بردفیلد

شاید کمتر پیش بیاد که آسمان اینقدر نسبت به ما مهربان باشد این شبها شکوه دنباله دارها آسمان را فرا گرفته و ساعتی قبل از طلوع خورشید می توانید به شکار دو دنباله دار بروید لینیر که در حوت و زیر ژنج ضلعی حوت قرار دار کماکان هسته فشرده خودش و دنباله ای کوچک را از خود بروز می ده که بایدبا دقت زیاد جهت کشیدگی دنباله آن را تعیین کرد اما چند درجه ان سو تر و در فرس اعظم طلوع بردفیلد شکوه بی نظیری داره ژیش از انکه هسته زیبای این دنباله دار از افق شرقی طلوع کند ستونی از نور آسمان را روشن می کند و کم کم دنباله کشیده آن خود را نشان می دهد تا اینکه سرانجام هسته درخشان آن هم از ژشت افق بیرون می آید و فرصت استثنایی رصد این دنباله دار را در اختیار شما می گذارد دنباله داری که یادآور شکوه دنباله دارهای جذاب گذشته است . متاسفانه این دنباله دار داره از خورشید دور می شه و قدر آن به سرعت کاهش می یابد ژس برای رصد آن هیچ زمانی را از دست ندهید و اگر می توانید همین امشب اقدام کنید

رصد این جلوه های زیبای آسمان می تواند حتی بیماریهای یک علاقمند را شفا دهد و آرامشی غنی برای اعصاب خسته از گرفتاریهای روزانه به وجود اورد

حرف هایی برای نگفتن

این روزها عجیب گفتاری از  عین القضات همدانی در گوشم تکرار می شود همان گفتار آشنایی که چندی پیش خاتمی،‌چون مردی نا امید و تنها که یارانش نیز راه یاری با وی نسپردند و شیوه مروت بر زمین نهادند و مردی را با غم مردم تنها ، بر آغازین سطور دردنامه خود با مردم نوشت و دریغا که خواندیم و نخواندیم ….

این روزها هم احساس اویم که نمی دانم آنچه می نویسم از نانبشتنم بهتر است و ندانم هرچه در این مدت نبشتم از نا نبشتن بهتر بوده ؟

چرا باید بنویسم ؟‌ با کدام امید و کدام آرزو؟ ‌برای که باید بنویسم؟ ‌برای کدام آرزو ننگ هزار انگ بر خود تحمل کنم ؟‌ گفته بودم غم نان اگر بگذارد سخن نیکویی با مردمم خواهم گفت. به یاد آنها خواهم آورد که زمانی دراز نمونه زیستن را جهان در میان ما می جست و اینک ما دوباره خواهیم توانست سر از غصه دورانها برون آریم. غم نان نگذاشت ولی من چنین کردم.

 و اینک نمی دانم ایا نبشتنم و گفتن هایم بهتر بوده است از نگفتنها یا نه؟‌ امیدوار بودم اگر خود را فدای خلق کنم از خاکستر این آتش اگر دو نفر به یاری برخیزند و قدم در راه نهند چون ققنوس سوختنم بی حاصل نبوده است؟‌آیا چنین شد؟‌آیا نه دو تن که نیم تنی را توانسته ام به راه آورم ؟

امروز خود را تنها تر از هر زمانی می دانم تنها تر از هر دورانی و تنها تر از تنهایانی که غم غربت می کشند که آنها غریب مکانند و من غریب دوران من در وطنی که دوستش دارم و میان مردمی که زندگیم را به پای ساختن انها می سوزانم غریبم. این ادعایی گزاف نیست از آن زمان که به یادم می آید هرجا که شنیدم و دانستم بودنم از نبودنم کارسازتر است بی هیچ بهانه ای بودم بی مزدی و منتی و اگر حس می کردم کارم گره ای از بندی می گشاید زمان و مکان را فراموش می کردم و آن را چنان که می توانست به انجام می رساندم

عجب نیست اگر سر به شوریدگی برآرم که اگر نبود یاری یارم دیر زمانی بود که چنین کرده بودم .

ولی امروز خسته ام در میانه دوستانم تنها شده ام حاصل سوختن زندگی ام چه بوده است ؟‌ به کدام دست آورد نیمه یک زندگی دل خوش کنم ؟ پس از چندین سالی که هرچه کردم به امید کمکی بوده است به کسی یا مردمی که به آن نیاز دارند و انجام دادن انچه حس می کردم انجام دادنش وظیفه است به خاکی که به آن عشق می ورزم امروز چه بر کف دارم ؟‌ هیچ

چه باید کرد ؟ ‌رها کنم و بروم به دنبال نانی که اگر پیش از این رفته بودم امروزم چنین نبود؟ یا بمانم و ادامه دهم راهی که نمی دانم در پایانش کدامین سرنوشت به انتظار من ارمیده است؟

وای بر شمشیر زنی که تنها شمشیرش را در دست شکسته بیند و اطرافش را سیل دشمنان فراگیر. چه باید کند ؟ نمی دانم … نمی دانم …

گفتم از دانش روز جهان با مردمم سخن بگویم شاید ذهنی به فکر آید و قلبی بلرزد و قدمی در راه آبادی به حرکت درآید و امیدی فرو خفته شکوفا شود و راهی تاریک روشن شود… اما چه حاصلم شده است از این همه اندیشه و این همه غم … جز غم؟

گفتم به یاد مردمم خواهم آورد که آسمان پرستاره شبهای ایران جلوه ی است از عظمت بی پایان کیهان و به یادشان خواهم آورد که چه کوچکند در برابر این بی پایانی کیهان و چه ژرف است ژرفنای خرد انان که وارثان خردند و نگهبان فره ایزدی آتش مقدس دانایی،‌ که اگر به یادشان آید با هم مهربان خواهند شد و چه خام می اندیشیدم که دیدم «آنانکه می خواستند جهانی را مهربان کنند‌، خود نتوانستند با هم مهربان باشند»

من خسته ام و امروز ناتوانتراز آنکه فریادی ز سینه برآورم و لرزانتر ازآنکه پناهی باشم برای عزیزی

چه باید کرد؟‌ رها کنم و بروم یا بمانم و ادامه دهم نمی دانم … چه دانمهای بسیار است لیکن من نمی دانم

شاید حال من شرط رکعتانی است که وضویی جز خون ندارد ؟‌ نمی دانم.

شاید خسته ام ،شاید، نمی دانم

اما به یک چیز دل خوش دارم چون به عقب می نگرم خود را سراسر ضعف و ناتوانی و بدی و کاستی می بینم ولی راست می گفت شاملو: «من بد بودم ولی بدی نبودم»

شاید همین توشه برای من بس باشد . نمی دانم

آن روز که توسن فلک زین کردند

وآرایش مشتری و پروین کردند

این بود زدیوان قضا نصیب ما

ما را چه کنه نصیب ما این کردند

تعهد علمی نسبت به آینده

مطالعه چاپ گفتگوی روز یکشنبه روزنامه شرق با دکتر نادری که ترجمه ای از مطلب روزنامه هوستون کرونیکل بود  چند مطلب را در ذهنم ایجاد کرد که بد نیست به آنها اشاره ای بکنم

اول اینکه اتفاق خجسته ای است که به بهانه بزرگترین ماموریت کاوش منظومه شمسی که تا کنون تاریخ بشریت به خوددیده است شاهد معرفی تعدادی از چهره های برجسته علمی ایرانی در رسانه های داخلی هستیم. گفتگوی شرق با دکتر پرویز فتوحی و چاپ ترجمه مصاحبه با دکتر نادری در این روزنامه . گفتگوی اختصاصی ایسنا با دکتر نادری و خبررسانی فعالیتهای وی در سایتهای نجومی همینطور ترتیب داده شدن گفتگویی تلفنی با دکتر نادری برای برنامه یکشنبه آینده آسمان شب اتفاقی خجسته و میمون است. جامعه ما خسته است از شنیدن سخنهایی که او را ملتی عقب مانده و بدون پشتوانه معرفی می کند و درد بزرگ آنجاست که این آیه های یاس را نه مردم عادی که بزگان دانش ما می سرایند. کسانی که باید پیش از هرچیز بذر  امید به آینده و فعالیت علمی را در دل مردم بکارند به راحتی حاضرند میراث چند هزار ساله علمی و فرهنگی این سرزمین را به سخره بگیرند و از آن به عنوان داستانهایی دلخوشکنک یاد کنند . داستانهایی که باید آنها را فراموش کرد و به آینده نگاه کرد. بسیاری از بزرگان حتی از معرفی فعالیتهای علمی یکی از همکارانشان برآشفته می شوند و ان را بزرگنمایی علمی ژورنالیستی در فضایی غیر شفاف و ناشی از ذوق زدگی ارزیابی می کنند. و انعکاس خبر چنین موفقیتهایی را (‌حتی اگر بپذیریم در انعکاسش بزرگنمایی شده) نشانه ای از روحیه قهرمان پروری بی دلیل ایرانیها می دانند و شیرینی چنین خبرهایی را موجب بیماری دیابت اجتماعی ارزیابی می کنند. من با بسیاری از استدلالهای این بزرگواران موافقم ملتها همیشه از قهرمان پروری ضربه دیده اند و همیشه باید به این خطر هشدار داد اما به نظرم باید تبصره ای به این قانون کلی افزود . اینجا ایران است.

بسیاری از ما هنگامیکه برای دوای دردهای  اجتماعی و فر هنگی نسخه پیچی می کنیم از یاد می بریم که در کدام اقلیم زندگی می کنیم زمانی که برشت در نمایشنامه گالیله خود از زبان او گفت«بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان دارد» و پایان دوران قهرمان های اروپایی را اعلام کرد چه سالی بود ؟‌در چه جغرافیایی این سخن را به زبان آورد و در چه مقطعی و چه پشتوانه ای بر سخنانش حاکم بود و چه تجربه هایی سپری شده بود که به او اجازه می داد مرگ قهرمان را اعلام کند؟ آیا مانیز این مراحل را سپری کرده ایم؟

جامعه ای که در آن زندگی می کنیم پایی در خاک و سری در افلاک دارد طبیعت و ماورا طبیعت در زندگی روزانه مردم ما به هم آمیخته است (‌و این به خودی خود بد نیست)‌ ما نمی توانیم به سادگی  و بدون طی کردن مراحل بی شمار دست به اسطوره زدایی بزنیم (آنگونه که امریکا زد)‌ و مگر باید حتما چنین کاری انجام شود؟

ما باید نسخه پیشرفت را براساس واقعیت جامعه بنویسیم نه بر اساس آرمانشهر خیالی خود . من قبول دارم در جامعه ای که سنتی چند هزار ساله بر ار و پود فرهنگ ان حکمروایی می کند اصلاح امور سخت است اما این اصلاح زمنی ناممکن می شود که مخاطب را فراموش کنیم و از مردم کوچخ و بازار و آنهایی که واقعا مردمند بگذریم.

نگاهی به شرایط  امروز جامعه به ما یادآور می شود که سطح دانش عمومی دانش اموزان ما بسای کاهش یافته در دانشگاهها دانشجوی واقعی به معنی کامل کلمه کمیاب شده است ،‌نابسامانی فرهنگی و نا بسامانی اخلاقی بیداد می کند و امید به آینده اندک است. این موضوعات به خودی خود فاجعه بار نیستند و لازمه جامعه ای است که مراحل گذار فرهنگی را طی می کند فاجعه انجاست که برهمه اینها چشم می بندیم.

صریحا بگویم من با ساختن صورت قهرمان دست نیافتنی از چهره هایی که به هر حال مورد تایید جامعه علمی ، فرهنگی و سیاسی جهان هستند مخالفم اما به همان اندازه موافقم که در این مرحله از وضعیت جامعه که به سر می بریم باید چهره های شاخص خود را (‌در حوزه جغرافیای فرهنگی و علمی کشور)‌ به شکل قهرمانانی در دسترس و دست یافتنی معرفی کنیم .

به یاد می اورم در شب فراموش نشدنی مقابله مریه در شهریور گذشته ،‌زمانی که هزاران نفر از مردم پایتخت به رصدخانه کوچک زعفرانیه آمده بودند تا شبی را میهمان آسمان باشند بیش از ۲۰ نمایش اسلاید در خصوص اکتشافات آینده سیاره سرخ (‌که این روزها به انجام خود رسیده اند )‌ برای گروه کثیری از مردم با سنین و رده های اجتماعیی مختلف اجرا کردم. زمانی که پس از معرفی ماموریتهای دو قلوی ناسا ،‌روح و فرصت با نمایش تصویری از دکتر فیروز نادری در آزمایشگاه JPL وی را به عنوان هموطنی که سرپرستی عظیم ترین کاوش بشر در تاریخ اکتشافات فضایی را بر عهده دارد معرفی کردم در چشمان چند کودک و دانش اموز حاضر در ان اتاق کوچک برق امیدی دیدم ،‌ مادری که در ردیف اول روی زمین نشسته بود دست فرزندش را فشرد و نگاهی امیدوار به او انداخت و لبخندی بر گوشه لب پیر مردی سپید موی ظاهر شد.

شاید فقط برای لحظاتی انها احساس کردند که فرزندان ایران می توانند بار دیگر در جهان نامشان را زنده کنند . ما نیازمند امیدیم و هر موفقیتی که فرزندان این خاک به دست می اورند و یا پیش از این به دست آورده اند به قول خاتمی به ما «دلیری رفتن به سوی آینده را می دهد»

ما به ابن سینا نیاز دازیم به فردوسی و رودکی و بیرونی و خوارزمی و کاشانی و مولوی و بوزجانی و هزاران دیگر نیاز داریم همانگونه که به نادری و صیاد و یوسف زاده و فتحی و بسیاری دیگر نیاز داریم ذخیره و پشتوانه گذشته ما راحت به دست نیامده  است که به راحتی در قالب جملات و کلمات زیبایی چون «افتخار به نیاکان و بزرگان فقط زینتی است برا ی نشان دادن افتخارات امروز» و یا طرح این مطلب که «افتخار به ابن سینا و رازی و صدها نفر دیگر و جنگ و دعوا با دیگر ملل که اینها ایرانی بوده اند چه مشکلی از مشکلات ما حل می کند» به دست فراموشی و تاراج سپرده شود

دنیای جالبی است که پشرفته ترین کشورها یادگارهای اندک علمی خود را پاکیزه و حراست شده حفظ می کنند اما ما چوب حراج به داشته های خود می زنیم. و در حالی چنین پز زشت و بد قیافه روشنفکری و آزاد اندیشی و جهانی دیدن و مدرنیسم به خد می گیریم و بدون توجه به عوارض سخنانمان به واگویه حرفهای خوب کسانی که در جایی دیگر و در حوزه ای دیگر گفته اند و نه برای ما و نه برای درد ما می پردازیم که خود کوچکترین و پیش پا افتاده ترین قواعد بازی در دنیای دانش نوین را رعایت نمی کنیم.

چند نمونه بیاورم که دانش جویی برای حل مشکل فیزیکی خود به چند تن از اساتید مطرح کشور میل می زند و هیچ پاسخی نمی شنود و یا داشن اموزی برای حل یک سوال فکری گکوچک دست به دامان همه می شود و هیچ نمی یابد و سپس زمانی که شاید از روی خستگی به برنده جایزه نوبلدر سال جاری میل می زند در کمتر از ۲۴ ساعت پاسخ خود را دریافت می کند؟

آقای نادری را این بار از زاویه ای دیگر ببینیم .او هم اکنون مدیر بزرگترین کاوش بشر در فضا در کل تاریخ است. دو خوردروی مریخ نورد او با موفقیت بر سطح سیاره فرود امده است طرحی که مدیریتش بر عهده او است ناسا را از بحران تراژدی کلمبیا نجات داده و به بوش اینتوانایی را بخشیده که سخن از سفر دوباره به ماه و فتح مریخ به زبان آرد

مردی که معاون ریس جمهور امریکا ملاقات خود با او را بر اساس زمان وی تنظیم می کند. اما زمانیکه درخواستی برای گفتگو با او می رسد در چهارچوب زمانی که دارد دریغ نمی کند برایش فرقی ندارد که رسانه روبرو CNN باشد یا روزنامه نیویورک تایمز یا خبرگزاری ایسنا یا برنامه ۱۵ دقیقه ای آسمان شب شبکه ۴ ایران  (خبرنگاران علمی به یاد بیاورند برای گفتگو با یک کارشناس معمولی در یک سازمان معمولی  وطن چه لابیرنتی را باید طی کنند). او نیازی به معروفیت ندارد که جهانی او را می شناسد اما اخلاق علمی را آموخته است و می داند باید پاسخگو باشد او بارها به سوالات نوجوانانی که برایش نامه فرستاده اند پاسخ داده چرا؟‌چون او وظیفه و نقش و جایگاه تاریخی خود را می شناسد نه گذشته را انکار می کند نه امید واهی می دهد ضعفها را می پذیرد و از همه مهمتر خود را در برابر مردم می داند.به پاسخ او به سوال مصاحبه کننده هوستون کرونیکل توجه کنید که پرسیده بود چه نظری دارید که وب سایت ناسا در روز فرود روح با بازدید ۸۱۰۰ نفر در ثانیه رکورد مراجعه به یک سایت در تاریخ فناوری وب را شکست؟

او گفته است آرزو می کنم ای کاش امکان ان را داشتم تا پرونده مراجعه کنندگانی که وظیفه پاسخگویی به آنها را دارم مرور می کردم در آن صورت اگر مراجعه کنندگان بین ۱۰ تا ۱۸ سال داشتم بسیار خرسند می شدم چراکه توانسته ایم توجه نوجوانان و جوانان ر به خود جلب کنیم اگر بخواهیم آینده را تغییر دهیم باید به دنبال جوانان و نوجوانان باشیم

این رفتار و فکر را با رفتارهای علمی خود مقایسه کنیم. پاسخ جوانان و نوجوانان را نمی دهیم راههای ارتباط خود با انها را بسته ایم گذشته پر افتخاری را که بزرگان جهان به آن غبطه می خورند از آنها می گیریم بزرگان معاصر را به جای انکه معرفی و نقد کنیم غیر مهم جلوه می دهیم امکانات را از کسانی که کار می کنند دریغ می کنیم و از اطلاعات چون گنجینه ای که گویا فقط باید در انحصار ما باشد نگهداری می کنیم و انتظار داریم جوان ما و نوجوان ما امیدی برای خدمت در این سرزمین داشته باشد ؟ زهی انصاف

ما باید گذشته را چون میراث ارزشمندی پاسداری کنیم . ما باید بزرگان حال خود را بشناسیم و اگر خوبی و دی دارند بی غرض عنوان کنیم و راه آینده و رسیدن به هدف را روشن و واضح کنیم

انکار گذشته و حال حتی فرصت حسرت خوردن در آینده را نیز  برای ما به جا نمی گذارد.

ما باید قهرمانان خود رابشناسیم و بدانیم که آنها در دسترسند و قابل دسترس و دست یافتنی مشکل اینجاست که قهرمانی فردی مثل نادری که در ارتباط رودر رو با مردم قرار دارد هیچگاه باعث این اندیشه نمی شود که نمی توان به او رسید و فقط باید حسرت او را خورد بلکه قهرمانی برخی از نافیان قهرمانی در کشور است که چنین گمانی ایجاد می کنند از برجهای عاج خویش بیرون آیید . فرصت اندک است و زمان از دست رفته تا زمان باقی است باید کاری کرد.

هنوز به کاوه امیدی هست نگذاریم محتاج اسکندر شویم

آیا یتی پدیده ای علمی است؟

من مقاله ای با عنوان «یتی، مرد برفی یا پاگنده» را به عنوان مقاله ویژه روز یکشنبه آینده ضمیمه کاشف روزنامه جام جام آماده کرده و تقدیم کردم که این مطلب این هفته چاپ خواهد شد.

حال سوالی که از آن روز مرا به فکر وامی دارد این است که آیا کار من در ارایه این مطلب به عنوان یک موضوع ویژه علمی درست بوده است یا نه ؟ من به نوع مطالب ارایه شده شبه ای ندارم فقط مشکلم این است که آیا موضوعی که هنوز قطعیت وجودی آن محرز نیست و هنوز به اصطلاح آقایان به یک fact علمی تبدیل نشده است اهمیت آن را دارد تا به عنوان ک موضوع علمی معرفی شده و به عنوان موضوعی ویژه پرونده ای برای آن گشوده شود و آیا ما موضوعات مهمتری برای پرداختن به ان نداشتیم؟

به نظر من این ضرورت وجود دارد. من از مقاله ای که نوز چاپ نشده و بالطبع هنوز نظر مخالفی هم درباره ان وجود ندارد دفاع نخواهم کرد . دفاع من درباره طرح چنین موضوعاتی در چنین جایگاهی است. به نظر من امروز ما با دو نوع دیدگاه در حوزه مسایل علمی روبرو هستیم دیدگاهی خشک که سعی می کند به نام علم هرآنچه را نتواند در دفاتر مشق نوشته شده خود ژیدا کند انکار می کند و دوم دیدگاهی که سعی می کند هر ژدیده بی اساسی را برمبناهای غلط و به ظاهر علمی توجیه کند.

امروز ما نیازمند دیدگاه میانه ای هستیم که به مردم بگوید علم ما کامل نیست اما این نقص دلیل آن نمی شود تا هر آنچه را که نمی دانیم انکار کنیم .

یتی خون آشامها ،‌ بشقابهای پرنده و  موضوع مورد علاقه من جادو و امثال ان شاید همگی چیی جز رویا ژردازیهای افرادی نادر نباشد اما احساس می کنم وظیفه یک خبرنگار علمی آن است که در بسیاری از موارد همچون یک محقق عمل کند و اگر خود نتوانست خواستار پیگیری پرونده هایی از این دست از سوی محققان شود.

پس از فاجعه ملی زلزله بم (‌بگذریم که با اندکی تدبیر این فاجعه ملی می توانست به نمادی از احساس مسولیت ما و مسولان -با -هم – و نمادی از یک غرور ملی تبدیل شود و به جای ۴۰۰۰۰ نفر کشته ۴ کشته هم نداشته باشد) در باره نورهای زلزله گزارشهایی ارایه شد. شایعه نورها دهان به دهان پیچید و گسترش یافت در نگاه اول بهنظر من هم آمد که این نورها تنها بازگویه های فاجعه ای بزرگ از زبان مردمانی درد کشیده است به خصوص انکه هنگامیکه که در یک گفتگوی اینترنتی که یک رسانه بیگانه (BBC) با یکی از بزرگان دانش لرزه شناسی ایران ترتیب داده بود از این پدیده سخن گفتم وی آن را مساله ای غیر مهم ،‌غیر علمی و احتمالا ناشی از اصطکاک سنگها  دانست و بیشتر در حوزه شبه علم دانستند.متاسفانه نتوانستم با مسولان سازمان ژئوفیزیک در این باره گفتگو کنم که این خود یکی قصه ای است پر آب چشم.

جالب است بدانید تماسهای بعدی من با یکی از عالیرتبه ترین مسولان سازمان لرزه نگاری ایالات متحده USGS ،‌خانم دکتر سوزان هاوگ ،‌نشان داد  که این موضوع به هیچ وجه شایعه پردازیهای ذهنهای خسته از مصیبت نیست و یکی از مسایل باز و در حال تحقیق لرزه شناسی دنیا است و ایشان با حوصله فراوان ساعت ۲ بامداد روز اول ژانویه و در اولین ساعات سال نو به پاسخگویی به سوالهای من در این خصوص پرداختند. موضوعی که یک شبه علم بود واقعا بخشی از دانش مورد تحقیق روز شمرده می شد.

این نمونه ای بود از هزاران موردی که در جامعه علمی ایران شبه علم و ضد علم شمرده می شود و در جهان برروی آن مطالعه صورت می گیرد اما جامعه جهانی علم هم با چنین موضوعاتی دست به گریبان است به بسیاری از محققان که بع جستجوی چنین پدیده هایی می روند برخوردی نامناسب صورت می گیرد اما حقیقت راه خود را خواهد پیمود

 من از شبه علم دفاع نمی کنم اما اگر من با   شبه علم مخالفم از لبخندهای تمسخر آمیزی که هنگام سوال فردی از شبه علم به او تحویل داده می شود متنفرم

گمان نکنم کسی بتواند در دانشمند بودن و محقق بودن فردی چون آرتور چارلز کلارک شک کند.حتما مجموعه تلویزیونی که بر اساس مدارک گردآوری شده توسط او ساخته شده بود و از شبکه ۴ سیما هم پخش شد به خاطر دارید مجموعه ای به نام جهان آرتور سی کلارک .وی در این برنامه به سراغ بسیاری از مسایل حوزه شبه علم از بشقابهای پرنده گرفته تا یتی تا ماجرای روزول تا احضار روح و … رفت و بسیاری از آنها را به ظاهر رد می کرد اما جمله ای از او در ذهن من ماندگار شده است : «اگرچه بر اساس مدارکیکه فعلا در دست داریم نمی توانم این موضوع را بپذیرم اما شاید مدارکی که در آینده به دست می آید نظر مرا تغییر دهد» به همین دلیل است که اندیشه و ذهن کلارک و همفکرانش تازه می ماند و بوی کهنگی نمی گیرد اما بسیاری از متفکران ما بزرگی خود را در تکرار بی معنی کلام برخی از افراد مهم داخلی یا خارجی در اهمیت علم و با چاشنی  بی هویتی ایرانی و بی نیازی از گذشته پر افتخار و داستانهایی اینگونه می یابند بدون انکه به یاد آورند حقیقت محتاج نظر من یا شما یا دیگری نمی ماند و را ه خود را خواهد رفت .

شرایط روزنامه نگار علمی چیست؟

آیایک روزنامه نگار علمی صرفا باید به وقایع نگاری حوادثی بپردازد که در حوزه سرویسهای دیگر روزنامه ها قرار نمی گیرد؟ آیا برای یک روزنامه نگار علمی نباید شرایط ویژه ای را تعریف کرد؟ به نظر می رسد در عصر جدید که با ظهور و گسترش اینترنت و شبکه های اطلاع رسانی و ارتباطات جمعی بسیاری از تعاریف کلاسیک جابجا شده است باید به تعاریف جدیدی از روزنامه نگاری علمی نیز توجه کنیم شاید تا چندی پیش به دلیل در دسترس نبودن منابع روزنامه نگاران احساس میکردند دستشان بازتر است و آزادی عمل انها بیشتر . شاید وجود غلط هایی محدود و ناخواسته در متون نوشته شده و سهوهای انجام شده قابل بخشش می نمود اما امروز و در شرایطی که در کسری از ثانیه رویدادی که درسیاره ای دیگر در حال رخ دادن است در اختیار خواننده قرار دارد خبر علمی نوشته شده توسط روزنامه نگار باید دارای نگاه متفاوتی باشد تا بتواند نظر و اعتماد خواننده را جلب کند به همین دلیل با تخصصی شدن شاخه های علوم روزنامه نگاران نیز نیازمند اطلاعات بیشتر و حتی تخصصی تر برای به دست آوردن توانایی لازم در انجام وظیفه خود هستند. بخش عمده ای از فعالیتهای سرویسهای علمی روزنامه های کشور ترجمه و انتقال اطلاعات منابع خارجی به زبان فارسی به خواننده است . اگرچه نهضت ترجمه خبر در دوران فعلی لازم است اما به هیچ وجه کافی نیست خبرنگار علمی دوره ما باید دارای بینش در حوزه تخصصی خود باشد و بتواند موضوع را برای خواننده ای که در فضا و زمانی به نام ایران – سال ۱۳۸۲ قرار دارد بیان کند و این نیازمند شناخت فرهنگهای مقصد و مبدا خبر است. نباید فراموش کرد که در دوره ما جامعه در خال گذار اطلاعاتی است و اگر این گذار بهنحو شایسته ای هدایت شود می تواند آینده علمی بهتری برای ما به ارمغان آورد بخش عمده ای از این نقش باید توسط خبرنگاران علمی ایفا شود.

لغو ماموریت تعمیر هابل

ناسا اعلام کرد ماموریت تعمیر اساسی تلسکوپ فضایی هابل را که قرار بود در اواسط سال ۲۰۰۵ میلادی انجام بشه لغو کرده است علت این امر خطرات احتمالی این پروژه بزرگ برای شاتل های فضایی اعلام شده و همینطور نیازی که برای ایمنی بیشتر شاتل ها باید مورد توجه قرار بگیرد.

اما به نظر می رسد اعلام برنامه جدید فضایی آمریکا توسط بوش یکی از علل اصلی این لغو ماموریت باشد با این کار عملا عمر هابل را باید تمام شده فرض کرد. بازگشت به ماه بسیار جذاب و هیجان انگیز خواهد بود اما نباید پروژه های فضایی به دلیل طرح های بلند پروازانه لغو بشه .هابل تا سالها می تواند دید و افق دید ما از جهان را گسترش بدهد اما اینک به نظر می رسه باید منتظر بازگردندان ان به زمین باشیم اگرچه طرح تلسکوژ جیمز وب هنوز در دستور کار قرار دارد اما تا عملی شدن آن راه طولانی در پیش است. این کار ناسا قطعا مخالفتهای بسیاری را برخواهد انگیخت مخالفتهایی که دامنه آن به  جوامع علمی محض محدود نخواهد ماند چراکه در سالیان اخیر بسیاری از مردم کوچه و بازار زیباییهای آسمان را از چشمان تیزبین هابل دیده اند و هر روز منتظر انتشار تصاویر جدید این ابزار قدرتمند هستند.بسیاری از محافل علمی تلاشهای خود را برای تجدیدنظر در این تصمیم آغاز کرده اند.

برای اطلاع از وضعیت این ابزار غول پیکر می توانید به سایت رسمی آن به نشانی www.hubblesite.org مراجعه کنید.

بازتاب اعلام برنامه فضایی آمریکا

درپی اعلام آینده برنامه فضایی آمریکا از سوی جرج بوش، رییس جمهور این کشور که بر تسریع در تکمیل ایستگاه فضایی بین المللی،  اعزام مجدد فضانوردان به ماه و آماده شدن برای سفر انسان به مریخ از  عمده ترین رئوس آن است کشورهای مختلف واکنشهای متفاوتی را از خود بروز داده اند.روسیه که یکی از قطبهای صنعت فضانوردی است چندان از این طرح استقبال نکرده است و اعلام کرده هر طرح فضایی بدون همکاری روسیه امکان پذیر نخواهد بود آژانس فضایی روسیه اعلام کرده است تکمیل ایستگاه فضایی در زمانی سریع تر از مدت اعلام شده تصمیمی است که همه کشورهای عضو پروژه باید اتخاذ نمایند و نظر روسیه به عنوان کشوری که در این مدت رابطه ایستگاه و زمین را حفظ کرده بسیار مهم است. ازسوی دیگر آژانس فضایی اروپا از برنامه جدید ناسا حمایت کرده است . این آژانس تصمیم برای باز گشت به دوره اکتشافات فضایی سرنشین دار را آغاز دوران جدیدی در اکتشافات فضایی قلمداد کرده و آمادگی کامل خود را برای مشارکت در این طرح اعلام نموده استاز سوی دیگر رییس آژانس فضایی هند نیز اعلام کرد این آژانس با ناسا برای تحقق پروژه های جدید خود همکاری خواهد کرد. هند پیش از  این قرار بود تاسال ۲۰۰۸ نخستین فضاپیمای بدون سرنشین خود را عازم ماه کند.این اتفاق در حالی می افتد که کشور ما سالها است بر سر اصل ورود به باشگاه فضایی دچار تردید است اما بر اساس آخرین اخبار قرار است تا پایان سال ۱۳۸۴ با پرتاب نخستین ماهواره ایرانی به مدار زمین با سیستم پیشران ایرانی ما نیز وارد این بازی جهانی شویم. اتفاقی که اگر به صورت منطقی و درست رخ دهد، باعث باز شدن افقهای جدیدی برای کشور خواهد شد.

1 84 85 86