تعهد علمی نسبت به آینده

مطالعه چاپ گفتگوی روز یکشنبه روزنامه شرق با دکتر نادری که ترجمه ای از مطلب روزنامه هوستون کرونیکل بود  چند مطلب را در ذهنم ایجاد کرد که بد نیست به آنها اشاره ای بکنم

اول اینکه اتفاق خجسته ای است که به بهانه بزرگترین ماموریت کاوش منظومه شمسی که تا کنون تاریخ بشریت به خوددیده است شاهد معرفی تعدادی از چهره های برجسته علمی ایرانی در رسانه های داخلی هستیم. گفتگوی شرق با دکتر پرویز فتوحی و چاپ ترجمه مصاحبه با دکتر نادری در این روزنامه . گفتگوی اختصاصی ایسنا با دکتر نادری و خبررسانی فعالیتهای وی در سایتهای نجومی همینطور ترتیب داده شدن گفتگویی تلفنی با دکتر نادری برای برنامه یکشنبه آینده آسمان شب اتفاقی خجسته و میمون است. جامعه ما خسته است از شنیدن سخنهایی که او را ملتی عقب مانده و بدون پشتوانه معرفی می کند و درد بزرگ آنجاست که این آیه های یاس را نه مردم عادی که بزگان دانش ما می سرایند. کسانی که باید پیش از هرچیز بذر  امید به آینده و فعالیت علمی را در دل مردم بکارند به راحتی حاضرند میراث چند هزار ساله علمی و فرهنگی این سرزمین را به سخره بگیرند و از آن به عنوان داستانهایی دلخوشکنک یاد کنند . داستانهایی که باید آنها را فراموش کرد و به آینده نگاه کرد. بسیاری از بزرگان حتی از معرفی فعالیتهای علمی یکی از همکارانشان برآشفته می شوند و ان را بزرگنمایی علمی ژورنالیستی در فضایی غیر شفاف و ناشی از ذوق زدگی ارزیابی می کنند. و انعکاس خبر چنین موفقیتهایی را (‌حتی اگر بپذیریم در انعکاسش بزرگنمایی شده) نشانه ای از روحیه قهرمان پروری بی دلیل ایرانیها می دانند و شیرینی چنین خبرهایی را موجب بیماری دیابت اجتماعی ارزیابی می کنند. من با بسیاری از استدلالهای این بزرگواران موافقم ملتها همیشه از قهرمان پروری ضربه دیده اند و همیشه باید به این خطر هشدار داد اما به نظرم باید تبصره ای به این قانون کلی افزود . اینجا ایران است.

بسیاری از ما هنگامیکه برای دوای دردهای  اجتماعی و فر هنگی نسخه پیچی می کنیم از یاد می بریم که در کدام اقلیم زندگی می کنیم زمانی که برشت در نمایشنامه گالیله خود از زبان او گفت«بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان دارد» و پایان دوران قهرمان های اروپایی را اعلام کرد چه سالی بود ؟‌در چه جغرافیایی این سخن را به زبان آورد و در چه مقطعی و چه پشتوانه ای بر سخنانش حاکم بود و چه تجربه هایی سپری شده بود که به او اجازه می داد مرگ قهرمان را اعلام کند؟ آیا مانیز این مراحل را سپری کرده ایم؟

جامعه ای که در آن زندگی می کنیم پایی در خاک و سری در افلاک دارد طبیعت و ماورا طبیعت در زندگی روزانه مردم ما به هم آمیخته است (‌و این به خودی خود بد نیست)‌ ما نمی توانیم به سادگی  و بدون طی کردن مراحل بی شمار دست به اسطوره زدایی بزنیم (آنگونه که امریکا زد)‌ و مگر باید حتما چنین کاری انجام شود؟

ما باید نسخه پیشرفت را براساس واقعیت جامعه بنویسیم نه بر اساس آرمانشهر خیالی خود . من قبول دارم در جامعه ای که سنتی چند هزار ساله بر ار و پود فرهنگ ان حکمروایی می کند اصلاح امور سخت است اما این اصلاح زمنی ناممکن می شود که مخاطب را فراموش کنیم و از مردم کوچخ و بازار و آنهایی که واقعا مردمند بگذریم.

نگاهی به شرایط  امروز جامعه به ما یادآور می شود که سطح دانش عمومی دانش اموزان ما بسای کاهش یافته در دانشگاهها دانشجوی واقعی به معنی کامل کلمه کمیاب شده است ،‌نابسامانی فرهنگی و نا بسامانی اخلاقی بیداد می کند و امید به آینده اندک است. این موضوعات به خودی خود فاجعه بار نیستند و لازمه جامعه ای است که مراحل گذار فرهنگی را طی می کند فاجعه انجاست که برهمه اینها چشم می بندیم.

صریحا بگویم من با ساختن صورت قهرمان دست نیافتنی از چهره هایی که به هر حال مورد تایید جامعه علمی ، فرهنگی و سیاسی جهان هستند مخالفم اما به همان اندازه موافقم که در این مرحله از وضعیت جامعه که به سر می بریم باید چهره های شاخص خود را (‌در حوزه جغرافیای فرهنگی و علمی کشور)‌ به شکل قهرمانانی در دسترس و دست یافتنی معرفی کنیم .

به یاد می اورم در شب فراموش نشدنی مقابله مریه در شهریور گذشته ،‌زمانی که هزاران نفر از مردم پایتخت به رصدخانه کوچک زعفرانیه آمده بودند تا شبی را میهمان آسمان باشند بیش از ۲۰ نمایش اسلاید در خصوص اکتشافات آینده سیاره سرخ (‌که این روزها به انجام خود رسیده اند )‌ برای گروه کثیری از مردم با سنین و رده های اجتماعیی مختلف اجرا کردم. زمانی که پس از معرفی ماموریتهای دو قلوی ناسا ،‌روح و فرصت با نمایش تصویری از دکتر فیروز نادری در آزمایشگاه JPL وی را به عنوان هموطنی که سرپرستی عظیم ترین کاوش بشر در تاریخ اکتشافات فضایی را بر عهده دارد معرفی کردم در چشمان چند کودک و دانش اموز حاضر در ان اتاق کوچک برق امیدی دیدم ،‌ مادری که در ردیف اول روی زمین نشسته بود دست فرزندش را فشرد و نگاهی امیدوار به او انداخت و لبخندی بر گوشه لب پیر مردی سپید موی ظاهر شد.

شاید فقط برای لحظاتی انها احساس کردند که فرزندان ایران می توانند بار دیگر در جهان نامشان را زنده کنند . ما نیازمند امیدیم و هر موفقیتی که فرزندان این خاک به دست می اورند و یا پیش از این به دست آورده اند به قول خاتمی به ما «دلیری رفتن به سوی آینده را می دهد»

ما به ابن سینا نیاز دازیم به فردوسی و رودکی و بیرونی و خوارزمی و کاشانی و مولوی و بوزجانی و هزاران دیگر نیاز داریم همانگونه که به نادری و صیاد و یوسف زاده و فتحی و بسیاری دیگر نیاز داریم ذخیره و پشتوانه گذشته ما راحت به دست نیامده  است که به راحتی در قالب جملات و کلمات زیبایی چون «افتخار به نیاکان و بزرگان فقط زینتی است برا ی نشان دادن افتخارات امروز» و یا طرح این مطلب که «افتخار به ابن سینا و رازی و صدها نفر دیگر و جنگ و دعوا با دیگر ملل که اینها ایرانی بوده اند چه مشکلی از مشکلات ما حل می کند» به دست فراموشی و تاراج سپرده شود

دنیای جالبی است که پشرفته ترین کشورها یادگارهای اندک علمی خود را پاکیزه و حراست شده حفظ می کنند اما ما چوب حراج به داشته های خود می زنیم. و در حالی چنین پز زشت و بد قیافه روشنفکری و آزاد اندیشی و جهانی دیدن و مدرنیسم به خد می گیریم و بدون توجه به عوارض سخنانمان به واگویه حرفهای خوب کسانی که در جایی دیگر و در حوزه ای دیگر گفته اند و نه برای ما و نه برای درد ما می پردازیم که خود کوچکترین و پیش پا افتاده ترین قواعد بازی در دنیای دانش نوین را رعایت نمی کنیم.

چند نمونه بیاورم که دانش جویی برای حل مشکل فیزیکی خود به چند تن از اساتید مطرح کشور میل می زند و هیچ پاسخی نمی شنود و یا داشن اموزی برای حل یک سوال فکری گکوچک دست به دامان همه می شود و هیچ نمی یابد و سپس زمانی که شاید از روی خستگی به برنده جایزه نوبلدر سال جاری میل می زند در کمتر از ۲۴ ساعت پاسخ خود را دریافت می کند؟

آقای نادری را این بار از زاویه ای دیگر ببینیم .او هم اکنون مدیر بزرگترین کاوش بشر در فضا در کل تاریخ است. دو خوردروی مریخ نورد او با موفقیت بر سطح سیاره فرود امده است طرحی که مدیریتش بر عهده او است ناسا را از بحران تراژدی کلمبیا نجات داده و به بوش اینتوانایی را بخشیده که سخن از سفر دوباره به ماه و فتح مریخ به زبان آرد

مردی که معاون ریس جمهور امریکا ملاقات خود با او را بر اساس زمان وی تنظیم می کند. اما زمانیکه درخواستی برای گفتگو با او می رسد در چهارچوب زمانی که دارد دریغ نمی کند برایش فرقی ندارد که رسانه روبرو CNN باشد یا روزنامه نیویورک تایمز یا خبرگزاری ایسنا یا برنامه ۱۵ دقیقه ای آسمان شب شبکه ۴ ایران  (خبرنگاران علمی به یاد بیاورند برای گفتگو با یک کارشناس معمولی در یک سازمان معمولی  وطن چه لابیرنتی را باید طی کنند). او نیازی به معروفیت ندارد که جهانی او را می شناسد اما اخلاق علمی را آموخته است و می داند باید پاسخگو باشد او بارها به سوالات نوجوانانی که برایش نامه فرستاده اند پاسخ داده چرا؟‌چون او وظیفه و نقش و جایگاه تاریخی خود را می شناسد نه گذشته را انکار می کند نه امید واهی می دهد ضعفها را می پذیرد و از همه مهمتر خود را در برابر مردم می داند.به پاسخ او به سوال مصاحبه کننده هوستون کرونیکل توجه کنید که پرسیده بود چه نظری دارید که وب سایت ناسا در روز فرود روح با بازدید ۸۱۰۰ نفر در ثانیه رکورد مراجعه به یک سایت در تاریخ فناوری وب را شکست؟

او گفته است آرزو می کنم ای کاش امکان ان را داشتم تا پرونده مراجعه کنندگانی که وظیفه پاسخگویی به آنها را دارم مرور می کردم در آن صورت اگر مراجعه کنندگان بین ۱۰ تا ۱۸ سال داشتم بسیار خرسند می شدم چراکه توانسته ایم توجه نوجوانان و جوانان ر به خود جلب کنیم اگر بخواهیم آینده را تغییر دهیم باید به دنبال جوانان و نوجوانان باشیم

این رفتار و فکر را با رفتارهای علمی خود مقایسه کنیم. پاسخ جوانان و نوجوانان را نمی دهیم راههای ارتباط خود با انها را بسته ایم گذشته پر افتخاری را که بزرگان جهان به آن غبطه می خورند از آنها می گیریم بزرگان معاصر را به جای انکه معرفی و نقد کنیم غیر مهم جلوه می دهیم امکانات را از کسانی که کار می کنند دریغ می کنیم و از اطلاعات چون گنجینه ای که گویا فقط باید در انحصار ما باشد نگهداری می کنیم و انتظار داریم جوان ما و نوجوان ما امیدی برای خدمت در این سرزمین داشته باشد ؟ زهی انصاف

ما باید گذشته را چون میراث ارزشمندی پاسداری کنیم . ما باید بزرگان حال خود را بشناسیم و اگر خوبی و دی دارند بی غرض عنوان کنیم و راه آینده و رسیدن به هدف را روشن و واضح کنیم

انکار گذشته و حال حتی فرصت حسرت خوردن در آینده را نیز  برای ما به جا نمی گذارد.

ما باید قهرمانان خود رابشناسیم و بدانیم که آنها در دسترسند و قابل دسترس و دست یافتنی مشکل اینجاست که قهرمانی فردی مثل نادری که در ارتباط رودر رو با مردم قرار دارد هیچگاه باعث این اندیشه نمی شود که نمی توان به او رسید و فقط باید حسرت او را خورد بلکه قهرمانی برخی از نافیان قهرمانی در کشور است که چنین گمانی ایجاد می کنند از برجهای عاج خویش بیرون آیید . فرصت اندک است و زمان از دست رفته تا زمان باقی است باید کاری کرد.

هنوز به کاوه امیدی هست نگذاریم محتاج اسکندر شویم

دیدگاه

  1. تقریبا ۱۰ سال از تاریخ نگارش این مطلب گذشته… کی میشه روند صعودی حسرت‌هامون حداقل به نقطه‌ی عطفی برسه و دلیلی برای هراس از بدتر شدن اوضاع ایران وجود نداشته باشه.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.