و اینک در این زمانه بی زمان که سالی می آید و سالی می رود چه می توان گفت جز آرزوی شادیهای بسیار. جز آرزوی امیدهای فراوان برای سالی که می آید و این امید که غم ها با این سال برود و برای ما – برای همه ما – شادی و خرمی به ارمغان آرد.
امروز نسیم بهار را چشیدیم و امشب که خورشید از میعاد سالانه اش بگذرد ما به استقبال سالی می رویم که در راه است . سالی که ما آن را خواهیم ساخت. نقل است که پیغمبر به یارانش فرمود از باد بهار تن مپوشانید.
«گفت پیغمبر به اصحاب کبار …. تن مپوشانید از باد بهار…. کانچه با برگ درختان می کند …. با تن و جان شما آن می کند»
ای کاش این باد بهار با جان های خسته ما نیز چنین کند. خزان افسرده را از دلهایمان ببرد و شادی بهاری نو رسته را در آن جوانه زند. یاران دگر بار گردهم جمع شوند و سرود شادی را به بلندترین آوازها بخوانند.
و در این اوقات که سخت غریب است و چون زنجیره ای گهر بار ما را به سنت چند هزار ساله خویش پیوند می دهد شاید هیچ دعا و خواسته ای چون شعار زیبای نوروز باستانی ما نباشد که :
ای دگرگون کننده قلب ها و دیده ها
ای گرداننده روزان و شبان
ای دگرگون کننده احوال و حال ها
حال ما را به بهترین احوال دگرگون فرما
شاد باشید در این خجسته نوروز