زنده باد مردم معمولی

“ما به نوابغ نیازی نداریم.” این جمله عجیب را یک بار دیگر بخوانید و درباره آن فکر کنید. ما نابغه نمی خواهیم.

نابغه ذاتی کیست؟ نابغه ذاتی، اگر وجود داشته باشد، کسی است که توان ذهنی و فکری او فراتر از حد نرمال و میانگین جامعه است. به هزار و یک دلیل زیستی که خارج از کنترل و او جامعه است، دارای توانایی بالاتری در قدرت ذهنی است. نابغه ذهنی سوی دیگر منحنی نرمالی است که در یک انتهای آن ناتوانی ذهنی قرار دارد.

آن هم شرایطی زیستی است که در دست فرد و محیط اجتماعی نیست. طبیعی است که جامعه وظیفه دارد برای هر دو سوی طیف امکاناتی را فراهم آورد. همانطور که باید شرایط آموزشی ،رفاهی و کاری مناسبی برای ناتوانان ذهنی فراهم کنیم باید شرایطی را برای استعدادهای ذاتی فراهم کنیم تا بتوانند از این داشته و فرصت خود به بهترین نحوی استفاده کنند و بر چالش هایی که به همراه چنین استعدادهای به همراه می آید غلبه کنند. اما همانطور که نباید آن ناتوانی را به عاملی برای خارج کردن افراد از جامعه بدل کنیم نباید این استعداد را به ابزاری برای تشکیل و تبلیغ طبقه ای خاص در جامعه بدل کنیم و از آن مهم تر اینکه، ما نباید سرشت و سرنوشت و امیدهای کشور را به امید حضور و ظهور نمونه های استثنایی واگذار کنیم.

وقتی در مقابل چشمان مردم از نوابغ ذاتی و آینده ساز می گوییم که آینده کشور را رقم می زنند، در واقع به مردم یادآور می شویم که آینده ما را نه مردم با پشتکار، تلاش و امیدواری به بهتر کردن خود و جهان خود می سازند که باید منتظر دست طبیعت باشیم تا بر اساس رفتاری زیستی که در اختیار ما نیست نابغه ای بپرورد که گره از مشکلات ما باز کند.

فارغ از اینکه چنین نوابغی نه تنها بسیار کمیابند و معمولا اگر نتوانند پشتکار و تلاش خود را به استعدادشان بیفزایند کاری از پیش نمی برند،  جامعه به دست مردم عادی ساخته می شوند. کسانی که از استعدادی طبیعی برخوردارند اما تصمیم می گیرند توانایی های خود، مهارت های خود و چشم اندازهای خود را توسعه دهند. کسانی که می دانند چقدر حجم نادانسته های آن ها عظیم است و شبانه روز تلاش می کنند و عرق می ریزند و به قول قدیمی ها دود چراغ می خورند، تا گامی به جلو بردارند و مرز توانایی خود را اندکی به جلو ببرند. آنها متواضع هستند، آن ها به دانسته های خود به طور دایم شک می کنند و مطمئن باشید هیچ گاه به شما نخواهند گفت که استعداد ذاتی آن ها عامل موفقیت است.

می گویند در تاریخ دانش ایران، ابن سینا نابغه ای تکرار نشدنی است. خیلی از نوابغ جعلی دوران ما هم سعی می کنند خود را با او مقایسه کنند و هر بار هم که ما صدای فریادمان به آسمان می رود که با نابغه خواندن افراد موفق ارزش،زحمات آنها را نادیده نگیرید می گویند این نوابغ فرزندان سرزمینی هستند که بو علی را به بشریت تقدیم کرده است. به زندگی بوعلی بنگرید که او را نابغه شرق می نامند. داستان معروفی است از اینکه او زمانی کتاب مابعد الطبیعه ارسطو را می خواند و متوجه نمی شود. بر خلاف نوابغ امروزی و جعلی به جای آنکه تظاهر به فهم کند چهل بار آن را می خواند و باز نمی فهمد تا کتاب شرح اغراض مابعد الطبیعه نوشته ابونصر فارابی به دستش می رسد. بار دیگر بر خلاف آنچه در رفتار مدعیان نابغگی است، نمی گوید اگر من با چهل بار خواندن نفهمیده ام دیگری هم حتما نفهمیده است، بلکه در میانه میدان می نشیند کتاب را از ابتدا تا انتها با چنان دقتی و تمرکزی می خواند که آشوب و صدای میدان را به کل فراموش می کند. حاصل آن چهل بار خواندن و نفهمیدن و به دنبال فهم رفتن و جستجو کردن منبع و یافتن منبعی دیگر و تواضع داشتن برای خواندن آن است که ابن سینا را ابن سینا می کند.

نابغه ها بدون آموزش، پشتکار و تواضع در دنیای ذهنی خود سرگردان خواهند شد.

اکثر مدعیان نابغگی ما – به لطف ساختار معیوب ثبت اختراعات – مخترع نیز هستند. شاید برای مخترعان هیچ کس در دوران معاصر دارای جایگاهی نباشد که ادیسون به آن دست پیدا کرد. مردی که بعد از اختراعات بنیادی خود – که معمولا در پی صدها تلاش ناموفق به دست می آمد – گفته موفقیت ترکیبی از یک درصد استعداد و ۹۹ درصد پشتکار است.

چندی پیش مستندی از زندگی استیون اسپیلبرگ، کارگردان سرشناس هالیوود پخش شد. او که امروز یکی از مهم ترین و موفق ترین کارگردان های جهان است که تجربه ساخت فیلم های مهمی در ژانرهای مختلف را در کارنامه خود دارد و از او به یکی از نوابغ سینما نام برده می شود، در مصاحبه ای در این مستند بیان می کرد که بعد از این همه سال وقتی برای ضبط صحنه ای بر سر فیلمبرداری حاضر می شود، دچار حمله عصبی می شود که مبادا نتواند آن طور که باید از عهده کارش بر بیاید و گاه ناچار است گوشه ای آرام بگیرد تا بتواند بر شک خود غلبه کند یا به دنبال ایده ای تازه بگردد تا کارش را انجام بدهد.

این جهان پیشگامان است. نابغه ها حتی اگر وجود داشته باشند بدون آموزش درست و بدون پشتکار و تواضع در دنیای ذهنی خود سرگردان خواهند شد. از سوی دیگر جملات بی معنی مانند استعداد ذاتی در یک رشته علمی مدرن تنها شوخی بی معنی است که با خود و دیگران می کنیم. در اینکه ممکن است کسی دارای برتری نسبی در محاسبات ریاضی، تجسم سه بعدی یا به خاطر سپردن متون باشد تردیدی نیست اما اگر شنیدید کسی با استعداد ذاتی در طراحی خودرو به دنیا آمده است حتما کسی با شما شوخی می کند.

در این میان تبلیغ و شیفتگی ما به نابغه و قهرمان جامعه و مردم عادی را انکار و نا امید می کند. اگر شما معمولی باشید که احتمال قریب به یقین هستید پس جایی در معادله پیشرفت برای شما وجود ندارد. شما باید به روزمرگی خود بپردازید و منتظر قهرمانی باشید که به لطف ژنی خوب به دنیا بیاید و شما را نجات دهد.

نقش رفتار اشتباه برنامه سازی رسانه ای

داستانی که این چند روز اخیر و در پی گفتگوی رضا رشید پور با نوجوانی ۱۱ ساله (حسین عطایی) که ادعا می کند طراح خودرو با پیشنهادهایی از تسلا و ولوو  است بر سر زبان ها افتاده تنها نمونه تازه ای از این داستان نابغه پروری و نابغه شیفتگی ما است.

در این مورد اما به نظرم آخرین متهم خود این نوجوان است. خانواده او و اطرافیان و معلمان او که توهم این نخبگی را در ذهن او کاشته اند شاید بیش  از دیگران مقصر باشند اما در  اینکه این داستان به رسوایی عمومی و رسانه ای بدل شود، قطعا باید نقش رفتار اشتباه برنامه سازی رسانه ای را متذکر شد.

زمانی هست که شما یک برنامه شوخی و طنز می سازید. زمانی هست که در قالب شوخی به سراغ مخاطبان خود می روید این داستان متفاوتی است اما وقتی می خواهید در قابل گفتگویی جدی، شخص ویژه ای را به مردم معرفی کنید و از آن مهمتر برنامه خود را در قالب گفتگو محور تهیه می کنید حتما لازم است اندکی ساز و کار رسانه ای را نیز رعایت کنید.

اتفاقا این همان چیزی است که تفاوت میان نابغگی و کار درست را مشخص می کند، برنامه سازان نابغه نیازی به طی کردن مسیر های رایج نمی بینند آنها آنقدر خود را وارد می بینند که می توانند بدون مطالعه قبلی روی آنتن زنده میهمان خود را به چالش بکشند. این کار نوابغ است اما کار درست از مسیر سخت تری می گذرد. وقتی میهمانی قرار است به روی آنتن زنده بیایید و به نوعی به تبلیغ خودش بپردازد پیش از آن ،از سوی گفتگو کننده یا یکی از اعضای تیم تحریریه برنامه با او پیش مصاحبه انجام می شود. سخنان کلی او پرسیده می شود و اگر ادعایی قرار است مطرح شود، سند آن خواسته می شود، مگر نه اینکه در نهایت حداقل در جایی مانند رسانه ملی به طور طبیعی ما نسبت به محتوایی که در اختیار مخاطب قرار می دهیم مسولیت داریم؟

اگر این کودک و خانواده او ادعا می کنند، از سوی ولوو و تسلا، دعوت نامه همکاری دارند کپی آن نامه از سوی برنامه سازان خواسته می شود که وقتی ادعا روی آنتن صورت گرفت سیلی از نامه ها به ولوو و تسلا روانه نشود و درباره این داستان سوال نپرسند و با جواب منفی آن ها باعث آبروریزی ملی نشوند. وقتی آن شخص ادعا می کند که طراح مفهومی خودرو در ده سالگی است، تیم گفتگو با یک طراح مفهومی خودرو تماس می گیرد و از او درباره کارش سوال می کند تا بتواند سوال درستی را بپرسد و حداقل راستی آزمایی را در برابر ادعاهای میهمانش انجام دهد. این ها کار های ساده ولی پر زحمتی است که در تمامی روش نامه های کار رسانه ای به آن اشاره شده است. فرض مهم این روند ها بر این است که همه ما خطا می کنیم و از آن مهمتر همه ما نسبت به مخاطب خود مسولیت داریم و برای همین باید قبل از انتشار مطلب و محتوایی که ممکن است بر ذهن مخاطب اثر بگذارد آن را تا حد ممکن بیازماییم.

از آن مهمتر زمانی است که معلوم می شود در ادعاهای ما – با رعایت همه این پیش فرض ها – خطایی رخ داده است. حداقل دین ما به مردم این است که خطای خود را بپذیریم و به دلیل انتشار مطلبی اشتباه از آن ها عذر بخواهیم.

دیدگاه‌ها

  1. مثل همیشه خواندنی و جذاب آقای ناظمی.

    یک نکته‌ای که به ذهن من رسید در همون چند سطر اول نوشته بود. در مورد این که خب آدم‌هایی که به اصطلاح زبانی ما، نابغه هستن، در سمت دیگر طیف قرار دارن. هرچند از نظر توصیف هندسی احتمالاً درسته ولی شاید از نظر توصیف آسیب‌شناختی مثلاً‌ درست نباشه ولی یه چیز باحالی درش هست که معمولاً کمتر در موردش صحبت می‌کنن. این که اون هوش بیش‌ازحد هم یه جایی یه جور دیس‌ابیلیتی (ناتوانی؟ دهن‌سرویسی؟) محسوب می‌شه و مثلاً بعضی وقتا با یه سری علائم سایکوسیس و نوروسیس دیگه همراهه. مثلاً اسکیزوفرنی یا سوسیوپثی و سایکوپثی؟

    حالا منظورم این نیست که لزوماً اینطوریه. فکر نکنم خیلی بحث در موردش زیر این نوشته‌ی خاص هم موضوعیتی داشته باشه.

  2. نوشته به موقع و بسیار خوبیه. فقط خواستم تذکر بدم که در مورد ادیسون الان خیلیا دیگه قبول دارن که تا حدی آدم شیادی بوده و اختراعات دیگران رو به نام خودش (قانونی یا غیر قانونی) تموم می کرده.

  3. بسیار عالی ب.د. جمع بندی مطالب این چندوقت و نتیجه گیری خوب.

    با نظر دوستمون یاد آخ ین پادکست کانال بی افتادم.
    شخصیتش واقعا باهوش بود (البته در نتیجه تست‌ها؛ نه مثل این نوجوان با توهم)

    دقیقا میکفت.بچه های خیلی باهوش
    یجورایی مثل بچه های استثنایی هستن و نیازشون با نیاز بچه های عادی متفاوته و …

    به حال ممنون از مطلب خوبتون

  4. به راستی که این عادت نابغه پروری و منتظر ماندن برای ژن خوبی که نجاتمان دهد از عوامل عقب ماندگی جامعه است .با تشکر از مطلب مفیدتون

  5. بنظرم نکته مهمی هست اون هم اینکه، بعضی از همین آدمهای معمولی درستی سنجی ادعاها رو چک کردن! یعنی شک کردن به موضوع و رفتن دنبال سند. این خیلی خوبه.

  6. البته در مورد ادیسون در یکی از کامنت ها گفته شد، بله گویا در کارش خیلی اخلاق کار علمی را رعایت نمی کرده و نمونه بارزش در مورد دانشمند برجسته تسلا است. بهر حال این سبب نمی شه که کاملا خط بطلان بر همه کارها و حرفهای او کشید، در کنار این نکته باید از جملات و شیوه تلاش های خوبی که داشته ، آموخت

    1. من واقعا نمیدونم که چه قدر کارهای بزرگ و قابل توجه کرده و قصد زیر سوال بردن کاملش رو ندارم. اما یه نکته مهم دیگه هم این جملاتیه که به دیگران نسبت می دن. خیلی از اینها مستندات درستی نداره. من همین جمله که در متن نقل شده رو بارها و بارها از قول اینشتین شنیدم.

  7. متاسفانه دست کم در دنیای امروز نبوغ و خلاقیت به شدت با تجارت و بیزنس گره خورده و اخلاقیات در حد صفره،،، مارک زوکربرگ در اوج جوونی و زمانی که همه تازه آرمان‌گرا تر و معصوم ترن سر رفقای دانشگاهش کلاه گذاشت و مالک فیسبوک شد،،، استیو جابز هم قبل از نابغه بودن یه بیزنس من بود، و گرنه بچه های دوازده ساله چینی تو کارخانجات اپل از فرط فقر و استیصال و کار طاقت فرسا خودشون رو حلق آویز نمیکردن

    1. این‌ها به معنای کلمه،‌ نابفه نیستن. افرادی هستن که رسانه‌ها تلاش دارن ازشون در ذهن مردم نابغه بسازن.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.