نگاهی به آینده انسان در مسیر تراانسان و نونژادهای آینده
انسان گونهای مهاجر است. همه ما در هرکجای جهان که باشیم به خاندان مهاجرانی منتسب هستیم که زمانی در دشتهای آفریقا میزیستند و در نهایت در مسیرهای مختلف راه سفر در پیش گرفتند و قدم از خانه آشنای خود بیرون نهادند.
هزار و یک نیاز عامل آغاز این سفر بود. تغییرات اقلیمی که منابع موجود در خانه ابتدایی را محدود کرده بود. انسان ابتدایی برای بقای خود باید تصمیم میگرفت که بماند و چون عموزادههای دیگرش منقرض شود یا قدم در راه مهاجرت بگذارد و با تطبیق خود با شرایط موجود فرصت بقا را به دست آورد.
شاید آغاز این سفر ازروی ضرورت طبیعی بوده باشد اما از جایی به بعد در تاریخ کوتاه حضور ما در این سیاره، انسان تصمیم گرفت که محدودیتهای خود را به رسمیت بشناسد و سعی در غلبه کردن بر نقصهایی کند که طبیعت وجودی او بر او تحمیل میکرد.
این شناخت خود که منجر به شناخت محدودیت خود میشد در کنار میل به رسیدن به مرزهایی فراسوی محدودیتهای طبیعی شاید یکی از مهمترین ویژگیهای انسان معاصر بود. همان چیزی که در اسطورههای کهن از آن به آتش خردمندی خدایان نام برده میشد که در روایت یونانی اساطیر پرومتئوس برای انسان به ارمغان آورد.
همین شعله فراتر رفتن از وضع موجود و پیشرفت به معنی نماندن در وضعیت فعلی، ما را از دشتهای آفریقا به شهرهای امروزی رسانده است. ما را از سکونت در میان غارهای سرد کوهستانی به سکونت بر فراز آسمانخراشها رسانده است و روند تأمین غذای روزانه بسیاری از ما را بهجای سپری کردن اوقات طولانی برای جمعکردن میوه و دانه و شکار در طبیعت به صف کشیدن در فروشگاههای بزرگ تغییر داده است.
این روند که گونه ما در دورهای کوتاه – در مقایسه با تاریخ حضورش بر این سیاره – طی کرده است را نمیتوان بهسادگی در قالب مثبت یا منفی ارزیابی کرد.
چنین ارزشگذاری مبتنی بر آن است که ما در ذهن خود ساختاری برای ارزشگذاری داشته باشیم که بر مبنای آن بتوانیم مواردی را که در این مورد در فواصل تاریخی طولانی رخ دادهاند به یک سنگ محک بسنجیم و سپس تصمیم بگیریم که آیا حاصل این سنجش مثبت یا منفی (یا اگر به زبان برخی اخلاقیون سخن بگوییم، خیر یا شر بوده است.)
این کار سادهای نیست چون هر ساختار بشری از جمله نظام ارزشگذاری او که مبنای اخلاق را میسازد سازه و ساخته تفاهم اجتماعی است و وقتی انسان در مسیر غلبه بر محدودیتهای خود پیش میرود نگاهش و امکاناتش تغییر میکند و در نتیجه تفاهم اجتماعی نیز دستخوش تغییر میشود و روند ارزشگذاری تغییر میکند.
این مسئله مهمی است که وقتی ما در باره چشمانداز آینده رشد انسان بهخصوص زمانی که این رشد فراتر از حوزه طبیعی و با دخالت فناوری بحث میکنیم باید به آن نظر داشته باشیم.
ما با ساختار فهمیده و تفاهم امروزی درباره احتمال آیندهای صحبت میکنیم که ممکن است بر اثر ابزارهای تازه و تواناییهای نوینی که پیدا میکنیم به طور کامل با فهم امروزی ما متفاوت باشد.
برای مثال به داستان مرگ بنگریم.
انسان از مرگ خودآگاه است و در طول تاریخ باید برای زیست با این پدیده طبیعی گریزناپذیر به صلحی با مرگ میرسید. انبوهی از شاعران، قصهگویان و افسانهپردازان و فلاسفه، درباره اهمیت مرگ سخن گفتهاند. آنها گاهی تا جایی پیش رفتهاند که مرگ را اصل و جوهر حیات دانستهاند و حیات بدون مرگ را فاقد ارزش زیستن دانستهاند.
اما در کنار این تلاش دوستی و صلح با مرگ همزمان انسان – در قالب یکگونه – با خبر و آگاهی از این محدودیت خود به دنبال راهی برای راههایی از مرگ بوده است. همان اسطورهها و افسانهها و داستانها و باورها، جاودانگی را بیان کردهاند و اگرچه رسیدن به آن را نه کار هر نو قدمی دانستهاند اما وجود و ماهیتش را پذیرفتهاند. از اکسیر حیات و جام مقدس مسیح و آب حیات خضر نبی افسانهها گفتهاند.
اما این تنها تلاشی ذهنی برای ساخت دنیایی غیر واقعی نبوده است. در عرصه عمل ما با مکتوب کردن آثار خود سعی در غلبه بر زمان محدود حیات داشتهایم و گاه راه جاودانگی را از مسیر تکثیر آثار و ثبت آنها دانستهایم.
در حوزه علم و پزشکی نیز در این عرصه بیکار ننشستهایم. درمانها و روشهای پزشکی برای افزایش طول عمر خودساخته و در برابر هر بیماری تازهای که آن را شناختهایم سعی کردهایم راهی برای درمان پیدا کنیم. بهعبارتدیگر درحالیکه بسیاری از ما سعی میکنیم در زندگی روزمره خود با مرگ به صلح برسیم اما در مقابل هر عامل آورنده مرگ (از جمله بیماری، حادثه و هر چیز دیگری که میتواند منجر به مرگ شود) ایستادگی میکنیم.
البته این گزارهای اجتماعی است. شما در این فضای اجتماعی میتوانید افرادی را پیدا کنید که به هزار و یک استدلال و دلیل و باوری که دارند در برابر همین امر مقاومت میکنند. از زدن واکسن، استفاده از داروها و جراحیهای مهم و ضروری و انتقال خون خودداری میکنند.
ما اکنون در دورانی قرار داریم که به مدد فناوریهای مختلف امکان نگاهکردن به فراسوی محدودیتهای جدیتر و حیاتی را داریم و حتی میتوانیم برخی از مسیرها را برای غلبه بر آنها تصور کنیم.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که رشد فناوری زیستی باعث شده است که امکان چاپ سه بعدی اندامهای آسیب دیده بدن نظیر کلیه، قلب، ماهیچه و استخوان عملی باشد.
از سوی دیگر توسعه دانش رباتیک باعث شده است تا امکان استفاده از اندامهای مصنوعی بیش از هر زمانی ممکن شود و برخی از آنها نهتنها تواناییهای ازدسترفته ما را بازمیگردانند که امکان افزایش بهرهوری بدنی را به ما میدهند.
همین چند ماه قبل بود که گروهی از محققان زیستفناوری و اندامهای مصنوعی موفق شدند یک اندام مصنوعی در قالب انگشت شصت دومی را به دستان کاربران وصل کنند. این انگشت ششم و اضافه که مانند دستکشی به دست میشد به سیستم عصبی و امواج مغزی متصل بود و نهتنها ثابت کرد که مغز ما توانایی هدایت و کنترل اندامی تازه را دارد که نشان داد این انگشت اضافی تا چه حد میتواند بخش بزرگی از محدودیتهای ما را برطرف کرده یا از نگاهی دیگر به تواناییهای ما اضافه کند.
چندی قبلتر شرکت نورولینک که زیر چتر مجموعهها فناوری ایلان ماسک قرار دارد، یکبار دیگر آزمایش ارتباط مستقیم میان ماشین و انسان از طریق ذهن را آزمایش کرد. امکانی که با نصب تراشهای در مغز به این میمون و در آینده به انسان این امکان را میدهد تا به طور مستقیم و بیواسطه با ماشین ارتباط برقرار کند.
این دست آوردها را در کنار مفاهیم بزرگتری قرار دهید. در کنار توسعه اینترنت اشیاء، در کنار افزونههای متعددی که – حداقل به طور نظری – میتوان به بدن اضافه کرد تا به تعامل با این جهان درهمتنیده اشیا و انسان بپردازد. مفهوم عینکهای مجهز به واقعیت افزوده که با استفاده از بانک های داده و همچنین استفاده از امکاناتی چون موقعیت یابی جهانی و اینترنت اشیا میتوانند پنجره تازهای را پیش روی چشمان کاربر خود باز کنند به سرعت قابلیت تبدیل شدن به عدسی های قابل کار گذاشتن در چشم را دارد.
همه این داستانها را در کنار توسعه فناوریهای زیستی و ژنتیکی مانند روش کارآمد اصلاح ژن و تغییر در ژنهای عامل وراثت (CRISPR Cas-9) قرار دهید. و سپس کل این مجموعه را در زیر تلاشها برای نقشه برداری از مغز انسان قرار دهید.
ما از مسیرهای مختلفی در حال حرکت به سوی غلبه بر بنیادیترین محدودیت های انسان هستیم.
آنچه از دل این مسیر به دست خواهد آمد را برخی در قالب بخشی از نظریه پسا انسان گرایی (post humanism) که به طور خاص به تَرا انسان (Trans Humanism) معروف است.
این یک مسیر است. مسیری که در هر گام و قدم زیستن ما و نحوه نگاه ما به جهان را تغییر میدهد. این روند نهتنها ارتباط ما با یکدیگر را دستخوش تغییر قرار میدهد، که ارتباط ما با واقعیت را زیر و رو کرده و میکند.
برای یک مثال مسئله امنیت و حریم خصوصی را در نظر بگیرید. امروز در بین بخش بزرگی از مردم تصویربرداری و فیلم برداری از رفتار و زندگی آن ها بدون کسب اجازه نوعی تعرض به حریم خصوصی به شمار میرود. در برخی از کشورها و برخی از موارد خاص (برای مثال عکاسی بدون اجازه از کودکان در فضای عمومی) این مسئله تبدیل به جرم قابل پیگیری میشود. اما زمانی که ابزار تصویربرداری شما یک عدسی قرار داده شده درون چشمتان باشد و تصویری که به این وسیله میگیرد نه درون ابزار که جایی درون ابری از داده ذخیره میشود چطور میتوان چنین موضوعی را به تعرض به حریم خصوصی نسبت داد؟ آیا در آن صورت ما نگاه کردن به افراد را جرم محسوب خواهیم کرد؟ یا می پذیریم در دنیایی زندگی میکنیم که در حضور دیگران رفتار ما به طور بالقوه برای همیشه ضبط و ثبت می شود؟
آیا با این تغییر تفاهم اجتماعی ما نیز تغییر خواهد کرد و آنچه به عنوان خیر و شر یا درست و غلط اخلاقی میشناسیم ،تغییر خواهد کرد؟
این داستان البته سوی دیگری هم دارد و آن تلاش ما برای توسعه دادن ماشینهای خود به درجهای توانایی است که بتوانند از آزمون تورینگ سربلند بیرون آید. به این معنی که اگر شما بدون آنکه بدانید مخاطبتان کیست با ماشین تعامل کنید امکان تشخیص اینکه آن سوی مسیر ارتباطی شما انسان قرار دارد یا ماشین را نداشته باشید.
این بار ما ماشینها را توسعه میدهیم تا هرچه بیشتر به ما شبیه شوند. اگر مسیر اول ما را بیشتر با ماشین میآمیخت مسیر دوم ماشین را به ما نزدیک میکند و معلوم نیست از تلاقی این دو مسیر موجود آینده وارث انسان در زمین چگونه موجودی خواهد بود.
در این نوشته من به دنبال گمانه زنی در این زمینه نیستم. محققان نظریه انتقادی فرهنگی از یک سو و داستان گویان آینده نگر به خصوص آنهایی که در ژانر موسوم به ترا انسان و سایبر پانک قلم زدهاند سعی کردهاند با دنبال کردن مسایل نظری و همینطور خلق دنیاهای مجازی به خیر و شر چنین آیندهای از دیدگاههای مختلف بپردازند.
نکتهای که در این مقدمه مورد تاکید من است مسئله فناوری هراسی و فناوری شیفتگی است.
اینکه ما با نام اخلاق، هنجار اجتماعی و تفاهم امروزین خود، جهان آینده را که بر مبنای تعامل و در هم تنیدگی انبوهی از عوامل شکل میگیرد تنها بر مبنای رشد یک فناوری بسنجیم و این گزارههای پذیرفته شده امروز را بر آن تحمیل کنیم و از امروز موضع انکارگرایی یا شیفتگی مطلق دربرابر آن بگیریم.
از رشد یک شاخه علم و فناوری هراس بیهوده ایجاد کنیم یا چنان به آن بیاویزیم که گویی بقای جهان ما تنها به یک ریسمان خاص در آینده فناوری وابسته است.
ما در میانه توفان نوآوریهایی هستیم که مسیری را به سوی مقصدی نا معلوم باز میکند. احتمالا بخشی از این مسیر ما را به باغ های با صفای دوست داشتنی می رساند و در بخشی دیگر با دره ها و گذرگاه های سخت و نفس گیر روبرو خواهیم شد.
ما می توانیم در این باره گمانه زنی کنیم و به ساختار پیچیده امروز و آینده بیندیشیم اما صدور حکم مبتنی بر باور تقدیرگرایی فناورانه ما را با خطر ندیدن واقعیت ها و افتادن در فضای ذهنی توهم زده مواجه میکند.
شاید بزرگنمایی نباشد اگر این مسیر امروز مهاجرت انسان از امروز و محدودیتهایش به سوی آیندهای متفاوت مبتنی بر تعامل و در هم تنیدگی انسان و فناوری را با سفر نخست و مهاجرت اولیه خود از دشتهای آفریقا مقایسه کنیم. این سفر نیز چون آن سفر ما را به مقصدهای متعددی خواهد رساند. همان طور که آن سفر در طول زمان ما را به «نژادها»ی مختلف تقسیم کرد، ظاهر و آداب و رسوممان را تغییر داد و تمدن و ضد تمدن های بسیاری به بار آورد، این سفر نیز شاید ما را با چنان تغییرات بنیادینی مواجه کند. شاید آینده دور این سیاره – یا منظومه – از نونژادهای حاصل مهاجرت انسان به سوی تراانسان شکل بگیرد.
به دنیای غریب واقعیت آینده خوش آمدید.
—
این مطلب نخستین بار در مجله بازخورد منتشر شده است و در اینجا بازنشر می شود.