
آیا علم در حال از دست دادن جایگاه خود در جامعه است؟
انجمن ترویج علم ایران، که اکنون برنامه کرسی ترویج علم یونسکو – uniTwin را میزبانی میکند در پی آغاز همهگیری کرونا پروژهای با نام علمیشو را آغاز کرد که در آن یادداشتها و نظرات متخصصان را در بستر اینستاگرام خود منتشر میکند.
(اصلاح: کرسی ترویج علم یونسکو بر اساس همکاری مشترک مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و یونسکو اجرایی شده است. من به اشتباه در متن بالا آن را به انجمن ترویج علم نسبت دادم)
انتخاب این بستر به معنی تمرکز این پروژه بر ارتباط با مخاطبان عام و افزایش «آگاهی» آنها از این همهگیری و همچنین معرفی بحثهای فکری حاصل این دوران به مردم است. این توجه به مخاطب عام نکته مهمی در این کمپین است. در این مجموعه تعداد زیادی از یادداشت های خواندنی منتشر شده است که میتوانید آنها را در شناسه اینستاگرام این نهاد مشاهده کنید.
چند روز پیش اما یادداشتی به قلم دکتر منصوره مهدیزاده، پژوهشگر مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در این صفحه منتشر شد که به نظر جای نقد دارد.
ممکن است نوشته ایشان خلاصهای از یادداشتی تخصصی باشد که با حذف بخشهایی از آن به این شکل منتشر شده یا با هدف دیگری نوشته شده است که مناسبتی با این بستر نداشته است. اما آنچه منتشر شده است را میتوانید اینجا مطالعه کنید.
این نوشته، حداقل به شکل منتشر شده اش و در قالب فعلی سوالهای زیادی را ایجاد میکند.
این یادداشت با این ادعا آغاز میشود که
« در جامعه مخاطرهآمیز در کنار وابستگی مردم به نهادهای تخصصی، اعتقاد آنها به تدریج به علم و عالمان متخصص کمرنگ میشود، به عبارتی اقتدار دانش تکنیکی در حال رکود و کاهش است.»
با فرض اینکه «جامعه مخاطرهآمیز» ایشان مفهوم عمومی برداشت شده از این واژه و نه اشاره به مفهومی باشد که در ادامه به آن اشاره میکنند (که نقد جداگانهای به آن وارد است) و منظور ایشان شرایط جامعهای است که به واسطه کرونا دچار تهدید و خطر است، سوال مهمی که پیش میآید این است که بر اساس کدام سند و داده این فرض مطرح شده است.
فارغ از اینکه اعتماد به «علم» یا عدم اعتماد به آن محصولی نیست که یک شبه حاصل شود و پارامترهای متعددی در آن نقش بازی میکنند، اما تا الان معدود نظرسنجیهای علمی انجام شده است که این مورد را به آزمون گذاشته باشد. برای مثال وبسایت تحلیلی FiveThirtyEight که تمرکزش بر تحلیل آماری رویدادهای عرصه اجتماعی است، نظرسنجی درباره اعتماد عموم به نهادهای ایالات متحده در جریان همهگیری کوید-۱۹ صورت داده است. بر اساس این نظرسنجی مردم آمریکا (که یکی از مخاطبان اصلی فعالیت جریانهای دست راستی ضدعلم و یکی از جوامع هدف عمده اخبار دروغین، تئوریهای توطئه و اطلاعات نادرست به شمار میرود) بیشترین اعتماد را به CDC (سازمان مقابله با بیماریهای عفونی و نهاد علمی اصلی در مبارزه با این همهگیری) داشتهاند. چیزی حدود ۸۰ درصد پاسخگویان اعلام کردهاند که بیشترین اعتماد را به این نهاد دارند و در میان کسانی که گفتهاند کمترین اعتماد را به این نهاد دارند، نوجوانها بالاترین درصد را داشتهاند.
دلیل اعتماد کمتر نوجوانان به این نهاد، علاوه بر پارامترهایی مانند رشد شبکههای اجتماعی و سواد رسانهای، در این مورد خاص به مساله دیگری بر می گردد که این قشر مخالف اصلی اعمال حکم خانهنشینی بوده و احساس میکند کوید-۱۹ جوانان را کمتر تحت تاثیر قرار میدهد و به همین دلیل دستورات CDC مبنی بر ضررورت حفظ فاصله اجتماعی را با سبک زندگی خود هماهنگ نمیبیند و همین مساله ممکن است در این شکل دادن به این پاسخ از سوی نوجوانان نقش داشته باشد.
در همین احوال به عنوان نشانهای دیگر، در حالی که دولت ترامپ با نقدهای زیادی در مقابله با اپیدمی مواجه شده است؛ اما اکثریت مردم آمریکا اعلام کردهاند برای تصمیم گیری درباره این بیماری به دکتر آنتونی فاچی، Anthony Fauci که رهبری کارگروه مقابله با کرونا را برعهده دارد اعتماد دارند. تعداد کسانی که گفتهاند به او اعتماد ندارند، تنها ۷ درصد مردم را تشکیل میدهد و این اعتماد به مهمترین چهره علمی مبارزه با کرونا در آمریکا اعتمادی دو حزبی است. محبوبیت فاوچی که نماد علمی تلاش برای مقابله با کرونا است او را به مقام ستاره رسانهای و مردمی رسانده است (به عنوان مثال اینجا و اینجا را بخوانید.)
دادههای دیگر از فرانسه و سایر نقاط نیز نشانی از کاهش اعتماد به علم در میان مردم نمیدهد. پس از این فرض از کجا آمده است؟ آیا بازتابی از حباب شبکههای اجتماعی است که در آن به سر میبریم؟
در بخشی دیگر از این متن، نویسنده ادعا میکند: « زمانی که علم پزشکی از شناسایی و مقابله با ویروس کرونا ناتوان است به تدریج از اقتدارش در جامعه کاسته میشود. جامعه پزشکی در درمان بیماری کرونا در حال حاضر تنها به صورت آزمون و خطا پیش رفته و هیچ مکانیسمی برای مهار، کنترل و درمان این بیماری ندارد؛ از همین روی بسیاری از مبتلایان قرنطینه خانگی را به ماندن در بیمارستانها در زمان بیماری و دوره نقاهت خود ترجیح میدهند.»
تمام فرض و نتیجه این گزاره خطا است.
اگر علم از شناسایی کرونا ناتوان بوده چطور امروز میدانیم چنین ویروسی در جهان وجود دارد؟ چطور مبتلایان به این ویروس را تعیین میکنیم؟ چطور با کمک آنتیبادیها حتی کسانی که نشانگان این بیماری را نداشتهاند شناسایی میکنیم؟ همچنین وقتی گفته میشود علم از مقابله با کرونا ناتوان است دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ علم به شما گفته است و تکرار میکند که فاصله اجتماعی را رعایت کنید، دست خود را به طور مرتب بشورید، هنگام سرفه جلوی دهان خود را بگیرید، اگر در تماس با شخص مشکوکی بودهاید دو هفته خود را قرنطینه کنید. علم همچنین تمام روشها و ابزار خود را به میدان آورده است که هرچه سریعتر واکسن و درمانی برای این بیماری پیدا کند. باید توجه داشت که علم به ما وعده معجزه نداده بود که ما اینگونه از آن انتظار داشته باشیم در مقابله با اتفاقی تازه و بیسابقه، کنفیکون کند و از آستین غیب معجزهای در آورد.
علم به ما گفته است که این ویروس چگونه منتشر میشود و احتیاج به حداکثر یک سال و نیم زمان دارد که واکسن مفید این ویروس را تهیه کند. تا آن زمان این توصیهها را رعایت کنید. اگر رعایت این توصیهها با طبع و سلیقه ما هماهنگ نیست، مشکل از علم نیست.
این ادعا که علم هیچ مکانیسمی در برابر این همهگیری ندارد، به قدری ادعای عجیبی است که تنها میتواند ناشی از نا آگاهی یا نقل قولی ناقص باشد. مکانیسمهای شناسایی ویروس، ساخت واکسن، آزمودن داروها و امثال آن بر اساس روشهای مشخص و
پروتکلهای دقیق پیش میروند.
آنچیزی که به عنوان آزمون و خطا مورد اشاره قرار میگیرد، استفاده نامناسب از واژه است. علم و پزشکی هرچیزی به دستش آمد را به خورد بیمار نمیدهد تا ببیند چه شود. برای مقابله با هر بیماری و پاسخ به هر مساله علمی فرضیات متعددی بر اساس شواهد و دادههای در اختیار، وجود دارند. محققان بر اساس روش پذیرفته شده در میان همردهها، فرضیههایی که به نظر اعتبار بیشتری دارند را میسنجند، رد کرده، اصلاح یا حذف میکنند. این سعی و خطا به این معنی نیست که وقتی به دیوار بستهای خوردیم بی منطق و روش خودمان را به در و دیوار بزنیم به این امید که دری باز شود.
در ادامه این مطلب نویسنده مشخص میکند که درحال صحبت از چارچوب فکری مشخصی است و وقتی از جامعه پرمخاطره صحبت میکند در واقع اشاره به Risk Society دارد که اولریخ بک (Ulrich Beck) جامعهشناس برجسته آلمانی به آن پرداخته است.
قبل از ادامه به نظر بد نیست اگر متنی برای مخاطب عام نوشته میشود فرض کنیم او با نامهای چهرههایی که برای ما آشنا هستند، الزاما آشنا نیست. حداقل اسم کامل محقق مورد اشاره را بیاوریم که امکان یافتن او و مراجعه به آثارش پیدا شود.
اما اولریخ بک در کتاب معروف خود به نام Risk Society: Towards a New Modernity ابتدا تعریفی از مفهوم ریسک مورد نظر ارائه میدهد. او این چارچوب را به این شکل تعریف میکند:
«روشی نظاممند برای مواجهه با خطرها و ناامنیهایی که به واسطه فرآیند مدرن شدن به جامعه معرفی و تحمیل شده است.»
اولتریخ بک، ۱۹۹۲٫ ص۲۱
بدین ترتیب او ریسک مورد نظرش در این دیدگاه را شفاف اعلام میکند که آنچه در واقع ناشی و تحمیل شده از فرآیند مدرن شدن است.
مارگرتا برتیلسون – Margareta Bertilsson استاد جامعه شناسی دانشگاه لوند، در تفسیر این ریسک مینویسد:
«اگرچه خطرات (ریسک) همواره یکی از ویژگیهای زندگی انسان بوده است اما در دوران پیشین، منشأ این خطرات بیرون از انسان و دایره اعمال او بود. این خطرات به واسطه فورانی در رفتار طبیعت و ناآگاهی انسان از آن رخ می داد. امروز وضعیت بسیار متفاوت است: خطرات در زندگی مدرن ما درونزا هستند و حاصل رفتار و ابتکارهای علمی، فنی و صنعتی خود انسان و موفقیت او در مهار نیروهای طبیعت است.»
Source: Bertilsson, Margareta. “The Role of Science and Knowledge in a Risk Society: Comments and Reflections on Beck.” Industrial Crisis Quarterly 4, no. 2 (1990): 141-48.
بدین ترتیب باید پیش از به کارگرفتن این دیدگاه نظری، به تفاوت ماهیت دو نوع ریسک توجه شود. ریسکی که بک از آن سخن میگوید حاصل دخالتهای مستقیم ما یا فناوری ما است. مواردی مانند گرمایش زمین که در اثر توسعه صنعتی ما در حال رخ دادن است. خطر سقوط زبالههای فضایی که به طور مستقیم محصول رفتار ما است و به طور طبیعی هیچگاه در دوره پیش از مدرن رخ نمی داد. یا برای مثال خطر ناشی از احتمال جنگی هستهای.
چنین نوشتههایی که در بهترین حالت میتوان آن را بد نوشتن برای مخاطب دانست، اتفاقا خود به عاملی تبدیل میشود که اعتماد مردم و مخاطب را به نهاد علم تضعیف کند و در عمل باعث تحقق همان پیشبینی شود که در متن وعده آن داده شده است.
اما درمقابل، خطراتی مانند زلزله و آتشفشان به طور مستقیم به واسطه انسان نیست که شکل میگیرند. تهران امروز ما از همان خطری در برابر آتشفشان اضطراب دارد که با درجه بیشتری پمپی دوران باستان از آن رنج میبرد.
تاریخ زیست به ما نشان می دهد ظهور و شیوع بیماریهای ویروسی محصول دوران مدرن نیستند. اگرچه ابزارهای مدرن فناوری مانند حمل و نقل راحتتر امکان شیوع آن ها را فراهم میکند. بدین ترتیب اگرچه این همهگیری در جامعه مدرن رخ داده است محصول دوران مدرن نیست. بلکه محصول زیست طبیعی ویروسها است. (مگر اینکه تئوری توطئه مبنی بر دخالت انسانی در ساخت این ویروس را بپذیریم.)
بنابراین استناد به نظریات بک برای تفسیر این موقعیت حداقل محل سوال است.
ادامه متن نیز پر از اشارههای غیر دقیق است. برای مثال آنچه بک درباره تغییر موقعیت علم و رابطه به ظاهر متناقضش با درهم تنیدگی بیشتر ما با آن اشاره میکند به مساله نقد درون علم، و شکاکیت عمومی باز میگردد و ربطی به تغییر کارکرد علم ندارد و در نهایت به تغییر موقعیت اجتماعی آن باز میگردد.
در ادامه نویسنده این نظر را از علم به جامعه توسعه داده است و بیان میکند: «همزمان با شیوع و گسترش بیماری کرونا در دنیا، مشروعیت دولتها نیز تا حد زیادی زیر سوال رفته است. زیرا دولتها در مقابله و کنترل این بیماری کاملاً ناتوان هستند.»
به نظر میرسد در اینجا هم خطاهای زیادی اتفاق افتاده است. توانایی یک دولت در مقابله با یک بحران، محبوبیت و اعتماد به آن را ممکن است زیر سوال ببرد اما مشروعیتش را چطور زیر سوال میبرد؟
آیا برای مثال در جامعهای دموکرات که دولت زاده رای مردم است و مشروعیتش را از رای مردم میگیرد، ناتوانیاش در مهار یک بحران به نامشروع شدن و از دست دادن جایگاه قانونی اش منجر خواهد شد؟ یا اینکه در اثر این سورفتار بر اساس ساز و کار موجود در قانون ممکن است استیضاح شده یا در انتخابات بعدی رای نیاورد؟
اما با فرض اینکه در اینجا منظور از مشروعیت، اعتماد به دولت باشد باز هم سوال است که بر اساس کدام دادهها صحبت میکنیم؟
نظرسنجیهای عمومی نشان میدهد که برخلاف این ادعا اعتماد به نهادهای رسمی و دولتی تا حد زیادی برقرار است و حتی تقویت شده است.
در ایران دولت فعلی به خصوص در دور دوم فعالیت خود به واسطه مجموعهای دلایل و ناکارآمدیها در مقابله با رویدادهای مهم و عدم توان حفظ وعدههای خود از رفع موانع اقتصادی جهانی، بهبود معاش، عدم پایبندی به وعدههای خود مبنی بر آزادسازی فضای اجتماعی و به خصوص رفتاری متفاوت با وعدههای خود درجریان رویدادهای آبانماه و پس از آن، احتمالا در حال از دست دادن سرمایه اجتماعی خود است. واکنش و بیاعتمادی به دادههای اعلامی دولت درباره کرونا یک شبه اتفاق نیفتاده است و نمیتوان آن را حاصل مواجهه جامعه ما با بحرانی طبیعی به نام کرونا نامید. این اتفاقا ناشی از همان بحرانهای غیر طبیعی و انسان ساز و اجتماعی است که حداقل در مورد ایران بیش از آنکه به تاثیر فناوری و علم مربوط باشد شاید به دلیل تصمیمات اجتماعی و سیاسی باشد.
در نهایت به نظر میرسد شاید لازم باشد گاهی برای مخاطب خود و اتفاقا به خصوص زمانی که مخاطب ما عموم مردم هستند، زمان بیشتری صرف کنیم. چنین نوشتههایی که در بهترین حالت میتوان آن را بد نوشتن برای مخاطب دانست، اتفاقا خود به عاملی تبدیل میشود که اعتماد مردم و مخاطب را به نهاد علم تضعیف کند و در عمل باعث تحقق همان پیشبینی شود که در متن وعده آن داده شده است.
عالی
من متن اینستاگرامشون رو خوندم
ناتوانی علم پزشکی واقعا مضحک بود. اگر انتقادی دارید راه حلی هم پیشنهد بدین این خانم دکتر واقعا مدافع علم هست
به نظرم الزامی ندارد که منتقد راه حل هم ارائه بدهد اما نکته مهم این است که نقد در چارچوب خودش سازگار باشد
بله درسته نقد در حیطه خودش باید کارساز باشه نه تبل تو خالی و سر و صدای الکی و از زمین و زمان شاکی بودن
اگه قراره شاکی باشیم باید از اعمال خودمون شکایت کنیم.وقتی شما به مردم اطلاعات غلطی میدی یا اون هارو منحرف میکنی باید از خودت شاکی باشی.درسته که جامعه روی رفتار تو تاثیر میزاره ولی توباید کار درست رو انجام بدی.سپاس
برای من این مطلب ، شبیه خوندن متن نبود . انگار داشتم یکی از ویدئوکست های در این شبها رو میدیدم .. با همون چهره و همون احن درباره حساسیت این موضوع