
حتماً شما هم این توصیه را شنیدهاید که کاری را انتخاب کنید که از لحظهلحظه آن لذت ببرید. نسخه جدیدتر و انگلیسی آن این است که سعی کنید کارتان «فان» باشد. و هرزمانی که این فان بودن را از دست داد آن را کنار بگذارید.
یادم هست چند سال پیش بازدیدی از سازمان گوگل ایکس، در سانفرانسیسکو داشتم و در آنجا آسترو تلر (Astro Teller) که لقب کاپیتان گروه طرحهای بزرگ اصطلاحاً Moon Shot را بر عهده داشت، در توصیف پروژههایی که این نهاد برای بررسی بیشتر انتخاب میکند میگفت باید پروژهها سه ویژگی داشته باشد، اینکه تا آلان انجامنشده باشد، تغییری جدی در ساختار زندگی یا فناوری و جهشی بزرگ را وعده بدهد و اینکه «کول» بوده و کار کردن روی آن «فان» باشد.
به نظرم هیچ توصیهای از این مهمتر نیست اگر کاری را انجام دهید که برایتان جذاب نباشد و از آن لذت نبرید زندگی سختی در پیش رو دارید. هرروز باید با خودتان کلنجار بروید و توجیه کنید که چرا این کار را میکنید و درنهایت هم به حداقل لازم تن میدهید و انگیزهای برای رشد در آن حوزه ندارید و آن حوزه هم اقبالی ندارد که به مدد ابتکار ناشی از شوق شما، رشد کند.
برخی از موقعیتها و کارها هستند که از انبوهی زیر ساختار یا خرده پروژه و خرده فعالیت تشکیلشده است.
برای مثال اگر شما مثل من روزنامهنگار باشید، اگرچه کار کلی شما تعریف و ساختار مشخصی دارد، اما هرکدام از خرده داستانهایی که دنبال میکنید و برای خودش یک فعالیت مستقل است. به عبارتی ممکن است که شما به هیچچیزی در دنیا بهاندازه روزنامهنگاری عشق نورزید اما گاهی با موضوعاتی مواجه میشوید که نهتنها حاضر به دنبال کردن و کار کردن روی آن نیستید که اگر مجبور شوید به هر دلیلی آنها را دنبال کنید، آزار روحی میبینید.
به عبارتی شما ممکن است از یک کار لذت ببرید اما از بخشهایی که ممکن است زیرمجموعه آن چتر بزرگ باشد متنفر باشید.

خیلی از معلمان ارتباطات بهخصوص در عصر جدیدی که در آن زندگی میکنیم و مفهوم سلامت ذهن و روان اهمیت بیشتری پیداکرده توصیه میکنند، در انتخاب سوژههای و موضوعات داستانی که میخواهید روی آن کارکنید، حتماً در نظر داشته باشید که آن موضوع برای شما جذاب، لذتبخش و «فان» باشد.
رابین لوید که این روزها مجموعهای روزانه از گزارشهای همهگیری را منتشر میکند، جایی نوشته بود بهخصوص در دوران همهگیری معیارهایش برای انتخاب داستان را تغییر داده است. او معتقد بود داستانی را انتخاب میکند که جذاب باشد، برای مخاطب مهم باشد، کار کردن روی آن برایش جذابیت داشته باشد و از همه مهمتر مطمئن باشد که در مسیر کار کردن روی آن بهسلامت روان و ذهنش آسیب نمیرسد.
برخی از دوستان در ایران هم مدتهای طولانی است که این روند را بهدرستی در پیشگرفتهاند. چندین سال پیش در همین سایت گفتگویی نوشتاری با پژمان نوروزی در باب ترویج علم داشتم و آنجا پژمان انگیزه اصلی کار ترویجی و فعالیتهای ارتباطی را لذتی بیان میکرد که از آن میبرد و اشاره میکرد زمانی اگر کار کردن روی داستانی یا کاری لذت نبرد انجامش نمیدهد.
این روزها و با توسعه بیشتر فعالیتهای کارهای آزاد و پروژهای و ظهور شرکتهای نوپا که با فرهنگ نو کارآفرینی سازگاری دارند، بیشتر هم دراینباره میشنویم. اینکه ما دورهم جمع شدیم و فلان کار را انجام دادیم چون خوش میگذشت. یا اینکه انجام فلان کار یا پروژه برای ما خوش- حالی به ارمغان نیاورد، حاضر نیستیم دنبالش کنیم.
من هیچ مخالفتی با این موارد ندارم اما میخواهم تبصرهای شخصی به آن اضافه کنم.
این تجربه و نگاه شخصی برای من است و بههیچوجه نه به دیگران توصیهاش میکنم و آن را مسیر درست برای همه میدانم.
اما تجربه اندکم به من میگوید بین لذت بردن از کار به معنی کلی و لذت بردن از تکتک اجزای کاری که میکنی باید تمایز قائل شوی و نباید به شکل افراطی به گزینه فان بودن برای انتخاب موضوعاتت تأکید کنی.
من تنها درباره خودم و کارم حرف میزنم اما فکر میکنم شما در حوزه کاری خودتان هم میتوانید این موضوع را بسط دهید.
من از لحظهبهلحظه کار روزنامهنگاریام لذت بردهام. نه! این دروغ بزرگی است. من از کلیت کارم بهعنوان یک روزنامهنگار چه زمانی که در حوزه میدانی بودم و چه زمانی که کار تحقیقی لذت بردهام و میبرم و حاضر نیستم آن را با هیچ شغل مقام دیگری تعویض کنم؛ اما در طول این مسیر – که حالا دیگر میتوان قید طولانی بر آن نهاد – بارها و بارها کارهایی کردهام که زمان انجام دادنش، نهتنها لذتی نمیبردهام که حتی ازنظر روانی و البته جسمی آسیب میدیدم. بخشی از آن فشارها حتی کارم را به بیمارستان و بستری شدن چندروزه در بخش مراقبتهای ویژه کشاند.
بخشی از این خرده رفتارهای ناخوشایند اجباری بوده است. شرایط محیط کار و شرایط فشارها مختلف برای همه ما پیش میآید؛ اما بخش دیگری از این خرده رفتارها، داستانها یا پروژههایی که انجامشان بهسختی گذشت و میگذرد و حداقل در زمان انجامش لذت چندانی ندارد، به انتخاب و آگاهانه بوده است.
اشتباه نکنید من حداقل بر اساس تعاریف رسمی در دسته افراد خودآزار قرار ندارم؛ اما معتقدم وقتی کلیت کاری را بر عهده میگیرم و از آن لذت میبرم در برابرش مسئولیتی دارم که شامل پرداختن با موضوعات ناخوشایند هم میشود.
در روزنامهنگاری اکثر اوقات میتوان سوژههایی را پیدا کرد که هم برای تهیهکننده و هم مخاطب جذاب و خواندنی باشد؛ اما اگر به اصول روزنامهنگاری و نقش آن در جامعه و مسئولیتی که دارد وفادار باشیم، میبینیم که ما در برابر مخاطب مسئولیتی داریم که نمیتوانیم از زیر آن شانه خالی کنیم و بخشی از آن گفتن و گزارش دادن داستانهایی است که هم برای ما تهیه آن دشوار و سخت است و هم برای مخاطب دیدن و شنیدن آن.
نمونههای زیادی از این موارد وجود دارد. برای مثال در چند ماه گذشته که سعی میکنم بهطور روزمره خبرها و داستانهای کوید-۱۹ را دنبال کنم و بهخصوص اوقاتی که باید به گزارشهایی درباره مرگومیر هموطنان بپردازم و یا درباره موضوعاتی تحقیق کنیم که میدانم منجر به یافتهای تلخ برای مخاطب و خودم میشود.
اما قرار من با مخاطب این نیست که چون آشپز یا پیشخدمتی ماهر در رستوران، هر غذایی که او علاقه داشت و مشتاقش بود را به هر شکلی که او دوست میداشت برایش آماده کنم و درحالیکه خودم هم از تهیه آن لذت میبرم در اختیارش قرار دهم.
بله! بخشهایی از دنیای وسیع ارتباطات هست که این کار را انجام میدهد و در آن مهارت هم دارند؛ اما آن بخشی از روزنامهنگاری که من خود را سعی میکنم به آن نزدیک کنم. اینگونه نیست.
تلاش ما بر این است که با نهایت توانی که داریم موضوعات مختلف را دنبال کنیم و گاه ممکن است موضوعی را بیابیم که نهکار کردن روی آن خوشآیند من است و نه الزاماً خواندنش برای شما لذتبخش اما ضروری است. وظیفه من در مقابل شما مخاطب است که شما را از آن واقعیتی که بر شما یا بخشی از جامعه اثر دارد، آگاه کنم حتی اگر گفتنش برای من و شنیدنش برای شما و آشکار شدنش برای دیگران تلخ باشد.
بخشی از این کارها نفسگیر و توانفرسا است. چه توان بدنی و چه توان ذهن را به چالش میکشد و لحظاتی پیش میآید که تمام اجزای بدنتان تمنا میکنند که رها کن؛ اما اتفاقاً این لحظات و این مأموریتهای سخت است که به کار ما ارزش میدهد.
بهپاس همه لذتهایی که این کار برای ما به ارمغان آورده است، باید این سختیها را به جان خرید.
در مواردی ممکن است در درازمدت و زمانی طولانی پس از پایان کار، اگر خوششانس باشیم و آن کار به نتیجهای و تغییری منجر شود، به همراه خود شادی و رضایت خاطر بزرگی را به همراه میآورد.
بااینوجود لذت و شاد بودن از کاری که میکنیم اگرچه مهم و حیاتی است اما نباید تنها راهنما و معیار پیش روی ما باشد. گاهی لازم است این لذت را فدای ضرورتی کرد که به خیر بزرگتری منجر میشود.
اما حتی اگر شما در برابر چنین انتخابی قرار گرفتید و چنین تصمیمی گرفتید حتماً مراقب سلامت ذهن خود باشید. اگر لازم است مشورت بگیرید، کمک بخواهید و بعد از پایان آن کار کمی به خود فرصت بازسازی ذهنی بدهید. درنهایت این ذهن شما است که شما را در داستانهای بعدی هدایت خواهد کرد و با ذهنی افسرده نمیتوان راههای دشوار طی نشده را پیمود.
بسیار عالی. دقیقا سلامت ذهنی و روانی آدم خیلی تاثیر گذاره روی اینکه آدم بتونه توانایی هایی که داره رو به نمایش بذاره یا به خوبی ازشون استفاده کنه! مخصوصا حالا در روزنامه نگاری. واقعا خیلی توانایی کنترل روان بالایی میخواد. و شاید افراد دیگه از جایی به بعد تحمل شنیدنش و رو به رو شدن باهاش رو دیگه از دست بدن و از کوره در برن! خوب میشد از راه هایی که خودتون برای تحمل پذیری بیشتر استفاده می کردین اشاره ای می شد. مرسی کلی…
کاملاً صحیح و آموزنده.
همانطور که فرمودید مشاغل دیگر هم با این چالش مواجهند، موردی که من تجربه کردم تدریس بود، چه در قامت مدرس و چه در قامت دانشجو.
خیلی عالی بود
سلام
اگر شما یک کاری را دوست داشته باشید با تمام سختی هاش کنار می آیید این که موضوع کلی هست
من به شخصه در انتخاب شغل آینده خود به عنوان یک فرد۱۹ ساله خیلی نمیتوانم دنبال علایقم بروم به همان دلایلی که میدانید
و در سرابی بزرگ به سر میبرم
ممنون از نوشته تان جناب ناظمی
ممنون. فکر کنم موردی که مد نظر من بود کمی بیشتر از سختی کاری است که دوست داریم. منظورم جایی است که وافعا آن کار برای خودمان آزار دهنده می شود و از سختی رد می شود. اما گاهی چاره ای جز ادامه اش نداریم و نه به خاطر اجبارات حرفه ای که به خاطر آن چیزی که خیر بزرگ تر می دانیم