من مقاله ای با عنوان «یتی، مرد برفی یا پاگنده» را به عنوان مقاله ویژه روز یکشنبه آینده ضمیمه کاشف روزنامه جام جام آماده کرده و تقدیم کردم که این مطلب این هفته چاپ خواهد شد.
حال سوالی که از آن روز مرا به فکر وامی دارد این است که آیا کار من در ارایه این مطلب به عنوان یک موضوع ویژه علمی درست بوده است یا نه ؟ من به نوع مطالب ارایه شده شبه ای ندارم فقط مشکلم این است که آیا موضوعی که هنوز قطعیت وجودی آن محرز نیست و هنوز به اصطلاح آقایان به یک fact علمی تبدیل نشده است اهمیت آن را دارد تا به عنوان ک موضوع علمی معرفی شده و به عنوان موضوعی ویژه پرونده ای برای آن گشوده شود و آیا ما موضوعات مهمتری برای پرداختن به ان نداشتیم؟
به نظر من این ضرورت وجود دارد. من از مقاله ای که نوز چاپ نشده و بالطبع هنوز نظر مخالفی هم درباره ان وجود ندارد دفاع نخواهم کرد . دفاع من درباره طرح چنین موضوعاتی در چنین جایگاهی است. به نظر من امروز ما با دو نوع دیدگاه در حوزه مسایل علمی روبرو هستیم دیدگاهی خشک که سعی می کند به نام علم هرآنچه را نتواند در دفاتر مشق نوشته شده خود ژیدا کند انکار می کند و دوم دیدگاهی که سعی می کند هر ژدیده بی اساسی را برمبناهای غلط و به ظاهر علمی توجیه کند.
امروز ما نیازمند دیدگاه میانه ای هستیم که به مردم بگوید علم ما کامل نیست اما این نقص دلیل آن نمی شود تا هر آنچه را که نمی دانیم انکار کنیم .
یتی خون آشامها ، بشقابهای پرنده و موضوع مورد علاقه من جادو و امثال ان شاید همگی چیی جز رویا ژردازیهای افرادی نادر نباشد اما احساس می کنم وظیفه یک خبرنگار علمی آن است که در بسیاری از موارد همچون یک محقق عمل کند و اگر خود نتوانست خواستار پیگیری پرونده هایی از این دست از سوی محققان شود.
پس از فاجعه ملی زلزله بم (بگذریم که با اندکی تدبیر این فاجعه ملی می توانست به نمادی از احساس مسولیت ما و مسولان -با -هم – و نمادی از یک غرور ملی تبدیل شود و به جای ۴۰۰۰۰ نفر کشته ۴ کشته هم نداشته باشد) در باره نورهای زلزله گزارشهایی ارایه شد. شایعه نورها دهان به دهان پیچید و گسترش یافت در نگاه اول بهنظر من هم آمد که این نورها تنها بازگویه های فاجعه ای بزرگ از زبان مردمانی درد کشیده است به خصوص انکه هنگامیکه که در یک گفتگوی اینترنتی که یک رسانه بیگانه (BBC) با یکی از بزرگان دانش لرزه شناسی ایران ترتیب داده بود از این پدیده سخن گفتم وی آن را مساله ای غیر مهم ،غیر علمی و احتمالا ناشی از اصطکاک سنگها دانست و بیشتر در حوزه شبه علم دانستند.متاسفانه نتوانستم با مسولان سازمان ژئوفیزیک در این باره گفتگو کنم که این خود یکی قصه ای است پر آب چشم.
جالب است بدانید تماسهای بعدی من با یکی از عالیرتبه ترین مسولان سازمان لرزه نگاری ایالات متحده USGS ،خانم دکتر سوزان هاوگ ،نشان داد که این موضوع به هیچ وجه شایعه پردازیهای ذهنهای خسته از مصیبت نیست و یکی از مسایل باز و در حال تحقیق لرزه شناسی دنیا است و ایشان با حوصله فراوان ساعت ۲ بامداد روز اول ژانویه و در اولین ساعات سال نو به پاسخگویی به سوالهای من در این خصوص پرداختند. موضوعی که یک شبه علم بود واقعا بخشی از دانش مورد تحقیق روز شمرده می شد.
این نمونه ای بود از هزاران موردی که در جامعه علمی ایران شبه علم و ضد علم شمرده می شود و در جهان برروی آن مطالعه صورت می گیرد اما جامعه جهانی علم هم با چنین موضوعاتی دست به گریبان است به بسیاری از محققان که بع جستجوی چنین پدیده هایی می روند برخوردی نامناسب صورت می گیرد اما حقیقت راه خود را خواهد پیمود
من از شبه علم دفاع نمی کنم اما اگر من با شبه علم مخالفم از لبخندهای تمسخر آمیزی که هنگام سوال فردی از شبه علم به او تحویل داده می شود متنفرم
گمان نکنم کسی بتواند در دانشمند بودن و محقق بودن فردی چون آرتور چارلز کلارک شک کند.حتما مجموعه تلویزیونی که بر اساس مدارک گردآوری شده توسط او ساخته شده بود و از شبکه ۴ سیما هم پخش شد به خاطر دارید مجموعه ای به نام جهان آرتور سی کلارک .وی در این برنامه به سراغ بسیاری از مسایل حوزه شبه علم از بشقابهای پرنده گرفته تا یتی تا ماجرای روزول تا احضار روح و … رفت و بسیاری از آنها را به ظاهر رد می کرد اما جمله ای از او در ذهن من ماندگار شده است : «اگرچه بر اساس مدارکیکه فعلا در دست داریم نمی توانم این موضوع را بپذیرم اما شاید مدارکی که در آینده به دست می آید نظر مرا تغییر دهد» به همین دلیل است که اندیشه و ذهن کلارک و همفکرانش تازه می ماند و بوی کهنگی نمی گیرد اما بسیاری از متفکران ما بزرگی خود را در تکرار بی معنی کلام برخی از افراد مهم داخلی یا خارجی در اهمیت علم و با چاشنی بی هویتی ایرانی و بی نیازی از گذشته پر افتخار و داستانهایی اینگونه می یابند بدون انکه به یاد آورند حقیقت محتاج نظر من یا شما یا دیگری نمی ماند و را ه خود را خواهد رفت .