گزارشی از گزیده خبرهای روز علم – سهشنبه ۲۹ آبان
کشفیات جدید ژنتیکی و بازنویسی تاریخ اهلیسازی اسب
تاریخچۀ اهلیسازی اسبها همواره موضوعی پرچالش در میان دانشمندان بوده است. تحقیقات اخیر نشان میدهد که اسبهای پرژوالسکی، که بهعنوان آخرین اسبهای وحشی جهان شناخته میشوند، در واقع نوادگان اسبهای اهلیشدۀ باستانی هستند. این کشف، درک ما از تاریخ اهلیسازی اسبها را بهطور اساسی تغییر میدهد.
مطالعات ژنتیکی بر روی بقایای اسبهای فرهنگ بوتای در قزاقستان، که حدود ۵۵۰۰ سال پیش میزیستند، نشان میدهد که این اسبها بهجای اجداد اسبهای اهلی مدرن، به اسبهای پرژوالسکی نزدیکتر هستند. این یافته حاکی از آن است که اسبهای پرژوالسکی در واقع اسبهای اهلیشدهای بودند که به حالت وحشی بازگشتهاند.
این کشف نشان میدهد که اهلیسازی اسبها ممکن است در مکانها و زمانهای مختلفی رخ داده باشد و اسبهای اهلی مدرن از جمعیتهای متفاوتی نسبت به اسبهای بوتای نشأت گرفتهاند. این موضوع پیچیدگیهای فرآیند اهلیسازی اسبها را برجسته میکند و نشان میدهد که این فرآیند بهطور مستقل در مناطق مختلفی از اوراسیا رخ داده است.
این یافتهها همچنین بر اهمیت حفاظت از اسبهای پرژوالسکی تأکید میکنند، زیرا آنها نمایانگر خطی از اسبهای اهلیشدۀ باستانی هستند که به حالت وحشی بازگشتهاند. این کشف میتواند به درک بهتر ما از تاریخچۀ اهلیسازی حیوانات و تعاملات انسان با محیط زیست کمک کند.
در نهایت، این تحقیقات نشان میدهد که تاریخ اهلیسازی اسبها پیچیدهتر از آن چیزی است که پیشتر تصور میشد و نیازمند بررسیهای بیشتر برای درک کامل این فرآیند است.
خودبیمارانگاری: تهدیدی جدی و روشهای نوین درمان
خودبیمارانگاری یا هیپوکندریا، اختلالی روانشناختی است که در آن فرد بهطور مداوم نگران ابتلا به بیماریهای جدی است، حتی زمانی که شواهد پزشکی خلاف آن را نشان میدهند. این نگرانی میتواند به اضطراب شدید و رفتارهای وسواسی منجر شود که کیفیت زندگی فرد را بهطور قابلتوجهی کاهش میدهد.
به گزارش ساینتفیک آمریکن، تحقیقات نشان میدهد که خودبیمارانگاری میتواند به مشکلات جسمی واقعی منجر شود. استرس و اضطراب مداوم ممکن است سیستم ایمنی بدن را تضعیف کرده و فرد را در معرض بیماریهای مختلف قرار دهد. علاوه بر این، مراجعه مکرر به پزشکان و انجام آزمایشهای غیرضروری میتواند به مشکلات مالی و اجتماعی منجر شود.
خوشبختانه، روشهای نوین درمانی میتوانند به مدیریت این اختلال کمک کنند. یکی از مؤثرترین روشها، درمان شناختی-رفتاری (CBT) است که به فرد کمک میکند افکار و باورهای نادرست خود را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهد. این روش میتواند به کاهش اضطراب و بهبود کیفیت زندگی منجر شود.
علاوه بر CBT، تکنیکهای آرامسازی مانند مدیتیشن و تمرینات تنفسی میتوانند به کاهش استرس کمک کنند. در برخی موارد، استفاده از داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی تحت نظر پزشک ممکن است مفید باشد.
مهمترین نکته در مدیریت خودبیمارانگاری، پذیرش این است که نگرانیهای مداوم درباره سلامتی میتواند به خودی خود مضر باشد. با جستجوی کمک حرفهای و استفاده از روشهای درمانی مناسب، میتوان این اختلال را کنترل کرده و زندگی سالمتری داشت.
راز انقراض بزرگزیاگان استرالیا: پروندهای ۴۰ هزار ساله
حدود ۴۵ هزار سال پیش، استرالیا میزبان گروه کثیری از موجودات بزرگ جثه بود که در اصطلاح جانورشناسی به بزرگزیاگان یا Megafauna معروف هستند.
حیوانات بزرگ جثه استرالیا را کیسهدارانی به اندازه کامیونهای کوچک، پرندگانی با ارتفاع دو متر و مارمولکهایی به طول پنج متر تشکیل میدادند؛ اما این موجودات بین ۶۰ هزار تا ۲۰ هزار سال پیش منقرض شدند و علت این انقراض همچنان مورد بحث است.
دانشمندان بر سر سه نظریه اصلی درباره علت انقراض مگافونا اختلاف نظر دارند:
۱. تغییرات اقلیمی: برخی معتقدند تغییرات شدید آب و هوایی در آن دوره، زیستگاههای مگافونا را نابود کرده و به انقراض آنها منجر شده است.
۲. شکار توسط انسان: با ورود انسانها به استرالیا، احتمالاً شکار مگافونا افزایش یافته و به کاهش جمعیت آنها انجامیده است.
۳. ترکیبی از هر دو عامل: گروهی بر این باورند که ترکیبی از تغییرات اقلیمی و فعالیتهای انسانی باعث انقراض مگافونا شده است.
دکتر آرون کامنز، دیرینهشناس دانشگاه فلیندرز، بر این باور است که انسانها نقش اصلی را در این انقراض داشتهاند. او میگوید: «به نظر میرسد که اگر منابع پروتئینی بزرگ و کندحرکتی در دسترس باشند، انسانها آنها را شکار میکنند.» به دلیل نرخ پایین تولیدمثل مگافونا، شکار حتی تعداد کمی از آنها میتوانست به کاهش تدریجی جمعیت و در نهایت انقراض منجر شود.
از سوی دیگر، پروفسور آنتونی دوسستو، ژئوشیمیدان، معتقد است که تغییرات اقلیمی نیز در این انقراض نقش داشتهاند. او با تاریخگذاری فسیلهای مگافونا در کوئینزلند، شواهدی یافته که نشان میدهد برخی از این موجودات تا ۲۰ هزار سال پیش زنده بودهاند؛ یعنی همزمان با آخرین دوره یخبندان. این یافتهها نشان میدهد که تغییرات اقلیمی میتوانستهاند در انقراض مگافونا مؤثر باشند.
دکتر کنی تراوویون، متصدی پستانداران در موزه استرالیای غربی، بر این باور است که احتمالاً ترکیبی از هر دو عامل در انقراض مگافونا نقش داشتهاند. او میگوید: «احتمالاً ترکیبی از تغییرات اقلیمی و فعالیتهای انسانی باعث انقراض مگافونا شده است.»
با وجود این تحقیقات، هنوز پاسخ قطعی برای علت انقراض مگافونای استرالیا وجود ندارد و این پرونده ۴۰ هزار ساله همچنان باز است.
درختان برای مقابله با تغییرات اقلیمی کافی نیست
درختان بهعنوان جاذبهای طبیعی دیاکسید کربن، نقشی حیاتی در کاهش گازهای گلخانهای و مقابله با تغییرات اقلیمی ایفا میکنند. بااینحال، پژوهشهای اخیر نشان میدهند که تکیه صرف بر درختکاری برای مهار گرمایش جهانی کافی نیست.
مطالعهای منتشرشده در مجله Nature Climate Change نشان میدهد که افزایش غلظت دیاکسید کربن میتواند رشد درختان را تحریک کند، اما این تأثیر محدود و موقتی است. عوامل دیگری مانند در دسترس بودن آب، مواد مغذی و تغییرات دمایی میتوانند این رشد را محدود کنند. علاوه بر این، جنگلها در معرض تهدیداتی مانند آتشسوزی، آفات و بیماریها قرار دارند که میتواند ظرفیت آنها را در جذب کربن کاهش دهد.
درختکاری و حفاظت از جنگلها باید بهعنوان بخشی از یک استراتژی جامع برای مقابله با تغییرات اقلیمی در نظر گرفته شود. این استراتژی باید شامل کاهش انتشار گازهای گلخانهای از منابع انسانی، بهبود کارایی انرژی، توسعه منابع انرژی تجدیدپذیر و تغییر در الگوهای مصرف باشد.
درختان میتوانند در کوتاهمدت به کاهش اثرات تغییرات اقلیمی کمک کنند، اما برای دستیابی به پایداری بلندمدت، اقدامات گستردهتری ضروری است. عدم استخراج سوختهای فسیلی از زمین و جلوگیری از جنگلزدایی از جمله راهکارهای مؤثر در این زمینه هستند.
در نهایت، درختان بهتنهایی نمیتوانند ما را از بحران اقلیمی نجات دهند. اما با ترکیب آنها با سایر اقدامات کاهش انتشار و سازگاری، میتوان به آیندهای پایدارتر دست یافت.
رسوایی در ابررسانایی: داستان فریب در آزمایشگاه فیزیک و اخراج فیزیکدان متقلب
در سالهای اخیر، دنیای فیزیک شاهد ادعاهای شگفتانگیزی در زمینه ابررسانایی در دماهای عادی محیط بوده است. یکی از برجستهترین این ادعاها توسط دکتر رانگا پی. دیاس، پژوهشگر دانشگاه روچستر در نیویورک، مطرح شد. او مدعی کشف اولین ابررسانای دمای محیطی بود؛ مادهای که بدون مقاومت الکتریکی در دماهای معمولی عمل میکند. این یافته در مقالهای در مجله Nature منتشر شد و توجه بسیاری را به خود جلب کرد.
بااینحال، پس از گذشت تقریباً دو سال، این مقاله به دلیل نگرانیهای مربوط به صحت دادهها و عدم توانایی دیگر پژوهشگران در تکرار نتایج، پس گرفته شد. اما دیاس بهزودی ادعای بزرگتری را مطرح کرد و مادهای دیگر با ویژگیهای مشابه معرفی کرد که در فشارهای نسبتاً پایین عمل میکرد. این ادعا نیز در Nature منتشر شد، اما بهدلیل عدم تکرارپذیری و ابهامات موجود، این مقاله نیز پس گرفته شد.
این رسوایی تأثیرات منفی زیادی بر جامعه علمی داشته است. برخی پژوهشگران معتقدند که این ماجرا به اعتبار حوزه ابررسانایی آسیب رسانده و باعث دلسردی دانشمندان جوان شده است. به گفته پل کنفیلد، فیزیکدان دانشگاه ایالتی آیووا، این رسوایی “به حرفههای دانشمندان جوان آسیب رسانده است.”
تحقیقات متعددی در دانشگاه روچستر درباره کارهای دیاس انجام شد که در نهایت به تعلیق او از فعالیتهای پژوهشی منجر شد. این ماجرا نشاندهنده اهمیت شفافیت، صداقت و تکرارپذیری در پژوهشهای علمی است. همچنین، بر لزوم دقت در بررسی ادعاهای علمی و تأیید آنها توسط جامعه علمی تأکید میکند.
این رسوایی یادآور دیگری از این واقعیت است که علم حرفه و کسب و کرای انسانی است و مانند هر تلاش دیگر انسانی میواند تحت تاثیر منافع و بحران های اخلاقی انسانی قرار بگیرد.
کشفی نوین در مسیر درمان دردهای مزمن
دانشمندان دانشگاه لینشوپینگ سوئد به پیشرفتی مهم در درک مکانیسمهای انتقال درد دست یافتهاند که میتواند به توسعه داروهای مؤثرتر و با عوارض جانبی کمتر برای درمان دردهای مزمن منجر شود.
انتقال سیگنالهای درد در سیستم عصبی بهطور عمده از طریق سیگنالهای الکتریکی صورت میگیرد. در این فرآیند، کانالهای کلسیمی نقش کلیدی ایفا میکنند. این کانالها با تشخیص تغییرات ولتاژ، باز شده و اجازه ورود یونهای کلسیم به سلول عصبی را میدهند که منجر به آزادسازی انتقالدهندههای عصبی و انتقال سیگنال درد میشود.
پژوهشگران در این مطالعه بر روی نوع خاصی از کانالهای کلسیمی به نام CaV2.2 تمرکز کردهاند که در انتقال سیگنالهای درد نقش دارد و در شرایط درد مزمن فعالیت بیشتری نشان میدهد. مسدود کردن کامل این کانالها میتواند انتقال سیگنالهای درد را کاهش دهد، اما داروهای موجود که این کار را انجام میدهند، به دلیل عوارض جانبی شدید، نیاز به تزریق مستقیم به مایع نخاعی دارند. همچنین، داروهایی مانند گاباپنتین که تعداد این کانالها را کاهش میدهند، در درمان دردهای مزمن کارایی محدودی دارند.
در این پژوهش، محققان مکانیزم تأثیر پروتئینهای G بر کانالهای CaV2.2 را بررسی کردهاند. این پروتئینها با اتصال به کانالهای کلسیمی، حساسیت آنها را به سیگنالهای الکتریکی کاهش میدهند و در نتیجه، نیاز به سیگنالهای قویتری برای باز شدن کانالها وجود دارد. این یافته میتواند به توسعه داروهایی منجر شود که با تنظیم فعالیت کانالهای کلسیمی، بدون مسدود کردن کامل آنها، درد را کاهش دهند و عوارض جانبی کمتری داشته باشند.
این کشف میتواند راه را برای تولید داروهای جدیدی هموار کند که با هدفگیری دقیقتر، به درمان مؤثرتر دردهای مزمن کمک کنند.
نسرواقع و معمای بی سیارگی آن
ستارۀ نسر واقع در صورت فلکی شلیاق (Vega)، یکی از درخشانترین و شناختهشدهترین ستارگان آسمان شب، با فاصلۀ ۲۵ سال نوری از زمین، همواره مورد توجه اخترشناسان بوده است. با وجود این شهرت و نزدیکی، تاکنون هیچ سیارهای در اطراف این ستاره کشف نشده است؛ موضوعی که برای دانشمندان به یک معما تبدیل شده است.
نسرواقع، ستارهای از نوع Aو در رشته اصلی است که حدود دو برابر خورشید جرم دارد و دمای سطحی آن نیز بالاتر است. این ویژگیها میتواند بر فرآیند تشکیل سیارات تأثیر بگذارد. ستارگان پرجرمتر و داغتر، تابشهای فرابنفش و پرانرژی بیشتری ساطع میکنند که ممکن است مواد موجود در دیسکهای پیشسیارهای را پراکنده کرده و مانع از تشکیل سیارات شوند.
با این حال، این توضیح بهتنهایی کافی نیست. زیرا در اطراف برخی ستارگان مشابه آن، سیاراتی کشف شدهاند. بنابراین، عوامل دیگری نیز ممکن است در این پدیده نقش داشته باشند. یکی از این عوامل میتواند سن ستاره باشد. نسرواقع حدود ۴۵۰ میلیون سال سن دارد که در مقیاس کیهانی نسبتاً جوان محسوب میشود. احتمال دارد که فرآیند تشکیل سیارات در اطراف آن هنوز کامل نشده باشد یا سیاراتی که تشکیل شدهاند، به دلیل تعاملات گرانشی یا دیگر پدیدهها، از بین رفته یا به خارج از منظومه پرتاب شده باشند.
برای درک بهتر این معما، نیاز به مشاهدات دقیقتر و مدلسازیهای پیشرفتهتری داریم. تلسکوپهای نسل جدید مانند «جیمز وب» میتوانند با دقت بالاتر، دیسکهای غباری و احتمالی پیشسیارهای اطراف وگا را بررسی کنند و اطلاعات بیشتری در این زمینه ارائه دهند.
با این وجود، عدم کشف سیارات در اطراف نسرواقع در همسایگی کیهانی ما، چالشی برای نظریههای فعلی تشکیل سیارات است و نشان میدهد که هنوز جنبههای ناشناختهای در این فرآیند وجود دارد که نیازمند پژوهشهای بیشتر است.
حاشیه ای جذاب برای این داستان شاید اشاره به فیلم تماس یا کانتک باشد که در آن پیام بیگانهها از سیارهای در اطراف این ستاره به زمین رسیده بود.