این روزها که فضای انتخاباتی غریب در ایران حاکم شده است، یکی از حرفهایی که بسیار میشنویم از بین رفتن امید است.
اینکه ما به دلیل اینکه دیگر امیدی نداریم تصمیمی گرفتهایم.
این متنی درباره انتخابات نیست.
انتخابات مساله سیاسی، اجتماعی پیچیده است و امسال از هر نظر که بنگری آن قدر این پیچیدگی بیشتر شده است که حرف زدن درباره آن دشوارتر از هر زمانی است و توصیه به شرکت، عدم شرکت یا هر واکنش قطعی در مقابل آن یا حاصل ساده دیدن شرایط یا اعتماد به نفس بالاتر از مرزهای انسانی یا اطلاع از رویدادهایی است که من از آن بیاطلاعم.
نه این متنی درباره انتخابات نیست.
این متنی درباره امید است.
امیدی که این روزها در فضاهای مجازی و واقعی، در صحبتهای دوستان و به خصوص درگفتار آنان که از وضع موجود به تنگ آمدهاند قربانی اول است.
امیدی که این روزها زیاد میشنویم از دست رفته است، مرده است و جایی برای بقا ندارد.
من با همین صدای کم طنینم میخواهم فریاد بزنم نه! امید نمرده است. مرگ امید پایان همه چیز است. تسلیم به مرگ است.
برخی میگویند نا امیدیم چون در مسیری هزار جهد کردهایم و هر بار شکست خوردهایم و دیگر امیدی باقی نمانده است.
میگویند این بار در فلان عرصه و فلان مسیر، راه انتخاب چندانی باقی نمانده است و از قبل همه چیز مشخص است پس چه جای امید؟
من میگویم، امید آن نیست که مسیری مشخص در پیش روی ما معین و مشخص و شفاف باشد.
اگر در میان راههای پیش رو و در راه مقصدی که دوست داریم به آن برسیم راهی آشکار باشد هرچقدر سخت و سنگلاخی باشد، هرچقدر مسیرش نفسگیر و هرچقدر هیولاهای وحشت آفرین در گوشه و کنار آن کمین کرده باشند، گام گذاشتن در آن از روی امید نیست. از روی تفکر منطقی و مشخص بودن مسیر و هدف است. رفتن در آن امید نمیخواهد اراده میخواهد و همراهی و همیاری و آمادگی مواجهه با هزار و یک مصیبت دانسته و ندانسته که در آن پنهان است.
نشستن در انتظار صبح وقتی سپیده از افق سر برآورده امیدواری به صبح نیست. سپری کردن زمان برای رسیدن به نتیجه محتوم است.
در اسطورههای یونان میگویند امید هدیهای بود که آن را پنهانی در انتهای صندوقچه بلاهای جهان سوز پنهان کردند که آن گاه که در آن صندوق باز شد و جهان به تسخیر سیاهی و شیطانی در آمد، امید بیرون بیاید و بایستد در مقابل دنیایی که هیچ راهی به سوی بهبودی در آن دیده نمیشود.
رفتن به جنگ زمانی که توان دو طرف قابل محاسبه است یا به مدد راهبردی و تفکری امکان واقعی پیروزی وجود دارد امیدواری نیست. تن دادن به تفکر و منطق بازی است.
اما آنجا که تورانیان ایران را چنان شکست دادند که نه مرزی مانده بود و نه خانه و نه راهی به پیش، آنجا که به آخرین تحقیر تعیین مرز را به پرواز تیری از فراز دماوند نسبت دادند، آن جا است که امید آرش مرزگشا میشود. آرش جانش را که شعله ور به امید است در آن تک تیر می پراند تا برخلاف هر امکان عقلی و منطقی دشمن شکست بخورد.
نیل گیمن در بخشی از داستان افسون کننده سندمن خود گویی عصاره تمام اسطوره امید را در قالب داستانی کوتاهی روایت میکند. جایی که مورفیوس خسته و افسرده و بی توان و بی نیرو به مقابله با شیطانی از شیاطین جهنم می ایستد. باخت او تسلیم ابدی به جهنم است و زمین بازی، بازی تخیلات است. هر یکی از آن دو سعی می کنند ذهنیتی را عینیت بخشند و دیگری با خلاقیت خود آن طرح و ذهنیت قبلی را نابود کند. اگر یکی حشره ای سمی می شود که سواری را از پای در می آورد دیگری عنکبوتی می شود که آن حشره را ببلعد. اگر یکی بلای طاعون و خشکسالی میشود دیگری بدل به زمین میشود. آن دیگری بدل به ستارهای در حال انفجار که زمین و زمینیان را در آتش خود می سوزاند.
شیطان غره به توانایی خود در گامی که آن را پیروزی نهایی خود می داند خود را ضد حیات معرفی می کند. سیاهی مطلق که جان و روح همه جهان و عالم را می بلعد و مرگ و نابودی میآورد. هیچ ستاره ای دیگر روشنی ندارد، هیچ چشمهای دیگر جوشان نیست، هیچ مادری عشق به فرزندش را به یاد نمیآورد و هیچ کدام از مردمان شرط مردمی نمی دانند. در میان نعشه پیروزی قریب الوقوعش، اطمینانش از اینکه دیگر چیزی نمانده که حریفش بتواند در مقابل او عیان کند، مورفیوس با طمأنینه میگوید من امیدم و این بار شیطان است که نمی تواند هیچ راه گریزی بیابد.
امید در برابر تیرگی مطلق است که امید میشود.
در شب یلدا است که امید به صبح معنی دارد. در میانه تاریکی بیپایان است که امید ما را زنده نگاه میدارد.
امید به معنی رسیدن به هدف مشخص و تعریف شده در زمان مشخص نیست. امید زنده ماندن در میانه همه همهمهای است که ما را به زنده نماندن دعوت میکند. به تن دادن مطلق به فراموش کردن به تسلیم شدن.
انتخاب مسیری محتمل برای رسیدن به هدفی مشخص که یا با موفقیت یا شکست همراه می شود امید نیست. یا حداقل امید نهایی نیست.
امید توان باقی ماندن است وقتی همه چیز و همه کس علیه بودن ما است. وقتی زمین و چرخ زمان دست به دست هم داده اند تا ما از پای بیفتیم و ما با امید برهم زدن چرخ فلک میمانیم.
و امید فراموش نکردن است. راه سختی که آمدهایم و پیش از ما آمدهاند. فراموش نکردن رویاهایی که به بسیاری از آنها نمیرسیم اما به ما توان رفتن و ماندن میدهد.
گفتم این متنی درباره انتخابات نیست.
شما میتوانید تصمیم بگیرید و هر تصمیمی که بگیرید حتما منتقدانی دارد و حتما بر اساس استدلالی بنا شده است.
اما امید را قربانی نکنیم.
این روزها که به نظر تیره و تاریک میآید و گمان میکنیم بالاتر از سیاهی آن رنگی نیست را به تجربه محک بزنیم و به یاد بیاوریم که هر بار چنین فکر کردهایم روزهای سیاهتری را نیز دیدهایم. حالا هم تضمینی نیست که از این به بعد همه چیز رو به بهبود باشد. شاید روزهای سختتری در پیش باشد. در آن ایام تاریکی مطلق است که ما برای ماندن به امید نیاز داریم.
امید را به شانس پیروزی فلان نامزد انتخابات در این عرصه بی سامان تقلیل ندهیم.
ما به امید نیاز داریم.
دعا کنیم که روزهای تلخ نیایند اما شرط عقل است که فرضش را محال ندانیم و بدانیم که حتی در آن روزهای تلخ تر از تلخ امید ما را زنده نگاه خواهد داشت.
امیدمان، این آخرین تحفه ایزدان، این آخرین دعای افسون سوز و طلسم شکن، این آخرین دفاع دربرابر نابودگی مطلق را به این سادگی معامله نکنیم.
بیایید به سنت یلدا برگردیم.
کاری از ما در مقابل کاستن از تاریکی آن شب طولانی بر نمی آید اما امید است که ما را به نوروز میرساند.
امید ما و امید برای بزرگتر از آن است که بازیگرانی حقیر به این سادگی آن را از ما بدزدند.
مثل همیشه عالی
از بچگی وبلاگتو دنبال میکنم پوریاجان
وقتی می گوییم میزان اثر بخشی واکسنی ۹۰٪ است، داریم از چه می گوییم؟
۱- یعنی ۹۰٪ از کسانی که (مجموعه تحت نظر) واکسن را دریافت نکرده اند، مبتلا شدند( که نتیجه می گیریم اثر بخشی واکسن باید بالای ۵۰٪ باشد.مثل واکسن آلمانی که ۴۳٪است.)
۲- اگر هر شانسی برای مبتلا شدن داشته باشیم، بعد از دریافت واکسن این شانس ۹۰٪ کم می شود.
مورد دوم را آقای امیر رضا کیفر گیر در صفحه۱۵ مجله جام جم ۱۷خرداد ماه۱۴۰۰ گفتند.
اگر کسی می دونه که کدوم مورد درسته نظرش رو بنویسه.
۲-
به نظرم باید گزینه ی اول درست باشد، که آقای ناظمی هم در معرفی واکسن فایزر به آن اشاره کردند.
بیار عالی بود. ما به امید زنده می مانیم و با امید می تونیم از ایستادن و فروپاشی رها شویم.