وقتی مردم را ماهیتی یکپارچه و همگون فرض می کنیم فرصت هر حرکتی را از دست می دهیم.
این روزها بسیاری از کسانی که در ایران فعالیت سیاسی دارند از کسانی که دسترسی به تریبون های مختلف دارند می خواهند صدای مردم ایران باشند. بسیاری از کسانی که در خارج از ایران نگران اوضاع ایران هستند می گویند می خواهند صدای مردم ایران باشند. فعالان سیاسی عمدتا خارج از ایران می گویند هیچ هدفی جز بازگویی صدای مردم ایران ندارند.
آن ها با همین انگیزه تشکیل اتحاد می دهند و سپس و به سرعت به دلیل اینکه دیگری صدای واقعی مردم ایران نیست اتحاد را ترک می کنند. هواداران یک گروه و یک شخصیت زمانی که یکی دیگر به مجمع جهانی می رود تا صدای مردم ایران باشد، به نمایندگان آن نهاد نهیب می زنند که او صدای مردم ایران نیست و وقتی خود آن ها دعوت می شوند دیگران فریاد می زنند که آن ها صدای مردم ایران نیستند.
همه دیگران را از جایگاه خیرخواهی دعوت می کنند که منافع شخصی را کنار بگذارند و صدای مردم ایران باشند. و البته که تاکید می کنند حاضر نیستند با کسانی که در این شرایط خطیر صدای مردم ایران نیستند همکاری کنند.
مردمی که در داخل ایران دست به اعتراض می زنند نیز در حالی که از دیگران می خواهند صدای آن ها باشند گاه به هم و دیگران یادآوری می کنند که بخشی از منتقدان و معترضان در واقع مردم نیستند.
همزمان بخشی از جمعیت ایران که به هر دلیلی یا به دلیل اعتقاد یا منافع، هوادار نظام موجود هستند، فریاد بر می آورند که این هایی که اعتراض دارند مردم نیستند. آن ها تنها فریب خورده دشمنان و رسانه های فارسی زبان بیگانه هستند. و البته که به محض اینکه یکی از این رسانه ها مطلبی متفاوت با نظرات ما منتشر می کند بلافاصله متهم و محکوم می شود که به دنبال پیش برد اهداف خاص خود است و صدای مردم ایران نیست.
اما مردم ایران چه کسانی هستند؟ آیا ماهیتی یک پارچه و بدنه ای واحد و دارای نظر واحد به نام مردم ایران وجود دارد؟
شاید یکی از بزرگترین مصیبت های امروز ما پذیرش همین واقعیت ساده باشد که چیزی به نام مردم ایران وجود خارجی ندارد. ما در ایران مردمی داریم که همگی به یک اندازه ایرانی هستند و از بخش های متعدد و گاه بی شماری با اهداف، اولویت ها و منش و روش های خود شکل گرفته اند.
چیزی به نام صدای مردم ایران و جود ندارد که در داخل یا خارج کسانی بخواهند آن را بازتاب دهند. ما صداهای متعدد و متفاوتی درون و بیرون ایران داریم.
ما باید بپذیریم در ایران و در میان همین جمعیتی که در خیابان به اعتراض دست می زند بخشی وجود دارند که به هیچ چیز جز بازگشت نظام سلطنتی در ایران تن نمی دهند و بخش دیگری وجود دارند که حاضرند هر کاری بکنند تا تجربه سلطنت در ایران تکرار نشود.
برای کسانی در خیابان واقعا تنها مساله موجود حجاب است و در کنار ایشان افرادی هستند که حجاب را یکی از سنگرهای مقاومت در برابر ساختاری فاسد می دانند.
در میان معترضان کسانی هستند که معتقدند اگر حکومت تغییر کرد باید همه نشانه ها، نام ها و بناهای مربوط به آن را نابود کرد و حتی با وجود اعتراضی که امروز به مجازات اعدام داریم باید در اعدام مسئولان نظام فعلی استثنا قایل شد. برخی دیگر معتقدند حتی تصور ادامه دادن خشونت حتی علیه کسانی که دستشان به خون آغشته است، خطایی مرگ بار است. و در میان همین مردمی که درون ایران زندگی می کنند کسانی هستند که بدون انگیزه مالی و از روی اعتقادی حاضرند دست به هر اقدامی بزنند تا از نظام جمهوری اسلامی به رهبری خامنه ای دفاع کنند.
ما تا زمانی که نپذیریم ماهیت یکپارچه ای به نام مردم وجود ندارد نمی توانیم قدمی موثر برداریم.
اما اگر ما واقعیت یکسان و یکپارچه ای به نام مردم ایران نداریم، پس از کجا می توانیم به تفاهمی برای گذر از وضع نابهنجار فعلی برسیم. ما که در شرایط امروز فاقد امکانی مانند صندوق رای مطمئن و سایر امکانات جوامع مدنی برای رسیدن به آگاهی از خواست اکثریت هستیم چطور باید گامی به جلو برداریم؟
شاید نخستین قدم ها این باشد که برخی از کلیشه های رایج را بشکنیم.
نخست اینکه بپذیریم زمانی که درباره امر اجتماعی حرف می زنیم با ساختاری یک دست سر و کار نداریم. بنابراین در طراحی مسیر و راهبرد خود به یاد بیاوریم که در بهترین حالت ما نمایندگی یا سخنگویی یا بیان نظرات بخشی از مردم را بر عهده داریم.
قدم دوم شاید دشوارتر باشد.
ما گاهی برخی از بدترین میراث نظام های خودکامه را به عنوان اصلی تغییر ناپذیر می پذیریم. دو مورد از چنین رفتاری و طرز تفکری در رفتار بسیاری از ما به چشم می خورد. نخست اینکه هر کسی که با من نیست و دقیقا مشابه من فکر می کند حتما نمی تواند وجود داشته باشد پس یا دشمن است یا مزدور.
این همان رفتاری است که نظام های خودکامه و از جمله نظام فعلی جمهوری اسلامی با جدیت دنبال می کند شما یا خودی هستید یا فریب خورده. یا دشمن هستید یا وفادار به نظام. ادامه چنین تفکری است که باعث می شود بگوییم اگر کسی از میان معترضان مخالف/موافق سلطنت است پس حتما یا فریب خورده یا دشمن است.
اگر کسی حجاب بر سر دارد/ندارد حتما دشمن و عامل بیگانه است.
واقعیت امر اجتماعی هیچگاه به این سادگی نیست.
نکته دوم پس از به رسمیت شناختن وجود کسانی که مانند ما نیستند و در عین حال دشمن یا مزدور نیستند اخلاقی و منطقی و ضروری دانستن گفتگو است. گفتگویی که با هدف رسیدن به درک مشترک بدون انکار اختلاف ها و برای طراحی فضاهایی که می توان همکاری کرد و فضاهایی که جایی برای همکاری ندارد شکل می گیرد.
ما اگر انتظار داریم و شعار می دهیم که در فردای روز موهوم آزادی همه اختلاف ها را بر سر صندوق رای حل می کنیم و همه هم نتیجه را می پذیریم پس احتمالا می توانیم بر سر این موضوع توافق کنیم که از پیش از آن روز سرنوشت ساز باید تمرین چنین رفتاری را کرده و حداقل باب گفتگو را باز کنیم.
یکی از مرگ بار ترین باورهای عرصه دیپلماسی توهمی است که می گوید «گفتگو با دیگری باعث ایجاد اعتبار برای او می شود.»
ادعا و ابزاری که حتی در همین روزگار معاصر جان های بسیاری را گرفته است.
هر بار که این ادعا را می شنوم یاد دیالوگی از سریالی تلویزیونی می افتم که به تازگی از نتفلیکس پخش شد. سریال دیپلمات در جایی از قول دیپلماتی که در مذاکرات متعددی حضور داشته است چیزی را که من می خواهم بگویم به روش و زبان بهتری بیان کرده بود.:
«داشتن ارتباطات کلید دیپلماسی نیست. دیپلماسی هیچ وقت به نتیجه نمی رسد. هیچ وقت کار نمی کند و به نتیجه نمی رسد. دیپلماسی یعنی چهل شبانه روز در اتاقی در هتلی در وین بنشینی و دوباره و دوباره به حرف های شعاری تو خالی گوش بدهی و هر بار دوباره و دوباره جواب نه بشنوی. تمام نکته اینجا است که وقتی نه شنیدی متوقف نشوی.
دیپلماسی هیچ وقت کار نمی کند تا زمانی که یک بار به نتیجه برسد. یکی از واقعیت های سرسختانه ای که در دیپلماسی وجود دارد این است که گفتگو با دشمنانتان به آن ها اعتبار می دهد.
با همه حرف بزنید. با دیکتاتورها حرف بزنید. با جنایتکاران جنگی حرف بزنید. با آن بدبختی که سه رده پایین تر از شما است و از نشستن تو صندلی عقبی ماشین پشتی خسته شده است و ممکن است حاضر باشد کاری کند و برگردد حرف بزنید. با تروریست ها مذاکره کنید. شکست بخورید و شکست بخورید و دوباره بلند شوید و شکست بخورید تا اینکه شاید… شاید (گفتگو به نتیجه برسد.)»
اگر نمی خواهیم این توصیه را تا این حد پیش ببریم که به نظر من باید ببریم و حاضر باشیم به جای اینکه افراد بیشتری را روز به روز از دایره خود بیرون کنیم، سعی کنیم کسانی را وارد کنیم، اما حداقل می توانیم با کسانی که فکر می کنیم بر سر مهم ترین مساله ها توافق نظر داریم گفتگو کنیم.
اگر ملی گرا هستید با جدایی طلب ها حرف بزنید، اگر سلطنت طلب هستید با مخالفان سلطنت حرف بزنید اگر برانداز هستید با اصلاح طلبان حرف بزنید. اگر اصلاح طلب هستید با محافظه کاران و براندازان حرف بزنید.
درست است که نیروهای سیاسی و امنیتی از هر فرصتی برای ایجاد اختلاف استفاده می کنند اما هر اختلافی حاصل مهندسی نظام نیست و واقعی است و تنها راه پیدا کردن راهی برای عبور از وضع موجود که همه آن را بد می دانند، پذیرش این تنوع است و حاضر شدن به گفتگو.
این پذیرش تنوع تنها برای شعارهای راهپیمایی ها نیست که کاربرد دارد در عمل باید به آن تن داد. ایجاد اتحاد و همکاری بین بخش های مختلف مردم اما به معنی حل شدن در دیگری نیست. در حل شدن و ذوب شدن گفتگو جایگاهی ندارد. بدون این گفتگو نه تنها تلاش های ما همدیگر را خنثی می کند که به بقیه افراد جامعه این پیام را می دهد که وعده های ما به قبول دیگری و تنوع در فردای آزادی تنها شوخی تلخی در روزهایی است که فرصتی برای شوخی کردن نداریم.
ما و همه ما، مردمان ایران و ایرانی تبار هستیم و اگر بخواهیم قدمی از وضع نابهنجار فعلی جلوتر رویم، پذیرش این واقعیت ساده در عمل اولین گام ممکن است.
بسیار عالی و آموزنده، ممنون اقای ناظمی