آینده واشنگتن پست

برای حدود ۸ دهه خانواده گراهام صاحب امتیازی روزنامه واشنگتن پست را بر عهده داشته اند. درباره دوران آنها و رفتارهایی که در دوران مالکیت واشنگتن پست داشته اند نقد ها و تمجیدهای فراوانی وجود دارد. آنها طبعا منافع و مسیرهای قدرت خود را می شناختند و حتما از آنها استفاده می کردند اما واقعیت این است که آنها خانواده ای متعلق به دوران اینک از یاد رفته روزنامه نگاری هستند. در زمان کاترین گراهام بود که واشنگتن پست توانست دست به یکی از بزرگترین گزارشگری های تحقیقاتی معاصر آمریکا بزند. داستانی که با افشای شنود در مقر حزب دموکرات در هتل واترگیت شروع و به استعفای رییس جمهور وقت آمریکا منجر شد.

Watergate-04

خاطرات بن بردلی، که با عنوان دنیای ما روزنامه نگاران به فارسی نیز ترجمه شده است تصویر جالب توجهی از رویدادهای آن روزهای پر استرس و نقشی که کترین گراهام در همراهی با گزارشگرانش و باز گذاشتن دست آنها علی رغم نگرانی ها و ارتباطاتی که داشت می دهد. این کتاب از این جهت قابل توجه است که بر خلاف اکثر داستان های دیگر مربوط به واتر گیت از جمله کتاب و نوشته های خبرنگاران اصلی افشاگر باب وودوارد و کارل برنشتاین که به رویات جزییات مربوط به پیش بردن این تحقیق دشوار می پردازد این کتاب از دید سردبیر وقت نگاهی از بیرون و کلی بر ماجرا را نشان می دهد.

مدتها از روزهای پر رونق روزنامه نگاری گذشته است. اکنون نه تنها در آمریکا که حتی در ایران خود ما اعتماد به رسانه ها کاهش یافته است و رسانه ها برای بقا بیشتر به سراغ داستان های بی ارزشی می روند که علی رغم جذابیت واقعا نه اهمیتی دارد و نه در افزایش آگاهی نقشی ایفا می کند و حتی گاه بر خلاف بدیهی ترین اصول اخلاقی رسانه قرار دارند. (آخرین باری که پس از عصر برده داری شاهد هدیه دادن یک انسان به دیگری بوده اید چه زمانی و کجا بوده است؟)

البته به هیچ وجه این یک حرف کلی نیست، نگاهی  به فضای عمومی است. هنوز رسانه هایی که دغدغه آگاهی دارند و بر اصول حرفه ای خود پای فشاری می کنند زنده اند و اتفاق در فضایی مانند کشور ما بیش از هر زمانی نقش بازی می کنند. و البته اگر در ایران برخی از محدودیت ها و فشارهای اقتصادی این شرایط را به وجود آورده، تحولات دیگری نظیر ظهور شبکه های مجازی و پدیده شهروند روزنامه نگاری و رقابت با آنها باعث شده تا رسانه های جدی غرب نیز دست به هر کاری برای افزایش مخاطب خود بزنند.

در بین رسانه های تصویری، به فاکس و ام اس ان بی سی که رسما در دو سوی طیف سیاسی قرا گرفته اند  کاری نداشته باشید. نگاهی به وضعیت سی ان ان بیاندازید تا عمق بحران را پیدا کنید. وقتی شبکه ای که می خواست به جای نقل خبر بخشی از خبر در حال رخ دادن باشد و در جنگ عراق عملا چنین کرد حدود ۴ دقیقه از بخش اصلی خبرهای خود (بدون در نظر گرفتن تکرار آن گزارش در بخش های دیگر) را به گزارشی درباره این موضوع اختصا می دهد که بیانسه موهای خود را کوتاه کرده است به نظرم می توان بحران را دید.  یا وقتی در هنگام تولد کودکی که سومین پادشاه در نوبت انگلستانی خواهد بود که پادشاهی هر روز بیشتر به پدیده ای تشریفاتی بدل می شود تعداد دوربین ها و خبرنگارها در مقابل بیمارستان و حجم خبر پخش شده در رسانه های جدی را می بییند باید نشانه های بحران روزنامه نگاری را نیز دید. از آن فاجعه بار تر پذیرفتن این است که روزنامه نگاران باید سلیقه مخاطب را بر اهمیت خبر اولیت دهند. بدین ترتیب روزنامه ها یا رسانه هایی که باید منتقل کننده حقیقت برای افزایش آگاهی باشند به فست فودی بدل می شوند که مطابق سلیقه مشتری – بدون در نظر گرفتن ارزش غذایی – محتویات ساندویچ آنهار ا تعیین می کنند. برای نمونه وب سایت روزنامه گاردین در همین داستان فرزند خانواده سلطنتی برای مخاطبینی که سلیقه سیاسی اشان جمهوری خواه و مخالف سلطنت بود اخبار این تولد را حذف می کرد.

چند ماه پیش بیل کیلینتون در حاشیه اجلاس بنیاد کلینتون خاطره ای از دخترش چلسی در زمانی که به مدرسه می رفت و بیل گلینتون نیز در دفتر ریاست جمهوری بود تعریف کرد: او به پدرش گفته بود بچه های مدرسه ما بیشتر اطلاعات سیاسی خود را از برنامه جان استوارت می گیرند. چندی پیش مطالعه ای منتشر شدکه نتایجش نشان از آن داشت که داستانی که چلسی کلینتون به پدرش گفته در سال های اخیر به طور جدی تری تحول  یافته است. نتایج این تحقیق  نشان می داد افرادی که تنها از طریق دنبال کردن دو برنامه طنز سیاسی دیلی شو با اجرای جان استوارت  و کولبرت ریپورت با اجرای استیون کولبرت (هر یک به مدت ۳۰ دقیقه که با کم کردن مدت آگهی ها به حدود ۱۶تا ۱۷ دقیقه می رسد و غیر از فصل های تعطیلات  روزهای دوشنبه تا پنج شنبه ها از شبکه کمدی سنترال و شبکه های مورد قرار داد دیگر پخش می شوند) خبرهای خود را به دست می آورند زمانی که دربرابر آزمون هایی درزمینه مسایل سیاسی و تحلیل های سیاسی روز آمریکا و جامعه جهانی قرار گرفته اند نمره و نتیجه بهتری از کسانی داشتند که خبرهایشان را از شبکه های سی ان ان، فاکس و ام اس ان بی سی دریافت می کرده اند  و به قول جان استوارت اگر این اتفاق حقیقت داشته باشد (که متاسفانه دارد) یعنی واقعا یک جای کار می لنگد.

حالا در این شرایط که پرسیدن سوال های مهم نادیده گرفته می شود، رسانه های شایعه پراکن مجال نفس کشیدن روزنامه نگاری جدی را کم کرده و دیجیتال شدن از هم اکنون تعطیلی نسخه های چاپی را در افق راه نشان می دهد (هنوز چند ماهی نیست که نیوز ویک برای همیشه از انتشار چاپی دست کشید) امید ها به معدود رسانه هایی است که سعی کرده اند در طول این دوران روش روزنامه نگاری جدی و اصول خود را حفظ کنند.

Amazon Holds News Conference

به همین دلیل وقتی خبر فروش  واشنگتن پست از سوی خانواده گراهام به  جف بزوس مالک آمازون مطرح می شود کمی باید با نگرانی آن را دنبال کرد.

شاید این اتفاق خوبی باشد. شاید ایده های نوین بزوس بتواند حتی آینده درخشانی برای پست و الگویی برای سایر رسانه ها بسازد. شاید غول دنیای دیجیتال بتواند مسیر مشترکی در آینده رسانه چاپی و دیجیتال فراهم کند. اما دلایل زیادی هم برای نگرانی وجود دارد.

دلایلی مثل اینکه بزوس با پرداخت ۱ درصد دارایی خالصش مالکیت پست را خریده است و این یعنی اینکه وی به تنهایی صاحب پست است. پست اکنون متعلق به آمازون نیست بلکه متعلق به یک شخص است. شخصی که از قضا یکی از میلیاردهای جهان است که بازار بزرگی را در اختیار دارد که ظاهرا باید یکی از جاهایی باشد که خبرنگاران بر آن نظارت کنند. یا مثلا یادآوری اینکه سال گذشته وی در گفتگو با یک روزنامه آلمانی گفته بود :«یک چیزی هست که من با قطعیت می توانم در باره آن نظر دهم و آن اینکه در ۲۰ سال آینده قطعا چیزی به نام روزنامه چاپی وجود نخواهد داشت مگر به عنوان کالایی لوکس و تشریفاتی در هتل ها» و حالا او یکی از قوی ترین روزنامه های چاپی جهان را در اختیار دارد.  موارد نگرانی بیشتری نیز وجود دارد. واشنگتن پست اگر در سال های اخیر به یک دلیل نامش شناخته می شد افشاگری – مبتنی بر اصول حرفه ای روزنامه نگاری – بوده است. واتر گیت شاید اولین چیزی باشد که بعد از شنیدن نام این روزنامه به ذهن می رسد. اینک رییس جدید این روزنامه در حالی به مدیریت پست خواهد پرداخت که همین چند سال پیش تحت فشار سازمان های امنیتی دسترسی به سرور های ویکی لیکس را معلق کرد.  فارغ از اینکه کار ویکی لیکس درست یا غلط است اما تسلیم شدن تحت فشار و محدود کردن دسترسی به داده ها و جریان آزاد اطلاعات (آن هم در شرایطی که این اطلاعات به هر حال بیرون آمده بود و حذف سرورها کمکی به عدم انتشار آنها نمی کرد) به نظر چندان با وفاداری به  شعار جستجوی سرنخ ها و دنبال کردن حقیقت تا هر جایی که ما را به آن راهنمایی کند ، سازگاری ندارد.

 

به هر حال باید تغییرات جزیی در آینده پست را دنبال کرد. شاید این نگرانی ها بیهوده باشد. اما به هر حال تغییراتی که پست به خود خواهد دید می تواند بر آینده ژورنالیسم تاثیر بگذارد. 

دیدگاه‌ها

  1. …” حتی در ایران خود ما اعتماد به رسانه ها کاهش یافته است” … “شاید این نگرانی ها بیهوده باشد” …

    رفیق اولا دلیل بسته شدن پست و خیلی از رسانه های چاپی دیگه در آمریکا ناکارامدی سازمان اقتصادی اونها در شرایط کنونی یعنی شرایطی که اینترنت تحمیل کرده است نه چاپ مسایل بی ارزش و…
    ثانیا دلیل کاهش اعتماد به رسانه ها در اینجا (اگر اینطور باشد) این است که فضای عمومی فضای خیلی بسته ای است. ما بزرگترین زندان روزتامه نگارانیم و زندانی هایی داریم به نام زندانی سیاسی رفیق… دلیل کاهش اعتماد ما اینهاست
    این نگرانی هایی که شما گفتی صرفا یکسری حرفهای شبه روشنفکرانه است… در جهان غرب رسانه های مستقل و تیزبین زیاد هستند و دولت ها هم سعی می کنند که این روند آگاهی بخشی به مردم را تقویت کنند نه اینکه سانسور راه بیندازند

    1. – من ننوشتم که پست به دلیل چاپ مطالب بی ارزش به این وضعیت افتاده و به طور مشخص درباره پست قید کردم که «…امید ها به معدود رسانه هایی است که سعی کرده اند در طول این دوران روش روزنامه نگاری جدی و اصول خود را حفظ کنند.»
      مساله کاهش اعتماد به رسانه ها را بر اساس نظر سنجی نوشتم که سال ۹۰ انجام شده و میزان اعتماد به مطبوعات در آن حدود ۹ درصد تخمین زده شده بود. صحت این نظر سنجی بر عهده برگزار کننده های آن است. طبیعی است که محدودیت ها باعث می شود رسانه نتواند کارش را انجام دهد و اعتماد را از دست بدهد اما قطعا همه داستان نیست. همه حوزه های مهم در محدوده خطوط قرمز قرار ندارد و نگاهی به محتوای رسانه های عمومی – اعم از صدا و سیما ،مطبوعات و سایت های داخلی – مشخص می کند که کفه ترازو تا چه حد به نفع خبرهای قابل اعتماد و تا چه حد به سمت موضوعات زرد گرایش دارد.
      من معنی حرف های شبه روشن فکرانه را نمی دانم. چیزی که به نظرم می آید و می بینم را می نویسم که ممکن است غلط یا درست باشد. اینکه در غرب رسانه های جدی و منتقد زیاد هستند حرف درستی است اما آنها هم در بحران قرار دارند – نگاهی به تغییرات تیراژ (مربوط به رسانه های مکتوب جدی) در ۱۰ سال اخیر بیاندازید – و حرف درستی است که دولت های کشورهای توسعه یافته موانع کمتری پیش پای رسانه های خود قرار می دهند.
      موفق باشید

  2. مطلب خوبی بود و چند موضوع مختلف را پوشش می داد. ولی نکته ی جالب آن برای من تمایل به سطحی نگری در مخاطب و تنظیم کردن رسانه با سلیقه ی مخاطب است.
    حرف شما در مورد سطحی نگری کاملا درست است اما در رسانه هایی که به این مطالب ظاهرا بی ارزش هم می پردازند، مطالب خوب و خواندنی هنوز هم در اکثریت هستند به ویژه در رسانه های نوشتاری.
    من بیشتر نگران سلیقه ی هم وطنان عزیزم هستم، آمار فروش کتاب را در کشوری ۷۵ میلیونی در نظر بگیرید، تیراژ روزنامه های خوب، تعداد وبلاگهای تولید کننده ی محتوا….
    به نظر من نگرانی اینجاست.

    1. به نظرم نکته درستیه که رسانه ها – به طور عام و فارغ از رسانه های جدی که متاسفانه هر روز تیراژشان کمتر و تعدادشان اندک تر می شود- برای بقا در شرایط رقابتی و اقتصادی موجود خود را بیش از اندازه با سلیقه مخاطب تنظیم می کنند و در نهایت به جایی می روند که ببه جای اینکه کالای مورد نیاز مخاطب را به او بدهند کالای مورد علاقه اش را دراختیارش می گذارند.
      در بخش دوم هم به نظرم این رابطه ای دوطرفه است. سلیقه مردم از طریق رسانه ها، آموزش رسمی و مطالعه بهبود پیدا می کند. وضع آموزش که مشخصه و وقتی رسانه های عمومی هم دچار ضعف شوند روی داستان نشر هم تاثیر می گذارد. تیراژ های ۵۰۰ نسخه ای واقعا دردناکه و حرف شما از این نظر کاملا درست است.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.