شده است که این اینترنت در اختیار آنها قرار گرفته است. افراد تایید شده از سوی رسانه یا هر روند دیگری در فهرستی گرد آمدهاند و برای آن ها دسترسی آزاد مهیا شده است. به طور طبیعی مشخصات این دسترسی نیز برای کسانی که آن را فراهم کردهاند وجود دارد و قابل شناسایی است به این ترتیب نوعی نظارت مستقیم بر محتوای کار خبرنگاران صورت میگیرد که بر کار آن ها سایه می اندازد.
همه جای دنیا خبرنگاران با چالش شنود دولتی مواجه هستند و این اینترنت ویژه، به آسانتر کردن این نظارت کمک میکند و ممکن است امنیت خبرنگار و منابع او را به خطر بیندازد.
در پرانتز اجازه بدهید توصیه کنم که اگر از این امکان دولتی استفاده می کنید حتما مراقب امنیت حضور انلاین خود باشید و روش های رمزگذاری پیامهای و ارتباطات خود را حداقل در مواردی که مسائل حساس سر و کار دارید به روز کنید. شاید بخشی از توصیههای این نوشته کارآمد باشد. همچنین سری به وب سایت انجمن بنیاد آزادی مطبوعات بزنید تا برخی از راهکارهای آنها را ببینید.
ایراد دیگر به این دسترسی این است که مساله مهم قطع دسترسی آزاد به اینترنت به امری عادی به خصوص برای خبرنگاران بدل می شود. وقتی خبرنگاری در باره تشدید فیلترینگ سوال میکند ممکن است به او گفته شود شما که دسترسی دارید. ضمن اینکه به مرور این مساله از فهرست اولویتهای پیگیری رسانه خارج میشود.
به عبارت دیگر این نکته که مساله اصلی در این میان، حق دسترسی آزاد عمومی افراد است را به مساله ای بدل میکند که چه حرفه و صنفی حق دارد تا چه حدی دسترسی داشته باشد.
به این دلایل من دسترسی ویژه برای خبرنگاران را نگران کننده می دانم؛ اما واقعیت این است که خبرنگاران هم باید در این شرایط به فعالیت ادامه دهند و شاید برخی استدلال کنند که این دسترسی علی رغم هزینه هایی که دارد، در نهایت برای مخاطب مفیدتر خواهد بود.
به همین دلیل به نظرم استفاده یا عدم استفاده از این سرویس تصمیمی شخصی و منحصر به هر فرد است.
اما شاید عمده مشکل و مساله این باشد که وقتی چنین دسترسی ویژهای وجود دارد و همه ما میدانیم در شرایط بحران هزینه استفاده از این ابزار برای اطلاع رسانی رویدادهایی که در رسانه اصلی ممکن نیست تا چه حد بالا است و چه خطراتی روزنامهنگاران را تهدید میکند، برخورد ما با این امتیاز در شرایط بحران چگونه باید باشد؟
به نظرم در شرایط کنونی ایران مساله بر سر این نیست که چه چیزی را در این شرایط و با استفاده از این ابزار منتشر نمیکنیم، بلکه مساله این است که چه چیزی را منتشر میکنیم؟
آیا در شرایطی که دسترسی عمومی به فضای اینترنت بسته است، برای مثال انتشار تصاویر سفری شخصی، یا تکرار بیانیههای رسمی دولتی لازم یا ضروری است؟ آیا آنچه منتشر میکنیم، به مخاطبان ما این تصور را منتقل میکند که ما د رهر حال استفاده و بهره برداری شخصی از امتیازی ویژه هستیم؟
دیدگاه مشترکی درباره روزنامهنگاری مسئولانه وجود دارد که تعهد و وظیفه رسانه و روزنامهنگار را به مخاطب و حقیقت میداند. ما در شرایطی هستیم که نمیتوانیم همه حقیقت را بگوییم اما میتوانیم تصمیم بگیریم حداقل در رسانه شخصی دروغ نگوییم.
نکته دیگر که به خصوص این روزها باید مورد توجه قرار گیرد این است که پس از رفع محدودیتهای هفته پیش، تا چه حد میتوان از فضای موجود برای نقد ممکن استفاده کرد؟
از آن مهمتر اینکه در این شرایط واکنش ما – خبرنگاران – به مطالب دیگران چگونه است؟ در شرایطی که ما نمیتوانیم دیدگاه صادقانه خود را بیان کنیم، بسیاری از مخاطبان ما که به دلیل مجموعه رویدادها حساستر شدهاند، سعی می کنند که از نشانهها رفتار و ایدههای ما را حدس بزنند.
در شرایط آرام کسی میتواند ادعا و استدلال کند که لایک زدن او زیر پستی در توییتر الزاما بیانگر هیچ موضعی نیست. اما در این شرایط گاهی ما بر اساس لایک هایی که می زنیم شناخته می شویم.
برای مثال اگر به دلایلی در باره شرایط موجود سکوت می کنیم اما در زیر پست هایی که یک دیدگاه مشخص را تبلیغ می کنند را لایک می زنیم به معنی تایید این دیدگاه برای برخی از مخاطبان ما است.
این به معنی این نیست که این کار را انجام ندهیم اما در ذهن داشته باشیم که این رفتارهای ساده و معصومانه ما در دنیای عادی در شرایط بحران معنای دیگری را ممکن است منتقل کند.
یکی دیگر از نکاتی که در این فضا باید مراقب بود استفاده از ادبیاتی است که به آن باور نداریم. برای مثال اگر کلمهای مانند آشوبگر در فضای رسانهای و ادبیات رایج امروز معنای ویژهای پیدا کرده است و به گروه مشخصی از مردم خطاب میشود باید مراقب بود تنها زمانی آن را استفاده کنیم که همان منظور را داریم، چرا که دیگران هم همان را برداشت خواهند کرد و توضیحات بعدی ما فایدهای نخواهد داشت.
روزنامهنگاری در شرایط بحران تنها به نحوه گزارش کردن خلاصه نمیشود و رفتار ما را هم شامل می شود.
نکته دیگری که شاید بشود درباره آن فکر کرد این است که این نه اولین باری است که جامعه ما با چنین بحرانی روبرو می شود و نه متاسفانه اخرین بار خواهد بود. اگر روند موجود را در سال های اخیر نگاه کنیم و از نظر فاصله رخداد و شدت آن مقایسه کنیم شاهد کاهش زمان میان بحران ها و افزایش شدت تنش ها هستیم. البته این روند قدیمی به هیچ وجه نمیتواند به طور قطعی رخداد بعدی را پیشبینی کند اما روند موجود نشان میدهد که حداقل امکان تکرار چنین رویدادهایی وجود دارد.
ما به عنوان روزنامهنگار درون این شرایط چقدر برای این رویدادها آمادهایم؟ آیا بر مبنای تجربه های موجود روش و راهبردی برای آینده استخراج کردهایم؟
آیا این امکان وجود دارد که شیوههایی را ابداع کرد که به ما این اجازه را بدهد که در فضای تنگ موجود گزارشهایی بهتر – نه ایدهآل- تهیه و منتشر کنیم؟
به عبارتی از این روندها درس بگیریم و تجربه خود را تبدیل به مسیری کنیم که برای خود وهمکارانمان مورد استفاده قرار بگیرد؟