
فارغ از محتوا، آنچه در حاشیه انتشار گفتگوی وزیر امور خارجه، مطرح شده است ممکن است دارای اهمیت قابل توجهی برای آینده رسانه و روزنامه نگاری ایرانی باشد.
چهارم فرودین ماه ۱۳۹۴، پرواز شماره ۹۵۲۵ جرمنوینگز در کوهستانهای آلپ فرانسه سقوط کرد و هر ۱۵۰ سرنشین آن جان خود را از دست دادند. در ابتدا همه مردم گمان میکردند این رویداد یک حادثه تلخ هوایی معمول بوده است. ۴۸ ساعت پس از حادثه، متن مکالمه ضبط شده روی ضبط صوت کابین خلبان به رسانه ها درز داده شد. این مکالمات ضبط شده و متن آن که در رسانه ها منتشر شد نشان میداد که کمکخلبان این پرواز، اندریاس لوبیتز، به عمد هواپیما را در مسیر تصادم با کوهستان قرار داده است. تنها چند ثانیه پیش از برخورد با کوهستان صدای خلبان پرواز که بیرون از کابین حضور داشت و کمک خلبان در کابین را روی او قفل کرده بود شنیده میشد که خطاب به کمک خود فریاد میزد: «این در لعنتی را باز کن» و سپس تنها نوفه مرگ به گوش میرسید.
زمانی که این متن منتشر شد نهادها و سازمانهای هوایی آن را امری غیر اخلاقی، انتشار اطلاعات طبقهبندی شده و غیر قانونی ارزیابی کردند اما کمتر کسی در جامعه نسبت به درست بودن اقدام رسانهها در انتشار منبعی که به آنها درز داده شده بود تشکیک کرد.
در آن مورد رسانهها سند معتبری داشتند که اگرچه نهادهای مرتبط آن را محرمانه اعلام کرده بودند اما اطلاعاتی را در بر داشت که برای مردم مهم بود و به طور بالقوه جلوی پردهپوشی و پنهانکاری دولتی را میگرفت و در نهایت اینکه دانستن واقعیت «حق مردم» بود.
داستان انتشار اسناد طبقهبندی شده یا اسناد و مدارکی که از سوی هشدار دهندهها (whistle blower) یا افرادی درون یک ساختار – به دلایل مختلف – به رسانهها درز داده میشود، همیشه این قدر شفاف نیست.
در این داستان فعالان رسانهای، موضع متفاوت و گاه متضادی دارند. برای مثال در یک سوی انتشار اسناد درز داده شده فردی مانند جولیان آسانژ و ویکی لیکس دوره متاخر قرار دارد. او و افراد همسو با آن معتقدند که اگر اسنادی محرمانه یا غیر عمومی درز داده شده، رسانه باید تنها با تایید اینکه اسناد صحت دارد و فارغ از هر ملاحظه دیگری بدون هر گونه اقدام ویراستاری آن را یک جا منتشر کند. تنها ملاحظه این گروه، حفاظت از هویت پنهان درز دهنده و اطمینان از صحت دادهها و اسناد است.
در سوی دیگر طیف کسانی وجود دارند که به طور کل انتشار هر سند طبقهبندی شده یا «بی اجازهای» را بدون کسب اجازه از نهادها، دادن امکان ویراستاری و حذف بخش هایی از سند به آن نهاد و به قول معروف هر گونه انتشار بدون هماهنگی با همان منبعی که آن را محرمانه اعلام کرده است، را غیر اخلاقی، مخالف مقتضیات امنیت ملی و غیر حرفهای میدانند. این نوع رویکرد را بیشتر میتوان در سبکی از روزنامهنگاری که به روزنامهنگاری آسیایی معروف شده است جستجو کرد. جایی که رسانه خود را بیش از آنکه ابزار نظارت بر نهاد قدرت بداند، خود را ابزاری برای آرام نگاه داشتن جامعه، حمایت از نظام و ساختار کلی و ابزاری برای اتحاد میان ملت و دولت میدانند.
عمده متخصصان و فعالان اما در جایی بین این دو قطب قرار دارند. شاید اوج این نگاه را بتوان در داستان اسناد درز شده توسط ادوارد اسنودن از جامعه اطلاعاتی ایالات متحده دید.
این رویکرد مبنی بر بررسی اسناد، ارزشیابی و بررسی ریسک و تصمیم سردبیری مبنی بر انتخاب انتشار یا عدم انتشار بخشهایی از این اسناد است.
اما نکته مهم در گزارشهای تحقیقاتی در همین مساله قرار دارد که این تصمیم سردبیری بر اساس چه معیاری اتخاذ میشود؟
معیارهایی در میانه طیف
در حالی که در این باره هم اجماع وجود ندارد اما برآیند فعالان رسانههای مستقل و حرفهای مدرن را شاید بتوان در این سرفصلها خلاصه کرد. به عبارتی پس ازاینکه سندی غیر عمومی از سوی فرد یا افرادی به شما درز داده شد، این ملاحظاتی است که باید به آ«ها فکر کرد:
- دانستن حق مردم است. ما نباید برای انتشار به دنبال دلیل بگردیم بلکه باید ببینیم دلیل قابل دفاعی بر عدم انتشار وجود دارد؟
- آیا سندی که به دست ما رسیده است معتبر است؟ آیا با سندی جعلی مواجهیم یا اینکه اعتبار سند را میتوان به روشهای مختلف تایید کرد؟
- آیا انتشار این سند شخص یا اشخاصی را به طور مشخص و واقعی در خطر قرار میدهد؟
این مورد مهمی است که البته نباید آن به طور گسترده تفسیر کرد. برای مثال در این مورد منظور این نیست که آیا سرنوشت سیاسی یک فرد را دستخوش تغییر قرار میدهد یا نه؟ یا بر فلان مذاکره یا فلان جریان چه تاثیری دارد. بلکه برای مثال اگر این بخش خاص از این دادهها منتشر شود فلان شخص که الان در عملیاتی محرمانه است بدون آنکه فرصت بیرون آمدن از منطقه را داشته باشد، ممکن است توسط نیروهای متخاصم شناسایی و دستگیر یا کشته شود؟ آیا هویت مامور مخفی در میدانی را افشا میکنیم؟ این با انتشار سیاست میدانی تفاوت دارد. - آیا این اسناد دربردارنده مطالبی هستند که امری مهم برای یک جمع را آشکار کند یا تنها مسالهای فردی و غیر مرتبط با زندگی اجتماعی افراد جامعه است؟ به عبارتی انتشار آن دارای ارزش رسانهای و اجتماعی است؟
اگر داستان و سند از این صافیها عبور کرد، روند دومی آغاز میشود. در این روند برخی از نکات و ملاحظات معمولا مورد توجه قرار میگیرند:
- تحت هر شرایطی و فارغ از نوع داده و سند، رسانه موظف است هویت و ماهیت منبع خود را حفظ کند و از آن مراقبت کند.
- آیا این اسناد ممکن است با هدف سیاسی یا هدفی دیگر در این بازه زمانی درز داده شده باشد؟ و در این صورت تصویر بزرگتر داستان چه چیزی می تواند باشد. این مساله به معنی دلیلی برای عدم انتشار نیست بلکه باعث میشود تا در هنگام گزارش به زاویههای دیگری که ممکن است این دادهها و درز آن در آن معنی پیدا کند اشاره شود.
- به طرفهای مورد اشاره در این اسناد فرصت پاسخگویی و توضیح داده شود.
- اگر بخشهایی از اسناد حذف میشود به مخاطب توضیح داده شود که چرا آن بخشها حذف شده است و داستان در چارچوب کاملی قرار داده شود.
- انتشار اسناد محرمانه همیشه با واکنش شدید طرفهایی مواجه خواهد شد که از این درز آسیب دیدهاند. برای همین رسانه باید هم از نظر حقوقی و هم از نظر طراحی پوشش خود برای این اتهامها آماده باشد.
شما ممکن است بگویید این روند را قبول ندارید. من میتوانم در دفاع از آن بیشتر بنویسم و منابع متعددی را برای شما ذکر کنم. اما این مهم نیست. اگر شما این روند را قبول ندارید میتوانید روند مورد قبول خودتان را فهرست کنید. اما مهم این است که وقتی به این اصول رسیدید دیگر همه موارد را به آن معیار بسنجید و نه اینکه بر مبنای اینکه آیا خروجی این روند مطابق میل شما است یا نه تصمیم بگیرید.
درز و انتشار مصاحبه وزیر امور خارجه
در روزهای گذشته انتشار مصاحبهای از جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران با سعید لیلاز، از مشاوران دولت که در قالب پروژه تاریخ شفاهی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و گویا زیر نظر آقای حسامالدین آشنا صورت گرفته بود، باعث ایجاد بحث های فراوانی درباره ماهیت این نشر شد.
به طور طبیعی نهادهای دولتی و حتی رییس جمهور آن را غیر قانونی و دزدی دانستند. رییس جمهور از وزارت اطلاعات خواست بدون رحم و مماشات با عاملان این درز برخورد کند. سعید لیلاز مصاحبه کننده این گفتگو در صحبتهایی با همان لحن منزجر کننده و ناپاکیزهای که در مصاحبه نیز به گوش میرسید گفت: «باید چوب در آستین کسی کرد که این نوار را منتشر کرده است.»
وزارت خارجه نیز این گفتگو را محرمانه ارزیابی کرده بود.
همه اینها طبیعی و واکنشهایی قابل پیشبینی بود. اگرچه دقیق نبودند. در این مورد ما با اسناد طبقه بندی شده مواجه نبودیم – که حتی اگر چنین بود، مانند زمانی که اینترسپت اسناد محرمانه حضور ایران در عراق و اعتراضهای وزارت اطلاعات از عملکرد قاسم سلیمانی را منتشر کرده بود، تاثیری بر تصمیم انتشار نمیگذاشت – این یک گفتگو در پروژه تاریخ شفاهی تعریف شده توسط دولت بوده است. که به هدف انتشار عمومی – پس از تقطیع و تطهیر – انجام شده بود.
پنهان کردن محتوا زیر سایه حاشیه
دولتها و نهادهایی که از انتشار چنین اسنادی ضربه میبینند همیشه به دنبال دشمن یا عامل بیگانه می گردند که البته شاید وجود هم داشته باشد. اما نکته مهم این است که آنها در این تلاش روندی تکراری و آشنا اما هنوز موثر را دنبال میکنند.
آن ها به درز و انتشار ایراد میگیرند. اما به چند سوال پاسخ نمیدهند.
برای مثال در این مورد خاص، نمیگویند آقای دکتر ظریف که به ادعای خود و همکارانش بیش از چهل سال است در این عرصه حضور دارد، و بسیاری او را کارآزمودهترین دیپلمات ایران میدانند چرا اگر مایل به انتشار این حرفها تحت هیچ شرایطی نبودهاند آنها را در مقابل دوربین و میکروفون باز بیان کرده است. گیرم که به او وعده داده بودند که منتشر نخواهد شد آیا ایشان تجربه درز اطلاعات را ندارند و نمیدانند اگر بخواهند مطمئن باشند که مطلبی از قول ایشان منتشر نشود نباید آن را در مقابل میکروفونی که به ضبط صدا مشغول است بیان کند؟
آنها همچنین سوال نمیکنند برای چنین پروژهای که برای دولت چنین اهمیتی داشته است چرا باید فردی مانند آقای آشنا که سابقه رفتار غیر حرفهای رسانهای او اظهر من الشمس است انتخاب شود و یا اینکه چرا فرد بدگفتار و غیر حرفهای مانند سعید لیلاز در مقابل وزیر بنشیند؟
آنها همچنین سوال نمیکنند که فرآیند ضبط و نگهداری فایلها چطور بوده است که کسی توانسته آن را درز دهد؟ به خصوص که در روزهای اخیر افراد بسیاری ادعا کردهاند که پیش از انتشار فایل توسط ایران اینترنشنال از وجود آن آگاهی داشته و آن را شنیدهاند.
این روند مختص ایران نیست. زمانی که ویکیلیکس در آستانه انتخابات ۲۰۱۶ مجموعهای از ایمیلهای ستاد انتخاباتی دموکراتها را منتشر کرد که در آن از سوگیری این نهاد به سمت هیلاری کلینتون و علیه برنی سندرز خبر میداد و حتی منجر به استعفای مدیر حزب دموکرات در آستانه کنگره ملی این حزب شد، حزب دموکرات جولیان آسانژ، روسیه و هکرهای ضد دموکرات را مسئول اثرات منفی آن دانست. و به شدت به آن حمله کرد. آنها هیچگاه در صحت دادههایی که منتشر شده بود تردید نکردند اما معتقد بودند نباید منتشر میشد چون نامزد ما با انتشار آنها آسیب میبیند.
این مورد مهم و قابل توجهی است. آنها از کسانی که به این اطلاعات دسترسی داشتند انتظار داشتند آنها را منتشر نکنند چون به نامزد آنها آسیب میزند و ممکن بود به پیروزی دانلد ترامپ کمک کند. اما کسی نپرسید که چرا چنین محتوایی وجود داشته است و چرا فساد درون نهاد انتخاباتی حزب دموکرات وجود داشته است؟
حتی با فرض اینکه آسانژ و ویکیلیکس با هدف کمک به ترامپ این اسناد را منتشر کرده بوده باشند، این چیزی از واقعیت آن کم نمیکن و این حق رای دهنده بود که بداند به چه حزبی رای میدهد.
رسانه گران علیه رسانه
در مورد مصاحبه آقای ظریف اما بخش بزرگی از حمله به انتشار این نوار از سوی گروهی از افراد که خود را روزنامهنگار میدانند مطرح شد.
این به نظرم مهمترین و قابل بحثترین بخش این درز است و آشکار کننده شکاف میان روزنامهنگاری مدرن و سبک روزنامهنگاری ایرانی.
بخشی از این روزنامهنگاران به مسایلی مانند این اشاره کردند که این نوار خصوص بوده و بدون اجازه نباید پخش میشده است. حتی در مواردی برخی از این منتقدان تا جایی پیش رفتند که آن را دارای کپیرایت دانستند. این ادعای عجیب و تازهای است که مطرح میشود. برخی دیگر نیز در پاسخ به اینکه این دادهها برای مردم مهم است و حق مردم است که بدانند، اغراض پنهان یا حامیان شبکه منتشر کننده را مطرح کرده و برای مثال معتقد بودند چون یکی از حامیان مالی ایران اینترنشنال عربستان سعودی است، این شبکه حتما بازیگر منافع عربستان است و به همین دلیل حق ندارد ادعای خیر عمومی کند.
جالب اینکه برخی از این منتقدان خود را روزنامهنگارانی میدانند که در زمینههای مختلف گزارش افشاگرانه منتشر میکنند و اسنادی که به دستشان رسیده است را – طبیعتا بدون رضایت کسی که از آن آسیب میبیند – منتشر میکنند و این کار را نه در رسانههای دارای ساختار سردبیری که به طور شخصی انجام میدهند.
همچنین این تفکر که این انتشار ممکن است در این زمان در راستای طرح و هدف بزرگتری به نفع عربستان و برای ضربه زدن به مذاکرات وین باشد، یا با قصد حذف آقای ظریف از معادلات سیاسی ایران باشد، یا اینکه منافع ملی ما را زیر سوال میبرد، بخش دیگری از نقدهایی است که به اقدام ایران اینترنشال برای انتشار این فایل مطرح شده است.
البته برداشت شخصی من این است که شدت این واکنشها عمدتا به این بر میگردد که رسانهای فارسی زبان این کار را کرده است. این برداشت ناشی از مقایسه واکنشها به انتشار این فایل و انتشار اسناد اینترسپت درباره حضور ایران در عراق است.
اما برای یک لحظه و برای خاطر بحث بیایید بحث کنیم همه اتهامها درست باشد. بیایید فرض کنیم، ایران اینترنشنال در راستای اهداف عربستان، با هدف ضربه زدن به ظریف و مذاکرات و با هدف اقدام علیه امنیت ملی ایران این فایل را منتشر کرده است. آیا با قبول همه این اتهام ها، چیزی در ماهیت محتوای این سخنان تغییر میکند؟
آیا با قبول این فرضیات معلوم میشود که این حرفهای آقای ظریف نیست؟ آیا دروغی عنوان شده است؟ آیا جعل خبری صورت گرفته است؟ جواب همه این سوالها منفی است.
آیا با فرض قبول همه این اتهامها، چیزی از ارزش خبری و رسانهای این محتوا و اهمیت آن برای مخاطب کم میشود؟ پاسخ مجددا منفی است.
کماکان این محتوا درست و واقعی است، برای مخاطب مهم و در تصمیم گیری او موثر و دانستن آن حق مردم است.
نشانه ای از تفاوت هویت رسانه ایرانی و رسانه مدرن
به نظرم لایه عمیقتری پشت این نوع نقدها قرار دارد و آن تفاوت فلسفی میان روزنامه نگاری رایج در ایران و سنت روزنامهنگاری ایران و سنت روزنامهنگاری مدرن است.
در سنت توسعه یافته در ایران به طور عمومی رسانه ابزاری برای خطابه و ارشاد مردم بوده است. من پیشتر در این باره نوشتهام و امیدوار بتوانم دقیقتر هم بنویسم.
سنت رسانهای ایران از زمان پیش از مشروطه و آغاز آن عمدتا بر دو محور بوده است: رسانههای دولتی که به تمجید و بزرگداشت دولت و عملکرد نظام می پرداختند و رسانههای ملتی که عمدتا در قالب ستونها دیدگاه و نوشتهها ارشادی و خطابه به نقد دولت و ارائه رهنمون و راهکار مشغول بودند و پشت آنها به جای روزنامهنگاران – به معنی امروز – فعالان سیاسی حضور داشتند. روزنامه غیر دولتی ما در آغاز و حتی تا امروز سخنگوی جریان فکری مشخصی است و اهداف سیاسی، اجتماعی مشخصی را دنبال میکند و از رسانه برای ابزاری برای مهندسی افکار و کمک به رسیدن به قدرت استفاده میکند.
روزنامهنگاری مدرن اما سعی میکند نسبت رساندن اطلاعات درست و ارزشیابی و راستی آزمایی شده به مخاطب مسئول است. او دانستن را – بدون کسر و اضافه – حق مردم میداند.
رسانه مسئولیت حفظ امنیت ملی، کمک به پیروزی یک نامزد و یک حزب یا ممانعت از پیروزی جریان دیگر را بر عهده ندارد. رسانه مدرن مروج یک ساختار نیست.
این موضوع از دید رسانهای قابل توجه است. به این دلیل که اگر فرض من بر تاثیر این تفکر بر بخشی از نقدهای موجود علیه گزارش شبکه ایران اینترنشال درست باشد، میتواند نشانگری از وضعیت بحرانی ما در آینده باشد.
ما چه رسانهای برای توسعه خود لازم داریم؟ رسانهای که مانند دولت، خود را ولی ما بداند و خیر و شر ما را تشخیص دهد و به جای ما تصمیم بگیرد که ما حق داریم چه چیزی را بدانیم و چه چیزی فعلا به صلاحمان نیست؟ یا رسانهای که وظیفهاش را راستی آزمایی، صحت سنجی، قرار دادن اطلاعات در چهارچوب و جایگاه خود میداند و به قول باب وودوارد تلاش میکند تا «دقیقترین و کاملترین نسخه حقیقت قابل دستیابی» را به مخاطب برساند؟
نکته آخر اینکه ما میتوانیم به یک ساختار نقد داشته باشیم اما وقتی نقدمان به ساختار را بهانهای برای حمله به یک فرد بابت کار درستی که انجام داده میکنیم مسیر را اشتباه رفتهایم. حمله شخصی به یک خبرنگار که کار حرفهای خود را درست انجام داده است حتی در صورتیکه نقدی به رسانه بزرگ داشته باشیم، آن هم از سوی کسانی که خود را خبرنگار میدانند اتفاق دردناکی است. وقتی رییس جمهور رسانهای را کثیف میخواند یا وزیر خارجه کارمندان یک رسانه را رقاص خطاب میکند انتظار زیادی نمیتوان داشت، اما وقتی خود ما به یک خبرنگار چنین میتازیم نباید انتظار زیادی داشته باشیم که دیگران نیز در برخورد با ما مدارا و انصاف داشته باشند.