
چطور لید یکی از داستان های من در باره مشاورالملک محمودی به اشتباه به عنوان فکتی تاریخی بازگو شده است.
گاهی داستانهایی که تعریف میکنیم فراتر از خواسته و انگیزه ما حیات مستقل خود را در پیش میگیرند و به چیزی بدل میشوند که با آنچه در ابتدا بودند تفاوت زیادی دارند.
این بخشی از واقعیت تحول متن و پیام در راستای زمان و مکان است و شاید کار چندانی از نویسنده برای دستنخورده نگاهداشتن متن در نیاید. بااینوجود نویسندهای یا گزارشگری که معتقد به واقعیتها است باید تمام سعی خود را بکند که امکان وقوع چنین مسیری را کاهش دهد یا حداقل درجایی که میتواند مراقب باشد تا آنچه قرار بود داستانی با هدفی متفاوت برای مخاطب باشد، به ابزاری برای تحریف تاریخ بدل نشود.
یکی از داستانهایی که من نوشتهام گویا چنین مسیری را پیشگرفته است.
در طول زمانی که در مجله نجوم فعالیت میکردم، چندین بار به سراغ داستان یکی از منجمان دوره قاجار، یعنی محمود خان قمی رفتم. او یکی از افرادی بود که برای تحصیل نجوم به اروپا اعزامشده بود و پس از بازگشت چند تلسکوپی با خود به سوغات آورده و بر اساس اسناد مطبوعات و کتابهای شرححال رجال، برای شاه نیز برنامهای رصدی بر فراز برج شمسالعماره برگزار کرده است. در مطبوعات دوره قاجار او را کاشف جرمی به نام «ستاره محمودی» در رصدخانه پاریس دانستهاند. البته بررسیهای بعد نشانی از این کشف ندارد و به نظر میرسد او در آن دوره در همکاری با یکی از منجمان فعال در پاریس بوده و آن گروه سیارکی را در کمربند سیارکها کشف کردهاند.
دلیل دیگری که برای جذاب بودن داستان این شخصیت وجود دارد پیشنهادی است که بر اساس برخی از اسناد وی برای ساخت رصدخانه سلطنتی ایران مطرح کرده و با مخالفت شاه روبرو میشود. و بر اساس چندین سند مختلف شاه در پاسخ او جمله معروف «پول را نباید خرج هوا کرد» را گفته است..
یکی از داستانهایی که من درباره این موضوع برای مجله نجوم نوشتم در شماره ۱۷۷ مجله نجوم (آذر-دی ۱۳۸۶) منتشر شد و عنوانش این بود «معمای ستاره محمودی؛ از پاریس تا شمسالعماره.» فایل پیدیاف این مقاله را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
حتماً میدانید که مجله نجوم مجلهای در زمینه نجوم برای عموم است و ژورنال تخصصی نیست و برای همین از فرمت مقالههای آکادمیک پیروی نمیکند بلکه از ابزارهای روزنامهنگاری برای جذب مخاطب بهره میبرد. این به معنی غیردقیق بودن نیست بلکه به معنی این است که نباید آن را با ساختار مقالهای که برای مجلهای پژوهشی نوشتهشده است اشتباه گرفت.
در لید یا مقدمه ورودی این نوشته من لیدی داستانی را نوشتم. لیدها پس از تیتر نخستین مواجهه خواننده با متن است و اگر شما بتوانید در لید خود خواننده را با خود همراه کرده و فضایی از متنی که قرار است در ادامه بخواند را در اختیار او قرار دهید و او جذب شود امکان بیشتری وجود دارد که با شما همراه بماند و بلافاصله مجله را ورق نزند.
روشهای مختلفی برای نوشتن لید وجود دارد. داستانهایی از تجربیات شخصی، توصیف فضای داستان یا بازسازی فضایی که دیگر وجود ندارد و البته ده ها روش دیگر.

در این مورد من بر اساس اسنادی که وجود داشت، سعی کردم آنها را در فضایی شبیه به چیزی که ممکن بوده رخ دهد بازسازی کنم و سعی کردم در حد امکان از ادبیاتی استفاده کنم که در آن دوره رایج بوده است
نتیجه این فضاسازی داستانی متن طولانی زیر بود:
«پاسی از شب گذشته بود. در آن شب پاییزی هوای دارالخلافه طهران صاف بود و نسیمی خنک میوزید.
محمود خان تازه از فرنگ برگشته، بازهم بار سنگین ادوات رصدی جدیده و تلسکوپهایی را که با خود از فرانس و بلژیک به ایران آورده بود به بالای برج شمسالعماره تهران میبرد. اینجا بلندترین ساختمان پایتخت پادشاهی قاجار است که خود را بالاترین حکومت جهان مکی داند، بینیاز از عالم. اما مدتی است که این باور سست شده بود. دانشجویانی به لطف حرکت اصلاحی امیرکبیر دانشهای نوین را فرا گرفته جمعی از آنان به فرنگستان رفته و با کوله باری از تجربیات گوناگون به ایران بازگشته بودند. شاه نیز در سفرهای اروپایی خود جهانی از جنس دیگر را دیده و مشتاق آن شده بود.
هوا تاریک و شهر تاریک و آسمان پرستاره بود. نه از نورهای آلاینده خبری بود و نه از دودهایی که راه نفس را ببندند. ماه تربیع به افق غربی میخرامید. نگاه محمود خان به آسمان بود. به نقطهای که میدانست جرمی در آنجا در حال حرکت است که خود او نیز در کشف آن مشارکت کرده بود. در ایران این جرم را کسی ندیده بود اما به نام ستاره محمودی میشناختندش. صدای پایی از پلههای برج حواس محمود را به میهمان والامقامش جلب کرد. مرد از پلههای بالا میآمد و برخلاف اکثر اوقات که جمعی از افراد دورهاش کرده بودند تنها بود. لباس رسمی بر تن داشت و کلاهش با آ ن جقه جواهرنشان در میان کورسوی شمعهای راهپله میدرخشید. به بالا که رسید نگاهی به محمود خان و تجهیزات او انداخت. سرش را بالا گرفت و با لحنی خسته گفت: «هوای دارالخلافه این روزها دلگیر است. شاید امشب شما بتوانید به شعبده این اسباب فرنگی غم این مواجببگیران خلوت خاصه و خرده خواهشهای سفرای روس و انگلتره و ینگی دنیا را از دل ما بیرون ببرید. شاید هم از احوالات انجم بتوانید راه نجاتی برای نحوست این ایام بیابید.»
محمود خان تعظیم کوتاهی کرد و درحالیکه تلسکوپ کوچکش را بهسوی مشتری تنظیم میکرد گفت: «سلطان صاحب قران که ستاره بختشان همواره در اوج است و حضور مبارکتان با سعد اکبر قرین.»
زمان میگذشت و پادشاه نامدار قاجار به دیدار اجرام گوناگون آسمان میپرداخت. محمود خان نیز از شگفتی آسمان شب برای شاه میگفت و با بازگو کردن آموختههایش غمی نیز وجودش را پر میکرد. شاید امشب بتواند دل شاه را نرم کند. شب از نیمه گذشته و چند شهابی سینه شب را شکافتند. شاه عزم ترک برج را داشت که محمود خان بار دیگر به خود جرات داد و تقاضایش را که مدتها در رویای خود داشت این بار به خود شاه گفت: قبله عالم بهسلامت باشند و دوام حکومت عدالت مدارشان برقرار. میدانید که این چاکر جاننثار، در ضل توجهات شاه بلنداختر و مواهب دولت علیه ایران، سالها در دیار فرنگ و در مدرسه پلی تکنیک به تلمذ و تحصیل نجوم پرداختهام. در ابنیه بزرگ علمی فرانسه و بلژیک به کار و رصد با اسباب مدرنه پرداختهام. اینک بر خود فرض میدانم که جبران این الطاف کنم. قبله عالم میدانند که در بلاد فرنگ این روزها چنین بناهایی برای رصد و تتبع در احوال ثوابت و سیارات بسیار میسازند و آن را مایه فخر و جاه خود و مملکتشان میدانند و نام شاهان خود را بر آن میگذارند. جاننثار تقاضا دارم از خزانه دولت علیه مبلغی در اختیار این چاکر قرار دهید تا با آن رصدخانهای در نزدیکی دارالخلافه طهران بنا کنم و ادوات و اسباب جدیده رصد را به ایران آورم و جمعی را برای کار در آن تربیت کنم. تا با نام میمون اثر سلطنت شما مزین شود و ما نیز به کار تحقیق بپردازیم و از کار در رصدخانه سلطنتی ناصری به خود ببالیم و جمع رعیت نیز از فضل و فر شاه و توجهشان به علوم جدیده دعاگوی سلطنت مبارک اثر گردند. شایستهشان و منزلت قدر قدرت ما نیست که در بلاد او از ابزار و وسایل تحقیق چیزی از بلاد دیگر باشد.»
شاه دستی بر صورت خویش و سبیل پرپشتش کشید نگاهی به آسمان پرستاره پایتخت انداخت. دستانش را در پشت به هم قلاب کرد و با لبخند نگاهی به محمدخان جوان انداخت. بار دیگر به آسمان خیره شد و گفت: «مشاورالملک، شما هنوز جوانید و خام تازه از فرنگ برگشتهاید و دماغتان هوای بلاد اجنبی دارد. فی الحال به شما میگوییم که در تدبیر مملکت نمیتوان اسراف روا داشت جوان،در کل ممالک محروسه کرورکرور خرج زمین و زمان و چاکران دربار و جماعت رعیت و سفارتخانههای دول بیگانه کردهایم و هرروز جزء لعنتی از کسی نشنیدهایم. همین مانده است که به هوا بپردازیم، نه! ما را نیازی به اسباب فرنگی تفرج آسمان نیست. بدانید که نباید پول را خرج هوا کرد. شما نیز عجالتاً باروبنه جمع کنید تا بار دیگر عازم بغداد شوید. شما را بار دیگر به سرقنسولی آن دیار مأمور میکنیم. در این کار بکوشید نه در کار هوا.»
شاه به کاخ گلستان بازگشت اما تا سپیده صبح محمود خان بر بام شمسالعماره ماند و به آسمان چشم دوخت. او نگران بود که تا چند سال فرزندانش و مردم سرزمینش فرصتهای بسیار را با چنین استدلالی از دست خواهند داد اما قطعاً فکر نمیکرد ساخت بنای که در آن شب به شاه قاجار پیشنهاد داده بود تا ابتدای دهه ۱۳۹۰ خورشیدی به تعویق بیفتد.
روایت بالا شاید منطبق با متن اسناد تاریخی نباشد و ممکن است محتوای سخنهای ردوبدل شده جز این باشد.»
در ادامه مقاله مشخصاً به اسناد و مدارک موجود، مواردی که درباره محمود خان قمی میدانیم و نمیدانیم اشارهشده است. در متن همین مقدمه نیز اصول و نکات کلیدی سندیت تاریخی دارد. برگزاری شب رصدی برای شاه در شمسالعماره، آوردن تلسکوپ از فرانسه به دربار، پیشنهاد ساخت رصدخانه سلطنتی، جمله معروف پول را نباید خرج هوا کرد. فرستادن مشاور الملک به سفارت ایران در بغداد. اما این اتفاقها در این مقدمه به شکل تخیلی در کنار هم قرارگرفته بود.
چندین سال بعد این روایت به شکل ناقص در کتابی دیگر بازگو شد. من اصل کتاب را ندیدهام اما به نظر منبع اصلی کتابی است که در سال ۱۳۸۷ بهعنوان طرح پژوهشی رصدخانه ملی ایران و با نام ستاره شناسان معاصر ایران، معرفی پانزده تن از محققان عرصه ستارهشناسی به سعی فریبا پایروند ثابت، منتشر شده است.
در این کتاب و فصل مربوط به محمود خان قمی، خانم ثابت باوجودی که به منبع اصلی مقاله یعنی نوشته من ارجاع میدهد اما در جایی از متن (که اینجا هم منتشر شده است) این نقلقول فرضی میان شاه و محمود خان را بدون اشاره به تخیلی بودن آن و به شکل نقلقول مستند تاریخی بازگو و صحبت میکند.
این کتاب بعدتر مورد ارجاع برخی از پژوهشگران قرار میگیرد و گویا حتی محققی اسپانیایی به آن استناد میکند. در تازهترین بازگویی این روایت دکتر رضا منصوری در مقاله رصدخانه ملی ایران: تاریخچه، تصویب، پیشرفت و نقش آن در توسعه علمی که در کانال تلگرام ایشان منتشرشده است، این نقلقول را به نقل از همان منبع و بهعنوان نقلقولی تاریخی بازگو کردهاند.
من فکر نمیکردم این مقدمه چنین از متن خارجشده و ناگهان به سهو منجر به تحریفی در تاریخ شود. اگرچه باید اعتراف کنم کمی هم خوشحال شدم که متن مقدمه بهگونهای بوده که حتی برای کسانی که آشنایی با ادبیات آن عصر دارند، در نگاه اول قابلتشخیص نبوده است.
بااینوجود لازم است بار دیگر تأکید کنم. اگرچه فکت های اشارهشده در آن مقدمه درست است اما اصل گفتوگو همانطور که بلافاصله بعد از لید آمده است، واقعی و تاریخی نیست و پرداخته ذهن من است.
این تجربه دو نکته مهم را برای من بیشتر از قبل برجسته میکند.
نخست ضرورت منبع دادن دقیق به منابع. مراقب باشیم وقتی به متنی ارجاع میدهیم اولاً ارجاع آن کامل باشد (که خطای احتمالی نویسنده بر گردن بازگوکننده قرار نگیرد) و متن اصلی را فراتر از بخشی که برای ما جذابیت یا اهمیت دارد بخوانیم تا مطمئن شویم از چهارچوب و بافتار آن اطلاعات درستی پیداکردهایم.
نکته دوم اما روند طولانی تاریخ است. وقتی چنین موضوع سادهای به این سادگی میتواند تغییر کند و نقلقولی فرضی بهجای مکالمهای واقعی بازنشر شود، چقدر باید در روایتهای قدیم و تاریخی احتیاط به خرج دهیم و سعی کنیم با قرار دادن آنها در چهارچوبها و روششناسی درست از برداشت اشتباه ناشی از خطاهای سهو و البته عمد تاریخی در امان بمانیم.
من تا جایی که میتوانستم به دوستان این اشتباه را تذکر دادهام اما امیدوارم این نوشته هم بماند برای ارجاعات بعدی تا حداقل بعدها متهم به تحریف عمدی تاریخ نشوم.
«روایت بالا شاید منطبق با متن اسناد تاریخی نباشد و ممکن است محتوای سخنهای رد و بدل شده جز این باشد، اما این داستانی واقعی از پیشنهاد ساخت رصدخانه ملی یا سلطنتی ایران است که از سوی محمود محمودی ملقب به مشاورالملک خطاب به ناصرالدین شاه قاجار ارائه شد و جوابی چنان گرفت»
من این متن شما رو اینجوری میفهمم که شما در حال روایت تاریخی هستین و اصل داستان و وجود چنین دیالوگی درسته، فقط جزییات جملات طرفین ممکنه فرق کنه.
از طرف دیگه، این چه جور لیدی هست که دو ستون از مجموع ۵ ستون مقاله رو شامل میشه؟ شما تقریبا قسمت اصلی مقاله رو روی همین داستان گذاشتین و هیچجا هم از نظر فرم مشخص نیست که این قسمت لید است.
به نظر میرسد شمای امروز، با مقالهی قبلی خودتان چندان موافق نیستید و در حال انداختن تقصیر بر گردن دیگران هستید که «چرا به من ارجاع میدین که معلوم بشه خواستگاه این اشتباه تاریخی من بودم»
ممنون از نظرتان. بله برداشت شما درست است. گفتگو و پیشنهادی میان مشاور الملک و دربار و شاه صورت گرفته است. پیشنهاد ساخت رصدخانه سلطنتی ارائه شده و شاه پاسخ داده است که پول را نباید خرج هوا کرد. برای شاه و دربار شب رصدی بر فراز شمس العماره برگزار می شده و مشاورالملک به سفارت بغداد اعزام شده است.
این فکت ها که در ادامه مقاله هم تاکید شده است برای ورود به داستان در قالب بازسازی گفتگویی تخیلی آمده است.
در مورد فرم حق با شما است و ما باید به شکلی یا با فونت یا با علائم جدا کننده لید را از متن جدا می کردیم.
در مورد نوع لید اما خیلی موافق نیستم. من سعی کردم حال و هوای دوره را بازسازی کنم تا مخاطب را برای خواندن ادامه مطلب که اشاره به اسناد تاریخی دارد همراه کنم. آیا الان دوباره این متن را می نویسم؟ اگر هنوز توانش را داشته باشم احتمالا بله. اما حتما سعی می کنم تاکید بر تخیلی بودن فضا و صحنه را شفاف تر و واضح تر بیان کنم و حتما توصیه جدا سازی واضح تر لید با متن را بهتر رعایت کنم.
باز هم ممنون
با سلام بر شما، جناب ناظمی در ایران ِ ما که همیشه مبانی و اصول را نادیده می گیریم و چه بسا نا خوداگاه می خواهیم از پلّه اول به قلّه اوج و ترقّی برسیم ، اینگونه معضلات و مشکلات هست و متاسفانه چه دانشجویان و چه اساتید صاحب نام ، در تحقیق و پژوهشهای خویش، نه به منابع و مآخذ اعتنایی دارند و نه به نقل قولهای آن منابع که چه بسا آن نقل قولها ساخته و پرداختهٔ ذهن نویسنده و ژورنالیست باشد. نتیجه اش این می شود که وقتی به مولف و یا مولفین بعدی انتقاد شود با انداختن بادی به غبغب می گویند:« ای بابا حالا مگه چی شده ؟ ». اما انصافا خروجی متن جنابعالی برای بنده که مدرّسی در دانشگاه هستم به اندازه ۳۰ سال تجربه به دنبال داشت تا در تحقیقات و نگارش مقالات موشکافانه بخوان و بنویسم و ارجاع دهم .