انهدام زیردریایی تایتان در نزدیکی بقایای کشتی تایتانیک به همراه خود سؤالها و بحثهای فراوانی را ایجاد کرد. بحثهایی در زمینه علم و فناوری و مهندسی و همچنین نقش و سوگیری رسانه. این مطلب به بخشهایی از این حواشی اشاره دارد.
چه اتفاقی افتاد؟
شرکت گردشگری زیردریایی اوشنگیت در ادامه سفرهای گردشگری زیردریایی خود، روز جمعه ۱۶ ژوئن، بندر سن جان در استان نیوفاندلند در کانادا را به همراه چهار مسافر گردشگر خود ترک کرد.
همیش هاردینگ، تاجر انگلیسی، پاول هنری نرژوله، غواص، شاهزاده داوود، میلیاردر پاکستانی و فرزند نوزده سالهاش سلیمان داوود، مسافران این گشت کم نظیر بودند. دقیقاً نمیدانیم که هرکدام از این افراد چه مبلغی برای این سفر پرداخت کردهاند اما سندهای پیشین نشان میدهند که حداقل مبلغ برای چنین سفری در این شرکت ۲۵۰ هزار دلار بوده است.
یک روز بعد از آغاز سفر از سواحل کانادا بهسوی محل غرق شدن کشتی تایتانیک، همیش هاردینگ در پستی در فیسبوک نوشت که به دلیل شرایط زمستان فصل گذشته در نیوفاندلند احتمالاً این سفر تنها سفر امسال شرکت اوشن گیت برای سفر به بقایای تایتانیک باشد.
روز یکشنبه ۱۸ ژوئن کشتی در مقصد خود قرار دارد و برای آغاز سفر زیردریایی آماده میشود. ناوبری زیردریایی تایتان را که قرار است گردشگران را به تماشای بقایای معروفترین کشتی غرقشده جهان ببرد را استاکتون راش، مدیرعامل و بانی شرکت اوشن گیت بر عهده خواهد داشت.
زیردریایی تایتان قرار است ساعت ۸ صبح بهوقت جهانی سفر زیردریایی خود را آغاز کند.
تایتان زیردریایی اکتشافی سرنشین دار و یکی از معدود زیردریاییهای سرنشین داری است که میتواند تا عمق موردنظر (حدود ۳۸۰۰ متری از سطح دریا) سفر کند.
این زیردریایی با طول ۶٫۷ متر و ارتفاع ۲٫۸ متر به کمک چهار موتور برقی در آب شنا میکند. بدنه عرشه بیرونی این شناور از ترکیبی از تیتانیوم و فیبر کربن ساختهشده است و هدایت آن به کمک یک سیستم ساده الکتریکی صورت میگیرد. ناوبری این زیردریایی به کمک یک هدایتگر بازیهای رایانهای صورت میگیرد.
فضای درونی این زیردریایی تنها به حدی است که افراد میتوانند بهصورت نشسته روی کف در آن قرار گیرند و جایی برای حرکت وجود ندارد. یک شیشه کوچک در رأس این زیردریایی امکان مشاهده مستقیم را فراهم میکند که البته افراد باید بهنوبت از آن نگاه کنند و دوربینهای آن تصاویر بیرون را روی نمایشگرها میاندازند.
ذخیره اکسیژن برای ۵ نفر حرفهای (افرادی که توانایی کنترل تنفس خود و صرفهجویی در مصرف اکسیژن را دارند، حدود ۹۶ ساعت است.
ارتباطات رادیویی میان کشتی و خشکی از طریق اینترنت ماهوارهای استار لینک برقرار است. درون زیردریایی دو بخش مجزا از هم یکی برای هدایت و ناوبری و دیگری برای ارتباطات و مخابرات تعبیهشده است که مستقل از هم کار میکنند.
مدیران شرکت ادعا دارند که سیستم هشداری بر روی زیردریایی نصب است که در صورت آسیب رسیدن به بدنه بیرونی و ایجاد اختلال در آن، موضوع را با کمک امواج صوتی رصد کرده و به اطلاع سرنشینان میرساند.
«این مثل این است که سفینهای را با موتور دارای خطای طراحی و نقص به فضا پرتاب کنیم و بگوییم ما سیستم هشداری داریم که اگر موتور آتش گرفت به سرنشینان خبر میدهد. اتفاقی که حتی اگر عمل کند سودی برای سرنشینان نخواهد داشت.» این را جیمز کامرون کاوشگر اعماق دریا، کارگردان و مهندس سازههای کاوش زیردریایی و یکی از دو انسانی که تاکنون به عمیقترین نقطه بستر اقیانوسی یعنی تراشه ماریانا سفر کرده است، در گفتگو با سی ان ان میگوید
بدنه این زیردریایی از ترکیبی از فیبر کربنی و فلز تیتانیوم ساختهشده است. شرکت سازنده ادعا دارد که فیبر کربن استفادهشده در این زیردریایی برای سفینههای فضایی نیز مورداستفاده قرار میگیرد و آن را بهعنوان نقطه قوتى برای زیردریایی خود ارزیابی میکند اما کارشناسان جامعه کاوشهای زیردریایی همین را نقطهضعف بحرانزای زیردریایی میدانند. زیردریایی که برخلاف سایر شناورهای سرنشین دار زیرآبی تائید امن بودن استاندارد را نیز دریافت نکرده است.
ساعت ۱۲ بهوقت جهانی روز یکشنبه ۱۸ ژوئن: پس از چهار ساعت تأخیر، زیردریایی سفر خود به ژرفای اقیانوس را آغاز میکند. قرار است این شیرجه دو ساعت به طول انجامد.
ساعت ۱۳:۴۵ ارتباط رادیویی زیردریایی با کشتی قطع میشود. همزمان شبکه محرمانه شنود زیر اقیانوسی ایالاتمتحده که برای ردیابی تحرکات زیرآبی در اطراف قاره آمریکا طراحیشده است، سیگنال قدرتمندی که متناسب با انفجار است ثبت میکند. گارد ساحلی و نیروهای نجات از انتشار خبر شنیده شدن این صدا، به بهانه اینکه تائید دیگری مبنی بر مرتبط بودن آن با زیردریایی ندارند، جلوگیری میکنند و تنها پس از پایان جستجو است که خبر آن را منتشر میکنند.
دوشنبه ۱۹ ژوئن: گارد ساحلی آمریکا و کانادا عملیات جستجوی گسترده خود برای پیدا کردن و نجات این زیردریایی آغاز میکنند. این نخستین بار در تاریخ اکتشافات سرنشین دار زیردریایی است که چنین زیردریایی دچار چنین حادثهای میشود. با اعلام خبر محدود بودن ذخیره اکسیژن و تلاش برای نجات این خبر به صدر رویدادهای خبری جهان میآید.
همان روز افرادی که درون جامعه کاوشگران اعماق آب با توجه به شناختی که از ساختار زیردریایی دارند و همینطور شنیدن خبر محرمانه شنیده شدن صدای انفجار، به این نتیجه میرسند که زیردریایی منفجرشده و قطعات آن در فاصله چند ده متری لاشه تایتانیک قرار دارد. این گروه به دلیل اینکه جایگاه رسمی ندارند از اطلاعرسانی عمومی خودداری میکنند اما به عدم اطلاعرسانی گروه جستجو و ایجاد امید واهی برای بازماندگان انتقاد میکنند.
سهشنبه خانواده شازده داوود، میلیونر پاکستانی تائید کردند که او به همراه پسر ۱۹ سالهاش از مسافران زیردریای بوده است.
چهارشنبه هواپیمای P-3 Orion کانادا صداهایی را از زیر سطح آب دریافت کرد که بافاصله زمانی نیمساعته تکرار میشد. با شنیده شدن این امواج تمرکز نیروهای جستجو بر اطراف منشأ صداها جلب شد و بلافاصله خبر دریافت این امواج منتشر و موجی از امید بیپایه را بهخصوص برای خانوادهها ایجاد کرد.
گارد ساحلی و مأموریت نجات در حالی خبر شنیده شدن این صداها را منتشر کرد که هنوز از انتشار خبر شنیده شدن صدای انفجار اول خودداری میکرد و در خبر انتشار خود به این موضوع اشاره نکرد که صداهای مشابه صدای شنیدهشده از سوی هواپیمای کانادایی بهطور طبیعی از بستر اقیانوس به گوش میرسند و حتی در مواردی مربوط به شکسته شدن بخشهایی از بقایای تایتانیک است.
عصر چهارشنبه زیردریایی رباتیکی باقابلیت شیرجه به عمق مورد نظر به محل عملیات نزدیک میشود.
پنجشنبه صبح ذخیره پیشبینیشده اکسیژن زیردریایی به پایان رسیده است. ساعت ۱۸ بهوقت جهانی سرانجام گارد ساحلی اعلام میکند توانسته است بقایای زیردریایی را در نزدیکی بقایای تایتانیک پیدا کند.
یک ساعت بعد گارد ساحلی اعلام میکند این بقایا نشان از انفجار و رُمبیدن بدنه زیردریایی تحتفشار داشته است.
چه اتفاقی افتاده است؟
تحقیقات بینالمللی گستردهای در زمینه بررسی دلایل وقوع این حادثه آغازشده است و طبیعتاً پس از به نتیجه رسیدن آنها میتوان با دقت بیشتری درباره دلیل اصلی حادثه اظهارنظر کرد اما بر اساس آنچه تا امروز میدانیم و هشدارهایی که پیشتر از سوی کارشناسان به اوشن گیت و مدیر آن دادهشده بود و همچنین نظر مسانی که تجربه ساخت و غواصی در زیردریاییهای اکتشافی آبهای عمیق را دارند میتوانیم دلیل اصلی حادثه را با تقریب خوبی حدس بزنیم.
زمانی که شما قصد سفر به ژرفای عمیق آب و برای مثال جایی که بقایای تایتانیک آرامگرفته است را دارید، با جهان متفاوتی نسبت به سطح یا آب های کمعمق یا میان عمق سروکار دارید. در عمق نزدیک به چهار هزار متری بستر اقیانوس، جایی که تایتانیک دو نیم شده در آن آرامگرفته است، فشار وارد بر ابزار و شما معادل این است که روی سطح زمین بایستید و ۳۵ فیل را بر دوش خود قرار دهید.
چنین فشار خردکنندهای از بیرون به هر سازهای که در آن عمق قرار داشته باشد وارد میشود. از سوی دیگر شما درون زیردریایی برای اینکه بتوانید زنده بمانید، باید فشار را معادل فشار سطح تنظیم کنید. بنابراین شما باید محفظهای طراحی کنید که درون آن فشار اندکی دارد و از بیرون فشاری خردکننده به آن وارد میشود.
این دقیقاً مخالف آن چیزی است که در سفرهای فضایی تجربه میکنید. شما زمانی که به فراسوی جو زمین میروید و برای مثال درون ایستگاه بینالمللی فضایی قرار میگیرید، به دلیل رقیق (و تقریباً فقدان) فشار جوی، هیچ فشاری از بیرون به بدنه سفینه شما وارد نمیشود. اما شما برای زنده ماندن نیاز به فشار داخلی معادل فشار در سطح زمین دارید. بنابراین درون سفینه شما فشار یک اتمسفر دارد و بیرون فشار صفر است.
همانطور که از فیزیک مقدماتی به یاد دارید فشار به دنبال ایجاد تعادل است. در فضا درون سفینه از درون به بدنه فشار میآورد تا خود را با فشار بیرون که صفر است برابر کند. بدنه سفینه شما باید در برابر این فشار از درون به بیرون مقاومت کند. چنانچه بدنه سفینه شما دچار آسیب شود و نتواند این فشار را تاب بیاورد در این صورت سفینه شما از درون به سمت بیرون (از جایی که فشار بیشتر است به سمت جایی که فشار کمتر است) منهدم میشود.
در زیر دریا اما داستان برعکس است.
این بار فشار خردکننده بیرونی میخواهد با فشار اندک درون به تعادل برسد. بنابراین نیرویی از بیرون بدنه به آن وارد میشود. اگر نقصی در پوسته و بدنه وسیله شما ایجاد شود، در این صورت این بار انهدام بدنه از بیرون به سمت درون (فشار بیشتر به سمت فشار کمتر) خواهد بود که برای همین هم از اصطلاح انفجار به سمت درون یا رمبش یا Implosion استفاده میشود.
برای اینکه زیردریایی سرنشین دار اعماق دریا بتواند چنین فشاری را تحمل کند معمولاً محفظه داخلی را به شکل کروی و از جنس برخی از فلزات و بهصورت یکپارچه میسازند. موادی مانند استیل و برای عمق بیشتر تیتانیوم استفاده میشود.
زمانی که زیردریایی به چنین عمقی سفر میکند، تحتفشار بیرونی بدنه آن تحتفشار قرار میگیرد و فلز بدنه منقبض میشود. اما وقتی زیردریایی به سطح میآید و فشار بیرونی برداشته میشود، فلز هم به حالت طبیعی خود برمیگردد. به این رفتار فلزات نفس کشیدن تحتفشار گفته میشود.
{{این توضیح در تاریخ ۳ جولای اضافه شده است}}
منظور از نفس کشیدن و ضریب تنفس که در گفتار برخی از مهندسان طراحی زیر دریایی مورد استفاده قرار می گیرد و در اینجا به همان شکل نقل شده است، میزان توان فلز برای فشرده و باز شدن تحت فشار وپس از خروج از فشار است. به عبارتی اینکه فلز زمانی که تحت فشار قرار می گیرد و بعد از آن که از آن خارج می شود تا چه حد می تواند انعطاف نشان دهد و خاصیت کشسانی- Elasticity- داشته باشد.
زیردریایی تایتان، برای بدنه خود از ترکیبی از تیتانیوم و فیبر کربنی استفاده کرده بود و همین هم یکی از دلایل اصلی فاجعه شمرده میشود.
فیبر کربن ماده مستحکم و مقاوم و سبکی است که برای برخی از ابزارهایی مانند هواپیماها و سفاین فضایی استفاده میشود. اما همانطور که گفته شد شرایط زیردریا با بالای جو بسیار متفاوت است.
ضریب تنفس فیبر کربن بسیار پایینتر از تیتانیوم است. بهعبارتدیگر این ماده سختتر است و تحتفشار انقباض و انبساط کمتری دارد.
ترکیب این دو ماده باهم در اصل به این معنی است که بدنه بیرونی این زیردریایی از دو ماده که هر یک دارای ضریب تغییر متفاوتی تحتفشار هستند استفاده میکنند.
چنین ساختاری باعث میشود هر بار که زیردریایی به زیرآب رفته و به سطح برگردد، تنش بیشتری بین این دولایه ایجادشده و کمکم یکپارچگی و درنتیجه مقاومت آن در مقابل تحمل فشار مشابه در دفعات بعد کاهش مییابد.
به نظر میرسد آنچه باعث فاجعه تایتان شده است هم همین باشد. پس از چندین سفر و بدون مرور دقیق سلامت بدنه و استفاده از استانداردهایی که برای چنین سازههایی وجود دارد، ضریب تحمل بدنه زیردریایی به حد شکنندگی نزدیک شده است و سرانجام در سفر آخر تحمل خود را ازدستداده و با از دست دادن یکپارچگی دچار شکاف شده و بلافاصله (در کسری از ثانیه که حتی مغز توان درک آن را ندارد) تحتفشار بیرونی خردشده و به درون فروریخته است.
اتفاقی که با رعایت استانداردها و بررسیهای بیشتر میشد از وقوع آن جلوگیری کرد.
روند اطلاعرسانی و جستجو
درباره این حادثه نقدهای جدی به بخشهای مختلف درگیر در آن وارد شده است. نخستین و جدیترین نقد به اوشن گیت و مدیر این شرکت است که علیرغم تذکرات و هشدارهای مداوم پیشین به استفاده از این زیردریایی اصرار داشت و حتی حاضر به رعایت و گذراندن استانداردهای مرسوم در این حوزه نبود.
همچنین این شرکت ازنظر دیگری نیز در معرض نقد قرار دارد. اینکه هیچ برنامه یا طرحی برای عملیات نجات احتمالی آن پیشبینینشده بود.
برفرض اینکه این زیردریایی منفجر نمیشد و تنها ارتباط و ابزارهای برقیاش ازکارافتاده بود و در بستر اقیانوس بهگلنشسته بود و برای مثال در روز دوم محل آن شناسایی و حتی ارتباط رادیویی برقرار میشد، چگونه قرار بود آن را نجات داده و به سطح بیاورند.
اولین زیردریایی رباتیکی که توان شیرجه به این عمق را داشت سه روز بعد از حادثه به محل رسیده است و حتی در صورت عدم انهدام این زیردریایی و شناسایی آن تنها امکان رصد آن وجود داشت.
وقتی شرکتی که هدفش ارائه خدمات تفریحی است و هزینه کلانی (حداقل ۲۵۰ هزار دلار) برای هر نفر دریافت میکند، باید ضریب اطمینان بالاتری نسبت به کاوشگرهای غیر تفریحی و اکتشافی داشته باشد که افراد با دانستن ریسک و بررسی آن اقدام به کاوش میکنند.
علاوه بر ضرورت بررسیهای دقیق و اطمینان حداکثری از امنیت هر سفر، در اختیار داشتن حداقل تجهیزات مانند سیستم مستقل ارتباطی، زیردریایی رباتیک برای عملیات نجات احتمالی و موارد مشابه دیگر، حداقل انتظارهایی است که از چنین ساختاری میرود.
نقد جدی دیگر نیز به بخش عملیات جستجو و نجات وارد است. نهاد هماهنگکننده جستجو درحالیکه از ساعات اول در جریان شنیده شدن صدای انفجار مرتبط با زیردریایی بود به دلایل مختلف تصمیم به عدم انتشار آن گرفت و بهجای آماده کردن ذهن بازماندگان برای حادثهای که از روز اول احتمال وقوع آن قریب بهیقین بود، بهطور دائم امیدها را افزایش داد و چنان از ذخیره اکسیژن بهعنوان زمان طلایی صحبت کرد که گویی اگر مثلاً دو ساعت قبل از به پایان رسیدن اکسیژن زیردریایی پیدا شود امکان نجات آن وجود دارد. همینطور زمانی که صداهایی را هواپیمای کانادایی از اعماق اقیانوس شنید که الگوی مشابه آن پیشتر بارها شنیدهشده و هیچ ارتباط الزاماً معنیداری با زیردریایی نداشت، آن را اعلام و بر اهمیت آن تأکید کرد، درحالیکه خبر شنیده شدن سیگنال مهم اولیه را (شاید به دلیل اینکه شبکه محرمانه رصد زیردریایی آن را شنیده بود) منتشر نکرد. این شرایط بهخصوص برای بازماندگان و وابستگان مسافران تجربه دردناکی بوده است که در هولناکترین لحظههای زندگی خود بهطور دائم موجی از امید و نامیدی را تجربه میکردند.
درسهای این رویداد برای گردشگری مناطق پرخطر
این حادثه درسهای فوقالعاده مهمی برای صنعت رو به گسترش گردشگری مناطق خاص ازجمله گردشگری فضایی و گردشگری زیردریایی همچنین گردشگری نواحی ویژه زمین مانند غارگردی یا سفر توریستی به قلههای مرتفع جهان دارد.
اگرچه چنین تجربههایی بازارهای تازه و پرسودی دارند اما بدون در نظر گرفتن خطرات و تلاش برای کاهش حداکثری آن میتواند به فاجعه منجر شود.
در سالهای اخیر بارها داستانهایی درباره قصد شرکتهایی برای انجام سفر توریستی به فضا (زیر مداری یا مداری) و حتی سفر به مریخ را شنیدهایم. سفرهایی که گاهی پرخطر بودن آن بهعنوان جاذبهای ویژه تبلیغ میشود.
چندی پیش یکی از برنامههای سفر به مریخ صحبت از اعزام پرخطر فضانورد داوطلبی برای سفر سخت به مریخ کرده بود سفری که مدیران آن شرکت آن را سفری اسپارتی مینامیدند که اشاره به شرایط دشوار و پرخطر چنین سفری داشت.
اسپیس ایکس، ویرجین گالاکتیک و بلو اوریجن خدمات تجاری فضایی خود را آغاز کردهاند و انتظار میرود چنین سفرهای پرخطری بیشتر و بیشتر شود.
روی زمین همسفرهای اعماق آب و همینطور سفرهای افراد غیرحرفهای به مناطق بکر رشد وسیعی داشته است.
از برگزاری تورهای کوهنوردی که افرادی بدون هیچ سابقه و آمادگی را به اورست میبرند و گاه با صف طولانی و ترافیکی کشنده در راه قله مواجه میشوند و تاکنون بارها افرادی جان خود را ازدستدادهاند تا سفرهای تفریحی رایجتر به اعماق جنگلهای انبوه و مشابه آن.
واقعیت این است که بهانه ماجراجویانه بودن چنین سفری مسئولیت برگزارکنندگان را سلب نمیکند. چه زمانی که شما توری رصدی به مقصد کویر ترتیب میدهید، چه زمانی که سقوط آزادی را برای مردم تدارک میبینید یا وقتی کسی را به سفری در کوهستان میبرید یا او را به مقصد تماشای اعماق دریا راهی ژرفای خردکننده اقیانوس کرده یا به فراسوی مدار میبرید، باید بیش و پیش از هر چیز به فکر امنیت و سلامت مسافران خود باشند.
نگاه غیراخلاقی استارت آپ ها با شعار معروف «تظاهر کنید تا به واقعیت برسد» در زمینهای که باجان مردم سروکار دارد سازگاری ندارد.
این اتفاق همینطور ضرورت وجود نهاد نظارتی بالادستی برای بخش گردشگری پرخطر و نظارت ویژه بر آن را یادآور میکند. این مساله فقط در مساله مهم و اساسی حفظ امنیت چنین سفرهایی نیست که اهمیت دارد. از منظر اقتصادی نیز در صورت عدم وجود چنین نظارتهایی، وقتی بحرانی – مانند زیردریایی تایتان – اتفاق میافتد کشورها ناچار بهصرف هزینههای بالا برای عملیات نجات میشوند که معمولاً هزینهاش از مالیاتدهندگان تأمین میشود و همین ممکن است جرقه برخی از اختلافات طبقاتی را شعلهور کند.
غرق دو شناور، رسانه و جایگاه خبری
داستان غرق این شناور گردشگری و عملیات نجات آن و همینطور توجه رسانهای به آن همزمان شد با غرق شدن کشتی از پناهجویان در آبهای یونان.
مطابق الگوی رایج خبرهای پرمخاطب که ابتدا موجی از توجه و بازنشر را به همراه آورده و سپس عدهای روایت مخالف و نقد آن را منتشر میکنند و اصلاً توجه به آن خبر اول را بزرگنمایی رسانهای مینامند، کمتر از ۲۴ ساعت بعد از خبر گمشدن این شناور و بازتاب وسیع آن، موجی از نقدها به توجه رسانهای به آن آغاز شد. موجهای ابتدایی با توجه به ثروتمند بودن این افراد، آن را بیاهمیت خواندن و حتی در مواردی در توییتر و سایر رسانههای اجتماعی با برخی از بیاخلاقیها طلب مرگ آنها را کردند یا از اینکه مالیات مردم عادی صرف نجات آنها میشود انتقاد کردند.
انتشار تصاویر و خبرهای مربوط به غرق شدن کشتی پناهجویان باعث شد تا موجی از این انتقادها به تبعیض در اطلاعرسانی، عملیات نجات و نحوه پوشش آن در این دو رویداد متفاوت متمرکز شود. انتشار تصاویری در کنار هم از این دو شناور، و طرح این سؤال که چرا اینهمه تلاش برای نجات یکی به کار میرود و رسانهها توجهی به دیگری ندارند بهسرعت تبدیل به این شد که یکبار دیگر شاهد این هستیم که جانهای مردان سفیدپوست ثروتمند از جانهای هزاران مهاجر بیبضاعت ارزش بیشتری دارد.
اما آیا این واقعیت است؟
آیا رسانه طرفدار مردان سفید ثروتمند است؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا نیاز داریم به این سؤال جواب بدهیم که رسانه چیست؟
ما موجودیت یکسانی به نام رسانه نداریم که ساختار و الگویی یکپارچه داشته باشد. هر رسانه و هر بستر اطلاعرسانی برای خود روش، الگو و سیاستی دارد که الزاماً با دیگری تطابق ندارد.
رسانههایی که به اصول خبری سنتی اعتقاددارند، باوجود اشتراک نظر در اصول اولیه پوشش خبری مانند اهمیت خبر، راستی آزمایی و گزارش دقیق بازهم در انتخاب سوژه و نحوه پرداخت به آن با یکدیگر تفاوت دارند.
نیویورکتایمز، واشنگتنپست، والاستریت ژورنال، لوموند، گاردین و امثال آن همگی بر آن اصول اولیه محدود توافق دارند اما پوشش یک داستان – یا عدم پوشش یک داستان – در میان آنها تفاوت دارد.
همانطور که پوشش شرق با هممیهن و اعتماد و هر سه آنها با کیهان و وطن امروز و همه آنها با هفت صبح متفاوت است و البته که همه در زیر چتر رسانه قرار میگیرند.
بیبیسی، سی ان ان، فاکس نیوز، اسکای نیوز، الجزیره، العربیه، آر تی، سی سی تی وی، شبکه خبر، فرانس ۲۴ و دویچه وله و ایران اینترنشال، همگی رسانههای خبری بصری هستند اما پوشش هر داستان در آنها زمین تا آسمان باهم متفاوت است.
البته که ما در زمانی زندگی میکنیم که تنها بازیگران عرصه رسانهای نهادهای رسمی و دارای ساختار بزرگ و ادیتوریال مشخص نیستند. امروز هر کسی با دسترسی به اینترنت میتواند به منبع خبری و بازنشر خبر تبدیل شود. همانطور که در ماههای اخیر برخی ازنظر سنجیها نشان میداد یکی از پر مراجعه ترین نهادهای رسانهای پوششدهنده اخبار ایران که هم مورد اعتماد بسیاری از مردم (حتی بیش از برخی از شبکههای رسمی بزرگ) بود کانال تلگرامی وحید آنلاین است که به بازنشر خبرهای رسانههای مختلف با اعمال درجهای از اعتبار سنجی میپردازد. اگرچه وحید آنلاین تولیدکننده خبر نیست و گردآورنده آنها است اما در عصر ما انبوهی از وبسایتها و حسابهای شخصی نقش اساسی در انتشار اولیه خبر را دارند و همگی زیرمجموعه رسانه به شمار میروند.
از سوی دیگر همینکه تصاویر و اخبار دقیق مربوط به این کشتی منتشرشده و در اختیار مردم قرار دارد – که بر اساس آن، آنها میتوانند به بیتوجهی رسانه به مساله کشتی پناهجویان اشاره کنند – حاصل کار رسانه است.
در غیاب پوشش خبری گسترده از سوی رسانههای اصلی از فاجعه غرق شدن کشتی پناهجویان چطور این خبر به دست من و شما که مخاطبانی پراکنده در سراسر جهان هستند، رسیده که بر اساس آن از عدم توجه رسانه به آن داستان انتقاد میکنیم.
گستره اشاره به این داستان – حتی در مقام نقد داستان غرق شدن زیردریایی – و جزییات فراوان آن نشان میدهد که اتفاقاً رسانه – در معنای عام آن – کارش را انجام داده است و پیام را به دست من و شما رسانده است. شاید سوالی که در هنگام این نقد – از دید عدم توجه رسانه به اصل داستان – بتوان پرسید این است که من و شما مخاطب اگر این حادثه همزمان با غرق شدن زیردریایی نبود، آیا به همان اندازه به داستان این کشتی توجه میکردیم؟
درباره پوشش رسانهای به این دو رویداد نقدهایی وجود دارد اما قبل از پرداختن به آن باید به یک تفاوت مهم میان این دو رویداد نیز اشاره کرد.
در اینکه پوشش برخی از رسانهها در مواجهه با غرق شدن زیردریایی غلوآمیز بود – مانند اضافه کردن شمارشگر معکوس زمان باقیمانده اکسیژن یا پوششی احساسی – شکی نیست. اما این موضوع اصل اهمیت خبر را زیر سؤال نمیبرد.
این رویدادی استثنایی بود. برای نخستین بار در تاریخ معاصر کاوشهای سرنشین دار زیرآبی غیرنظامی ما شاهد چنین رویدادی بودیم که ارتباط زیردریایی قطع و این وسیله گم میشود. از سوی دیگر به دلیل اینکه این اتفاق در حین سفری توریستی رخداده بود، حتی با توجه به اینکه هزینه بلیت چنین سفری چنان سرسامآور است که برای بسیاری از مردم غیرقابل دسترسی است، اما ذات آن بهگونهای است که رویدادی در اختیار همه است. برخلاف کاوشهای اکتشافی که افراد متخصص و تعلیمدیده، با آگاهی از خطرهای موجود و آمادگی برای مقابله با آن در آن مشارکت دارند، در اینچنین سفری هر کسی، ازجمله من و شما ( بهشرط تمکن مالی) میتوانیم حضورداشته باشیم. بهعبارتدیگر رویداد اتفاق افتاده فراتر از دایره امکانات بالقوه برای افراد عادی نیست.
در ژانر وحشت سینما نظری وجود دارد که فیلم یا داستانی ترسناکتر نیست که تعلیق بیشتر یا صحنههای دلآزار بیشتری داشته باشد، بلکه داستانی هراس بیشتری برای مخاطب ایجاد میکند که به او القا کند این اتفاق میتواند برای او هم رخ دهد. اگر قربانی یا قهرمان چنین داستانی، برای مثال جادوگری تعلیمدیده باشد شاید اتفاقاتی که برای او میافتد چندان شما را نگران نکند، اما اگر بلاها بر سر شهروندی عادی که صبح از خواب بلند شده و دنبال زندگیاش رخ دهد، شما امکان هم ذات پنداری بیشتری با او دارید.
از سوی دیگر گره خوردن داستان به یکی از افسانههای دریایی معروف و گیرای تاریخ یعنی غرق کشتی تایتانیک که برای خود در طول زمان خردهفرهنگی وسیع ایجاد کرده است و با شایعات و افسانههای متعدد و بازنماییهای سینمایی و تلویزیونی و مکتوب، به یکی از موردتوجهترین تراژدیها بدل شده است، بر جذابیت آن برای مخاطب و درنتیجه توجیهی بر پوشش بیشتر آن میافزاید.
این خبر ازنظر نادر بودن، توجه مخاطب، کمنظیر بودن عملیات جستجو و روند سریعی و درعینحال زمان محدودی که برای عملیات نجات وجود داشت مهم بود. فراتر از آن این یکی از مهمترین اتفاقات و حوادثی بود که احتمالاً بر آینده کاوشهای زیردریایی و در مقیاس وسیعتر بر سفرهای گردشگری مناطق پرخطر اثر خواهد گذاشت.
در سوی دیگر فاجعه انسانی کشتی پناهجویان در آبهای یونان – که البته برخلاف ادعای برخی از منتقدان پوشش وسیعی هم داشت – داستان دردآور اما از جنسی متفاوت است.
این کشتی گم نشده بود. در آبهای یونان از پیش از حادثه تحت رصد و تماس با گارد ساحلی بود. هنگام بروز مشکل شناورهایی برای فرستادن غذا و آب به آن اعزام شد و اگر نیروی دریایی یونان به هر دلیلی چنان بیتدبیر عملنکرده بود امکان نجات وجود داشت.
خود رویداد یکی از نشانههای بحرانی بزرگتر ( پناهجویان) است و متأسفانه اتفاقی نادر نبوده است و این مسیر و مسیرهای مشابه بارها از سوی سوداگرانی که از آرزو و اضطراب مهاجران استفاده میکنند مورداستفاده قرارگرفته بود.
دلیل فاجعه در این مورد عدم عملکرد کشوری بود که کشتی در آبهای آن دچار بحران شده بود و به هر دلیلی اقدام نجات را آنقدر به تأخیر انداخت تا کشتی دچار حادثه شد. بلافاصله بعدازآن نیروهای امداد اعزام شدند و البته که جانهای بسیاری دراینبین از بین رفتند.
در این داستان بخش تراژدی انسانی و عملکرد ضعیف و غیرمسئولانه یونان است که در کانون قرار دارد.
اما وقتی این دو داستان متفاوت تنها به دلیل تشابه ظاهری (شناوری آسیبدیده در دریا) در مقام مقایسه قرار میگیرند، چنان بهطور بالقوه عدم تعادل اخلاقی را در نگاه اول بازنمایی میکنند که ایستادن در برابر آن غیرممکن میرسد.
یکی از طعنهآمیزترین این نقدها را باراک اوباما رئیسجمهور اسبق ایالاتمتحده در گفتگویی رسانهای بیان کرد او در این گفتگو گفت: «اینکه خبر غرق شدن یک زیردریایی افراد ثروتمند بیشتر از گروهی پناهجویان پوشش رسانهای میگیرد خود گویای وضعیت موجود است.»
گوینده با گفتن این سخن، خود را در موقعیت اخلاقی بالاتر قرار داده و بهنقد رسانه و مردم (که مخاطب آن رسانهها هستند) پرداخته و همچنین سیاست تعمیق شکاف و دیگری سازی بر اساس طبقه اقتصادی را تائید میکند.
بااینحال نقدی اگر به رسانه باشد اتفاقاً اینجا است که پرسشگر از رئیسجمهور نمیپرسد ریشه بحران پناهجویان کجا است؟
آیا باراک اوباما بهعنوان رئیسجمهور اسبق با سیاستهایش در منطقه خاورمیانه، پاکستان و افغانستان و همینطور سیاستهای دولت فعلی در ترک افغانستان و سیاستهای منطقهای این کشور، نقشی در ایجاد اولیه این بحران نداشتند؟ یکی از دلایل پناهجویی درعینحال فراتر از تنشهای محلی، باعث ترک خانه و دیار میشود، بحران تغییرات اقلیم است که کشورهای صنعتی و ازجمله ایالاتمتحده از مسئولان اصلی در وقوع آن است. آیا این موضوع اخلاقی است که در نقش کسی که کشوری که تحت مدیریت وی بوده در ایجاد بحران نقش داشته است، تفاوت پوشش به دو خبر متفاوت را بحران اخلاقی بنامد؟
برخی از چهرههای عمومی بریتانیا نیز نسبت به این پوشش متفاوت انتقاد کردند. نکته جالب اینکه این کشور و مقامهای آن در حال حاضر به دنبال تبعید مهاجران غیرقانونی واردشده به این کشور به منطقهای در آفریقا هستند.
البته این موارد مربوط به سیاستمداران و اقدامات آنها است. اما شاید سوالی که اعتبار عملی نقدها را بیشتر بیان میکند این است که درحالیکه موجی از اعتراضهای وسیع نسبت به کمتوجهی به پوشش غرق شدن قایق مهاجران جهان مجازی را برداشته بود و افراد سعی میکردند گاهی با تکرار آن موضع اخلاقی خود، و احتمالاً اینکه از جریان اصلی اخبار مصون هستند، را به رخ بکشند، شاهد چند تجمع در مقابل سفارتهای یونان در کشورهای آزاد برای اعتراض به رسیدگی به پناهجویان آن شناور بودیم؟
چند اعتراض یا گردهمایی و همدلی برگزار شد؟ آیا چنان فریادی از بیاخلاقی، اگر صادقانه است نباید بازتابی بیرونی داشته باشد؟
نکته دیگری نیز در این اعتراضها وجود داشت که باید دقیقتر به آن پرداخت.
به قول یکی از کاربران این حادثه نشان داد که: «جان افراد تنها وقتی سفیدپوست و ثروتمند باشند دارای ارزش است.»
این حرف این روزها گفتهای رایج است و البته که با توجه به سابقه مردان سفید ثروتمند در تاریخ و نابهنجاریهایی که باعثش بودند، پشتوانه تاریخی هم دارد. البته که نمیتوان فرمول واحدی را برای همه داستانها به کار برد.
نخست اینکه در مورد این زیردریایی حداقل دو نفر از سرنشینان و مسافران سفیدپوست نبودند و از شهروندان پاکستانی تبار بودند.
دوم اینکه به نمونههای دیگر پوششهای رسانهای گسترده – مشابه با پوشش زیردریایی تایتان – نگاه کنید.
بله در برخی از موارد مانند کشتی تفریحی که بر آب مانده بود شاید بتوان چنین ادعایی را مطرح کرد اما به یاد بیاوریم که گیر افتادن نوجوانان تایلندی در یکی از غارهای این کشور که عملیات نجات پیچیده و ۱۸ روزهای را به همراه داشت، بهطور لحظهبهلحظه از سوی رسانههای مختلف حتی با شدت بیشتری نسبت به داستان زیردریایی دنبال و پوشش داده شد. هیچیک از آن افراد نه ثروتمند بودند و نه مردان سفیدپوست و نه داستان در کشوری اروپایی رخ میداد.
نمونه دیگر داستان معدن کاران به دام افتاده در شیلی بود که در سال ۲۰۱۰ اتفاق افتاد و برای نزدیک به دو هفته تمام رسانههای جهان لحظهبهلحظه آن را پوشش دادند. هیچیک از به دام افتادگان سفیدپوست یا ثروتمند نبودند.
این نمونهها که ازنظر نوع رویداد تشابه بیشتری با داستان زیردریایی تایتان دارند و البته که باعث تبرئه یک رسانه از سوگیریهای مختلف نمیشود اما نشان میدهد که حکم کلی صادر کردن درباره سپهر رسانهای میتواند تا چه حد گمراهکننده و اشتباه باشد.
هر گزارش و هر داستان هر رسانهای باید با شدت و با دقت نقد شود. سوگیریهای احتمالی در آن شناسایی و با معیاری یکسان و منطقی ارزیابی شود. این کار را هم مردم عادی و مخاطبان وهم رسانههای رقیب و هم کارشناسان مطالعات رسانه انجام میدهند و یکی از ضروریترین مباحثات ممکن است . چراکه رسانهای که کارش را درست – نه الزاماً بر اساس سلیقه آنی و سریع و روزمره مخاطب – انجام دهد عامل آشکار شدن فساد، ضامن پاسخگو نگاهداشتن و ایجاد و بقای خیر است و هر خطایی در آن میتواند مسیر متفاوتی را پیش روی جامعه قرار دهد. اما این نقد اگر به جملات کلیشهای از پیش نوشتهشده و احساسی و بدون فکر بدل شود، نقد جای خود را به تکرار مکررات بیپشتوانه میشود.
کدام جان مهمتر است؟
نکته دیگری که در این داستان و در حاشیه آن باید به آن توجه کرد، وجود نگاه یا بیانی در ادبیات برخی از مخاطبان بود که در آن مقایسه جان دیده میشد. سؤالهایی مانند اینکه درجایی که چند صد نفر پناهجو جان خود را ازدستدادهاند چرا اصلاً باید برای سرنوشت پنج فرد پولدار توجه نشان داد؟ شخص دیگری نوشته بود امیدوارم مالیاتی که من با کار کردن سخت پرداخت میکنم صرف نجات افراد ثروتمند بیدغدغهای نشود که تفریحشان سفر به زیردریا است.
برخی دیگر کمی آرام تر و شاید احساسیتر این گفته را بازگو میکردند. مثلاینکه در دنیایی که روزانه هزاران نفر به دلیل کمبود آب خوردن میمیرند ببخشید که من نمیتوانم به فکر جان چند مرفه بیدرد باشم.
این شاید مهمترین مساله ای است که در چنین حوادثی خود را نشان میدهد.
بروز این تفکر که جانها قابلیت مبادله دارند. اینکه ارزش حیات و حق زندگی و جان انسان را طبقه، ملیت، جنسیت، قومیت، ظاهر یا هر چیز دیگری غیر از اصل جان مشخص و تعیین میکند.
اگر در نگاههای نژاد پرستانه همان «مردان سفید» برای جان همنوعانشان ارزش بیشتری از جان بردههای خود قائل بودند و هستند، نقد ما به آنها آیا به این دلیل است که آنها سفید هستند یا اینکه آنها جانها را بر اساس ظاهر ارزشگذاری میکنند؟
بهعبارتدیگر آیا اگر موضع ما جابجا شود و قدرت به دست من غیر سفید غیر ثروتمند بیفتد و تصمیم بگیرم ارزش جان سفید ثروتمند، حالا باید کمارزشتر باشد، همان نقد به من هم وارد است؟
اگر من ادعا دارم که کمارزش دیدن جان انسانی به دلیل فقر غیراخلاقی و غیرانسانی است، به همان دلیل ادعای اینکه جان کسی چون ثروتمند بوده است، ارزش کمتری دارد، یا نباید برای نجات آن هر کاری از دستمان برمیآید انجام داد، به همان اندازه غیراخلاقی است.
وارد شدن به این مسیر ما را به مقاصد دهشتناکی میرساند.
بیایید به همین ایران خودمان و خبرهای این روزها نگاه کنیم.
در روزهای گذشته شاهد از دست رفتن جانهای عزیزی بودیم که به دلیل نوشیدن مشروبات تقلبی جانشان را از دست دادند. این اتفاق با پوشش وسیعی در رسانهها مواجه شد و همدلی عظیمی ایجاد کرد. هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد برای انتشار این خبر و تلاش برای محدود کردن خسارتهای بعدی انجام داده و میدهد.
آیا اگر کسی در این میان بگوید، در کشوری که تعداد زیادی از مردم به دلیل عدم دسترسی به آب نوشیدنی سالم بیمار میشوند و جانشان را از دست میدهند، وقتی شهرهای مهم جنوب کشور هنوز آب سالم ندارند، پوشش رسانهای مسمومیت افرادی که میخواستند نوشیدنی الکلی بنوشند، ارزش ندارد و نباید به آن توجه کرد چون آنها برای سرخوشی میخواستند بادهنوشی کنند درحالیکه گروهی از مردم تشنه هستند.
آیا اگر کسی چنین استدلالی کند، در برابر او نمیایستیم؟ که باید هم بایستیم. چون ما ارزش جان را مبادله نمیکنیم.
آیا اگر کوهنوردانی در سفر به همین قله توچال در برف گم شوند و برای نجاتشان بالگردی اعزام کنیم، آیا اخلاقی است که ادعا کنیم، چرا باید برای نجات افرادی که برای تفریح به کوه رفته بودند هزینه عملیات نجات داد وقتی کلی افراد در تلاش برای زندگی روزمره خود با بحران مواجهاند و این منابع میتواند خرج آنها شود؟
هزار موقعیت فرضی مشابه را میتوان فرض کرد که دنبال کردن آن استدلال ما را با اسم دفاع اخلاقی از ضعیف به قلههای بیاخلاقی میرساند.
این درست است که باید بهشدت انتقاد و درخواست و اقدام عملی کرد که برای بحرانهای مختلف امکان نجات و کمک به افراد آسیبدیده فراهم باشد.
اما بین اینکه چرا فلانی را تلاش کردید نجات دهید بااینکه باید بهمان نفر را نیز تلاش میکردید تا نجات دهید تفاوتی عمیق وجود دارد.
باید مراقب بود در نقد ظلمی تاریخی، خود همان رفتار ظالمان را در پیش نگیریم.
عالی، عالی!
لذت بردم از این مقاله مفصل و پرجزئیات
لطفا همیشه اینطور بنویسید.
بسیار آموزنده بود.
جسارتا دوتا اشتباه ناخواسته در متن دیدمک
خط ۳۷ مارینا (ماریانا)
خط ۷۹ مثقال (مثال)
یک دنیا ممنون از تذکرتون همین الان درست می کنم.
جسارتا من هم اضافه کنم که در بخش چه اتفاقی افتاده است؟ پاراگراف چهارم فشارِ صفر، فشارِ سفر تایپ شده.
ممنون از مقاله خوبتون ??
اختیار دارید و یک دنیا ممنون بابت تذکرتون. اصلاح کردم
ممنونم از وقت و دقتی که صرف این تحلیل ارزشمند و آموزنده کردید.
درود ، ممنونم بابت این مقاله عالی.
تنهاقسمتی که گفتید هزینه نجات این سفرها از مالیات مردم پرداخت میشه، فکر میکنم دقیق نباشه. چون معمولا شرکت های بیمه ای که بیمه اشخاص و یا تجهیزات در اینجور سفرها رو ساپورت میکنند درگیر میشن که فکر نمیکنم لزوما به مالیات مردم وابسته باشه.
بیمه معمولا هزینه خسارت را متقبل می شود. ولی برای مثال گارد ساحلی یا ارتش که برای نجات فرستاده می شوند از بودجه عمومی استفاده می کنند
این اصطلاح “مرفه بی درد” مانند دیگر وارگان و اصطلاحاتی که همراه شورش ۵۷ به ادبیات سیاسی اجتماعی ایران وارد شد، به نوبه خود غیراخلاقی است، یعنی دغدغه حاکمیت و جامعه به جای کاستن از درد و رنج دردمندان و افزایش رفاه مردم عادی، بایستی افزودن درد به زندگی مردمان بیشتر برخوردار باشد. گرچه شاید تعلق این اصطلاح در زمان کنونی تنها به خودی های دارای رانت و فساد حکومتی امکان پذیر است.
عالی مثل همیشه
بسیار جامع و کامل