
نگاهی به غیبت گزارش از متن جامعه در فضای رسانه ای (برای روزگاری که فرصت خواندنی بود)
روزنامهنگاری جامهای یکسان نیست که در هر جای دنیا و در هر شرایطی به یکشکل و قالب عمل کند.
سبکها و روشها و نظریات مختلفی در پشت آنچه درنهایت بهعنوان محصولی روزنامه نگارانه بیرون میآید وجود دارند.
این روزها و در پی صدور بیانیه شگفتانگیز دو نهاد اطلاعاتی کشور درباره نقش دو خبرنگار در رویدادهای اخیر، بارها و بارها صحبت از جایگاه و نقش رسانه میشود. اینکه رسانه در بحران چه وظایفی دارد، مرزهایش کجا است و چگونه باید در خدمت منافع ملی کشور باشد.
اگرچه در بین کسانی که به امر روزنامهنگاری مشغول هستند چنین دیدگاههایی وجود دارد، اما شاید لازم باشد به همان اندازه که وجود چنین سبکها و مدلهایی برای روزنامهنگاری را باید به رسمیت شناخت، به یاد بیاوریم که آنچه بدنه روزنامهنگاری مدرن که در اروپا و آمریکا توسعهیافته است، نیز دارای جایگاه معتبری است.
باید بهطورجدی نسبت به این مساله تأکید کرد که در مدل موجود و احتمال مؤثری که در روزنامهنگاری در قالب یکی از ارکان جامعه مدنی و در جامعهای مردمسالار وجود دارد، وظایف روزنامهنگاران را حاکمیت نه حق دارد و نه امکان دارد که تعیین کند. و باید با همان صدا تأکید کرد که حتی زمانی که روزنامهنگاری موی دماغ ساختار است این وظیفه بدیهی و بنیادی نظام است که از حقوق روزنامهنگاران و آزادی آنها دفاع کند.
در مدل روزنامهنگاری داده و واقعیت محور، وظیفه روزنامهنگار این نیست که مدافع امنیت ملی باشد، به فکر آبروی نظام بیفتد، وظیفه حل بحرانهای اجتماعی و سیاسی را بر دوش بگیرد یا نقش ساختار تبلیغات رسانهای را بر عهده داشته باشد. روزنامهنگار و روزنامهنگاری خود را متعهد به مخاطب و واقعیت امر موجود میداند و سعی میکند «دقیقترین نسخه قابل راستی آزمایی حقیقت» را به دست مخاطب خود برساند.
از دل رسانه دقیق و معتبر است که شهروند آگاه توان رشد پیدا میکند و برخلاف این روزهای ما که وظیفه تهیه، راستی آزمایی، اعتبار سنجی، تحلیل، خواندن بین خطوط متنها و بررسی متا داده عکسها برای تعیین صحت ادعا، و بعد نشر دوباره اخبار همه و همه بر گردن مخاطب است، در فضایی حرفهای مخاطب میداند که حتی اگر با روزنامهنگاری اختلافسلیقه داشته باشد میتواند به روند کاری او اعتماد کند و او وظیفه دارد همه این آزمون هار ا پیش از نشر به انجام برساند و روزنامهنگار میداند که اگر آنچه در جامعه میبینید را دوست ندارد و نمیخواهد، حق دستکاری در آن برای تطبیقش با خواست خود را ندارد.
این توافق ضمنی مهم در روزنامهنگاری مدرن است. من روزنامهنگار وعده میدهم بار جمعآوری داده، پرسیدن نظرات مختلف، فراهم کردن چارچوب رویدادها و گزارشی دقیق از وضع موجود و پرسیدن سوال های سخت را بر عهده بگیرم و در مقابل خواننده من وقتش را در اختیار من میگذارد.
قرار نیست که روزنامهنگار وظیفه نهاد امنیتی و نظامی و تبلیغی و ارشادی و اخلاقی و آموزشی را بر عهده بگیرد.
اگر امروز سخن از کاهش جایگاه اعتماد به رسانههای داخلی و حتی برخی از رسانههای فارسیزبان خارج از کشور است، شاید یکی از دلایلش این باشد که این توافق ضمنی نقض شده است.
صداوسیما را کنار بگذارید که اصول نمیتوان در فضای امروز نام رسانه روزنامه نگارانه بر آن گذاشت. این نه توهین است و نه تحقیر این بیان واقعیتی است که وقتی کشوری رسانه دولتی دارد که تمام شبکههای متفاوتش باید یک دستورالعمل کلی را رعایت کنند و نه رقابتی معنی دارد و اصول مشترکی در این حرفه در آن امکان رشد دارد، صحبت کردن از فعالیت روزنامه نگارانه بیمعنی است.
بله این امکان وجود دارد که رسانهای هزینهاش را از دولت تأمین کند اما مستقل باشد. این تنها زمانی رخ میدهد که به رسانه بهعنوان بازوی تبلیغاتی نگاه شود. اگر کشوری بهجایی رسید که فهمید آیندهاش و رشدش درگرو شهروند آگاه است، در این صورت هر دولتی ممکن است برای توسعه رسانههایش سرمایهگذاری بدون دخالت انجام دهد.
البته که در برخی از کشورهای چنین الگویی اصولاً قابل فکر کردن نیست یا روزنامهنگاران بهطور جدی فاصله خود را با آن حفظ میکنند.
اما نمیشود ساختاری داشته باشیم که کل امواج رادیوی و تلویزیونی کشور را در اختیار داشته باشد و کارمندانش ملزم به عبور از ساختار گزینش باشند و هزار لایه بیمعنی مثل ناظر پخش و حراست و گزینش بالای سرش باشد و انتظار داشته باشیم کار درست انجام دهد. همینکه تعداد نیروهای امنیتی و به قولی خبرنگارنما ها در آن بیش از این نیست خود معجزه است.
در بین رسانههای مکتوب و بهخصوص روزنامه و مجلات اما وضع کمی متفاوت است.
علیرغم فشار و سانسور وحشتناک که برای بسیاری غیرقابلتصور است و تنها یک نمونهاش اینکه گزارشی ساده از امری واقع در مملکت تبدیل به پرونده امنیتی برای نیلوفر حامدی و الهه محمدی میشود و یکباره گزارشگران واقعه که خبری را شنیده و آن را دنبال کردهاند به متهم همه مشکلات کشور میشوند، هنوز میتوان نشانههایی از تفاوتها را در رویکرد به موضوعات مختلف در این رسانهها دید.
اما واقعیت تلخ این است که روزنامهنگاران ما تنها از سوی نهاد قانونی و سانسورگر نظام نیست که زیر فشارند. همانطور که در بیانیه گروهی از روزنامهنگاران به نام باشگاه روزنامهنگاران ایران بازتاب یافته بود، در بین همکاران روزنامهنگار ایران که در سطوح بالای مدیریت تحریریه نیز فعالیت میکنند، این تصور وجود دارد که مشکل پیشآمده برای روزنامهنگاران عدم آموزش آنها برای روزنامهنگاری بحران است. به عبارتی آنچه پشت این استدلال وجود دارد این است که باید هنگام گزارش از واقعیت یک بحران یا زمانی که خبری ممکن است بهطور بالقوه دامنه امنیتی پیدا کند، خبرنگاران باید ارزش واقعیت را تغییر دهند تا به مصلحت آسیب نخورد. به عبارتی روزنامهنگار گویی وظیفهاش پیش از تعهد به واقعیت و مخاطب باید به سیستم و ساختار باشد و بار تأمین امنیت ملی را بر دوش بگیرد.
(ضمن اینکه گزارشگری بحران بههیچوجه درباره این نیست که چطور خبر خود را متناسب با مصلحت نظام تغییر دهیم، این رشته تلاشش این است که سلامت، امنیت و توان حرفهای خبرنگاران و اعتبار و دقت خبر را تضمین کنیم آنهم در شرایط بحرانی و سریع که هم رویدادها بهسرعت درگذر هستند و هم دسترسی به منابع با چالش همراه هست و هم جان و سلامت جسم و ذهن خبرنگار در مقابل آسیب قرار دارد.)
وجود چنین نگاهی در نظام سیاستمداران فعلی ایران که اصولاً رسانه را عرصه جنگ و نبرد میبینند و هر روزنامهای را سربازی در این صفآرایی میان ما و دیگری، نه تازه است و نه تعجببرانگیز است. هرچه نباشد یکی از ویژگیهای نظام فعلی ما اصرار غریبش بر تعریف خود بر مبنای دیگری است.
از همان ابتدا که شعارش را نه شرقی و نه غربی گذاشت تا خود را بر مبنای آنچه شبیه دیگری نیست تعریف کند تا آنکه هرروز در تلاش برای تعریف خود چنان بر شعاع دیگری افزود که حتی بانیانش از دایره خودی بیرونشدند.
اما این تمام داستان نیست. حتی در بیانیه شورای صنفی مطبوعات تهران که بیانیه شجاعانه و شاید کمسابقهای در بیان صریح مخالفت با نظرات دو نهاد اطلاعاتی کشور بود، چنین آمده است:
« به علت فقدان همین فعالیت است که مرجعیت رسانهای از داخل به خارج از کشور منتقلشده و امروز با چنین وضعی مواجهاید، بهطوری که اگر تمام روزِ خود را صرف تکذیب اخباری کنید که غلط و دروغ میپندارید، باز هم وقت کم میآورید، چون رسانه نداریم. از این رو، برخورد با فعالیت ابتدایی دو خانمِ روزنامهنگار حرفهای، ناشی از عصبانیتی است که نسبت به رسانههای برونمرزی وجود دارد. و ضرورت دانستن این نکته که مقابله با آن رسانهها، اتفاقاً به رسمیت شناختن و احترام و دفاع از حرفهی روزنامهنگاری است.
انتقام از برنامههای ماهوارههای فارسیزبان خارج ایران را از روزنامهنگاران زحمتکش و خدمتگزار مردم نمیگیرند. این نه قانونی است، نه اخلاقی و نه حتی مفید و تاثیرگذار.»
اگرچه این تأکید درستی است که این برخوردها و این رفتارها اعتماد به رسانه را از بین میبرد اما مساله ای که شاید حداقل تذکرش بی جا نباشد این است که مهم نیست که رسانه در کدام کشور و در کدام نهاد است و به چه زبانی مینویسد. رسانه تا وقتی در انتشار خبر دقت دارد باید معتبر بماند و از آن دفاع شود. شاید حتی باید در انتخاب زبانی که تصور همدلی برای محدود کردن یا خودی و دیگری کردن رسانه را ایجاد کند دقت کرد.
ژورنالیسم به مخاطب و به فکت باید متعهد باشد.
قبل از اینکه به وضع کنونی رسانه برگردیم یک رشته تاریخی دیگر را نیز در ذهن داشته باشیم.
اگر از نخستین روزهای روزنامهنگاری ایران به متن و محتوای رسانه مکتوب نگاه کنید شاید بتوان نشانههای مدل و سبکی را دید که از دل شرایط پیش از مشروطه ظاهر شد و تا امروز ادامه یافته است و آن سبکی است که در آن اوج روزنامهنگاری را در خطابههای سیاسی و ارشادی میتوان دید.
بدون اینکه به کتب تاریخ مراجعه کنید سعی کنید نام پنج روزنامهنگار برجسته تاریخ ایران (از آغاز تا قبل از انقلاب) به ذهن بیاورید. چند نفر آنها را بهواسطه گزارشگری، تحقیق، تعهد به فکت و ارائه تصویری جامع و مبتنی بر فکت میشناسید و چند نفر از آنها را بهواسطه ستونها و خطابهها و دیدگاههایی که نوشتهاند؟ این در جایگاه خود نه مثبت است و نه منفی اما اگر بامعنی روزنامهنگاری مدرن درهمآمیخته شود حداقلش این است که باعث ایجاد فضایی آشوبناک میشود که یکی از آنها مسالهای است که در ادامه به آن اشاره شده است.
در این شرایط است که ما تحتفشار سانسور و عواقب شدید بدیهیترین فعالیتهای روزنامه نگارانه و زیر بار انبوهی دستورالعمل صادره از شورای عالی امنیت ملی، وزارت ارشاد، نهادهای اطلاعاتی و همچنین زیر بار سایه تاریخی رسانه خطابهگو شاهد بروز وضعیتی عجیب در جامعه هستیم: تحلیل امر غایب.
منظور از تحلیل امر غایب در این چارچوب این است که رسانههای ما چه آنها که کامل در اختیار دولت هستند و چه آنها که میخواهند کار خود را درست انجام دهند، تحتفشار یا بر اساس انتخاب سیاسی، گزارشی از واقعیت جامعه را منتشر نمیکنند یا گزینشی کار میکنند ولی در غیاب این مساله انبوهی از تحلیلها را در رابطه با امری که گزارشی از آن رخ نداده است منتشر میکنند و آنگاه انتظار دارند مردم به آنها اعتماد کرده یا به آن خطابههای طولانی در حل مشکلات روز گوش دهند.
به روزنامههای این چهل روز نگاه کنید، غیر از روزنامههایی که در نخستین روز پس از فاجعه کشته شدن مهسا امینی منتشر شد و همینطور فردای حادثه زندان اوین، عمده روزنامههای معروف به میانه یا اصلاحطلب از گزارش دقیق رویدادهای خیابان منع شدهاند یا ناچار به بیان سانسور شده آن بودهاند و رسانههای دولتی (یا دوستدار نظام) چیزی را منتشر کردند که در جامعه دیده نمیشد.
به عبارت سادهتر مخاطب رسانههای ما خبری از تظاهراتی که شب گذشته در شهر و خیابان کنار خود دیده است را در روزنامههای روز نمیبیند. اگر فقط به صفحه اول این روزنامهها نگاه کند و به سراغ یادداشتهای متعدد نرود، به نظر همهچیز طبیعی است. خرده شلوغیهایی جایی بوده در طی چهل روز گذشته بارها و بارها تمام شده است.
اما در همان صفحه اول و صفحات بعدی شاهد انبوهی نوشته و یادداشت و مصاحبه درباره حل معضلات و مشکلاتی است که بروزش همان موضوعی است که در گزارشها غایب است.
این روند سابقه طولانی هم در ساختار ما دارد. نمونهاش نوشتن نقدهایی است یا ردیه هایی که بر آثار ممنوع شده نوشتهشده است. برای مثال عطاالله مهاجرانی کتابی در نقد آیات شیطانی نوشت که چندین بار بازنشر شد اما چنین کتابی اگر برای مردمی نوشتهشده است که در اختیار داشتن نسخهای غیرقانونی از آیات شیطانی برایشان جرم به شمار میرود، دقیقاً قرار است چه چیزی را نقد کند؟ متن نخوانده را؟
اکنون نیز با شرایطی روبرو هستیم که در رسانههای ما که در داخل فعالند اصلیترین موضوعات که آن چیزی است که در خیابان میگذرد غایب است یا حضوری کمرنگ دارد در حالیکه بخش بزرگی از فضا بهنقد و تحلیل و چارهاندیشی و نسخهنویسی برایش اختصاصیافته است.
در این شرایط بار بزرگی از گزارش روز و تحلیل بعدی آن به گردن رسانههای خارج از ایران میافتد. آنها از سوی نظام بهطور بدیهی و ابتدایی دشمن معرفیشدهاند، نقدهای حرفهای به برخی از برنامههای برخی از آن وارد است. اما بار گذاشته شده بر دوش آنها نیز بار بزرگی است. ما با پیشفرضها و سوگیریهای پیشینی نسبت به این رسانه یا حامیان مالی یا کشوری که در آن فعالیت میکنند مواجه هستیم. این رسانه حالا باید در میانه بحران دست به تهیه راستی آزمایی، انتشار و تفسیر خبر بزند در حالیکه نمیتواند در محل حضورداشته باشد، با منابع اولیه صحبت کند و مراقب باشد که اسیر بازی اطلاعاتی و کارزارهای گمراهکننده هم نشود. و البته که در میان آنها سوگیریهای سیاسی و اجتماعی نیز دیده میشود.
ما به رسانه نیاز داریم و از آن مهمتر به رسانه معتبر نیاز داریم. اکنون همه مشکلاتی که ساختار برای رسانه داخلی و خارجی ایجاد کرده، باعث ایجاد فضایی خالیشده است که شهروند ایرانی هزینه آن را میپردازد و خواهد پرداخت.
در ویکی پدیا نوشته شده که تبعیض جنسیتی دکتر ناصر سیم فروش، هم از دلایل اعتراض ها برای جایزه شده بود. آیا درسته؟
من هیچ سندی در این باره ندیدم اما شایعه هایی در این باره وجود دارد