سنت روزنامه‌نگاری خطابه‌ای ایران

آیا آنچه در ایران به سنتی رسانه‌ای بدل شده است، متفاوت از نهاد روزنامه‌نگاری کلاسیک و مبتنی بر سنت خطابه و موعظه است؟

صفحه نخست روزنامه سازندگی در روز دوشنبه ۹ تیرماه ۱۳۹۹ و البته داستان ادامه دار آن در هفته‌های بعد، به نظرم از جهات مختلفی قابل توجه است.

روزنامه سازندگی دارای دو هویت است. نخست، هویت رسمی آن است. روزنامه سازندگی به طور رسمی «روزنامه حزب کارگزاران سازندگی ایران» به شمار می‌رود و به همین دلیل شاید در تحلیل نوشته‌ها و سیاست‌های آن باید با نگاهی در نظر داشتن این موضوع به بررسی پرداخت.

از سوی دیگر خواسته یا ناخواسته، این روزنامه خود را به واسطه سردبیر و تیم تحریریه‌اش یکی از رسانه‌ها و روزنامه‌های مدرن و حرفه ای ایران می‌داند – یا دیگران چنین می‌پندارندش – که به نوعی میراث دار دوران اوج شکوفایی مطبوعاتی بعد از انقلاب و دوران موسوم به بهار مطبوعات دوم خرداد است.

این دو هویت گاهی با یکدیگر در تضاد قرار می‌گیرند و تحلیل را دشوار می‌کند.

 طبیعی است که وقتی روزنامه ای نقش سخنگویی حزبی را داشته باشد نمی‌توان انتظار رعایت استانداردهایی از آن را داشت که از رسانه مستقل به تعبیر کلاسیک آن داریم. البته شاید حق داشته باشیم بپرسیم که چطور در ذهن کسانی که آن‌ها را به نام بهترین و حرفه‌ای‌ترین روزنامه نگاران معاصر می شناسیم امکان جمع شدن این دو موضوع وجود دارد که می توان روزنامه نگار حرفه ای مستقل و معتقد به اصول ژورنالیسم بود و در رسانه حزبی کار کرد؟ اما این داستانی برای زمانی دیگر است.

سوال من در اینجا این است که آیا در سنت روزنامه‌نگاری ایران اصولا تناقض یا تمایزی میان این دو فعالیت وجود دارد؟ و اینکه شاید در اصل تضادی واقعی نباشد.

صورت مساله چیست؟

من سعی می کنم در ادامه این یادداشت صورت مساله ای را بیان کنم که در این چند سال سعی در بررسی جهت رد یا تایید آن دارم و البته هنوز به هزار و یک دلیل به نتیجه نهایی نرسیده است. خلاصه این فرضیه این است که ظهور و تحول روزنامه نگاری در ایران از ابتدا تا کنون متفاوت با مفهوم روزنامه نگاری امروزین آن و آنچه در رسانه های دارای اعتبار و نام و نشانی در غرب و به خصوص ایالات متحده – که خود تاثیر گذار بر توسعه روزنامه نگاری مدرن بوده است – می بینیم.

منظور از روزنامه نگاری کلاسیک در این متن چیست؟

به دلیل اینکه در روزنامه‌نگاری مانند همه رشته های دیگر و شاید با عمقی بیشتر، اختلاف نظرات جدی در تعاریف اولیه وجود دارد لازم است در ابتدا منظورم از روزنامه نگاری کلاسیک را بیان کنم. در این نوشته به طور مشخص منظور من روزنامه نگاری است که بر اساس اصولی همچون، گزارش گری از رویدادها، تمایز میان خبر و تحلیل، اتکا بر داده و واقعیت، اتکا بر منابع دست اول، شفافیت، عدم وابستگی به قدرت سیاسی، تاکید بر حق مردم در دانستن و آگاهی و اولویت دادن فکت بر باور شخصی و تلاش برای گزارشگری است که در آن اگرچه گزارشگر فاقد دیدگاه و جهت گیری نیست سعی می کند جهت‌گیری‌اش در گزارش تاثیر نگذارد و یا حداقل آن را با مخاطبش در میان می گذارد. در این ساختار مخاطب دارای اهمیت اساسی است. مخاطب به عنوان بدنه و تشکیل دهنده جامعه رای دهنده در صورت اطلاع درست از داده ها است که می توانند انتخاب های درستی را در فرآیندی دموکراتیک صورت دهند.  مخاطب دارای حق آگاهی از داده ها و واقعیت های سنجیده شده، آزمون شده، تحقیق شده و در چارچوب قرار داده شده است. در این دیدگاه مخاطب توده بی اراده ای نیست که رسانه موظف به تدریس به او و جهت دادن به او باشد. به عبارتی رسانه نه دانشگاه است نه مهندسی اجتماعی می کند و مخاطب را ابزاری برای شکل دادن به آینده سیاسی خود نمی بیند. بلکه او را در جریان داده معتبر قرار داده و از حق او برای دانستن دفاع می کند و مخاطب است که بر اساس این داده تصمیم به انتخاب می گیرد.

البته که رسانه هایی که سعی می  کنند در این روند مشارکت کنند دارای خط مشی های متفاوتی هستند. برخی به یک جریان فکری نزدیک و برخی از جریانی سیاسی گریزان هستند. به همین دلیل هم هست که این فضای حرفه ای رسانه مدرن یک خط تنگ و باریک نیست. بلکه یک مسیر چند خطی است. در این فضا هم نیویورک تایمز و واشنگتن پست فعالیت می کنند و هم وال استریت ژورنال وهم گاردین و فیگارو و لوموند با همه تفاوت ها و خطی مشی های متفاوتشان.

این تعریف را – حتی اگر به نحوه اجرا و عمل به آن نقد داریم – در ذهن نگاه داریم. طبیعی است که همه رسانه های موجود در غرب در این تعریف قرار نمی گیرند.

سنت‌های متفاوت روزنامه‌نگاری

آنچه به نام روزنامه نگاری کلاسیک (با تعریف بالا) قدرت گرفته است، بر اساس سنت و تجربه‌هایی است که در طول تاریخ بنای رسانه را شکل داده و  این رسانه‌ها در درون این بافتار سیاسی اجتماعی اقتصادی رشد کرده اند.

این سنت در کشورها و مناطق مختلف جهان الزاما یکسان نبوده است.

اگر  در جایی مانند ایالات متحده و اروپای غربی، عمده تمرکز بر اطلاع رسانی، گزارش گری و خبر رسانی فوری بوده است که منجر به تحول این سبک شده است، در جایی مانند آمریکای جنوبی سنت روزنامه نگاری و ژورنالیسم بیشتر در قالب سبکی ادبی توسعه یافته است و گاهی به سنگ بنایی برای ورود به دنیای ادبیات بدل شده است. به همین دلیل بخش بزرگی از نویسندگان برجسته آمریکای مرکزی و جنوبی کار خود را از روزنامه نگاری آغاز کرده و در طول حیاتشان به نوعی به آن ادامه داده‌اند. در مواردی حتی برخی از گزارش های واقعی ایشان جایی میان مرز داستان گویی و گزارشگری قرار می گیرد (مانند گزارش یک آدم ربایی نوشته گابریل گارسیا مارکز).

این سنت در نقاط دیگر جهان نیز متفاوت است. در آسیای شرقی سنتی مبنی بر احترام به سلسله مراتب و رعایت حفظ مصلحت و خیر جمعی منجر به شکل گیری سبکی از روزنامه نگاری شده است که اصطلاحا به روزنامه نگاری آسیایی معروف است. در این سبک روزنامه نگاری کمتر نشانی از گزارشگری تحقیقی، سوال های سخت و به چالش کشیدن مقام و روایت رسمی دیده می شود و بیشتر تمرکز بر توضیح به مردم و انتقال پیام رسمی است و پذیرفته است که اگر به نفع مصلحت ساختار، آرامش یا خیر جامعه، روزنامه نگار بخش نظارتی کار خود را نادیده گرفته یا فراموش کند.

ریشه سنت ایرانی

اگر بخواهیم توسعه روزنامه نگاری در ایران را از آغاز تا امروزش دنبال کنیم شاید بتوانیم روندی را مشاهده کنیم که برخی از رفتارهای امروز ما را توجیه می کند.

ادعای این متن این است که احتمالا روزنامه نگاری در ایران بر اساس تمرکز بر امر سیاسی و با تمرکز بر قدرت شکل گرفته است. به این معنی که در سنت رسانه ای ایران (که البته منظور همه روزنامه ها نیست بلکه روند رایج است) روزنامه نه الزاما برای اطلاع رسانی و گزارشگری به مخاطب که برای کسب حمایت وی، در بازی قدرت شکل گرفته و توسعه یافته است. حال یا رسانه دولتی که در آن به دفاع از دولت و مقام مسئول پرداخته می شده و رفتار آن را برای مردم توجیه کرده و نقدها را به توطئه بدخواهان نسبت می داده است و چه  از سوی منتقدان یا رسانه های ملتی که در آن ها به جای تمرکز به گزارش و داده سنجی و تحقیق و اطلاع رسانی، سعی در مهندسی افکار و همراه کردن مردم با عقاید روزنامه که عمدتا هم از تعداد کمی از نویسندگان تشکیل شده بود داشته است.

این نمونه ها را می توان در مرور نسل اول روزنامه های مکتوب ایران از کاغذ اخبار تا روزنامه دولت علیه و روزنامه ایران و بعد از آن مشاهده کرد و همچنین رشد عظیم آن را در مجموعه روزنامه‌هایی که در دوران مشروطیت منتشر می شدند و در واقع برخی از آن ها بیشتر از روزنامه شبیه به اعلامیه های منظم یا رسایل سیاسی بودند دید.

در حالیکه از سویی در روزنامه های دولتی مانند دولت علیه و ایران، تمرکز بر گزارش های رسمی بود و در آن داستان سفرهای شاه، خدمات دولت، موفقیت دانشجویان اعزامی به فرنگ و امثال آن منتشر می شد و نیم توان خبری از مشکلات روزانه مردم که مخاطب هستند دید در روزنامه های اصطلاحا اصلاح طلب نیز که در ایران و خارج از ایران به زبان فارسی منتشر می شوند، عمدتا شاهد نقد سیاسی کلی نظام هستیم. اگرچه در این روزنامه ها به فقر، عقب ماندگی و نارضایتی مردم، قحطی و امثال آن اشاره می‌شود اما این متفاوت از گزارشی دقیق و میدانی است. این اشاره ها عموما برای اثبات ناکارآمدی دولت و در حد اشاره ای است. ما شاهد داستان افراد و مردم نیستیم. و مردم و مشکلات آن ها در جایی مورد اشاره قرار می گیرد که از آن برای نقد ساختار سیاسی بتوان استفاده کرد.

روزنامه در نقش خطیب

در دوران مشروطه که نوعی بهار و فصل رشد روزنامه های مستقل و منتقد بود شاهد ظهور روزنامه ها و چهره های تاثیر گذاری هستیم که تا کنون هم از ایشان  به نام درخشان ترین روزنامه نگاران و روزنامه های ایران یاد می کنیم. روزنامه هایی مانند ندای وطن، بیداری، ترقی، تمدن، آدمیت، وطن، عصر نو، ندای وطن، قانون، صور اسرافیل و بسیاری دیگر به انتشار مطالب تندی علیه نظام می پرداختند و گاه به زبان رسمی و گاه به زبان طنز (مانند نوشته های دهخدا در صور اسرافیل) نقد ساختار رایج را مطرح می کردند.

عمده این نشریات در حالی جای خود را به عنوان پیشرو در عرصه روزنامه نگاری ایران باز می کردند که در آن‌ها کمتر خبری از موجودی به نام خبرنگار می توانید پیدا کنید. عمده چهره هایی که به نام روزنامه نگاران برجسته این دوران می شناسیم خبرنگار نیستند بلکه ستون نویس و خطابه نویس هستند.

عمده این روزنامه ها از تحریریه ای چند نفری بهره می برند و در مواردی (مانند برخی از شماره های قانون) می دانیم که کل مطالب یک شماره روزنامه، شامل مقالات، نقد مقالات، نظر خوانندگان و پاسخ به آن ها را یک نفر می نوشته است.

به عبارت دیگر خشت روزنامه نگاری در ایران بر مبنای ابزاری سیاسی یا با هدف حفظ و یا تغییر ساختار قدرت بنا شده است.

روزنامه نگاری در نقش معلم عوام

همچنین یکی دیگر از انگیزه های اصلی رسانه ها در این دوره اصطلاحا تعلیم و آموزش مردم بوده است. این بخشی دیگر از فرآیندی است که خشت رسانه سیاسی خطابه‌ای را محکم می کند. بسیاری از فعالان مشروطه خواه و ترقی خواه، دلایل عقب ماندگی ایران را از جمله در نادانی عوام می دانند و سعی می کنند در رسانه های خود مردم را پرورش دهند. آن ها را آموزش داده و تعلیم دهند. به عبارتی رسانه در دست روشنفکر نقش ابزار تعلیمی برای عوالم الناس را دارد که اگر آن ها درست آموزش ببینند می توانند ساختار مور نظر صاحبِ نظر را تثبیت کنند. بنابراین آنجایی که مخاطب مورد توجه است باز هم به عنوان ابزاری برای تکمیل پازل سیاسی مد نظر بازیگر سیاسی است.

در این دوره آغازین رسانه های ما، روزنامه نگاری دارای اعتبار و جایگاه و مخاطب بود که مطالبی شجاعانه علیه کسی یا نهادی بنویسد و کمتر – اصولا اگر توان نمونه ای یافت) خبری از تلاش برای گزارش از واقعیات با سند و مدرک به چشم می خورد.

به عبارت ساده روزنامه های ما با هدف و نگاه ایجاد منبری مدرن شکل گرفتند. عمده روزنامه نگاران ما واعظان دوران تازه بودند که به جای ساختار سنتی مسجد و منبر از روزنامه استفاده می کردند.  

به زبان روزنامه های امروز اگر بخواهیم این سنت را مرور کنیم بخش بزرگی از سنت رسانه ای روزنامه ها ما  بر مبنای اولویت دادن بر سرمقاله و یادداشت به جای آن چیزی که امروز به نام محتوای ژورنالیستی می شناسیم بنا شده است.

امتداد و تحول سنت در دوران معاصر

این سنت در طول زمان ادامه داشت. در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی نیز روزنامه ها این میراث را حفظ کردند.

حتی در دوران بهار مطبوعاتی دوم خرداد اگرچه شاهد مدرن شدن و حرفه ای شدن ساختار و همچنین افزایش فعالیت گزارشگری های اجتماعی و حرفه‌ای هستیم اما هنوز سایه آن تاریخ بر سر این دوره نیز سنگینی می کند. کماکان بخش قابل توجهی از این روزنامه ها نه به دلیل گزارششان از مردم که به دلیل مطرح کردن موضوعاتی که پیش  از این مگو فرض می شد برای مردم جذاب بودند.

البته که نمونه های استثنای زیادی را می توان در این بین مشاهده کرد.

اما به نظر می رسد روند جهت دهی به افکار عمومی، تدریس به مردم، همسو کردن مردم با خود و استفاده سیاسی از روزنامه برای کسب حمایت مردمی یا بیان کردن دعوایی سیاسی هدف اصلی بخش بزرگی از رسانه های ما مانده است.

بازگشت به صفحه اول سازندگی

این سنت شاید دلیل تصمیمی باشد که تحریریه روزنامه سازندگی برای صفحه اول خود گرفته است. شاید در هیچ جایی از دنیای رسانه های مدرن (غیر از مواردی خاص مانند رسم حمایت تحریریه نیویورک تایمز از یک نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری) نتوانید موردی را پیدا کنید که کل صفحه یک روزنامه به سرمقاله آن اختصاص داده شده باشد.

برای مثال روزنامه دوشنبه ۹ تیر سازندگی کل صفحه اول این روزنامه به سرمقاله سردبیر این روزنامه آقای قوچانی با عنوان «صدای پای رادیکالیسم» اختصاص داده شده است.

در این یادداشت که البته جای نقد محتوایی جداگانه ای دارد، سردبیر به نقد نامه ای از آقای موسوی خویینی‌ها به رهبری پرداخته است و نسبت به آنچه صدای پای رادیکالیسم چپ نامیده است هشدار می دهد.

نقد محتوای این سرمقاله به کنار؛ اما در نهایت این متن یک یادداشت و سرمقاله است. روزی که این روزنامه منتشر شده است، زمانی است که بیماری کوید-۱۹ در ایران در حال رشد است، بخشی از جنگل های کشور در آتش می سوزد، تعیین سقف اجاره بها از سوی دولت بخشی از زندگی مردم را تحت تاثیر قرار دارد، کادر درمانی در حال آسیب است، ارزش پول ملی در حال سقوط است، شرایط سیاسی بین المللی مربوط به ایران پرچالش است و صدها داستان دیگر که داستان روز مردم است.

در این بین روزنامه سازندگی و سردبیر آن تصمیم می گیرند تمام صفحه یک خود را به یادداشت سردبیر به نقد نامه یک چهره سیاسی به یکی از مسئولان نظام اختصاص دهند.

دقت کنید که این گزارش یک رویداد و برای مثال اتفاق هایی نیست که این نامه به همراه داشته است. گزارش نیست و خبر نیست. بلکه دیدگاه است.

نامه مورد نظر هم اگرچه شاید درون حلقه های سیاسی بسته ایران امروز مهم باشد برای مخاطب چندان اهمیتی ندارد. این مساله حتی با مساله ای مانند استعفای آیت الله طاهری قابل مقایسه نیست.

در این فضا است که سایه سنتِ روزنامه به مثابه ابزار بازی سیاسی برای بازیگرانش، خود را تحمیل می کند. مهم ترین رویداد آن روز هیچ یک از رویدادهایی نیست که برای مردم مهم است. بلکه دیدگاه یک نفر درباره نامه یک نفر به یک نفر دیگر است.

دقت کنید که هیچ نقدی بر نوشتن این سرمقاله وجود ندارد. مهم جایگاهی است که در رسانه برای آن در نظر گرفته شده است. آنچه می تواند در ستون سرمقاله بیاید به تیتر یک بدل می شود.

خطابه سیاسی سردبیر، فارغ از اهمیتش، از دید مدیران این روزنامه باید مهم ترین موضوع برای مردم باشد.

این موضوع البته تنها مختص روزنامه سازندگی نیست و ما بارها در روزنامه های مختلف شاهد انتخاب تیتر بر اساس مصالح و سیاست های «سیاسی» هستیم. مثال سازندگی به این دلیل مهم بود که به هر حال تیم این روزنامه به نمادی از روزنامه نگاران حرفه ای امروز شناخته می شوند.

رسانه، ضروری برای مخاطب یا برای بازیگر سیاسی

این موضوع به خودی خود به نظرم ایرادی ندارد. اما مهم است که این تفاوت شناسایی شود و برای مخاطب هم باید توضیح دهیم. ما نمی‌توانیم همزمان روزنامه را در قالب منبر سیاسی خود ببینیم و همزمان از مردم انتظار حمایتی را داشته باشیم که مخاطب از روزنامه ای دارد که هدفش و مسئولیتش در قبال مخاطب است.

شاید یکی از صدها گره ای که در وضعیت اقتصادی روزنامه های ما وجود دارد نیز به همین مساله برگردد.

زمانی که مارتی بارون به بوستون گلوب رفت تا سردبیری آن را برعهده گیرد، به یکی از همکارانش گفته بود که قصدش این است که روزنامه را برای مخاطبانش ضروری کند ( این اشاره با تغییری کوچک در فیلم اسپات لایت نیز مورد بازسازی قرار گرفته است.)

مخاطب روزنامه کلاسیک (با معنی که تعریف کردم) احساس می کند که اگر این محتوا را نبیند چیزی را از دست داده است که برایش ضروری است. اگر این روزنامه ار نخرد، مشترک نشود و حمایت نکند اولا جای دیگری نمی تواند آن محتوا را بیابد و ثانیا با نخواندن آن دانسته ای را از دست می دهد که بر کیفیت زندگیش اصرار دارد و در عین حال این مطالب با رعایت اولویت طبقه بندی شده است.

برای اینکه این تفاوت را شاید بهتر بیان کنیم به همین داستان معروف اسپات لایت و افشاگری روزنامه بوستون گلاب در مورد سو استفاده کلیسا از کودکان برگردیم.

زمانی که روزنامه با این خبر و کارشکنی کلیسا در جمع آوری اطلاعات مواجه شد، سردبیر  می توانست در یادداشت بلند بالا و غرایی رد صفحه یک روزنامه که به تیتر یک هم بدل شود در باره ماهیت پلید و خطرات سیستم فعلی کلیسا سخنان خود را مطرح کند و یادداشت تند و تیزی بنویسد.

راه دوم این بود که تیمی مامور شوند تا مدرک و سند جمع آوری کنند، داده ها را بسنجند، مصاحبه کنند و گزارش کنند.

مقاله اول نام سردبیر را بر سر زبان ها می انداخت، چند روزی موافقانش شجاعتش را می ستودند و منتقدانش او را به دشمنی متهم می کردند و احتمالا داستان به پایان می رسید. نتیجه دوم آغاز تغییراتی بنیادی در ساختار کلیسا بود.

یادداشت اول ار خواننده می توانست در هر وب سایت دیگر یا روزنامه یا خبرنامه دیگری نیز پیدا کند یا مشابهش را در برنامه های طنز شبانه ببیند.

اما مورد دوم تنها کاری بود که از عهده بوستون گلاب بر می آمد و به همین دلیل برای مخاطبش ضروری بود.

البته که روزنامه نگار همانند پیش خدمت غذاخوری نیست که هر غذایی که شما دوست داشتید را برای شما آماده کند. این دو موضوع با هم متفاوت است. در نظر داشتان مخاطب و نیاز ضروری او به معنی این نیست که هرچه مخاطب «دوست دارد» برای او بنویسیم (که راه را به سوی بخشی دیگر از دنیای روزنامه نگاری یا همان زردنامه ها باز می کند) مساله این است که زمان تهیه گزارش مخاطب در ذهن ما باشد. اینکه چرا باید این مطلب را مخاطب بداند و چطور باید به او بگوییم؟

ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم مخاطب روزنامه و رسانه برای محتوایی که برای او ضروری نیست یا حداقل اولویت بندی مشخصی ندارد، دل بسوزاند و برای بقایش هزینه کند.

اگر ما از رسانه برای بازی سیاسی خود استفاده کنیم (که اشکالی هم ندارد) اما در مقابل نمی توانیم از مخاطبش بخواهیم با آ« رسانه همان مواجه ای را داشته باشد که با رسانه «کلاسیک» دارد و هزینه بازی ما را بپردازد.

در این بین ممکن است حتی مخاطب تصمیم بگیرد بین محتوای غیر ضروری (یا بیان شده در فضا و مکان نا مناسب) که برای او کسالت بار هم هست به سراغ محتوای غیر ضروری مفرح برود و بدین ترتیب عملا به بازار زردنامه ها رونق دهد.

جایی برای زیستن همزمان سنت‌های مختلف هست؟

سنت رسانه سیاسی ایران، اگر بتوان وجودش را تایید کرد، محصول زمانه و دوران و محدودیت ها و اجتماع و اقتصاد دوران خود بوده است. آیا این سنت برای امروز ما پاسخگو است؟ سوال بهتر اینکه آیا در کنار این سنت رسانه ای، جایی برای توسعه سنت روزنامه نگاری «کلاسیک» وجود دارد؟ و آیا شرایط امروزین ما چه از نظر سایه سنگین سنت سیسای رسانه ای و چه از نظر فضای موجود امکان رشد این سبک را می دهد؟

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.