در حالی که همه از تلاش برای احیای دریاچه ارومیه می گفتند و می گویند اما هیچ کسی صدای هشداری را نشنید که فریاد می زد و می زند که در مواجهه با بحران زیست محیطی همزمان با تلاش برای حل مساله باید به فکر شکست احتمالی هم بود.
دریاچه ارومیه که زمانی به نگین فیروزهای ایران معروف بود، اکنون عملاً خشکشده است.
دریاچه آبشور شمال غرب ایران یکی از حوضههای آبی مهم و ازنظر زیستمحیطی فوقالعاده جذاب ایران به شمار میرفت. از یکسو آبشور دریاچه به یکی از جاذبههای گردشگری بدل شده بود و از سوی دیگر موقعیت آبی و جغرافیایی آن باعث شده بود تا میزبان گونههای جانوری مختلف و متعددی باشد. فلامینگوهای مهاجر یکی از ده ها گونه استثنایی بودند که در این دریاچه زندگی میکردند. آب دریاچه نیز باوجود شوریاش میزبان برخی از گونههای حیات آبی ازجمله سخت دوستهای آبی بود.
رطوبتی که این دریاچه ایجاد میکرد آبوهوای منطقه را مرطوب و برای کشاورزی مناسب میکرد و امکان رشد باغستانهای متعدد را در اطراف آن فراهم میآورد. کشاورزان اما برای رونق کشاورزی خود به مسیر آبهای رودخانه و چاههای سطحی اکتفا نمیکردند و با حفر چاههای عمیق از منابع آبی حوزه آبی زیر دریاچه استفاده میکردند.
من نخستین بار که دریاچه را از نزدیک دیدم، هنوز مدرسه نمیرفتم. اما مناظر خیرهکننده طبیعت دریاچه چنان در ذهنم مانده است که گویی همین دیروز آنجا بودم.
در آن زمان نه خبری از میانگذر دریاچه بود و نه جزیرههای بزرگ آن به ساحل پیوسته بودند. تصور اینکه روزی چنین دریاچهای نباشد توهمی باورنکردنی بود و به همین دلیل هم شاید از آن زمان گفتههای راهنمای سفرمان در ذهنم مانده که میگفت بعضیها نگرانند با توسعه کشاورزی دریاچه آسیب ببیند.
دفعه بعد که به دریاچه رفتیم پل ویرانگر میانگذر تکمیلشده بود و فریاد کسانی که میگفتند بخش خاکی این میانگذر جریان آبی میان شمال و جنوب دریاچه را آسیب میرساند بهجایی نرسیده بود. حالا جزیرههای بزرگ به ساحل پیوسته بودند و سدهای متعدد از یکسو بر رودخانههای منتهی به دریاچه زدهشده بود و از طرف دیگر انبوه چاههای عمیق به بهانه توسعه کشاورزی در حال خشکاندن حوضچه آبهای زیرزمینی دریاچه بود.
افزایش نمک دریاچه باعث شکوفایی گونههای از میگوهای آبشور به نام آرتمیا شده بود. این در حالی بود که بخش وسیعی از زیستبوم دریاچه از بین رفته بود و بسیاری از جلبکهای آبشور و حتی باکتریهای سخت دوست آب آن از بین رفته بودند. اما شکوفایی موقت آرتمیا باعث شور و شوقی در بین مسئولان شده بود که گمان میکردند این اتفاق دوام خواهد داشت و نمیدیدند که چطور خارج شدن از تعادل محیط جان سختجانترینها را هم میگیرد.
حالا دیگر خبری از آرتمیا هم نیست. همانطور که خبری از پرندههای مهاجر و اکوسیستم ناحیه نیست.
بیش از ۲۰ سال است که همه فریاد میزنند دریاچه در حال خشک شدن است. در میان دلایل آن در کنار بحث گرمایش دمای میانگین و کاهش بارشهای و دستکاریهای نابخردانهای مانند نوعی از میانگذر که بر دریاچه ساختهشده است، تقریباً همه کارشناسان فریاد بر می آردند که سدهای ایجادشده بر روی رودخانههای ورودی ایجادشده و همینطور تغییر مسیر برخی از رودخانههای منطقه و از همه مهمتر چاههای عمیق قانونی و غیرقانونی که همچون دندان نیش خونآشامی سیریناپذیر در حال مکیدن شیره حیاتی دریاچه است، جان دریاچه را میگیرد.
نوار میانه تصویر را به دو سو بکشید تا تفاوت وضعیت دریاچه در بازه ای ۲۳ ساله را ببنید.
حرفوحدیث از برنامههای احیای دریاچه بلند شد. عمده مقامات تقصیرها را بر گردن افزایش دما و کاهش بارندگی میانداختند و با دعوت از سازمانهای جهانی خواستار ارائه طرحهای احیای دریاچه ارومیه شدند.
بسیاری نیز طرحها و پروژههایی را مطرح کردند از داخل و خارج، نجات دریاچه ارومیه به یکی از جذابترین پروژهها بدل شد و در مواردی به نظر میآمد که مهار وضع از دست همه خارجشده است و برخی از این موضوع بهعنوان منبع مالی برای پروژههایی استفاده میکنند که با ظاهری زیبا هیچ ربطی به احیای دریاچه نداشتند.
در تمام این مدت اما مقامات دولتی و استانی حاضر به سادهترین کارها یعنی مهار چاههای عمیق، هوشمند کردن شبکه آبیاری باغستانهای اطراف، برداشتن منع سدهای بالادستی و برگرداندن مسیر ورودی آبها به دریاچه نکردند و به دنبال گلوله نقرهای بودند که از جایی شلیک شود و مشکل را یکشبه حل کند.
دلایل اقتصادی و اجتماعی که برای این سهلانگاریها بیان میشد بیشتر از اینکه دلیل موجهی باشد توجیهاتی بود که از باب نگرانی سیاسی و در بهترین شرایط نگرانی اجتماعی برای ساکنان اطراف دریاچه عنوان میشدند.
دریاچه اما بیتوجه به حرفها و ادعاها و بر مبنای قوانین طبیعی به روند حضیض خود ادامه داد.
تقریباً در میان هشدارها از همان بیش از سی سال پیش تاکنون اثرات خشک شدن دریاچه در کنار هشدار آن بیانشده بود. اینکه با خشکی دریاچه نهتنها مناطق ساحلی که کل ایران و بخشهایی از منطقه دستخوشی تغییرات جدی آب و هوایی میشوند. توفانهای نمکین راه خود را به بخشهای وسیعی از ایران پیداکرده و باعث بروز بیماری و خشک شدن محصولات کشاورزی و تغییر شیمی خاک در بقیه نقاط کشور که در آن کشاورزی وجود دارد میشود. اینکه پس از خشک شدن دریاچه با ادامه برداشت از منابع زیرزمینی با خالی شدن جبرانناپذیر سفرههای زیرزمینی مواجه شده و همان باغهایی که از این آب مینوشیدند نخستین قربانی خشکسالیاش خواهند بود. تعداد زیادی از روستاهای نزدیک امکان زندگی را از دست میدهند، موجی از مهاجرت و بازار کاری پیش میآید که تبعات امنیتی و سیاسی نیز با خود به همراه خواهد داشت.
برای مثال یک مقاله منتشرشده در سال ۱۳۹۷ در نشریه فصلنامه ژئوپلتیک، (احمدی، اکبرزاده، ۱۳۹۷) به بررسی تهدیدات امنیتی خشک شدن دریاچه پرداخته بود و مهاجرت، توفان غبار، شیوع بیماری، حذف گردشگری، حذف صنایع تبدیلی، فقر و بیکاری را از نتایج این اتفاق پیشبینی کرده بود که بر امنیت ملی ایران اثر مستقیم دارند.
اینک ماییم و فاجعه
در ماههای اخیر بهخصوص بعدازآنکه تصاویر ماهوارهای و ارزیابیهای میدانی نشان از خشک شدن بخش وسیعی از دریاچه ارومیه میدهد، بحثهای زیادی بر سر عوامل به وجود آمدن وضع موجود، مطرحشده است. هنوز هم بسیاری از مسئولان و مدیران مقصر اصلی را بارشهای کم در سالیان اخیر و تغییرات اقلیم میدانند. طعنهآمیز این است که در حالی در این مورداستفاده ابزاری از گرمایش زمین بهعنوان تنها دلیل خشکی دریاچه مطرح میشود که در برنامه هفتم توسعه پنجساله ایران که در حال بررسی در مجلس است حتی یکبار نام محیطزیست، تغییرات اقلیم یا گرمایش زمین نیامده است.
بسیاری از ایشان تمرکز و تأکید خود را بر طرحهای مختلف احیای دریاچه متمرکز کردهاند.
نکته مهمی اما دراینبین از کانون توجه دورمانده است. هیچ نقدی به اصل تفکر احیای دریاچه ارومیه وجود ندارد و اتفاقاً اگر نقدی است به عدم توجه به توصیههای علمی مطرحشده برای احیا و سیاست زدگی در ارائه یا اجرای اینچنین طرحهایی برمیگردد.
اهمیت دریاچه ارومیه بیش از آن است که تسلیم تقدیر شد و باید نهتنها همینالان طرحهای عملی و علمی احیا را پیش گرفت و با پرداخت هزینههای متعددی، جبران مافات کرد که حتی در صورت خشکی دائمی به فکر روشهایی برای احیای مرحلهبهمرحله آن بود.
اما نکته غافل مانده این است که حداقل در این بیش از سی سال که شاهد کوچک شدن دریاچه و هشدارهای متعدد بر آثار زیستمحیطی، اجتماعی و امنیتی این موضوع بودهایم، هیچ طرح و برنامه اضطراری برای بدترین شرایط نداشتهایم و هنوز هم نشانهای از آن نیست.
این سوال ساده که اگر تلاشهای ما برای احیا به هر دلیل موفق نشد، چطور باید برای دوران خشکی دریاچه آمادهباشیم. چطور باید با اثرات خشکی باغستانها، مهاجرت، توفانهای نمکی، بیماریها و مهاجرت ناشی از آن کنار آییم.
انسان خردمند در حالیکه در مواجهه با مشکل تمام تلاش خود را برای حل مساله انجام میدهد اما با آگاهی از پیچیدگی مساله، برنامهای برای شرایطی که همه تلاشهای حل مساله ناکام ماند، طراحی میکند.
آیا ما برنامههای برای آموزش شهروندان نواحی که در شعاع خطر اصلی قرار دارند و امروز حیاتشان به دریاچه وصل است آماده کرده بودیم که ایشان را برای کارهای خدماتی و صنعتی مهیا کنیم که امروز که با بیکاری روبرو میشوند مهاجرت به شهرهای بزرگ تنها راهحلشان نباشد؟
آیا مدیران استانی و شهرهایی که بیشتر درخطر قرار دارند، فکری برای اصلاح قوانین معماری خانههای نوساز خود کرده بودند که این معماری بتواند در اقلیم تازه که شاهد توفانهای نمکی است مقاوم باشد؟
حتی در قدمی سادهتر آیا فکری برای توسعه سیستم های فیلترینگ نمک از جریان هوا در سیستم تهویه مطبوع منازل شده است؟
آیا در دانشگاههای مختلف رشته کشاورزی پایاننامههایی را پیشنهاد دادیم که به تحقیق بهروشهای مبارزه با افزایش نمکی شدن مزارع زمینهای دوردستی که در اثر این بادها ممکن است بافت شیمیایی اشان تغییر کند، بپردازد و آیا حداقل در ده سال گذشته زمینه را برای اجرایی شدن برخی از آنها آماده کردهایم؟
ما اقدامات خود را باید با امیدواری منطقی به حل مشکل بنا کنیم اما درعینحال برای بدترین شرایط ممکن نیز آمادهباشیم.
این موضوعی است که به نظر میرسد ما هم بهطور ساختاری و هم در رفتار عمومی جامعه چندان به آن توجه نمیکنیم.
بدیهیترین نمونه از درس نگرفتن از چنین موضوعاتی این است که ما در ساختار سیاسی و مدیریتی ایران هنوز مساله محیطزیست را جدی نگرفتهایم و شاهد مثال بدیهیاش همان برنامه هفتم توسعه است که در بالا به آن اشاره شد.
هزینههایی که بابت چنین طرحهایی که تعدادی از ناظران از همان زمان نسبت به ضرورتشان هشدار میدادند، باید پرداخت میشد در برابر آنچه امروز با آن مواجهیم به چشم نمیآید اما عدم پرداخت و بیتوجهی به آنها ما را به سطح مصیبتبارتری از مواجهه با اثرات بحران محیط زیستی رسانده است.
این مثال مهمی از روش برخورد ما با بحرانهایی است که با آن مواجهیم. ما در دورانی زندگی میکنیم که عصر مواجهه با تبعات تغییرات اقلیم است. تعداد زیادی از دانشمندان نسبت به وعدههای سیاستمداران جهان بدبین هستند و برخی از آنها در خلوت یا در عیان فریاد میزنند که ما از مرز بازگشتپذیری تغییرات اقلیم گذشتهایم و از این به بعد عصری است که باید ضمن تلاش برای کاهش اثر خود بر زیستکره، سعی کنیم خود را با تغییراتی که ایجاد کردهایم هماهنگ کنیم و با انعطافپذیری بتوانیم به حیات خود در عصر جدید تطبیق دهیم.
سرنوشت نهایی دریاچه ارومیه هنوز رقم نخورده است اما تا همینجا اگر از آن درس نگیریم چارهای جز تکرار چندباره و مواجهه با اثرات دشوارتر موارد مشابه آن نداریم.