مجموعه فیلمهای بیگانه یکی از مهمترین و پرطرفدارترین مجموعههای سینمایی در تاریخ سینما به شمار میرود.
نخستین فیلم از این مجموعه در سال ۱۹۷۹ و به کارگردانی ریدلی اسکات به روی پردههای سینما رفت. فیلمی که مرزهای ژانر وحشت و علمی تخیلی را در هم میآمیخت و کابوس مواجهه با موجوداتی هوشمند و البته هیولاوَش را در مقابل چشمان مخاطبان خود زنده میکرد. شعار این فیلم که کسی در میانه فضا صدای فریاد شما را نمیشنود، در تاروپود فیلم خود را بهخوبی بازتاب میداد. فیلم در زمان خود یکی از پیشگامترین داستانگویی های علمی تخیلی بود که توسط یکی از کارگردان های مهم آن دوران و البته امروز جهان ساخته میشد.
فراتر از آن داستان برای یکی از نخستین بارها در تاریخ سینمای جهان، قهرمانی زن را در مقابل چشم مردم قرارداد. ریپلی، با بازی درخشان سیگورنی ویوِر، به چهرهای تاریخی از زن مبارز در حوزه سینما بدل شد.
جذابیت و ماندگاری این مجموعه اما فراتر از نخستین فیلم بود. دنیایی پررمزوراز در پشت داستان بیگانه قرار داشت و داستانی که امکان کاوش آن در راستاهای مختلف را ممکن می ساخت.
در دنیای بیگانه، ما تنها با یکگونه مهاجم سروکار نداشتیم، بقایا و نشانههایی از تمدنی دیگر نیز در پیشزمینه فیلم وجود داشت که جای را برای داستانگوییهای بیشتر باز میکرد.
بیگانه و هیولاهای هراسناک آنچنان با مخاطبان خود ارتباط برقرار کردند که اکنون و در سال ۲۰۱۷ یعنی ۳۸ سال پس از اکران نخستین فیلم این مجموعه، این دنیا هنوز زنده است و مخاطبان هنوز تشنه داستانهای تازهای هستند که در این دنیا اتفاق میافتد. حالا ریدلی اسکات با نمایش «بیگانه: کاونینت»، به دنیای ساخته خود برگشته است. این فیلم ششمین فیلم مستقل از این دنیا است. بعد از بیگانه اسکات، جیمز کامرون قسمت دوم آن داستان را به نام بیگانهها ساخت. فیلمی که شاید یکی از مهمترین داستانهای این مجموعه باشد. بعد از او دیوید فینچر بخش سوم بیگانه را ساخت و ژان پیر ژونه قسمت چهارم آن با عنوان فرعی رستاخیز را به روی پردههای سینما آورد. بعدازآن در چند فیلمی دو دنیای بیگانه و هیولای دیگری به نام ویرانگر در هم تنیدند و چند باری بیگانهها بهطور مشترک به همراه ویرانگرها به روی پرده آمدند؛ اما منصفانه خواهد بود اگر آنها را از مجموعه اصلی کنار بگذاریم.
در سال ۲۰۱۲ ریدلی اسکات دوباره به این دنیا برگشت. کارگردان سالخوردهای که هر چه زمان میگذرد گویی انرژی و میل به کار کردنش افزایش مییابد، سعی کرد بهپیش از رویدادهای فیلم بیگانه بپردازد و ازجمله به یکی از مهمترین سؤالهایی که در تمام این سالها بیجواب مانده بود پاسخ دهد و آن اینکه آن سفینه سقوط کرده و خرابهای که در فیلم میدیدیم متعلق به چه کسانی است و چه بر سر تمدنی آمده که پیش از ما در آن قمر مخوف حضور داشتند. او الهام گرفته از ایده و دیدگاه فضانوردان باستانی (که درباره ملاقات احتمالی تمدنهای بیگانه با زمین در دورانی دور خیالپردازی میکند) پیشدرآمد خود را به نام پرومتئوس ساخت. داستان پرومتئوس به تمدنی میپرداخت که در فیلم بیگانه ما نمایی از ویرانه سفینه آنها را میدیدیم. اسکات در این فیلم آنها را به نام مهندسان معرفی کرد. کسانی که شکلگیری حیات یا حداقل حیات به شکلی که ما میشناسیم را روی زمین یاری داده بودند و داستانی را روایت کرد که منجر بهمواجهه نخستین انسانها با هیولاهای بیگانه میشود و انتهای آن همان پیامی است که در ابتدای داستان بیگانه شاهد آن بودیم و باعث رخ دادن داستان بیگانه میشد.
حالا در فیلمی که قرار بود قسمت دوم پرومتئوس باشد، اسکات به سراغ دنیای بیگانهها رفته است و بار دیگر المان وحشت و تعلیق را به این دنیا برگردانده است.
آیندهنگریهایی در دنیای بیگانه
ریدلی اسکات نامی ماندگار در تاریخ سینمای علمی تخیلی خواهد بود. شاید همه فیلمهای او به یک اندازه جذاب و یا دقیق نباشند اما برخی از چشماندازهایی که او ارائه کرده است و برخی از آثار او –ازجمله اثر ماندگار تیغ رو (بلید رانر) – تا مدتهای طولانی بر این ژانر اثرگذار خواهد بود. اگر امروز به دنیای بیگانه نگاه کنید شاید بسیاری از ایدههای آن منطقی و نزدیک به دسترس ما به نظر آید اما فراموش نکنید او زمانی این داستان را بر پرده سینما آورد که هنوز دو سالی تا نخستین پرواز اولین شاتل فضایی زمان مانده بود، هنوز خبری از کشف سیارههای فراخورشیدی نبود و کامپیوترها ساختارهایی عظیم و جاگیر با عملکرد محدود بودند.
او در این دنیا داستان معدن کاری فضایی را در کانون توجه خود قرار داده است. همه داستان درباره گروهی از معدن کاران فضایی است که برای بهرهبرداری از منابع موجود سیارهها و اقمار فراخورشیدی به منظومههای دیگر سفر میکنند. همچنین در این داستان خبری از سفرهایی با سرعت سریعتر از نور نیست. برای اینکه کارگران و معدن کاران بتوانند زمانهای طولانی سفر خود را سپری کنند، باید در بخش عمدهای از سفر خود به خواب زمستانی فرو بروند. ایدهای که امروز در مرزهای تحقق قرار دارد و یکی از راهحلهای پیش روی انسان برای سفرهای طولانی است. در این فرآیند فعالیتهای حیاتی بدن بهقدری آهسته میشود که عملاً بدن گذر زمان را حس نمیکند و میتواند سالهای سال را در شرایط نیمه منجمد سپری کند.
شاتلهای دارای قابلیت فرود و برخاستن از سطح سیارهها، ماشینهای تقویتکننده توان بدنی و اسکلت بیرونی، ایده و فرآیند زمینسان سازی اقمار و بهطور اساسی ایده معدن کاری از اقمار و سیارههای فراخورشیدی و ایده استفاده از همراه رباتیک انساننما از ایدههای درخشانی بودند که در این مجموعه موردتوجه قرار گرفت و اگرچه تنها در بستر داستانگویی قرار داشت و تمرکز اصلی فیلم بر آنها قرار نداشت اما همه اینها جزییاتی بودند که در باورپذیر شدن داستان نقشی مهم را بازی میکرد و همین توجه به جزییات در دنیا سازی بود که باعث میشود تا یک داستان بتواند چنان زمان طولانی را به حیات خود ادامه دهد و مخاطبی چند نسلی را برای خود فراهم ببیند. نباید فراموش کردن که بیگانه در ژانر وحشت نیز قرار دارد. آن واقعگرای بودن و باورپذیر بودن در این ژانر اهمیتی مضاعف پیدا میکند. شما زمانی در مواجه با یک اثر ژانر وحشت بیشتر دچار هراس میشوید که احساس کنید آن رویداد ممکن و محتمل است. هرچقدر داستان واقعگرایانهتر باشد احتمال رخ دادن برای شما بیشتر شود و هراس شما را افزایش دهد.
امروز ایده معدن کاری در فضا ایده غریبی نیست. چند شرکتی تاکنون رسماً خود را با نام شرکتهای معدن کاری فضایی ثبت کردهاند، دولتها قوانینی را برای قانونی کردن آن مطرح نمودهاند و امروز صحبت از استخراج منابع از سیارکها امری بدیهی به نظر میرسد. چشمانداز سیارههای فراخورشیدی، ایده وجود اقماری در اطراف آنها که بتواند حیات را حمایت کند و تنوع زیستگاههای بالقوهای که در عالم ما پراکندهاند امری بدیهی به شمار میرود اما ۴۰ سال پیش همه اینها در فراسوی مرزهای مهآلود واقعیت و خیال قرار داشتند.
یکی از وجوه جذاب در این مجموعه تصویرسازی بود که از هیولاهای بیگانه انجامگرفته بود. ایده شخصیت اصلی بیگانه فضایی که در این فیلم نشان دادهشده بود اگرچه موجودی غریب و بهظاهر هراسناک و غیرواقعی میآمد اما الهام گرفتن آن از برخی از ساختارهای زیستی و حیاتی موجود روی زمین باعث شد تا شگفتی حیات نهفقط در فضا که همینجا بر روی زمین هم بیشتر موردتوجه قرار بگیرد.
پیشتر و زمانی که فیلم پرومتئوس به نمایش درآمده بود مجله دانستنیها در پرونده مفصلی به این موضوع پرداخت و در مقالهای در آن شماره، عرفان خسروی درباره مشابه این هیولاها روی زمین و منابع الهام آن مطلب مفصلی را نوشته بود که شاید زمان مناسبی برای ارجاع دوباره و مرور آن باشد.
مواجهه با دیگری که بیگانه است
بیگانه درعینحال روایتی از داستانی نظامی نیز بود. گروههای معدن کاری که باید در فراسوی مرزهای منظومه شمسی به دنبال استخراج و حفظ منابع منافع کارفرمایان خود باشند، ناچارند نقش نیروهای نظامی را نیز بر عهده بگیرند؛ اما شاید مهمتر از فناوریها و تسلیحات و راهبردهای نظامی، آنچه از این دید مهم است در دل مفهوم مواجهه با بیگانه قرار دارد.
بیگانه نخستین فیلمی نیست که مواجه ما با دیگری را مواجهای خشن نشان میدهد. این نخستین داستانی نیست که برخورد میان ما و دیگری را ناچار به تقابل میداند و سرنوشت مواجهه را تجاوز و نابودی و میل به تبدیل کردن دیگری به خود میشمارد اما شاید یکی از مهمترین روایتهای بصری این مواجهه در بیگانه به تصویر کشیده شده باشد. داستانی که بازتابی از عمل ما با خودمان روی زمین است.
ما روی زمین هر جا و هر بار که دیگری را دشمن پنداشتهایم در اولین گام و قبل از آنکه بتوانیم با او مبارزه کنیم او را به غیر انسان فروکاستهایم. دشمن ما زمانی که به دیگری تبدیل میشود، دیگر انسانی نیست که قابلیت همدلی داشته باشد به همین دلیل مایی که از دیدن ناله ناشی از گرسنگی یک گربه کوچک یا بال شکسته یک پرنده یا از له کردن اتفاقی یک مورچه در زیر پاهای خود دلآشوبه میگیریم از دیدن تَلٌی از کشتگان دشمنان خم به ابرو نمیآوریم. ما در مقابله با یکدیگر دیگری را به هیولا تبدیل میکنیم. او را به صفات هیولا وش میآراییم و پسازآن است که او دیگر برایمان انسان و هم نوع نیست. دشمن است و دیگری و سزاوار هرچه بر سر او میآید.
ما که گاه از دیدن شخصی که در خیابان پرندهای را آزرده است آشفته میشویم تصویر آنهایی که در کنار ما دیگری را کشتهاند بزرگ میداریم و آنها را قهرمانهای خود میدانیم. هرچه بیشتر کشته باشند قهرمانی بزرگترند و البته که انساندوستتر و مهربانتر میدانیمشان.
این جوهر اصلی نگاه ما به دیگری در زمان تقابل است. بهجای دوری نگاه نکنید. همین آخرین باری که در خیابان شاهد دعوایی بود که شاید بر سر حق تقدم خودروها شکلگرفته بود به یاد بیاورید که طرفین چقدر سریع دیگری را به هیولایی که باید به هر قیمتی حذف شود فرو کاستهاند.
بیگانه نیز چنین تصویری را بهخوبی به نمایش میگذارد. مواجهه ما و هیولاهای بیگانه در خانه هیچکدام از ما اتفاق نمیافتد. ما بهقصد بهرهبرداری از منابع قمری و سیارهای دوردست راهمان به آن قمر افتاده است و آن هیولا نیز به هزار و یک دلیلی که نمیدانیم در آن زمان به آن مکان رسیده است. داستان بیگانه در زمینی بیطرف رخ میدهد که نه ما و نه دیگری در آن حق آب و گل نداریم.
زمانی که هر دو طرف مقابل هم قرار میگیرند، هر یک دیگری را به چشم هیولایی کُشنده میبیند. هیولایی که متجاوز است. در فیلم نخست بیگانه به معنای واقعی شاهد تجاوزگری میل به تبدیل کردن دشمن به خودی از چشمان بیگانه هستیم. او نهتنها بهطور استعاری که بهطور واقعی به قربانی انسانی خود تجاوز میکند، درون بدن او تخمگذاری کرده و بدن او را میزبان نسل بعدی خود میکند. او در تلاش برای بقا باید دیگری را نبود و از دل ویرانه دیگری نسل بعدی خود را به دنیا آورد.
در قسمت دوم اما این داستان عمیقتر و جدیتر میشود.
این بار نهتنها مواجهه با بیگانه از هر دو سوی داستان مواجهه با هیولای دیگری است که شاید یکی از مهمترین روایتهای زنانه از نبردی برای بقا در تاریخ معاصر سینما باشد.
این بار در یکسوی داستان و بازهم در زمینی بیطرف، ریپلی، قهرمان زمینی وجود دارد که قصد دارد از جان دخترکی کوچک به هر قیمتی محافظت کند تا نمایشی بینظیر از حس مادری را به ظهور برساند. در سوی دیگر اما ملکه بیگانهها است که نه برای یک فرزند که برای فرزندانش میجنگد. این نبرد دو مادر است که دست تقدیر آنها را در برابر هم قرار داده است. هر یک دیگری را بیگانهای میداند که بقای فرزندانش را به خطر خواهد انداخت.
در فیلم جیمز کامرون اگرچه قهرمانان زن داستان و بهخصوص شخصیتی که سیگورنی ویور بازی میکند، بهظاهر به بروز جلوههای مردانهای از قدرت میپردازند اما کلیت داستان روایتی با تأکید بر وجوه زنانه این نبرد را به تصویر میکشد. آنگونه که باربارا کرید استاد مطالعات سینمایی دانشگاه ملبورن میگوید: «میزانسن ها از هر لحاظ به شیوهای طراحیشده است که تداعیکننده امری زنانه باشد فضاهای درونی زهدان مانند و راهروهایی که استعارهای از رحم است.» او در ادامه این مفهوم را پیشتر میبرد و استدلال میکند این تصویرسازی برگرفته از این واقعیت است که بدن و بهطور خاص مواجه با بدن جنس دیگری در فرهنگ امروز ما هراس آفرین است و به همین دلیل هم جنس غالب میل به سرکوب جنس دیگر دارد. درنهایت در این روایت وسیعتر زنان نیز در جامعه مردسالار، تبدیل به دیگری میشوند.
بیگانه البته درنهایت داستانی در ژانر وحشت و علمی تخیلی است. داستانی از مواجهه ما با هیولایی فضایی؛ اما چنین داستانی شاید به این دلیل در طول زمان و در فاصله نسلهای مختلف باقیمانده و مخاطب خود را حفظ کرده است که در لایهای زیرینتر و برای ناخودآگاه ما نهتنها روایتی در دوردستهای غیرواقعی که بازتابی از مواجهه ما با جهان اطرافمان باشد.
ظاهر آن هیولا را عوض کنید و با شمایلی دوستداشتنی جایگزینش کنید. ببینید آیا بازهم بهسادگی خواهید توانست از دلاوری ریپلی در برابر آن هیولای وحشی دفاع کنید یا دچار سردرگمی در انتخاب سوی قهرمان ماجرا میشوید. شاید در بیگانه نیز مانند بسیاری از نبردها و تقابلهای ما، قهرمان و ضدقهرمانی وجود ندارد. ما شاید صرفاً مبارزانی هستیم که برای تأمین منافع خود دیگری را هیولا تصویر میکنیم.
–
متن این یادداشت نخستین بار با اندکی تغییر در مجله دانستنیها منتشر شده بود.
من فکر میکنم این بیگانهانگاریِ دیگری و به خصوص دشمنها، یه کمی فراتر از این حرف ها است. مثالهای خودتون رو در نظر بگیریم، چرا ما دلمون برای گربه و پرنده میسوزه؟ اونها که مثل ما نیستن؟ قطعا گربه و پرنده برای ما بیگانه هستند، ولی دلمون براشون میسوزه. اصلا از اینها بگذریم،وقتی میخونیم یک جا یک نفر خرسی رو شکنجه داده هم غمگین میشیم. خرس که درنده است و اگر تو موقعیت مناسب دم دستش باشیم قاعدتا از خوردن ما دریغ نمیکنه، اما دلمون براش میسوزه.
به نظرم ما انسانها این قابلیت رو داریم که در دیگری احساس خشم و نفرت برانگیزیم، تا مرزی که ما رو هیولا ببینه و دیگه براش انسان نباشیم. بحث بیگانه بودن نیست، بحث هیولا بودنه. تفاوتِ بین بیگانه و هیولا. نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه.
شاید بد منظورم را گفتم. گربه و پرنده برای کسی که آن ها را دوست دارد اتفاقا آشنا تر از انسان های مشابه می شود. چند بار شنیدی که کسی گفته یک نفری را دیدم به یک گربه غذا نداد اگر می توانستم با اره تکه تکه اش می کردم.ما چیزها یا موجودات یا افرادی را برای خودمان آشنا فرض می کنیم – که الزاما شباهت ظاهری هم لازم نیست داشته باشند – اما وقتی کسانی را یا چیزهایی را در قالب بیگانه قرار می دهید (منظورم از بیگانه نا آشنا نیست، شاید بهتر باشد بگم دیگری یا چیز دیگری که سو تفاهم ایجاد نکند) آن وقت راحت تر می توانیم رفتارهایی را با آن ها انجام بدهیم که قابل توجیه در شرایط عادی نیست. شاید خلاصه حرفم این بوده که اگر شما بخواهید با کسی دشمنی کنید، اول باید او را بیگانه کنید تا بتوانید با او بجنگید و به نبردتون جنبه اخلاقی بدهید.
شاید باید با دقت بیشتری می نوشتم.
ممنون
درست میگید. منتها من میگم اصلا چی میشه که ما با کسی دشمنی میورزیم؟ یه پله قبلش یه اتفاقی افتاده. مثلا داعش میآد سر یه آدم رو جلوی دوربین میبره. وقتی یک نفر این کار رو میکنه، آگاهانه و تازه بهش افتخار هم میکنه، این جا اون آدم برای ما تبدیل به هیولا میشه. دیگه آدم نیست، هیولا است. یا به قول شما بیگانه. یعنی الان اون اتفاقه که شما میگی افتاده، ولی این جوری نبوده که من توی ذهنم ازش هیولا بسازم، من یک تعریف غریزی دارم احتمالا از هیولا و آدمی که میتونه سر یک نفر رو ببره، آدمی که میتونه به یک دختر شش ساله تجاوز کنه و بعد تو اسید حلش کنه و…اینا برای من میشن هیولا. بعدش درست میگید، دیگه نمیتونم به جز کشتن و نابود کردنش فکری داشته باشم.
در مورد من این طوریه که ببینم کسی داره پرنده اذیت میکنه، میتونم ارهاش کنم.:دی خب میدونید چرا؟ جوجهی پرندهها خیلی خیی خیلی بیپناهن. یک موجود زبونبسته و بیپناه. آدمی که دلش برای اونهمه ضعیفی و بیچارگی نمیسوزه و میتونه اون موجود رو ول کنه تو آفتاب که از تشنگی بمیره، به نظرم خب تو وجودش حس همدلی و همذاتپنداری نیست. تو وجودش رحم و مروت نیست. این آدم اگه شب تو یه کوچه خلوت من رو گیر بیاره، احتمالا چاقو زیر گلوم میذاره و…شایدم نه..نمیدونم شاید این قضاوت افراطیه، ولی برای منم مرز بین آدم و غیر، همون احساس همدلیه. یه مقاله داره فیلیپ کی دیک راجع به تفاوت انسان و ماشین. یا اصلا تو همون «آیا آدم برقیها…»که بلید رانر از روش ساخته شده. دیدین که تست تشخیص آدم از ماشین چیه؟ احساس همدلی. حالا از دید کی دیک، ماشین دقیقا همون بیگانه بوده، یه چیز سرد و بیروح. من تشیه شما در مورد بیگانه رو قبول دارم. دنبال ریشهیابیاش هستم!
با سلام به دوستان:
آقای ناظمی عزیز، به نظر من که سری فیلم های بیگانه، قسمت به قسمت در حال ضعیف تر شدن هستن. این آخری، کووننت که دیگه یه ملغمه ناخوشایند کامل با کلی ضعف و ایراد فراوانه… اما برای من نوشتن این مقاله با چنین محتویات از شخص شما در دانستنیها، بیشتر مایه تعجبه. من از ۱۷ سالگی که شاگرد شما بودم و تا الان که ۳۲ سالم هستش و دارم دورهPost-doctorate می گذرونم همواره شما رو به عنوان کسی که با خرافات و شبه علم مبارزه می کنه می شناختم و می شسناسم. این روحیه شما حتی باعث شده من هم به مانند شما و به عنوان کسی که دانشجویه ساینس (شیمی) هست همواره سر سختانه با شبه علم و خرافات مقابله کرده ام. ولی فکر می کنم که این مقاله شما و اکثر موضوعاتی که به آن اشاره کردید، نه تنها هیچ رگه ایی ازعلم و بسط دانش برای خوانندگانش نداره بلکه باید با احترام بگم که برا کسی مثل من هم که بیش از ۱۳ سال دانشجو ساینس هست و یک ریسرچر، به شدت داره خرافات رو بسط می ده و بی احترامیه… این جا، جای بحث نیست اما خیلی از این قسمت هایی که در مقاله در مورد علم بحث کردید بیشتر داستانی و تخیلی است. این جور بگم که این مقاله بیشتر من رو یاد روزنامه نگاران علمی می اندازه که زمانی مدافعان سینه به چاک پروژه مارس وان بودن… بیان موضوعاتی داستانی در غالب علم نجوم، به هیچ عنوان نه تنها بسط علم نیست که ساده کردن، خرافه کردن و به سخره گرفتن تلاش شبانه روزی محققین و تئوری های علمی است (دقیقا به مانند مارس وان)…
اما اگر این مقاله شما صرفا در مورد داستان های تخیلی برای لذت بردن خوانندگان که تمامی سخنان من بیهوده است…
هیچ چیزی برای من در این ینگه دنیا بد تر از این نیست که چگونه عده ایی میان مثلا بحث های خرافاتی مثل تاثیر ماه و خورشید رو بر ما با فیزیک بیان می کنن و مردم عادی هم می گن این زبان علمه پس درسته… این مقاله کمی همین حس رو به من داد…
ببخسید اگه قلم من تند بود. من شاگرد همیشگی شما و آقای تفرشی بوده و هستم و خواهم بود. (پاشا مجیدی)
سلام
ممنون از پیامت
اول اینکه به شدت موافقم که کیفیت داستان گویی این فیلم ها در حال افت هستش
درباره متن ممنون می شوم اگر به طور یک ذره مشخص تر به من بگی کجاهاش در راستای شبه علم هست که خواسم باشد برای آینده.
البته این مطلب اساسا درباره علم نیست و درباره ژانر علمی تخیلی و به طور خاص درباره یک داستان علمی تخیلی است که بعضی از آینده نگری ها که در آن اتفاق افتاده بود منطقی است و برخی از آن ها نه. و البته بیشتر این مطلب فکر کنم درباره برداشت و نوع نگاه ما در هنگامی است که با مفهوم هیولا یا بیگانه تو ادبیات علمی تخیلی مواجه می شویم.
ممنون می شوم اگر فرصت داشتی نکاتی که به نظرت به طور مشخص در این راستا بود را به من بگی کمک بزرگیه که در آینده حواسم را بیشتر جمع کنم.
ممنون
آقای ناظمی من شاگرد شما هستم و کوچکتر از حد و گنجایشی که به خواهم نکاتی رو بگم به شما ولی خوب آخه ببینید:
مثلا اون پاراگرافی که در مورد خواب های فضایی در سفرهای فضایی نوشتید و گفتید که این فرآیند در مرزهای تحقق قرار داره و فعالیت های بدنی آهسته می شه و… (تا آخر پاراگاف). ببینید، فرآییند پیر شدن سلولی (cell aging) و در نتیجه پیر شدن ما هیچ ربطی ابدا و ابدا به شرایط محیطی نداره، در علم بیوشیمی، فعالیت های الکتروشیمیایی بدن تابع دما و یا بیداری و خواب بودن سیستم بدن ما نیست…در هیچ ژورنال دسته اولی در شیمی من همچین چیزی ندیدم و نشنیدم، این با علم به شدت تضاد داره، درسته که در بعضی جاها شاید و شاید دارن رو این موضوع فکر می کنن (نه تحقیق) ولی خوب این موضوع اصلا علمی نیست. مخصوصا شما اعلام می کنید که خواب در سفرهای فضایی در مرز محقق شدنه، اصلا جنبه علمی این موضوع به کنار می شه به من بگید فضانوردان به کجای منظومه شمسی تا الان سفر کردن یا قرار بکنن که بحث خواب فضایی در موسسات علمی مطرح باشه و در مرز تحقق…
بحث معدن کاری فضایی کاملا بحث جالبی است اما فعلا در راستای فیلم های تخیلی. شاید شرکت هایی باشن که به این موضوع علاقه داشته باشند ولی بازهم بحث علمی و واقعی و ساده ایی نیست…
یا در پاراگراف بالای خواب های فضایی در مورد “ایده های این فیلم پیش از روی دادن پروازهای شاتل و کشف سیارات فراخوشیدی و …” می نویسید، خوب یه نفر این جمله شما و می خونه و فکر می کنه پرواز شاتل و کشف سیاات فراخورشیدی ایده بسیار ساده است، درست مثه اینه که می گن سیب از درخت افتاد و گرانش کشف شد… یا بگیم ایده به ماه رفتن رو ژول ورن مطرح کرد… این رویداد های علمی، اصلا به این سادگی و یه شبه مطرح نشدن و به وجود نیومدن…ساده کردن علم باعث به وجود آمدن شبه علم می شه. مثل کتاب های استیون هاوکینگ…. ببینید همونجوری که یه سی بحث های دینی باید درحوزه دین بمونه، یک سری بحث های علمی هم نباید ساده بشه…
در مورد این چندتا مطلب من این طور برداشت کردم استاد گرامی….
من اصلا در حد و سطحی نیستم که به قول سمیه به خوام “اتهام بزنم” یا بی احترامی کنم و ای کاش اصلا این مطلب بالا رو نمی نوشتم
ممنون از وقتی که گذاشتی
درباره مورد اول:
چیزی که به نام هایبرنیشن یا خواب مصنوعی یا زمستانی برای انسان نامیده می شود البته تمام کاربری اش برای سفرهای فضایی نخواهد بود. بخش عمده ای از کارایی آن برای کاربردهای پزشکی است و چیزی که من نوشتم درباره در آستانه تحقق به مساله امکان خواب زمستانی در انسان اشاره داشت. من حداقل می دانم یک پروژه در دارپا روی این موضوع کار می کند. اصل داستان به کاهش سرعت سوخت و ساز بر می گردد و در پزشکی به صورت محدود امروز استفاده می شود. در جریان عمل های جراحی قلب و حتی یک مورد در چین یک نفر به مدت دو هفته در شرایط کاهش فرِآند سوخت و ساز بدن نگاه داشته شد تا صدمات ناشی از ضربه مغزی اش بهبود پیدا کند. شاید چیزی که باعث سوتفاهم شده دو مفهوم خواب زمستانی با cryotherapy است که پشتوانه علمی چندانی ندارد و حتی منجر به مرگ چند نفری شده است.
علاوه بر دارپا چند گروه در دانشگاه هاروارد، دانشگاه ایالتی الاسکا و همچنین یک شرکت خصوصی نیز پروژه های فعال در این زمینه دارند.
درباره معدن کاری فضایی من قبل تر مفصل نوشته ام. دو شرکت منابع سیاره ای و صنایع اعماق فضا با هدف و پروژه معدن کاری فضایی تاسیس شده اند. ناسا پروژه آرم را طراحی کرده و منتظر تصویب بودجه برای اجرا است. کشور لوکزامبورگ برای بهره برداری از منابع سیارک ها قرارداد تجاری بسته است و سال گذشته سنای آمریکا طرحی را تصویب کرد که به طور مشخص درباره مالکیت منابع استخراج شده شرکت های آمریکایی از منابع سیاره ای محافظت می کرد. بله. هنوز مدل تجاری صود آور وجود ندارد اما واقعا از حوزه تخیلی بودن خارج شده است.
درباره پاراگراف آخر خیلی متوجه شدم. من قط این نکته را برجسته کردم که تا نشان بدهم بسیاری از چیزهایی که امروز برای ما بدیهی به شمار می رود یا فناوری آن ها امکان پذیر و و وجود آنها واقعی است در زمانی که این داستان نوشته می شد هنوز وجود خارجی نداشتند. طبیعتا این اصلا به این معنی نیست که چون ما فیلم بیگانه را داشتیم پس شاتل ساخته شد یا سیاره های فراخورشیدی کشف شد. فقط چهارچوب پیش زمینه وقوع داستان را یادآوری کردم. مثل اینکه می گوییم موبایل هوشمندی که در دست شما است قدرت پردازش بیشتری از رایانه های شاتل های فضایی داشت هیچ علیتی وجود ندارد و فقط مقایسه است.
در مورد آخر من کمی اختلاف نظر دارم. من فکرمی کنم، هر چیزی را می توان ساده کرد و به بقیه یاد داد البته به یک شرط فوق العاده مهم: دقت و صحت ماجرا در این ساده سازی از بین نرود. اگر این اتفاق بیفتد با شما موافقم که باید در باره اش سکوت کرد تا زمانی که روش خلاصه سازی مناسبی را پیدا کنیم که در آن مورد بدون قربانی کردن دقت کار را انجام بدهد.
اتفاقا خیلی کار خوبیه که ایرادهایی که به نظرتون می رسد را برای من بنویسید. من همه سعی خودم را می کنم که مطالبم درست باشد اما قطعا مواردی هست که از دستم سر می خورد. هر بار که به من نقدی بشود یا ایرادی از کارم گرفته بشود قطعا به من کمک می کند و ممنون از لطفت که وقت گذاشتی و خواندی و امیدوارم باز هم اگر نکته ای را دیدی یادآوری کنی .
در زمینه ی ساده سازی در بیان علم کاملا با شما موافقم و این کاری است که خیلی از بزرگان علم به آن اعتقاد داشتن. خصوصا فیزیکدان مطرح آقای ریچارد فاینمن. آقای ناظمی من سال گذشته تمام کتاب های ترجمه شده ی آرتور سی کلارک رو مطالعه کردم. دو مورد برام فوق العاده جالب بود. یکیش چهارگانه راما بود که فوق العاده زیبا، بلند پروازانه با تصویر سازی های بی نهایت جالب، جامعه شناختی و انسان شناختی بود. همچنین کتاب پایان طفولیت که اون هم داستان جالبی رو روایت می کرد. شما تنها ایرانی ای هستین که با سی کلارک مصاحبه داشتین و علاقه مند به کاراش بودین. خیلی دوست داشتم مقاله و یا تحلیلی از شما رو خصوصا در مورد چهارگانه ی راما میخوندم. نظر شما خیلی برام جالب خواهد بود.
ممنون از لطفتون البته ایرانی های دیگری هم با ایشان صحبت کردند و واقعا ملاقات ما هم خیلی کوتاه بود و چندان مصاحبه حساب نمی شد. اما به روی چشم حتما به زودی در باره این مجموعه چیزهایی که به ذهنم می رسد را می نویسم
ممنون
من باید از لطف شما تشکر کنم که سالهاست در زمینه های ترویج علم برای مردم مشغول هستین و با اینکه به قول خودتون “غارزی!” شدین اما بازهم دست از فعالیت های اینچنینی بر نداشتین. این جای تقدیر و تشکر داره. سخت منتظر مطبتون در مورد چهارگانه ی راما شاهکار بی نظیر آرتور سی کلارک هستم. ممنون
خرافات رو بسط میده؟ کدوم خرافه رو الان بسط دادند؟ به نظر من که اولا مطلب دربارهی یه فیلم علمیتخیلی و داستانشه و یکی دو تا اشارهی علمی که شده مربوط به معدنکاوی سیارکها و شاتلهای با قابلیت فرود و …اون هم اشاره در این حد بوده که توی فیلم این موارد رو داشتیم و الان یا محقق شدند یا دربارهشون تحقیق میشه. وقتی دربارهی یک داستان ژانری صحبت میکنیم، این استدلال خیلی غریب نیست، لزوما هم به خود علم ربط نداره، بیشتر صحبت از ژانره که میتونه دربارهی آینده گمانهزنی کنه.
منتها من برام خیلی سواله که چرا نوشتی این مطلب داره «خرافه رو بسط میده»! خیلی خیلی اتهام سنگینی زدی. من که جای پوریا بودم الان از روت با تریلی رد شده بودم. ولی خب قطعا خودش میتونه بهت جواب بهتری بده. 😀 اصلا نمیفهمم چرا این قدر عصبانی نوشتی!
سمیه جان، من عصبانی نیستم و فقط نظرم رو در مورد یه قسمت گفتم، در مورد قسمت سینمایی من اصلا سوادش رو ندارم و حرفی نمی زنم…در ضمن من در حدی نیستم که یه استادم تهمت بزنم…
سلام اقای ناظمی بیماری مریم میرزاخانی صحت داره خبرگزاری های ایران خبر رو منتشرکردن خیلی نگران شدیم ممکنه اطلاع بدین