نقدی به نظر رواج یافته این روزها که از زبان افرادی چون رولف دوبلی، شما را به جهالت دعوت میکنند
شما هم حتماً بارها و بارها از نزدیکان و دوستان و خانواده شنیدهاید که اخبار را دنبال نمیکنند چون آنها را فسرده و ناراحت میکند چون همهچیز فریب و بازی بیش نیست و کاری که از دست آنها برنمیآید و چرا باید خود را با دانستن چیزهایی که به ما مربوط نیست آزرده کنیم.
چنین افرادی از ابتدای تاریخ بوده و هستند. ما به آنها عاشقان جهل میگوییم. این داستان معروف قدیمی را به یاد دارید؟
داستان فردی بود که در چاه سقوط کرده بود و دستش را به ریشه درختی گرفت تا از سقوط مرگبارش جلوگیری کند و پایش را بر زائدهای بر دیواره غار گذاشت. چشمانش که با تاریکی عادت کرد، دید پاهای او بر سر دو مار قرار دارد و دو موش در حال خوردن ریشهای هستند که او به آن دست زده و در زیر چاه هم اژدهایی دهان باز کرده است. در همان هنگام در مقابلش کندوی زنبور عسلی دید که شهد عسل از آن بیرون میآمد، مار و اژدها و موش و سقوطش را فراموش کرد تا از خوردن عسل بازنماند.
این افراد کسانی هستند که حداقل نگاهی به زیر پای انداختهاند و تصمیم به فراموشی گرفتهاند. مدعیان و مبارزان ضد خبر اما حتی به چشمان شما اجازه عادت کردن به تاریکی برای دیدن خبر را هم نمیدهند. آنها میگویند ما از همان اول چشمانمان را میبندیم. حتی قبل از سقوط به چاه چشمانمان را میبندیم به ما چه که شاید چاهی در راه باشد و ماری در آن؟ حالا اگر در آن سقوط هم کردیم فوقش کاری از دستمان برنمیآید حداقل از خوردن آن عسل لحظهای را به شادی بگذرانیم.
اینِ جدال میان آگاهی و جهل جدالی قدیمی است. در یکسوی آن در طول تاریخ، پرومتئوس قرار دارد که آتش دانایی به انسان میدهد تا درون تاریکی را روشن کند و از اطرافش خبر داشته باشد و بادافره آن هزاران سال هرروز عقابی جگرش را زنده از سینهاش بیرون میآورد و شکنجه میشد، حوای معظم قرار دارد که سیب آگاهی را برمیچیند و ما را بر نیک و بد جهان آگاه میکند تا در توهم بهشت نادانی باقی نمانیم، شهرزاد قصهگویی حضور دارد که به نام داستانگویی پادشاه بدافکار و بدکردار را به خیر مردمان بدل کرد و جان بیشمار انسان را آزاد کرد و مولانایی که میگوید:
جان نباشد جز خبر در آزمون / هر که را افزون خبر جانش فزون
جان ما از جان حیوان بیشتر / از چه؟ زان رو که فزون دارد خبر
البته که در آنسوی نبرد هم کم نبودهاند.
ضحاکی بود که بهجای گوش سپردن به داستان حقیقت مغز جوانان را خوراک ماران خود میکرد، بدن آنها را از مغزشان تهی میکرد و به توان بیمغزی مردمانش هزارهها بر سلطنتش ادامه داد.
همه آن متوهمان قدرتمندی قرار دارند که میخواهند ما را در جهل نگاه دارند تا در تاریکخانه اطراف خویش مزاحمتی برایشان ایجاد نکنیم.
آنها که هنوز هم که هنوز است دسترسی به هر روش و ابزاری برای دیدن و شنیدن خبر را تحریم و سانسور و فیلتر میکنند.
این نبرد اما در دورانی قدیم میان دو طایفه آشکار جهل و آگاهی برقرار بود. کسانی مصلحت ما نمیدانستند که باخبر باشیم. آنها حیاتشان را در تاریکخانهها میدیدند و هر خبری برای مردم چون چراغی بود که خفاشان خونآشام خودکامه را از غارهای تاره و تیرشان فراری میداد. آنها که کتاب میسوزانند و کتابخانه آتش میزدند و دهان خبر گو و خبررسان را میدوختند و روزنامه را تعطیل و راوی حقیقت را بر دار میکردند هدفشان معلوم بود. قدرت خود را میخواستند و به هر بهانهای حفظش میکردند.
آنها در صومعه اسرار نان میخوردند و معلوم بود که باید منصور را به جرم هویدا کردن اسرار بر دار میکردند؛ اما همه آنها تاکنون اندک شرم و حیایی داشتند. آنها از اهریمنی بودن کار خود آگاه بودند و سعی داشتند منع شما از دانستن را به نام حفظ عقیده اتان، امنیت ملی یا فروش بهشت به شما بفروشند.
امروز اما داستان عوض شده است. در دوره ما بیخردی و فراخواندن به بیخبری پیامبران مدرنی یافته که اگرچه در یاوهگویی چیزی از موعظه گران تندخو قدیم کم ندارند اما دروغ و فریبشان را زیر نامهای فریبنده به شما میفروشند و امان از ما که خسته از جهان بدساخته اطرافمان که خود حاصل بیخبری من و شما است که دست سودجویان را باز گذاشت تا جهانمان را چنین به وعدهووعید ناآزموده و نا مستند، در غیاب خبر درست، ویرانه کنند، چون مریدان کوری به دنبال آنان روان میشویم.
یکی از این یاوهگویان مدرن رولف دوبلی است. کسی که حرفهایش، اگر نبود سیل مریدان بیشمارش، ارزش یادآوری هم نداشت، اما چنان قائلهای درست کرده که آنکه زمانی در ایران، امید روزنامهنگاری مدرنش میخواندند، داستان و نامه و فریب نامه او را به صفحه اول روزنامهاش میآورد و همصدا با او، این پیامبر مبشر بر جهالت، با بزرگترین حروف در اختیارش مینویسد: اخبار را دنبال نکنید.
کتاب او با چندین و چند ترجمه به چندمین چاپ ها رسیده و کتابهای دیگرش که بر مبنای چنین بیخبری نوید زندگی آرام و خلاق و شفاف اندیشیدن میدهد با حضور مترجمی ابرستاره چون عادل فردوسی پور، به چاپ های متعدد دست پیداکرده و دستبهدست در بین مردمان میچرخد.
دامنه نفوذ شعارهای بیاساس او بهقدری وسیع است که دیگر گریزی از آن نیست و نمیتوان بیتوجه به آن گذشت که امروز در روز روشن سنگ برداشتهاند و به امید شبی تاریک و هراسناک هر چراغی که اندک سویی داشته باشد یا هر امیدی که به برافروختن شعله دانایی باشد را هدف گرفتهاند تا مبادا در شب ظلمانی تاریکی پرستان امیدی به نور دانایی باشد.
البته که خود او از یاوگی و بیپایگی آنچه میگوید آگاه است. او از این راه نان میخورد. برخلاف توصیه خودش میل به کوتاه خواندن و دقیق نبودن را با تجارتهای دیگرش پرورش میدهد و دراینبین بر یاوههای مد روزش رخت دلیل و منطقی میپوشاند که وجود ندارد و باعث میشود تا مخاطبش باور نکند پیامبری که اینهمه از جلال و شکوهش سخن می گوید لباسی بر تن ندارد.
او در هر سه کتابش عملاً یادداشت کوتاهی که در بلاگش نوشته بود و بعداً اندکی در گاردین و هافینگتون پست آبوتاب داده بودش را پرورده و فربه کرده است تا ما فکر کنیم چیزی دندانگیر در کشکول مملو از تناقضش وجود دارد.
او ادعا میکند امروز اطلاعات زیادی داریم اما کم میدانیم.
شاید داستان همان داستان کافری است که همه را کیش خود میپندارد. هیچ متر و معیاری نیست که بتواند این ادعا را ثابت کند که میانگین انسان امروزی از میانگین انسان قبل از خود و نسلهای پیش از خود کمتر میداند. هر شاهد و مدرکی که هست خلافش را میگوید. البته که شما با چنین گفتهای ممکن است همدلی نشان دهید. دلیلش درست بودن آن نیست. دلیلش ین است که به لطف افزایش دسترسی ما به اطلاعات و اخبار آگاهی ما از مرزهای نادانی امان بیشتر شده است ما حس میکنیم کمتر میدانیم چون افق دیدمان بزرگتر شده است و توهم دانایی ما کمتر. او در نوشتههایش ادعا میکند که بلایی از ۲۰۰ سال پیش بر ما نازلشده است که نامش را اخبار می گذرایم. او دروغ میگوید.
انسان را حیوان داستانگو میگویند. از قدیمیترین نقش بر غارها تا نخستین روایات به اسطوره بدل شده تا تاریخ قدیم و تازه همه و همه بر مبنای خبر بوده است. اگر نگاه مغرور مرد سفید اروپایی و مزیتهای امروز اجتماعی چشمانش را نبسته بود حتماً میتوانست تاریخ خبر را که اصلیترین رشته زیستن انسان بر این سیاره بوده است تا زمانهای دورتری از آغاز انتشار روزنامه غربی پی بگیرد اما در همین دید محدودش هم دروغ میگوید. نخستین فرم خبرهای چاپشده که سازوکار خبر امروز را دارند از سالهای میانه قرن ۱۵ میلادی وجود داشتهاند؛ اما برای اهداف بازاریابانه وی دشوار است که به مبارزه با پدیدهای برخیزد که از ابتدای تاریخ بشر وجود داشته و شکل نوینش حداقل ۵ قرن سابقه دارد؛ اما دوبلی، با وجودی که خود اروپایی است برای به فروش رساندن مهملاتش حتی تاریخ اروپا را نادیده میگیرد و آغاز تاریخ را با آمریکا میداند. به همین دلیل هم شاید قدمت تاریخ خبر را ۲۰۰ سال میداند که شاید منظورش تلاش توماس جفرسون برای انتشار روزنامه در آمریکا است. او البته در دلایلی که مطرح میکند به عمد خطای دیگری را نیز به کار میبرد او خبر و رسانه را به شکل عام به کار میبرد. گویی یک نوع خبر و یک نوع رسانه در عالم وجود دارد. هر جا که لازم باشد از بدترین نوع ممکن و جنس پوسیده سبد رسانه مثال میآورد تا حکم موردیاش را به کلیت سازوکاری تاریخی و حرفهای تعمیم دهد.
اما فارغ از این فرضیات اشتباهش او چه دلایلی برای مضر بودن اخبار و درنهایت رسیدن به این توصیه مرگبار که مصرف اخبار را قطع کنید، دارد؟
او اصل توهمش را بر ۱۵ فرض بیان نهاده است.
او میگوید: اخبار باعث گمراهی میشوند؛
او ادعا دارد گزارشهای خبری واقعیت جهان را به ما نشان نمیدهند. این حرف درستی است. هیچ گزارشی نمی تواند همه جزییات جهان را به ما نشان دهد. اگر میخواهید واقعیت کاملتری از جهان را ببینید و درک کنید باید از زاویهها و دیدگاههای مختلف آن را ببینید. به عبارتی اگر هر رسانه و گزارشی بخشی از بدن فیلی به نام واقعیت را به ما نشان میدهد درک این فیل مستلزم این است که گزارشهای بیشتری از زوایای مختلف بدن آن فیل را بخوانیم و درک کنیم؛ اما توصیه پیامبر جهالت مدرن این است که چون هیچ تک گزارشی کامل نیست شما بهطور کامل مصرف اخبار را قطع کنید. کسی که چند سطر پایینتر به اخبار میتازد که کوتاه هستند و به عمق مسائل نمیتوانند نفوذ کنند، از شما میخواهد چون برای دیدن کل واقعیت باید بیشتر بخوانید و بدانید، پس اصلاً اخبار را نخوانید. همان بهتر که اگر از یک زاویه نمی شود کلیت فیل را دید، پس اصلاً وجود فیل را انکار کنید. اگر به این توصیه عمل میکنید مراقب باشید. فیل به اطلاع شما از خود وقعی نمینهند و اگر سر راهش باشید، چه بدانید و چه ندانید ممکن است پای روی شما بگذارد.
او میگوید: اخبار بیربط هستند؛
او شما را به چالش میطلبد که از بین ۱۰۰۰ خبری که ماه قبل خواندهاید چندتایی را نام ببرید که باعث شده است تصمیمی بهتر در زندگی خود بگیرید. خلاصه این کلام این است که شما اینقدر حقیر و ناچیز و بیاهمیت هستید که نه بر دنیا تأثیر دارید و نه دنیا تأثیری بر شما. این استدلال که برآمده از خودخواهی و منفعتطلبی افراطی است بیان میکند تنها چیزی برای من اهمیت دارد که مستقیم به نان شبم برگردد. خبر سهام را دنبال کنید اما مبادا به این فکر کنید که کارخانهای که امروز سهامش در حال رشد است آیا به کودکانی در گوشه دیگر جهان ظلم میکند یا نه؟ قیمت خانه را دنبال کنید اما مبادا بخواهید درباره مافیای مسکن شهرتان سؤال کنید. شما در همان حباب خور و خواب و شهوت خود بمانید (حتی لازم نیست خشمگین شوید). بیرون از آن به شما ربطی ندارد. او انسان را اینقدر حقیر تصویر میکند که توان اثرگذاری او بر جامعهاش را انکار میکند. تأثیری که از دل خبر و آگاه بیرون میآید. درنهایت این او است که فراموش میکند در دنیای ایده آلش که زندگی میکند حکومتی به نام دموکراسی وجود دارد که وقتی رأیدهندهاش آگاه (باخبر) نباشد انتخابی میکند که فاجعه به بار میآورد.
او میگوید: اخبار درک را محدود میکنند؛
این جمله حتی در ساختارش تضاد دارد. حتماً وی از معنی ادراک خبر دارد. حتماً میداند که درک چیزی مستلزم در اختیار داشتن دادههایی از آن است که بتوانیم آن را در چارچوب و ساختار قرار دهیم. شما قویترین ساختار ادراکی را داشته باشید مانند این است که رایانهای قوی در اختیار دارید اما تا وقتی داده ورودی (خبر و آگاهی از واقعیات) را به ورودی این ماشین وارد نکنید خروجی جز تهیگی دریافت نخواهید کرد.
او میگوید: اخبار برای بدنمان بد است؛
در این بخش او مشتی دادههای بیربط از زیستشیمی مغز را بیان میکند. ابتدا خبر را به داستان وحشتناک تعبیر میکند تا بتواند ترشح نوعی هورمون هشداردهنده را توجیه کند اما فراموش میکند لذت دانستن در همان حال باعث ترشح دوپامین در بدن میشود که نشاطآور است. فراموش میکند که عمل بر اساس دانایی و مطلع بودن ما را از خطر واقعی مواجهه با هراس های بزرگ منع میکند. ما وقتی درون تیرگی زندگی میکنیم از هر سایه و نیمسایهای میترسیم و نگران هیولاهای پنهانشده در گوشه و کنار این تاریک سرا هستیم. چراغ آگاهی که بربیفروزید سایهها رنگ میبازند و وحشت ناشناخته خود را به درک شناختهشده میدهد حالا ترس شما دیگر ترس موهوم نیست و اگر ترسی باشد ترس واقعی است. گاهی برای زنده ماندن باید ترسید. از اجداد جنگل نشین و غارنشینمان بپرسید که اگر بهموقع نمیترسیدند نسل ما منقرضشده بود. بماند که ادعاهای او تقریباً بر هیچ سند و تحقیق دانشگاهیای متکی نیست و حداقل انبوهی از تحقیقهایی که نشاندهنده سلامت ذهن، مغز، کاهش روند نسیان و امثال آن در کسانی که مصرفکننده دائم خبر هستند را نادیده میگیرد. کسی که چند سطر بعد قرار است به ما از خطر هولناک سوگیری هشدار میدهد در ارائه مستدلاتش تنها به آن استدلال میکند – اگر اصلاً به چیزی استدلال کند که سوگیری پیشینیاش را تائید میکند.
او میگوید: اخبار خطاهای شناختی را گسترش میدهد؛
جواب کوتاه… خیر دانستن اخبار باعث افزایش دادهها برای پردازش موقعیت میشود و درنتیجه خطاهای شناختی را کاهش میدهد. سندتان کو؟
او میگوید: اخبار جلوی تفکر را میگیرد؛
شکل دیگر این گزاره این است که بگویید آگاهی از فکت ها و دادهها مانع تفکر میشود. بهعبارتدیگر اگر چیزهایی را بدانیم دیگر نمیتوانیم فکر کنیم؟ یکبار این گفته را با صدای بلند بخوانید تا بلاهتش را خودتان درک کنید. مغز ما بر چه اساسی فکر میکند؟ اصولاً فکر کردن یعنی چه؟ آیا غیرازاین است که فکر از سؤال شروع میشود؟ ما باید سؤالی داشته باشیم که فکر کنیم؟ سؤالها از کجا میآیند؟ از دیدن و مشاهده و آگاهی از واقعیتهای اطراف و سپس تلاش برای درک عمیقترشان. وقتی من چیزی در ذهن ندارم؟ وقتی داده تازهای را به ذهنم راه نمیدهم؟ وقتی خودم را در جریان دیدگاههای مختلف قرار نمیدهم چطور باید چیزی و موضوعی برای فکر کردن داشته باشم؟ به چه چیزی باید فکر کنم؟ و از آن مهمتر چگونه فکر کردنم را آگاهانه انجام دهم؟ او البته بار دیگر برداشتی سطحی از عملکرد حافظه کوتاهمدت و بلندمدت را ارائه میدهد و با انکار عمده تحقیقات مغز شناسی که بر تأثیر خبر داشتن و دنبال کردن اخبار بر عملکرد مغز و افزایش توان یادآوری و به یاد سپردن صحبت کردهاند، فرضیه خود را بی استنادی بیان میکند. خوشبختانه علم راه خودش را دارد و اگر محک تجربهاش به میان آید، سیهرویی برای پیامبران جهالت باقی خواهد ماند.
او میگوید: اخبار ساختار مغز را تغییر میدهد؛
این ادعای درستی است. مغز ما بر اثر نوع استفادهای که از آن میکنیم تغییر میکند، هر دانسته و هر ارتباط تازهای که کشف میکنیم مسیر عصبی تازهای در ذهن و مغز ما باز میکند. تغییر مغز اما معنی منفی ندارد. شما میتوانید مغزتان را در جهالت دائم بستهبندی و زرورق پیچی شده نگاهدارید یا یاد بگیرید و با هر دانستنی مسیری تازه در ذهنتان بازکنید.
او میگوید: اخبار پرهزینه است؛
چون وقتی برای خواندن میگیرد و پولی برای به دست آوردن خبر درست باید پرداخت کرد. کسی که در سطرهای متناقض قبلی و بعدیاش درصدد است به شما سرکوب بزند که خواندن خبر بد دیدن جهان است و از ناراستی و اطلاعات اشتباه در شبکههای اجتماعی و غیره مینالد همزمان اما میگوید مبادا وقت و هزینهای برای خبر درست و اصولی خرج کنید. بله خبر هم تولیدش و هم مصرفش پرهزینه است و مانند هر کالای دیگری اگر میخواهید جنس خوبی دریافت کنید که برای زندگی شما تأثیری مثبت به بار آورد باید هزینه کنید. همین خوانندگان شما هم هزینه خرید کتاب شما را دادهاند تا آنها را به جهالت دعوت کنید. آنها برای خواندن همین چند نکته شما که در کتابتان آن را در قالب چند صد صفحه بسط دادهاید هزینه مالی و زمانی پرداخت کردهاند. برای شما که بد نشده است؟ چقدر از این طولوتفصیل دادن اضافی درآمد کسب کردهاید؟
او میگوید: اخبار پیوند بین اعتبار و دستاورد را قطع میکند؛
خیر. خبر رابطه مستقیمی میان اعتبار و دستاورد ایجاد میکند. آنچه شما میگویید خبر زرد و شایعهپردازی است. اتفاقی که در غیاب آگاهی مردم از خبر واقعی که در اثر گوش دادن به توصیه شما به موجهای بزرگی بدل میشود رشد میکند. مردم ناآگاه که به توصیه شما از خبر و واقعیت خود را مهار کردهاند تن به شایعه سلبریتی ها میدهند. ستارگان جای مرجعیت منابع معتبر را برایشان میگیرند و گاه با گوش دادن به آنها – چون به حرف شما گوشداده و خبر واقعی نمیخوانند و نمیدانند چه کسی معتبر است – جانشان را به خطر میاندازند. نمونهاش همین نقش ستاره های شبکههای اجتماعی در نظریه واکسیناسیون… یا از آن بهتر نقش مخربی که شما – که شهیر و دارای شهرت هستید – در روند جهالت نسل ما بازی میکنید.
او میگوید: اخبار را روزنامهنگاران تولید میکنند؛
از همین یک جمله باید بدانیم تا چه حد منطق این نویسنده محبوب بیپایه است. خیر. خبر را روزنامهنگاران تولید نمیکنند. آن شایعه است که افراد تولید میکنند. خبر اتفاق میافتد و روزنامهنگاران آن را گزارش و تحلیل میکنند.
او میگوید: واقعیتهای گزارششده گاهی و تخمینها همیشه اشتباه هستند؛
بله واقعیتها گاهی اشتباه گزارش میشوند. همانطور که ممکن است پزشکی بیماری را اشتباه تشخیص دهد یا مهندسی در محاسبه مقاومت یک سازه خطا کند. این جمله که تخمینها همیشه اشتباه هستند حتی معنی ظاهری ندارد. طبیعی است که اگر چیزی تخمین است یعنی تلاشی است برای اینکه نزدیکترین بازه به مقدار واقعی برآورد شود. معلوم است که اگر مقدار دقیق بود اسمش تخمین نبود. اینجا استدلال ایشان مثال بارز خود گویی و خود خندی و خود مرد هنرمندی است. اینکه امکان خطا در گزارش واقعیت وجود دارد نتیجهاش این است که باید با گزارشهای بیشتری بهمرور یک موضوع بپردازیم و به منابع معتبر ارجاع کنیم و از اعتماد چشم و گوش بسته به یک نفر و یک متن خودداری کنیم. راهحلش این نیست که کلاً دروازه ورود دادهها به مغز را تعطیل کنیم.
او میگوید: اخبار فریبکارانه است؛
این گزاره نهتنها اشتباه که توهینآمیز است. به همه روزنامهنگارانی فکر کنید که برای آشکار کردن حقیقت جانشان را ازدستدادهاند، در زندان به سر میبرند، تحت تعقیب و تحریم و تبعید قرارگرفتهاند. بله خبرهایی را رسانههایی ممکن است برای فریب منتشر کنند ما به آنها خبر نمیگوییم آنها را به نام Misinformation و disinformation طبقهبندی میکنیم؛ اما اینکه کسی مانند ایشان و همفکران و مریدانشان اولاً بد داده را به خبر و عامل انتشارش را بهکل رسانه تعمیم دهند وی سپس از تئوریهای توطئه عجیب دم بزنند و آن را تعمیم بخشند، توهین به جانهای عزیزی است که در طول قرنها برای دفاع از حق آزادی دانستن مردم بر سر دار شده و از خانه و کاشانه اشان راندهشدهاند. اینکه شما میخواهید به بهانه توصیه زیستن حقیرانه در محدوده نیازهای اولیه زندگی جیبتان را پر پول کنید و دم از تقدس جهالت بزنید یک حرف است و حرف دیگری است که در این راه چنین بیقیدوبند دست به توهین و انکار کسانی بپردازید که جانشان را بر پای حق دانستن مردم ازدستدادهاند.
او میگوید: اخبار منفعلمان میکند؛
استدلال: چون هر بار خبری را درباره موضوعی میشنویم که کاری درباره آن از دستمان برنمیآید در برابر شنیدن و تکرار آن منفعل میشویم و کاری نمیکنیم… نتیجه: اصولاً از اول از آن اتفاق خبردار نشوید. بگذارید در همان تیرگی کورکننده باقی بمانیم. وقتی ندانیم مسئلهای وجود دارد لازم هم نیست از ناتوانی خود در حل آن ناراحت شویم؛ و هدف زندگی هم که راحت بودن است. ننگ بر راحتی بنا شده بر جهالت.
او میگوید: اخبار به ما توهم نوعدوستی میدهد؛
خیر. اخبار به شما اطلاعاتی میدهد که اگر درست باشد ممکن است بتوانید بر مبنای آن عمل کنید. نویسنده برای اینکه وقتی به او بگوییم شما چطور مردم را تشویق به ندانستن میکنید؟ آیا نباید کمی هم به دغدغه دیگران فکر کرد حتی اگر مستقیم به زندگی روزمره شما اثر نداشته باشد، چون نمیتواند جوابی بدهد میگوید خیر خبر به شما توهم نوعدوستی داده است. اگر خبر نداشته باشید اصولاً از دردی خبر ندارید که بخواهید به آن واکنشی همدلانه نشان دهید. وقتی ندانید هم نوعی در درد است چرا باید به فکر دراز کردن دست دوستی بهسوی او باشیم؛ به عبارت دیگر از درد دیگران پیش من مگو مبادا خواب خوشم آشفته شود.
او میگوید: اخبار خلاقیت را از بین میبرد؛
بازهم نویسنده مشتی خزعبلات و خرافه را در هم بافته است. تمام دانش موجود را زیر پا گذاشته و درنهایت به این نتیجه رسیده است که ریاضیدانان و موسیقیدانان به این دلیل در سنین کم بهترین آثارشان را خلق کردهاند (این حکم عمومیت ندارد) که مغزشان خالی بوده است (این مزخرف محض است). خیر آنها به این دلیل توانستهاند گامی بهپیش بروند که شاید با اتکا به نیروی جوانی شبهای طولانی به خواندن و آگاهی یافتن از کار گذشتگان نشستهاند و پشتکارشان آنها را چنان پیش برده که توانستهاند بر دوش غولهای قدیم بایستند و کمی افق دید خود را توسعه دهند. او با بیپروایی و بیشرمی میگوید هیچ فرد خلاقی را نمیشناسم که معتاد به اخبار باشد. کمی از حباب خودساخته دروغینتان بیرون بیایید تا جهان را ببینید. شاید اگر خبرها را میخواندید و اینقدر ذهنتان را دربسته و خالی از داده نگاه نمیداشتید میدانستید که مردم جهان بیشتر از تعداد معاشران شما هستند که احتمالاً همدلان و همفکرانی هستند که چون شما تن به جهالت فلجکننده خود دادهاند. کمی سر از برف بیرون بیاورید تا جهان واقعی را ببینید. فهرستی از ۱۰ چهره برتر در هر رشتهای بنویسید و ببینید چند درصد آنها با دقت در حال دنبال کردن خبر هستند؟
این نویسنده که در بخشهای مختلف نوشتههایش به خبر و اخبار دانستن حمله کرده و یکی از دلایلش این است که این خبرهای کوتاه به شما اجازه عمیق شدن نمیدهد و در بین این توصیههای غریبش با لحن و نگاهی عاقل اندر سفیه به شما میگوید بهجای خبر کتاب بخوانید همزمان مؤسس وبسایتی است به نام getabstract.com . جایی که بر سردرش به وقاحت نوشته دانش خلاصهشده. شما در این سایت ثبتنام میکنید و مشترک میشوید و به ازای آن به شما پیشنهاد میدهد بهجای خواندن یک کتاب تنها به خلاصهای که این سایت به شما میدهد بسنده کنید. نوعی تقلب نامه رسمی که بر اساس آن فکر کنید از محتوای یک کتاب مطلع هستید بی آنکه وقتی برای خواندش گذاشته باشید. تازه بستههای مختلفی هم ارائه میکند. قرار است طرحی تجاری ارائه دهید؟ بهجای اینکه وقت بگذارید و تحقیق کنید خلاصههای آنها را بخوانید تا بتوانید چندجملهای را از آنها نقلقول کنید و دیگران فکر کنند شما بر آن موضوع آگاهی دارید.
به نظرتان این کسبوکار با این شعارهای عمیق خواندن و دور شدن از خلاصه بودن تضاد دارد؟ درست فکر میکنید پس چه اتفاقی افتاده است؟ در آنجا پیامبر جهالت از کوتاه نویسی پول درمیآورد و در اینجا از تاختن به خبر به بهانه کوتاه بودن.
البته در هر دو این موارد او بر یک اصل پایدار است: مخاطب جاهلتر و متوهمتر برای کسبوکار او و امثال او بهتر هستند.
شما درباره زندگی اتان تصمیم میگیرید؛ اما در جهان ما کسانی هستند که شما را به آگاهی و دانایی فرامیخوانند. کسانی هستند که شما را به جهالت و ندانستن مطلق دعوت میکنند. تصمیم با شما است؛ اما به یاد داشته باشید هر تصمیمی که بگیرید، عواقبی برای شما به همراه خواهد داشت.
شاد زیستن در جهانی که از زور سبکی و بلاهت و تنگنظری تحملناپذیر است؟ یا واقعی زیستن در جهانی که واقعی است گاه شاد است و گاه ناشاد و هرچه هست کمی راستتر است.
میان قرص آبی و قرمز بااحتیاط انتخاب کنید.
متشکرم از متن پرمایهتان. همیشه از نوشتههای شما استفاده کردهام.
یک نکته: بار شناختی مغزم هنگام خوانش نگارش شما سنگین است. مثلن این جمله: «کسی که حرفهایش اگر نبود سیل مریدان بیشمارش، ارزش یادآوری هم نداشت». احساس میکنم کمی با ذهنیت گرامر انگلیسی نوشته شده است! در زبان فارسی خواندن جملههای کوتاه برای مغز من راحتتر است. شاید چون فعل در آخر جمله میآید. و خب این یک مثال بود و بقیه یادداشت هم همینگونه است!
درست می فرمایید. من این سبک نوشتن را فقط دریادداشت های افق رویداد استفاده می کنم و دلیلش بیشتر تمرین نوشتن سبکی است که زمانی دسعی می کردم توسعه اش دهم. ممنون از تذکرتان.
https://tarjomaan.com/news/10025/
جالب بود، که خیلی زمان گذاشتین خوانده اید و نقد کرده اید لازم است این رو به شما بگویم به نوعی شما چیزی را که نقد می کنید به آن اعتقاد نیز دارید ….?
درود جناب ناظمی من از این ستون افق رویداد بسیار لذت میبرم و به دیگران هم پیشنهاد کردم امیدوارم که ادامه داشته باشد.
پادکست در این شب ها به کجا رسیده کی منتشر میشود؟
سپاس شاد و سلامت باشید
با سلام
بسیار عالی بود
امروز بعد از خواندن متن شما ، اتفاقا این لینک را در سایتها دیدم
که رئیس سازمان نظام مهندسی گفته :
به مردم حقایق را نمی گوییم که نگران نشوند
https://www.bartarinha.ir/fa/news/1081584/%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%AD%D9%82%D8%A7%DB%8C%D9%82-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF
یادداشتتون بیشتر دفاعیهای بود از شغلتون. بحثهای زیادی در جریان هست و به بعضیهاش پاسخ دادید اما این همهٔ جریان نیست. ما fast news داریم و slow news داریم. ما یادداشتهای تحلیلی داریم و همینطور پستهایی که فقط برای پُر کردن ستوناند. گزارشهای مفصل داریم نتیجهٔ تحقیق یک یا چند نفره مثلا در یک سال، اخباری سطحی و واقعا بدردنخور…
توی این یادداشت شما مغالطه هم هست مثلا شما طرف مقابلتون رو (بگذاریم جریان ضد خبر) از ابتدا در جایگاه جاهل گذاشتین و بعد نظراتش رو هم سادهسازی و باینری میکنین. واقعیت اینه که ما disinfomration و دروغ زیاد داریم. بنگاههای دروغپراکنی داریم و اتفاقا فساد گستردهای هم در بین ژورنالیستهای جریان اصلی داریم شما با اسم بردن از نمونههایی که جونشون رو پای خبرنگاری دادن یا نمونههایی که دود چراغ میخورن به اصطلاح مغلطه میکنین توی ژورنالیستهای نیویورکتایمز یا CNN از چپ تا Fox از راست فساد و manipulation زیاده. اینکه یه بنگاه خبری خبرها رو از سراسر جهان بدون سوگیری و به شکل دقیق و عمیق به مخاطب میده خیال خامه. ما نیاز داریم به ژورنالیستهای واقعی به گزارشهای تحقیقی و به متنهایی که نوشتنشون لااقل چندین هفته طول کشیده. اخبار روز نه خوبن نه بدن یه خلاصهاشون هم زیاده بیشتر oponion هستن … خلاصه شما نظر مخالف رو خیلی سادهسازی کردین و ازون ور هم به نظر من با تئوریهای سیاسی خودتون بسطش دادین حتی تبدیلش به مسئلهای اخلاقی کردین که اونم خودش درست نیست.
من ایرادی که به این بحثتون دارم اینه که قسمت بزرگیش دفاع از خبر گرفتن در مقابل خبر نگرفتن یا مطلع بودن یا نبودن بود که تا حد زیادی واضحه. ولی داستان به این سادگی نیست. معمولا داستان ضد Fox و CNN و NYT و کمپینهای دروغپراکنی توئیتری و امثالهم هست (بزرگ و کوچیک). گندهبگهای خبر که عملا بنگاههای جهتدهی هدف دار افکارند و فرقی اساسی با مثلا اینستاگرام توی مارکتینگش ندارند. یه agenda دارن و براش کمپین میکنن. بحث سر ژورنالیسم شریف و تحقیقی نیست بحث سر نقش ناشریفی هست که خیلی ازین بنگاهها در جامعهٔ فعلی ایفا میکنن (و همینطور کمپین disinformation ضد اینا). خیلی اوقات دعوا، دعوای ناشریف سبز و ابیه تا حق و باطل. برای همین چیزی که نیازه critical thinking هست. من نمیدونم دقیقا هدف شما چه جریانی هست ولی چیزی که من شخصا ازش دفاع میکنم و به عنوان مخاطب دنبال میکنم چیزایی ازین دسته (چه بسا جز همون جریان ضد خبر هم باشم):
– به یک سورس اعتماد نکنید، که اگر میکنید صرفا یه کله … هستین
- دورهٔ بنگاههای گندهای که بیشتر بوقهای کمپینهای مختلف سیاسیاند نرید. اگر رفتید با لباس شک برین و بدونین طراحی شدن برای mainpulation.برای اولویت دادن توجه شما به چیزی که شاید حتی مهم هم نیست. ازون ور تکلیف کمپینهای دروغپراکنی توی شبکههای اجتماعی هم مشخصه. شما از دید هر دو سمت صرفا یک گله هستید و هر طرف میخواد توده رو که شما باشید به جهتی بکشونه. پس توده نباشید.
– ژورنالیستهای شریف که خبر رو وظیفهٔ حرفهای میدونن به صرف خبر و نه کمپین تبلیغاتی و جهتدهی افکار در محاقاند اگر پیداشون کردین حمایتشون کنین اما حتی به اونها هم اعتماد نکنین (ولو حتی تحسینشون بکنین)
- نگذارید بنگاهها به جای شما فکر کنن. به شما عقیده بفروشن و تبدیل به بسیج تبلیغاتیشون بشین. تفکر مستقل داشته باشید
– به گزارشهای تحقیقی اهمیت بدید و برای کاری که پشتشون هست ارزش قائل باشید (در قیاس با بنگاهها و کمپینهای ریز و درشت)
– نگران هم نباشین دنیا به آخر نرسیده همیشه همین بوده و بشر همیشه در یک شبکه زندگی کرده که پر از آدمای شریف و ناشریف با کلی حقه و دوز و کلک. شکلش عوض شده ولی اصلش نه پس به به خاطر خودتون هم که شده مثل تغذیتون حواستون هم به کیفیت گزارشهایی که میگیرید باشه
– وووو
در کل چیزای ازین دست به معنی به سر آمدن نظم تا حد قابل توجهی کثیف شدهٔ کنونی و نیاز به برآمدن نظم نوینه. حالا وظیفهٔ امسال شما ژورنالیستها اینه که بتونین از توی این بلبشو چیزی که مایهٔ افتخار و شرافت حرفهاتون باشه برکنین مثل نمونههای شریفی که مثال زدید. اما فکر میکنم واضحه که بوقچیهای منتهی الیه چپ تا منتهی راست، همینطور انواع و اقسام زومبیها شریف نیستن. فکر کردن به اینکه چطور جهت بدیم به افکار، یکی از نمونههاهی ناشریف (و البته همیشه موجود) اخلاق انسانیه.
به طور خلاصه همان طور که گقتید ما این موارد را خبر نمی دانیم. آن ها را شبه خبر یا خبر جعلی اسم می بریم. منظور نویسنده در این کتاب دور شدن از خبر جعلی نبوده است ایشان با ذات خبر به شرطی که به شما ربط فوری نداشته باشد مخالفت دارد.
شما سعی کردین “آگاهی” را از نتایج “خبر” نشون بدین… دوری از اخبار رو به معنای “جهل” دونستین… درصورتیکه اخبار امروزه اصلا به آگاهی منجر نمیشود که هیچ…بلکه حتی انحراف از آگاهی را نیز در پی دارد…و تلاش شما برای هم ارز نشان دادن مفاهیم “اخبار” (در دنیای امروز) و “آگاهی” راهی از پیش نمی برد.
واقعا عالی بود. این مقاله رو خیلی دوست دارم چون جواب دندان شکنی هست به افرادی که استدلال میکنند «دیدن اخبار فایده ای نداره».
ولی من یک حقیقتی هم در حرفهای دوبلی میبینم. مثلا فردی در نظر بگیریم که اخبار صدا و سیما رو دنبال میکنه. جهانبینی این فرد طوری شکل میگیره که آمریکا رو شیطان بزرگ و فاسد ترین کشور دنیا میبینه. ایران رو بهترین کشور و ایرانی ها رو باهوش ترین مردم دنیا میدونه. دلار رو همیشه در حال سقوط میبینه و بورس ایران رو همیشه در حال رشد. چنین فردی بهتره بجای دیدن اخبار چندتا کتاب تاریخی/اقتصادی بخونه.
در واقع مسئله این نیست که اخبار ببینیم یا نه. مسئله اینه که چطور اخبار خوب رو از اخبار بد تشخیص بدیم.
ی کم از حیطه اخبار علمی بیایم بیرون که به مدد روش علمی و حساب کتاب درستترش سالمتره. به نظر من همه جا مثلا توی ایران شرق یا مشرق هر دو به یک اندازه پُر از تحریف، گزینش و اولویتبندی جهتدار هستن. حقیقت آشکار و مشخصی اون بیرون نیست که بسنجیمش. حد زیادی تاریکیه و داستان فیل مولوی. روایت کردن خبر کاملا جهتگیری داره و همراه با سوگیری شدیده بخصوص که مثل همهٔ جاها این روزها نسبت پول بگیرها و نون به نرخ روز خورها از ایده آلیستا خیلی بیشتره متاسفانه تو همه قشری هم هست از جمله روزنامهنگار. دیگه بحثهای پیچیدهتر تبلیغات و جنگ رسانهای بماند. خلاصه جنگ روایتهاست و خواننده باید حواسش با این باشه وگرنه خبر خوندن فلان بنگاه عاقبتی جز تبلیغاتچی نداره. تو همین فضای فارسی، اونی که دربست من و تو میبینه با اونی که دربست بی بی سی نگاه میکنه با اونی که دربست ۲۰ ۳۰ میخونه هر کدوم ضلالتی وصف نشدنیاند. بله باید تفکر نقادانه ترویج بشه و خب کی حوصلهاشو داره. اخبار فقط فست نیوز.
آیا برای نوشتن این متن از کتاب چگونه کتاب بخوانیم اثر مارتینز جی آدلر استفاده کردید؟
نه
روتخر برخمان در کتاب تاریخ امید بخش نوع بشر به طور کلی می گوید که انسان ذاتا خوب و مهربان است. او می گوید اخبار «منظورش گزارش رویدادهای جدید،اتفاقی و احساسی» باعث منفی شدن آدم نسبت به خود شده. او حتی کتاب( تاریخی، روانشناسی،فلسفی) را هم می کوبد و می گوید باعث اشتباه انسان از خود شده و انسان آدم بد و سروری نیست. او می گوید به خاطر این است که این کتب و اخبار درباره استثنا ها صحبت می کنند( میتواند صفحات اولیه کتاب را از فیدیبو دانلود و با جستجو کلمه « اخبار » این مطلب را پیدا کنید). او حتی در جاهایی که انسان بد و شرور بوده؛ طوری تحلیل می کند که انسان را نیک می پندارد. با تمام اینها آیا برخمان مانند دوبلی به فکر پول خود است و ما را جاهل نشان می دهد؟
روتخر برخمان در سخن پایانی کتابش می گوید: فرمان هفتم از اخبار دوری کنید.
وی می نویسد اخبار این احساس را به شما می دهد که با واقعیت در ارتباط هستید اما واقعیت چیز دیگری است( نیکی بشر). اخبار سیب های بد را پیدا می کند.
می نویسد مدیران سیلیکون ولی استفاده فرزندانشان را از اخبار و شبکه های اجتماعی محدود می کند.
وی پیشنهاد می دهد که روزنامه های ظریف هفتگی و مقالات عمیق اینترنتی را بخوانید.
گیج شدم لطفا راهنمایی کنید