این نوشته هیچ هدف پنهان و آشکاری غیر از تعریف داستانی که ته ذهنم گیر کرده و ول کن نیست ندارد
حالا که آقای شهابالدین طباطبایی احتمالاً با حفظ سمت دبیر کلی حزب ندای ایرانیان، عضو حقیقی شورای اطلاعرسانی دولت شده است (راستی آیا چارتی از این نهاد وجود دارد؟ اینکه چند نفر عضو دارد و چه وظایفی را بر عهده دارند؟) یاد خاطره ای -غیرمستقیم و مجازی – از ایشان افتادم که اگرچه مهم نیست ولی از آن شب مصیبتبار ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ تا الان روی اعصابم قدم رو میرود.
اگرچه از یکی دو روز قبل از انتخابات نشانههای مهندسی انتخابات بیشتر و بیشتر آشکار میشد اما فکر کنم از عصر روز رأیگیری بود که تقریباً امیدها به اینکه روند منطقی ادامه داشته باشد کمرنگ شد. از عدم تمدید وقت رأیگیری گرفته تا نرسیدن تعرفه و خبرهایی که از برخی از ناظران میرسید و بهخصوص قطع شبکه ارتباطی نظارت ستاد مهندس موسوی که بعد از حمله روز قبلش به ستاد قیطریه تقریباً تصویر را نشان میداد.
ساعتهای آغاز شمارش آرا نفسگیر بود و من هم با چند نفر از دوستان مثل کلی آدم دیگر تقریباً تا دمدمای صبح بیدار بودیم و بهخصوص بعدازاینکه اولین نتایج بهسرعت و تقریباً با همان نتیجه نهایی اعلام شد و تیترهای کیهان و خبرگزاریهای نزدیک به ساختار شروع به انتشار کرد، همه دنبال کوچکترین خبر و نشانهای بودیم که وضعیت را کمی روشنتر کند.
یکی از فعالانی که در فیس بوک دنبال میکردم شهابالدین طباطبایی بود که اگر اشتباه نکنم در آن سال یکی از مدیران کارزار ۸۸ بود که درواقع حامیان بخشی از حامیان آقای خاتمی را شامل میشدند که بعد از حمایت ایشان از مهندس موسوی، فعالیت ستادی را برای تبلیغات آقای موسوی اختصاص دادند، پستهایی را در تحلیل شرایط منتشر میکرد و طبیعتاً ما هم بهعنوان منبعی که شاید دسترسی بیشتری داشته باشد با جدیت خبرهای ایشان را دنبال میکردیم تا داستان قورباغه پخته مطرح شد.
نمیدانم ایده خود آقای طباطبایی بود یا کسان دیگری نوشته بودند و ایشان بازنشر میکرد اما خلاصه اینکه همه ما نگران از اعلام منظم و با حفظ فاصله آرای احمدینژاد و مهندس موسوی بودیم که ایشان با خبر خوشحالکنندهای پستی را نوشت که نگران نباشید و به دام نیفتید، این تکنیکی به نام قورباغه پخته است بعد مفصل داستان پختن قورباغه را مطرح کرد. داستان را همه شما میدانید میگویند اگر قورباغهای را داخل آب بگذارید و کمکم زیر آّن را زیاد کنید، متوجه نمیشود و درون آب میماند تا بپزد، اما اگر یکباره درون آب جوش بیندازید میجهد و بیرون میآید.
خلاصه پست آقای طباطبایی این بود که اینها نتایج واقعی نیست و ما را آماده میکنند (برای چی؟) و نتایج اصلی بعداً اعلام میشود …
هنوز هم تلاشی که آن نصفه شبی با آن اعصاب له شده داشتم برای پیدا کردن معنی این تمثیل انجام می دادم را یادم نمی رود.
قاعدتاً در چنین سناریویی باید آرا نزدیک به هم اعلام میشد یکبار نیم درصد آرای موسوی جلومی افتاد دفعه بعد ۱ درصد عقب دوباره نیم درصد جلو و …الیآخر که درنهایت وقتی رقیب ایشان برنده اعلام میشود مردم به قول آقای طباطبایی آرم آرام آمادهشده باشند و بپذیرند.
نه اینکه از اول شب نزدیک ۶۳ درصد عنوان شود و بماند و حتی آرای باطله نداشته باشیم (دوستان جوانتر یادشان نیست که تا اواخر شمارش آرا، رأی باطله نداشتیم و وقتی همه شاکی شدند از آرای آقای رضایی کم شد و به آرای باطله افزوده شد)
اگر قرار بود این مثال را برای شرایط استفاده کنیم باید میگفتیم که قورباغه را در آب جوش انداخته و قبل از اینکه فرصت در رفتن داشته باشد در دیگ را بسته و کل دیگ را هم درون کوره انداختهاند.
طبیعتاً این نظر احتمالاً تحتفشار شدید عصبی آن شبها که همه را دیوانه کرده بود و حتماً روی دوش آقای طباطبایی بیشتر از آدمی مثل من احساس میشد، گفتهشده بود، ولی مثل تیری که از روی شانس به هدف بخورد به بخشی از شبکه مغزی من خورد که تا الان هر بار یاد آن شب مصیبتزده میافتم ناخودآگاه این داستان را هم به یاد میآورم.
شاید به این بهانه و تعریف آن کمی از ذهنم رها بشه و اصطلاحاً خارش ذهنی که برایم ایجاد کرده بود کم بشه.
امیدوارم آقای طباطبایی و همکارانش در این شورا موفق شوند و از آن مهمتر البته موفقیت را از الان تعریف کنند که بتوان قضاوت کرد آیا در انتهای دوره به این هدف رسیدهاند یا نه و دوباره داستان معمول تکرار نشود که هرجایی تیر فرود آمد، دورش دایرهای بکشیم و آن را هدف اولیه بدانیم.