نه به سانسور

باید جایی ایستاد و پای را محکم بر زمین گذاشت و خط قرمزی کشید.

شاید کمتر فرض یا نظری وجود داشته باشد که نتوان برای آن استثنا قائل شد.

اما هرکدام از ما بر اساس باورهایی که داریم احتمالاً چندتایی اصل اساسی برای زندگی خود قائل می‌شویم که چارچوب حرکت ما را تشخیص دهد و شاید بتوانیم درباره برخی از آن‌ها هیچ استثنایی قائل نشویم یا استثناهای اندکی قائل شویم.

البته گاهی اوقات ما به دلیل جذابیت یک نظر آن را ارزشی مهم برای خود می‌دانیم و آن را باافتخار اعلام می‌کنیم اما همان زمانی که همان تفکر به‌جایی برسد که با ما ناسازگاری پیدا کند، برای آن تبصره‌ها و استثناهایی قائل می‌شویم.

یکی از مهم‌ترین نمونه‌های چنین نظراتی بحث آزادی بیان و از آن مهم‌تر سانسور است.

بسیاری از ما در برخورد اول با مساله سانسور به‌سرعت مدعی می‌شویم که سانسور به‌هیچ‌وجه پسندیده نیست. و بعد از دقایقی شاید بگوییم البته در مورد فلان باید سانسور اعمال شود.

گاهی هم مفاهیم مختلف را اشتباه می‌گیریم. مانند محمد قوچانی که چندی پیش در مراسمی در روزنامه همشهری گفته بود همه جای دنیا سانسور وجود دارد و تنها تفاوت این است که مدعیان آزادی بیان زرنگ‌تر هستند و در تائید حرف خود عدم اشاره (به نظر او کافی) به پیروزی اردوغان در انتخابات ترکیه در یکی از بولتن‌های خبری بی‌بی‌سی فارسی را معادل اعمال سانسور در شبکه بی‌بی‌سی دانسته بود.

او در اینجا به‌صراحت دچار اشتباه‌های متوالی می‌شود. از یک‌سو پوشش یک بولتن خبری در یکی از شبکه‌های یک نهاد رسانه‌ای را به سیاست کلی آن شبکه تعمیم می‌دهد و سعی می‌کند از محتوای یک بولتن یک‌ساعته در یکی از چندین شبکه تلویزیونی یک رسانه به این نتیجه برسد که این رسانه به‌طور کل موضوع موردنظر او را سانسور کرده است. با فرض درست بودن ادعای اول که در آن برنامه اشاره کمی به اردوغان شده است تعمیم یک‌باره یک مورد به کلیت از اشتباه‌های رایج در امور اجتماعی است.

البته خطای بزرگ‌تر قوچانی این است که مساله سیاست رسانه‌ای را با سانسور در هم می‌آمیزد. ممکن است رسانه‌ای مشخص تصمیم بگیرد که درباره یک مساله خاص موضوعی را نشر بدهد یا ندهد.

یا شاید تصمیم بگیرد نحوه پرداخت خبری به یک موضوع را از زاویه‌ای ویژه دنبال کند. تقریباً همه رسانه‌ها چنین سیاست‌هایی را دارند. در برخی از موارد این رسانه‌های حزبی شده یا مبلغ (که نمونه حرفه‌ای‌تر آن در ایالات‌متحده فاکس نیوز است) تصمیم به عدم انتشار برخی از رویدادها و در مقابل پررنگ کردن رویدادهای دیگر می‌کنند که با خط فکری خود هماهنگی بیشتری دارد.

این موضوع ربطی به سانسور ندارد. این انتخاب خبر و گزارش بر اساس سیاست‌های رسانه است.

اگر رسانه الف برای مثال به موضوع ب نپردازد (به هر دلیلی) این موضوع نقد را متوجه آن رسانه و سیاست رسانه‌ای آن می‌کند.

اما اگر همان رسانه بر اساس دستوری بیرونی نتواند به موضوعی بپردازد و در صورت پرداختن با مجازات روبرو شود آن موضوع سانسور است.

برای مثال اگر در پی درگذشت مهسا امینی، رسانه‌ها  به انتخاب خود و بر اساس سیاست‌های تحریریه تصمیم به عدم پوشش آن می‌گرفتند، این موضوع نمادی از سانسور نبود بلکه موضوع بحث نقد سیاست‌های آن رسانه در زمینه اطلاع رسانی مهم، موضوع ارزش خبری یا سوگیری و عدم حرفه‌ای گری آن نشریه بود.

اما اگر نشریه‌ای به این موضوع پرداخت و خبرنگارانی را برای پوشش موضوع اعزام کرد و روایتی از رویداد را منتشر کرد و سپس خبرنگارانش زندانی و محاکمه شدند این سانسور است.

شاید یکی از به‌یادماندنی‌ترین واکنش رسانه‌های معاصر ایران در دورانی که به بهار مطبوعات معروف بود، در مقابل سانسور رسمی که بروزی بیرونی داشت زمان استعفای آیت‌الله طاهری از امام‌جمعگی اصفهان بود.

آن شب به دستور شورای امنیت ملی، مطبوعات از درج اخبار مربوط به این موضوع نهی شدند و آن‌ها در مقابل، ستون‌ها و صفحاتی که به این موضوع اختصاص داشت را به‌صورت سفید منتشر کردند.

شاید تیتر نوشته منتشرنشده حسین باستانی در آن صفحه یکی از بهترین تیترهایی بود که توانست فراتر از متنی که منتشر شد بیان‌گر واقعیت بزرگ‌تر باشد. «یوم تبلی السرائر» که احتمالاً اشاره به محتوای استعفای آیت‌الله داشت در پی سانسور شورای امنیت ملی تبدیل به بیانگری دقیق از وضعیت روز و آشکار شدن واقعیت سانسور رسانه‌ای شد.

این سانسور به معنی تصمیمی از سوی نهاد دارای قدرت برای بازبینی و تصمیم‌گیری بر صلاحیت انتشار موضوعی است که به تولیدکننده تحمیل می‌شود.

در برخی از جوامع سانسور روندی ساختاری دارد و در تاروپود سیستم تنیده شده است. برای مثال زمانی که در قانون ایران برای انتشار روزنامه یا نشریه ابتدا باید مجوز رسمی از ارشاد بگیرید (این با ثبت خود به‌عنوان نهادی رسانه‌ای متفاوت است) یا وزارت ارشاد یا شورای عالی امنیت ملی می‌تواند به شما بگوید درباره چه موضوعاتی حق نوشتن دارید یا ندارید (و این موضوع می‌تواند دامنه وسیعی از خطرات حجامت سنتی تا رویدادهای فناوری و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باشد) یا اگر برای نشر کتاب ناچاریم آن را به ارشاد بدهیم تا تعدادی از افراد آن را مطالعه کنند و تصمیم بگیرند چه بخش‌هایی از آن برای مخاطب مناسب است و چه بخش‌هایی باید حذف شود، این سانسوری ساختاری است.

همین موضوع برای اینترنت نیز صادق است.

اگر ما به آزادی مطلق دسترسی به اطلاعات و عدم سانسور اعتقاد داریم در این صورت سانسور کردن دسترسی به یک محتوا، برخلاف عقیده ما است و نمی‌توانیم زمانی که به محتوایی برخوردیم که با آن مشکل فکری و عقیدتی داریم برایش استثنا قائل شویم.

در این مورد اگر شما به چنین آزادی معتقد هستید، ازجمله باید از وجود و دسترسی به سایت‌هایی مانند تفریحات بزرگ‌سالان نیز دفاع کنید.

در پاسخ به چنین نگاهی منتقدان بلافاصله سعی می‌کنند مثال‌هایی افراطی را مطرح کنند. اگر برای مثال یک وب‌سایت از طرفدارانش دعوت کرد که در روز مشخصی بمب دست‌ساز بسازند و آن را در یک رویداد عمومی منفجر کنند و دستورالعمل ساخت آن را هم نوشت، آیا نباید آن را محدود کرد؟ و از تعلل برخی از ما در پاسخ به آن می‌گویند پس ما باید مواردی که به سلامت اجتماع و مردم مربوط است اقدام پیشگیرانه کنیم پس همه سایت‌هایی که ازنظر ما غیراخلاقی یا مخل امنیت و نظم هستند را مسدود می‌کنیم.

اما بین این دو می‌تواند و باید فاصله‌ای وجود داشته باشد.

در شرایط معقول، اگر چنین پدیده‌ای اتفاق افتاد، افراد حقیقی یا نهادهای حقوقی می‌توانند شکایتی را به دادگاهی قانونی ببرند و آن دادگاه به‌طور خاص و در یک مورد مشخص آن موضوع و با شنیدن دفاعیات و استدلال‌های دو طرف به‌طور محدود وب‌سایت را تعطیل یا دسترسی به آن را محدود کند و البته امکان فرجام‌خواهی هم وجود داشته باشد.

البته که در دنیای واقعی حتی چنین کاری هم بی‌معنی است. ده ها وب‌سایت آینه وار آن محتوا را پوشش خواهند داد. مثالش شاید این باشد که اگر کسی، مثلاً یک قاتل زنجیره‌ای (مثلاً تد کازینسکی معروف به یونا بمبر) مانیفیستی را منتشر می‌کند، جمع‌آوری و سوزاندن فیزیکی آن بیانیه کمکی به حل مشکل نمی‌کند بلکه باید خود قاتل زنجیره‌ای را پیدا و بازداشت کرد و مانیفیست او می‌تواند بماند و بر آن نقد نوشته شود و تحلیل شود.

در مورد وب هم داستان به همین شیوه است.

سانسور فله‌ای زیر چترهای مبهمی مانند اخلاق، ارزش، امنیت یا صلاح چیزی جز سانسور نیست.

در شرایط ایدئال من و شما آزادی اندیشیدن داریم و می‌توانیم محتوای اندیشه خود را بدون نگرانی از پیامدهای آن (ترجیحاً با رعایت منطق) منتشر کنیم. نکته مهم این است که در جامعه‌ای مدرن رفتار باید در چارچوب قانون باشد و نه اندیشیدن و بیان.

دفاع از بیان اندیشه و محتوا به معنی قبول آن نیست.

زمانی که به نشریه فرانسوی شارلی عبدو حمله شد، بسیاری از مردم دنیا با آن همدردی کردند. همدردی من با آن نشریه به دلیل این نبود و نیست که من محتوای آن را قبول دارم اتفاق در بسیاری از موارد من نقد جدی به این نشریه داشته و دارم اما من نمی‌توانم بگویم معتقد به آزادی بیانم زمانی که این آزادی تنها برای موافق من باشد.

من تمام تلاشم را برای انتشار در امنیت آن نشریه می‌کنم و هم‌زمان تمام سعی‌ام را در نقد آن کرده و تلاش می‌کنم تا نشان دهم چرا آن نشریه اشتباه می‌کند.

ممکن است بپرسید بدین ترتیب با تعطیلی کیهان یا لثارات قدیم و شلمچه هم مخالفی؟ صد در صد.

من با تفکر پشت این رسانه‌ها مخالفم. در شرایطی که این نشریات بتوانند در فضای برابری با نشریات دیگر منتشر شوند و صحنه بازی به‌گونه‌ای نباشد که یک‌طرف حق بیان آزادانه داشته باشد و طرف دیگر به ازای انجام کار قانونی خودش بازداشت و تعطیل شود، باید از حضور نشریاتی چون کیهان و لثارات و بقیه دفاع کرد.

نکته مهم مخالفت با سانسور در همین است که ما فکر می‌کنیم حق انتشار و بیان چیزی نیست که کسی بتواند ادعای مالکیت بر آن کند و برای دیگران تصمیم بگیرد که چه چیزی برای آن‌ها مناسب یا مناسب نیست.

اضافه بر آن حتی در مواردی که اجماعی وجود دارد مبنی بر اینکه محتوایی خاص، مضر است، حذف و سانسور آن به معنی از بین بردن اندیشه پشت آن نیست بلکه تنها ما اولاً آن اندیشه را زیرزمینی می‌کنیم و چون زباله‌های خانه که با آمدن میهمان زیر تخت یا فرش پنهان می‌کنیم تنها از چشم دور نگاه می‌داریم و گاهی یادمان می‌رود که چنان چیزی وجود دارد و چنین اندیشه‌ای در فضای تاریک و بدون نور و بدون نقد و درون تاریکی رشد می‌کند و بزرگ می‌شود و تبدیل به فرقه و اعتقاد می‌شود و جایی یک‌باره بروز می‌کند و ما دچار شگفتی می‌شویم که چطور یک‌باره چنین اتفاقی افتاد. در حالیکه اگر به شکل آزاد در فضایی باز چنان اندیشه‌ای حضور پیدا می‌کرد می‌توانست در رقابتی واقعی با اندیشه‌های دیگر محک بخورد.

ضمن اینکه ممنوع کردن هر چیزی به آن جنبه‌ای از اهمیت و درست بودن و مقدس بودن می‌دهد و شاید ذات ماجراجو و کنجکاو ما را بیشتر برای دنبال کردنش تحریک کند.

یکی دیگر از استدلال‌های طرفداران سانسوری عنوان می‌شود این است که همه جای دنیا در سطحی از سطوح چنین نظارت‌ها و ممنوعیت‌هایی وجود دارد.

در این مورد دو نکته مهم وجود دارد یکی اینکه وقتی می‌گوییم سطحی از نظارت‌ها آیا آن سطح را با سطح موجود خودمان یکی می‌دانیم ؟ و دوم اینکه برفرض – اشتباه – وجود چنین محدودیت‌هایی در سراسر جهان آیا این به معنی درست بودن این رفتار است؟

برای کسی که به آزادی بیان و عدم سانسور ساختارمند باور دارد جواب ساده است؛ اگر کل دنیا هم این کار را می‌کنند کار اشتباهی است.

اگر اعدام بد است، مهم نیست که در ایران، چین ایالات‌متحده یا آفریقا انجام می‌شود. و مهم نیست که مجرمی که این حکم را گرفته چه کرده است.

اگر شنود از حریم شخصی بد است هم برای جمهوری اسلامی بد است و هم برای اسراییل و هم برای ایلات متحده.

اگر انتشار تصاویری از حریم شخصی افراد را اشتباه می‌دانیم، همان‌قدر انتشار تصاویری از موافقان ما بد است که انتشار تصویر مخالفانمان.

تمام حرف‌های بالا شاید به نظر بدیهی باشد.

اما در دنیای امروز، ریشه‌های هواداری از سانسور درون ذهنیت‌های مختلف، فوق‌العاده قوی است و گاهی کسانی که در دفاع از آزادی بیان سنگ تمام می‌گذارند، هم‌زمان از فعال‌ترین افراد برای محدود کردن آزادی بیان و مدافع اعمال نوعی از سانسور هستند.

این موضوعی است که هم‌زمان داخل ایران و جهان پیشرفته یا در زمینه آزادی بیان دیده می‌شود و این روزها خطرش فوق‌العاده جدی است.

فرض آزموده شده‌ای است که در دنیای سیاست و اعتقادات، هندسه جهان، هندسه مسطح و آشنای ما نیست. این جهان بر اساس هندسه‌ای کروی بناشده است که در آن دورترین نقاط از هم دیگر، بر هم منطبق می‌شوند.

جریان‌هایی که در سال‌های گذشته خود را قربانی سانسور، بی‌عدالتی، تبعیض دیده‌اند در مبارزه‌ای شجاعانه و قابل‌تقدیر در حال تلاش برای بازپس‌گیری حقوق تبعیض شده خود هستند و هم‌زمان به صدای بلند نقص‌ها و ضعف‌های ما را یادآور می‌شوند.

اما در این جمع گروهی چنان تندروی پیشه می‌کنند که ازنظر رفتاری همان اقدام‌هایی که خود در اعتراض به آن‌ها سر به شورش برآورده بودند را مرتکب می‌شوند.

اگر زمانی انتشار ادبیاتی که جامعه محافظه‌کار آن را بی‌بندوبار، فساد انگیز یا نامناسب، می‌دانست از سوی قدرت حاکم در جامعه منع می‌شد، نوشته‌ها از کتابخانه‌ها جمع‌آوری می‌شد و فهرست سیاه آثار تهیه می‌شدند، حالا برخی از تندروهای مدرن دست به سانسور یا حذف کتاب‌ها و نوشته‌ها و آثار هنری قدیم که با مبانی فکری امروز آن‌ها سازگاری ندارد می‌زنند.

اگر در نوشته‌ای قدیمی نشانی از تبعیض جنسیتی یا نژادی ببینند به‌جای آنکه به‌نقد آن روی بیاورند دست به تحریم و تعطیلی آن می‌زنند و ناشران را وادار می‌کنند تا برخی از کتاب‌های خود را یا از چرخه نشر بیرون آورند یا آن‌ها را با سانسور منتشر کنند.

از یک‌سو در آمریکای امروز معلمی به دلیل آموزش تاریخ هنر قرون‌وسطی به دانش آموزان که در آن تصویری از مجسمه داوود میکل‌آنژ نشان داده‌شده بود، به بهانه نشان دادن آثار پورنو گرافی اخراج می‌شود، از سوی دیگر خانواده‌ای در ایالت یوتا، بر اساس قانونی که محافظه‌کاران برای محدود کردن آثار اجرایی کرده بودند با اشاره به محتوای خشن و جنسیت زده انجیل، موفق می‌شود دستور جمع‌آوری آن از کتابخانه‌های مدارس را به دست آورد.

از سویی کلیسا هنوز که هنوز است فهرست (این بار توصیه‌شده‌ای ) از کتاب‌های ممنوعه دارد و گاه حتی داستانی فانتزی مانند هری پاتر یا ارباب حلقه‌ها را کتاب‌هایی نامناسب برای مؤمنان می‌خواند و از سوی دیگر برای مثال برخی از مراجع و شخصیت‌های ادبیات کودکان در ایران به این بهانه که در این داستان‌ها جنگ و نبرد ارزش شناخته‌شده است، خواندن این آثار را برای کودکان منع می‌کنند.

همین داستان دردناک است که تخت فشار دو سوی جریان‌های فکری که در عمل و در اقدام روششان باهم هماهنگی دارند، فرهنگ بشری آسیب می‌بیند.

بله در فرهنگ و میراث بشری ما نقاط تاریکی وجود دارد، ما برده‌داری داشته‌ایم، ما سوزاندان زنان به اتهام جادوگری را داشته‌ایم، سنگسار و اعدام و مثله کردن و بر صلیب کشیدن و بر نیزه زدن و استفاده از بمب اتم و هولوکاست و استفاده از انسان‌های فقیر به‌عنوان حیوانات آزمایشگاهی را داشته‌ایم.

ما نویسنده‌های درخشانی داریم که آثارشان بخشی از هویت فرهنگی نژاد بشر است اما در رفتار شخصی خود چنان بر اساس معیارهای امروز ما بی‌اخلاق بودند که تصورش هم لرزه بر اندام انسان امروز می‌اندازد.

زرتشت، پیامبر راستی با دو خواهر خود ازدواج‌کرده بود، نیچه شخصیتی ضد زن داشت و رفتار افرادی مانند فروید اکنون مورد پرسش جدی است.

نوشته‌های مارکی دو ساد چه در زمان خود و چه امروز فراتر از مناقشه برانگیز است و اگر به دید امروزی بخواهیم تاریخ را ببینیم کتابی مانند هزار و یک‌شب با هزار و یک مشکل اخلاقی – بر اساس اصول امروز – مواجه می‌شود.

ما امروز می‌توانیم به‌راحتی و بدون اینکه درکی از تاریخ و اسطوره شخصیتی مانند حاجی‌فیروز داشته باشیم به‌واسطه ظاهر او را متهم به نمادی از سیاه چهره نمایی کنیم و خواستار حذفش شویم.

همین نبرد دوسویه است که شاید باعث شود سلمان رشدی در نخستین سخنرانی‌اش پس‌ازاینکه یک چشمش را به دست محافظه‌کاران مذهبی از دست داد به‌جای اینکه نسبت به تهدید تندروی مذهبی سنتی هشدار دهد به روند باب شده سفیدشویی و سانسور و حذف به نام ارزش‌های مدرن اعتراض کرد. که هر دو این موارد درواقع یک کار را می‌کنند.

ما را از تبادل اندیشه – اندیشه‌ای که شاید اشتباه باشد – منع می‌کند، تاریخ و تغییر و تحول ساختار ارزش‌ها را نادیده می‌گیرد و تجربه‌های گذشته را از خاطره نسل‌های بعد پاک می‌کند و آن‌ها را در معرض تکرار خطاهای گذشته قرار می‌دهد.

باید جایی ایستاد و پای را محکم بر زمین گذاشت و خط قرمزی کشید.

سانسور، حذف و منع دسترسی به محتوای امروز و دیروز (فارغ از ارزش‌گذاری که به آن محتوا می‌شود) باید خط قرمز باشد.

به یاد داشته باشیم اگر ما می‌گوییم این محتوای خاص بر اساس ارزش‌های ما بد است و بهتر است افراد دیگر به آن دسترسی نداشته باشند، این دقیقه همان دیدگاه طرف مقابل است که آثار موردعلاقه ما را و مطابق با ارزش‌های امروز ما را متضاد با ارزش‌های دیروز خود می‌دانند – که البته هنوز برای آن جریان دارد – هر دو می‌خواهند واقعیت و حقیقت مبتنی بر باور خود را که آن را اصل و بی‌تغییر می‌دانند به دیگران تحمیل کنند. هر دو معتقدند درست می‌گویند و هر دو حذف دیگری را راه خیر می‌دانند.

ما باید در برابر هر دو بایستیم.

ما حق نداریم متن‌های کهن را سانسور کنیم. حق نداریم دست به تغییر محتوا یا حذف آن بزنیم. باید هر اثری را نقد کرد. اگر اثری را فکر می‌کنیم برای اشخاصی ممکن است گیج‌کننده یا آسیب‌رسان باشند نقدهایی بر آن بنویسیم یا برای مثال به خواننده هشدار دهیم که ما فکر می‌کنیم بهتر است این اثر را فلان رده سنی با مشورت بزرگ‌سالان بخواند. اما حق محدود کردن نداریم.

مهم نیست پشت سر فهرست ممنوعه، کلیسای کاتولیک باشد یا انجمن دوستداران کودک، جناح مذهبی محافظه‌کار یا ترقی خواهان مدرن.

ما به سانسور نه می‌گوییم چون با نفس سانسور مخالفیم نه بااینکه چه کسی سانسور می‌کند و چه چیزی را سانسور می‌کند.

و البته که این به معنی آن نیست که از هر رسانه و نشریه و مدیومی انتظار داشته باشیم که بستر خود را در اختیار همه و به یکسان قرار دهد.

این ادعا که اگر رسانه‌ای یا ناشری تصمیم گرفت اثری را منتشر کرده یا نکند به معنی سانسور نیست. من و شما می‌توانیم تلاش کنیم که در بسترهای مختلف اثرمان منتشر شود. شاید موفق شویم شاید نه. سانسور آنجایی است که من در بستری اثرم را نشر کنم و سپس آن بستر محدود شود یا دستوری آید که آن بستر حق انتشار محتوای خاصی را ندارد.

نقاط و خطوط قرمز اندکی وجود دارند که ارزش ایستادن بر پای آن را دارند و نه به سانسور بی‌قیدوشرط یکی از آن‌ها است.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.