
پیش از اینکه نخستین سال قرن تازه خورشیدی را به پایان برسانیم، اتفاق مهمی رخ خواهد داد. در طی چند ماه آینده کودکی به دنیا خواهد آمد که بیآنکه خود یا خانوادهاش بداند رکوردی تاریخی را به خود اختصاص خواهد داد و به هشت میلیاردمین انسان زنده روی زمین بدل میشود.
این تنها نو شدن عددی ساده بر روی شمارشگر تعداد افراد زنده روی سیاره ما نیست. این خبر از ماجرایی است که اگر منجر به تغییر دید ما نسبت به اطراف و محیط خود نشود، بحرانی ویرانگر را هشدار میدهد.
زنگهایی که برای شادی جشن این کودک گمنام به صدا درخواهند آمد همزمان میتوانند ناقوسهای خبردهنده از فاجعه باشند.
آخرین باری که یک میلیارد نفر به جمعیت زندگان زمین اضافه شد، سال ۲۰۱۱ میلادی بود. من در آن زمان در یادداشتی در همین وبسایت به این موضوع پرداختم و از قدم نورسیدهای نوشتم که شاید مبارک نباشد.
در آن یادداشت از بحرانهای متعددی که جمعیت رو به افزایش زمین به همراه دارد نوشتم و از مسئولیت اخلاقی ما در برابر فرزند آوری غریزی و بیبرنامه.
نمیخواهم مطالب آن نوشته را تکرار کنم و تنها به برخی از اعداد نگاهی میاندازم و سعی میکنم توضیح دهم که چرا فکر میکنم در دوران ما، تولیدمثل بیرویه انسانها که بر اساس اصول زیستی برای بقای نسل است، ممکن است به داس مرگ بدل شود و اینکه چطور باید با این مساله روبرو شد.
از زمان یکه انسان هوشمند روی این سیاره ظهور شد در تلاش برای بقا بود. تواناییهای مختلف و توسعهای که در او ایجادشده بهخصوص انقلابی که ابزارسازی برای او به ارمغان آورد توانست او را در مسیر رو به رشدی قرار دهد. تخمینهای تاریخی نشان از آن می دهد که حدود هشت هزار سال پیش از میلاد، جمعیت زمین چیزی حدود پنج میلیون نفر بوده است و این عدد به لطف رشد کشاورزی، افزایش کیفیت زندگی و برتری ما نسبت به گونههای متخاصم و شرایط زیستی در حدود دو هزار سال پیش یعنی در محدوده سال نخست میلادی بهطور قابلتوجهی افزایش یافته بود. البته تخمین این عدد به دلیل نبود آمارگیری و اینکه باید بر اساس روشهای غیرمستقیم تخمین زده بشود دشوار است اما میانگین این تخمینها چیزی در حدود ۲۰۰ میلیون نفر است. به عبارتی در طول بازهای چند هزارساله جمعیت گونه ما رشد معنیدار و حتی شاید انفجاری داشته است اما این تعداد کماکان با شرایط سیاره ما در هماهنگی بود.
این روند افزایش اندک در بیش از ۱۷۰۰ سال بعد نیز ادامه داشت و جمعیت گونه ما در طول این مدت از حدود نیم میلیارد نفر در مبدأ تقویم میلادی به عدد یک میلیارد نفر در حدود سال ۱۸۰۴ میلادی رسید؛ اما این روندی یکدست نبود.
در طول هزار سال اول جمعیت ما تقریباً دو برابر شد و در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی ۲۷۵ میلیون نفر شده بود. پانصد سال بعد این جمعیت به حدود ۵۰۰ میلیون نفر رسید. به عبارتی در طول پنج قرن جمعیت زمین دوبرابر شد. ازاینجا بود که شیب منحنی رشد جمعیت مین بهطور چشمگیری افزایش یافت. تنها ۱۵۰ سال بعدازآن بود که جمعیت زمین بار دیگر دو برابر شد و در حدود ۱۸۰۴ برای نخستین بار به یک میلیارد نفر رسید.

همانطور که در نمودار زیر میبینید ازآنجا به بعد روند افزایش جمعیت به شکلی لجامگسیخته افزایش یافته است. دلیل آنهم مشخص است. انقلاب علمی، بهبود شرایط اقتصادی، افزایش رفاه و سلامت بهطور عموم و دسترسی به منابع غذایی کافی باعث شد تا جلوی مرگومیرهای بیدلیل کاهش یابد، امید به زندگی افزایشیافته و فرصت تولیدمثل بیشتری در اختیار نهاد نسبتا تازهای به نام خانواده قرار گیرد. اتفاقی که به شکل طعنهآمیزی عمل نمود. از یکسو در شرایطی که بقای جمع گونه انسان تضمین شد و درحالیکه رشد فناوری و علوم و سطح زندگی، باعث شده بود تا انسانها برای رشد و بهبود سطح و کیفیت زندگی خود بیش از قبل به هم وابسته شوند، اما مساله ادامه نسل از مساله ای مربوط به گونه یا در مقیاس واقعیتر در مقیاس قبیله، به مساله ای در رده خانواده تعریفشده مدرن بدل شد. این نوشته قرار نیست به تاریخ شکلگیری سازهای به نام خانواده به شکل امروزی آن بپردازد. نهادی که از یک زن، یک مرد و فرزندان آنها تشکیلشده است و البته در قرائت تازهتر خود میتواند شامل دو نفر از هر جنسیت و فرزندان آنها باشد؛ اما این نگاه برخلاف ظاهرش بههیچوجه دیدگاهی همیشگی و جبری نیست و البته که در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی بود که با ترکیب آن با مسائل اقتصاد و اجتماعی و شکلگیری نهادی اقتصادی به نام خانواده قوام بیشتری گرفت. قدرت گرفتن ساختار این نهاد باعث شد تا مساله فرزند آوری بهجای بقای نسل گونه انسان به بقای نام و نشان خانواده تقلیل یابد.

بهعبارتدیگر درحالیکه در تصویر بزرگتر، انسانها برای بقا به هم وابستهتر میشدند، برای بقا از هم دورتر شدند و آن را شخصی ساختند. توسعه مفهوم کشورهای مستقل و قوانینی که با تقویت مرزهای سیاسی بر مفهوم استقلال تأکید داشتند مساله جمعیت را بهجای مسالهای جهانی و مربوط به گونه انسان به مسالهای ملی بدل کرد.
اهمیت این اتفاق بهخصوص در مساله سیاست جمعیتی خود را نشان داده و میدهد. برخی از کشورهای توسعهیافته و مرفه با کاهش روند رشد جمعیت نگرانی از پیری جمعیت دارند. برخی دیگر از کشورهای درحالتوسعه گاه قدرت ملی را مؤلفه مستقیمی از جمعیت میدانند و به تشویق سیاست فرزندآوری میپردازند.
در مورد ایران پس از سالها تلاش برای مهار رشد جمعیت تغییر سیاستی چنان بنیادین اتفاق افتاده است که در شرایطی که کشور با بحران اقتصادی روبرو است و دولت از تأمین نیازهای روزمره و ضروری جمعیت فعلی ناتوان است به تشویق فرزندآوری میپردازد و با برنامههای تشویقی و حتی تنبیهی تلاش بر افزایش جمعیت دارد.
البته که مساله پیر شدن جمعیت مساله ای واقعی و جدی است. برای مثال در تصویر زیر تغییر بافت جمعیتی در کشورهای ایران، ژاپن، هندوستان و چین بر اساس روند فعلی را میبینید که نشان میدهد در آینده جمعیت پیر این کشورها رشد چشمگیری دارد اما نگاه به مساله پیری جمعیت در یک کشور نگاهی محلی است که تنها راهحل محلی آن منجر به بحران جهانی میشود و تا نگاهی جهانی به جمعیت وجود نداشته باشد، مشکل بهصورت جدی حل نخواهد شد.

در شرایطی که نرخ رشد جمعیت جهانی به شکل هشداردهندهای سریع است اما این تنها بخشی از مشکل است.
این افزایش جمعیت به معنی افزایش نیاز به منابع اولیه و تغییر در محیطزیست ما است.
گرمایش زمین ناشی از دخالت انسان در محیطزیست به مرحلهای رسیده است که دانشمندان در گزارش اخیر خود که کمیته بینالدولی تغییرات اقلیم منتشر کرده است بازه زمانی کمتر از ده سال را برای متوقف کردن تولید گازهای گلخانهای تعیین کردهاند. روندی که اگر به آن دست پیدا نکنیم باعث تغییرات شدیدی در روند زندگی عادی ما میشود.
از سوی دیگر این تغییرات اقلیمی باعث شده است تا بخشی از منابع ما بهشدت دچار بحران شوند. ازجمله این موارد میتوان به کاهش ذخیره یخچالهای طبیعی که منبع اصلی آب شرب به شمار میروند اشاره کرد. افزایش جمعیت در سوی دیگر خود را به شکل جنگلزداییهای حیرتانگیز نشان داده است که به معنی از بین بردن زیستبوم و درنتیجه ایجاد اختلال در روندهای طبیعی عادی است. یکی از خطرات ناشی از این تغییرات گسترده را میتوان در افزایش تناوب بروز بیماریهای ویروسی دید. بیماریهایی که به دلیل تماس بیشتر انسان با حیات وحش – به دلیل تخریب محیطزیست آنها – بهسرعت بیشتری به انسان منتقلشده و شیوع پیدا میکند.
یکی دیگر از اثرات نفسگیر تغییرات اقلیمی که در کنار افزایش جمعیت به فاجعهای بزرگ ختم میشود افزایش شهرنشینی و توسعه مناطق مسکونی در مناطق ساحلی است. این مناطق بیشترین تراکم جمعیتی جهان را دارند و اولین نقاطی هستند که با افزایش دمای میانگین سیاره ما به زیر آب میروند و زیست پذیری خود را از دست میدهند.
تصور موج مهاجرات و پناهجویانی که خانه و محل زندگی خود را از دست میدهند کابوسی عظیم به شمار میرود. آنچه از بحران پناهجویان در مناقشه اوکراین، سوریه و سایر نقاط جهان میبینید، در مقایسه با این مساله جزئی و غیرقابل اعتنا خواهد بود و همی نهم عمق فاجعه را نشان میدهد و به همین دلی هم در بسیاری از کشورهای توسعهیافته مساله گرمایش زمین نهتنها بهعنوان مساله ای زیستمحیطی و اقتصادی که بهعنوان مساله ای مهم در امنیت ملی کشورهای مختلف قرارگرفته است. پنتاگون سالها است که دفتری برای بررسی اثرات مربوط به امنیت ملی ناشی از تغییرات اقلیم ایجاد کرده است.
برای اینکه مقایسهای تصویری از این تغییرات داشته باشید به مجموعه تصاویر زیر دقت کنید. هر تصویر از دو بخش تشکیلشده که مربوط به تصاویر ماهوارهای منطقهای مشخص در سال ۱۹۸۴ و ۲۰۲۰ است. شما میتوانید با تغییر دادن نوار میانی تصاویر این تغییرات را ببینید و به یاد داشته باشید این حجم تغییرات در بازه زمانی کمتر از ۴۰ سال رخداده است.
بالا: روند تغییر ذخیره یخ در یخچال های منطقه قطبی در الاسکا
بالا: روند جنگل زدایی در ماداگاسکار که یکی از ذخیره گاه های گونه های استثنایی روی زمین است
بالا: روند جنگل زدایی در برزیل – منطقه آمازون
بالا: روند جنگل زدایی در بولیوی
بالا: روند کاهش ذخیره یخچال ها یطبیعی هیمالیا که منبع آب شیرین بیش از دو میلیارد نفر از جمعیت زمین است
بالا: تغییرات دریاچه ارومیه
بالا: تغییرات پوشش گیاهی و جنگل زدایی در جنوب استرالیا
همینطور به خاطر داشته باشید در سال ۱۹۸۴ (زمان تصویرهای اول) جمعیت زمین در حدود ۴،۷۸۰،۰۰۰،۰۰۰ نفر بوده است و در سال ۲۰۲۰ این جمعیت به عدد ۷ میلیارد و ۷۱۷ میلیون نفر رسیده بود.
شما میتوانید از این وب سایت کمک بگیرید و ببینید زمانی که شما به دنیا آمدید جمعیت جهان چند نفر بوده است.
این افزایش جمعیت و نیاز به افزایش منابع باعث شده است تا فشار مضاعفی به محیطزیست وارد شود و درنتیجه ما بیشتر و بیشتر روند تخریب را شدت بخشیم.
یکی از سادهترین نیازهای انسان غذا است و ما انسانها – برخلاف تبلیغات متعدد – گونهای همهچیزخوار هستیم و گوشت بخشی از رژیم غذایی ما را تشکیل میدهد.
تولید گوشت موردنیاز برای مردم به توسعه دامداریهای صنعتی منجر شده و درنهایت افزایش تعداد دامها منجر به افزایش تولید متان و افزایش فرآیند تولید گازهای گلخانهای شده است. بخش قابلتوجهی از تولید گازهای گلخانهای زمین در سال به دامداریهای صنعتی مربوط است.
برای حل این مشکل تلاشهای زیادی صورت گرفته است از تلاش برای دستکاری ژنتیک دامها تا متان کمتری تولید کنند تا تلاش برای تولید گوشت مصنوعی یا گیاهی که علاوه بر قیمت بالا در شرایط فعلی گاهی مجموعه اثرانگشت تولید کربن
آن از گازهای تولیدی دامها بیشتر میشود تا تبلیغات متعدد مبنی بر تغییر رژیم غذایی به گیاهخواری. توصیهای که البته اجرای آن تنها در شرایطی ممکن خواهد بود که ما امکان تولید فرآوردههای گیاهی باارزش تغذیه کامل و به قیمت ارزان و قابلرقابت داشته باشیم.
همین فشار بر بخش رفتوآمد و خودرو و تلاش برای تبدیل خودروها به وسایل نقلیه الکتریکی وجود دارد قدمی فوقالعاده مناسبت و ارزشمند که به شرطی که بتوان منبع مطمئنی برای تأمین باتریها و بازیافت آنها تولید کرد راه درست و درخشانی است.
اما آیا در کنار همه این تلاشها، اشاره به اصل مشکل نباید جایگاهی داشته باشد؟ همه این فشار به دلیل افزایش جمعیت زمین است که رخ میدهد. کاهش جمعیت زمین و مدیریت جمعیت میتواند روند افزایش نیاز به منابع و درنتیجه فشار بر محیطزیست را کاهش دهد و آن را برای استفاده نسلهای بعدی بارور حفظ کند.
فایده افزایش جمعیت گونه ما و فرزندآوری متعدد وقتی هوای سالمی برای نفس کشیدن، آب سالمی برای نوشیدن، غذای سالمی برای خوردن و آرامش روانی برای زندگی وجود ندارد آیا امری اخلاقی است یا محکوم کردن نسل آینده به زجری که ما و پیشینیان ما در ساخت آن دست داشتهایم؟
اما راهحل چیست؟
جواب ساده این است که من نمیدانم چه راهکاری را میتوان برای این منظور پیش گرفت اما مسیرهای ساده و درعینحال دشواری برای پاسخ دادن به این مساله به ذهن میرسد.
در بعد شخصی به نظرم مهمترین مساله این است که قبل از تصمیم به فرزند داشتن از خود بپرسیم برای چه میخواهیم فرزند داشته باشیم؟ اگر پاسخ من و شما به مواردی مانند این گزارهها محدود شد که:
خُب اگر بچهدار نشویم چهکار کنیم؟ خانواده بدون بچه معنی ندارد، میخواهیم عصای دست پیری ما شوند، میخواهیم ژن خوب یا نام خانواده خود را به آینده منتقل کنیم، میخواهیم از امکانات مالی که دولتها برای فرزندآوری در اختیار خانواده قرار میدهند استفاده کنیم، اگر بچهدار نشویم فامیل و دوستان برایمان حرف درمیآورند، چون فقط دوست داریم یک اسباببازی زنده داشته باشیم و مواردی مانند این، آنگاه دوباره فکر کنید.
اینها دلیل تصمیم به انجام یکی از مهمترین کارکردهای زیستشناختی یک گونه نیست. اینها صرفا توجیه رفتاری است که به شکل سنتی به نظرمان میآید باید صورت بگیرد.
اگر ما توانایی (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و آینده نگرانه) برای داشتن فرزندی داریم این تصمیم قابل دفاعی خواهد بود. البته با یک تبصره آیا هیچیک از این برنامهها را نمیتوان با پذیرش فرزندی رهاشده به فرزندی امکانپذیر ساخت؟
قبول سرپرستی کودکان بیسرپرست یا کودکانی که خانوادههای زیستیشان قابلیت سرپرستی آنها را ندارند نهتنها همه ویژگیهای احساسی فرزندآوری را برای ما به همراه میآورد که شاید حتی کمی بار مسئولیت بیشتری بر گردنمان بگذارد.
ازاینجا به بعد راهحلهایی که به ذهن میرسد متأسفانه از دست تکتک ما خارج است و نیاز به عزم بینالمللی دارد.
سهل کردن فرآیند قانونی کسب سرپرستی فرزند و درعینحال مبارزه با بازار سیاه و کثیفی که در کنار این موضوع در کشورهای مختلف جریان دارد، نخستین گام است.
این کار نیازمند حل کردن بسیاری از دُگمهای فرهنگی است.
گام نهایی اما کمی رویاپردازانه تر به نظر میرسد و دلیل آن دشواریاش نیست. بلکه به دلیل بدیهی بودن و سادگی است که تا این حد دور از دسترس به نظر میآید.
ما انسانها گونه متفکر حاکم بر روی سیاره زمین هستیم. تا زمانی که به این نتیجه نرسیم که ساختارهای سیاسی، اجتماعی ما باید به طور بنیادین تغییر کند ما با خطر نابود کردن دیگری و خود دستبهگریبان خواهیم بود.
وقتی در یک نقطه جغرافیایی فرزندان و کودکان در حال مرگ و گرسنگی هستند و در جای دیگر ما به دلیل نگرانی از پیری جمعیت در حال تشویق همه به زاد ولد هستیم فکر نمیکنید راه اول این باشد که منابع را بهدرستی تقسیم کنیم و به آن فرزندانی که همینالان هم روی این سیاره حضور دارند فرصت رشد و بقا بدهیم؟
روزی که ما جهانمان را از قید مرزهای نژادی و سیاسی مصنوعی رها کنیم میتوانیم در قالب یکگونه بر روی یک سیاره به معنی واقعی نگران زمین و جهانمان باشیم.
این موضوع که در قالب شعاری مانند مردمی واحد در دنیایی واحد بروز میکند شاید به نظر رؤیایی دور بیاید. اینکه در جهانی که طبقه حاکم و سیاستمداران عمدتاً از کوتهفکرترین افراد بدون تخصص و دانایی و توانایی و با شعارهای عوامفریب انتخاب میشوند و چیزی جز بازه انتخابات بعدی و ماندن در قدرت را نمیبینند شاید این رؤیا حتی در مرزهای فراسوی توهم وجود داشته باشد.
اما هر رؤیایی با بذرهای اولیهای شکل میگیرد که در ذهنها کاشته میشود و شاید کسانی که میزبان این بذرها هستند روزی دستشان به قدرتی رسید تا گام کوچکی در این مسیر بردارند. گامهای کوچک و قدمهای اندک، بهمرورزمان زمینه جهشی غولآسا را رقم خواهند زد.
تا آن زمان شاید تنها کار ممکن این باشد که کسانی که به این موضوع و خطرات آن فکر میکنند تلاش کنند تا فراتر از تصمیم شخصی با انتخاب نمایندگانی که تعهد به آسانسازی فرزندخواندگی دارند در این مسیر گام بردارند و آنهایی که توانش را دارند و دستشان میرسد با قوانین ممنوع کننده لوازم پیشگیری بارداری ناخواسته مخالفت کنند.
همینطور این موضوعی است که حرف زدن درباره آن باید رواج یابد. نهتنها باید درباره این مساله صحبت کرد که باید در برابر کسانی که قصد دارند از حمایتهای دولتی – برای مثال برنامههای فرزندآوری دولت ایران – سودی برای خود کسب کنند و با برگزاری نشست و اجلاس، یا توزیع شبهعلم و وعدههای غیرقابل اجرا، از این آب گلآلود ماهی بگیرند، مقابله کرد.
درنهایت اینکه شاید بد نباشد کمی بیشتر به آینده فرزندی که هنوز او را به وجود نیاوردهایم فکر کنیم. اگر شما در زندگی روزمره کسی را آگاهانه درخطر قرار دهید، مجرم به شمار میروید. اگر ساختمانی بسازید بدون اینکه برای شرایطی که آن ساختمان قرار است با آن مواجه شود برنامهریزی کرده باشید، زمانی که اتفاقی برای آن ساختمان بیفتد شما ازنظر اخلاقی و قانونی متهم هستید. آیا حاضریم همین سطح از مسئولیت را درباره این فرزند احتمالی بر عهده بگیریم؟
عالی بود جناب ناظمی. از نوشتههایتان بسیار لذت میبرم.