اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی: افسانه یا واقعیت

آیا اعتیاد به شبکه های اجتماعی امری واقعی است؟ یا تنها سبک زندگی متفاوتی از هنجارها است که در جهان مبتنی بر «نرم» ها خطا به شمار می رود.
متن زیر برای مجله بازخورد نوشته و نخستین بار در این نشریه منتشر شده بود.

اگر شما سرو کارتان به شبکه‌های اجتماعی افتاده باشد حتما با مفهومی به نام اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی آشنا هستید و اگر هم تا کنون مسیرتان به این شبکه‌ها نیفتاده باشد سوال بزرگتری مطرح می‌شود که طی چندین سال گذشته کجا بوده‌اید؟

شاید خودتان یا یکی از نزدیکانتان از کسانی باشید که نمی‌توانند سر از شبکه‌های اجتماعی و تورق آن‌ها روی گوشی‌های همراه یا تبلت‌های خود دست بردارند. حتی در میانه بحثی جدی حتما ثانیه‌ای بی اراده فید فیس‌بوک، توییتر یا اینستاگرام خود را مرور می‌کنند.

شاید کسانی را بشناسید که وقت طولانی بابت ارسال متن یا تصویری برای این شبکه‌ها صرف می‌کنند و سپس با وسواس تک‌تک واکنش ها به آن را دنبال کرده و حتی به روش‌های مختلف شما را وادار به واکنش به آن محتوا می‌کنند.

آن‌ها حتی به تک تک واکنش‌های احتمالی شما به فرستاده‌های خویش و دیگران واکنش نشان داده و با دقت به دنبال این هستند که شما چه فردی را دنبال کرده یا چه پستی را لایک کرده‌اید.

شاید کسانی را بشناسید که حتی وقتی که مشغول مرور و فرستادن محتوایی در این شبکه‌ها نیستند به این فکر می‌کنند چطور باید پست بعدی خود را بسازند، از چه زاویه‌ای از خود یا دور و اطرافشان عکس بگیرند، چه متنی را زیر عکسی بگذارند و اینکه فلان نوشته یا عکس چه واکنش های احتمالی را ایجاد می‌کند و آن‌ها باید چه جوابی به آن واکنش احتمالی بدهند.

ممکن است با کسانی آشنا باشید که بخشی از وقت مفید زندگی روزمره خود را بدون دلیل خاصی در این فضا سپری می‌کنند و سپس از نداشتن وقت برای رسیدگی به کارهای ضروری می‌نالند و شاید در میهمانی بوده باشید که جمعی که پس از مدتی طولانی گرد هم آمده یک باره همگی سکوت کرده و سر در گوشی‌های خود فرو می‌برند و با وجودی‌که همگی دور هم نشسته‌اند به ارسال پیام از طریق یکی از این شبکه‌ها مشغول شده و از آن طریق معاشرت می‌کنند.

طبیعتا این رفتار در بین نوجوانان و جوانان بیشتر مشاهده می‌شود اما اشتباه نکنید این رفتاری نیست که مختص رده سنی خاصی باشد.

چنین داستانی از ابتدای پیدایش اینترنت مطرح بود و در همان سال‌های اول داستان اعتیاد به کامپیوتر و بعد اعتیاد به اینرنت و حالا اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی مطرح بود و بارها در باره آن نظراتی متناقض مطرح شده بود.

این داستان پیش تر در مورد رادیو و تلویزیون نیز وجود داشت و در عصر رایانه و قبل از شبکه‌های اجتماعی در مورد بازی‌های رایانه‌ای هم مطرح شد.

بسیاری این اعتیاد دیجیتال را مهم‌ترین چالش بشر مدرن ارزیابی کردند و با نگاهی فناوری ستیزانه آن را دشمن جامعه و نهاد خانواده و سایر ارزش‌های فرهنگی ارزیابی کردند.

اما داستان اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی که نمونه اخیر و البته که نه آخرین بروز، این هراس از اعتیاد است، تا چقدر واقعی است؟

کسانی که درمورد اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی هشدار می‌دهند از منظرهای مختلفی این موضوع را مطرح می‌کنند و اگرچه عمده آن‌ها از واژه اعتیاد استفاده می‌کنند اما گاهی منظور متفاوتی دارند.

فعالان فرهنگی و اجتماعی، روان‌شناسان و متخصصان مغز و اعصاب و علوم شناختی در رده گروه‌های اصلی هستند که درباره این موضوع صحبت کرده‌اند.

به طور عمومی اعتیاد در این بحث به عنوان تکرار «خارج از حد» رفتاری گفته می‌شود که باعث می‌شود فرد رفتاری «خلاف عرف» را پیشه کند که می‌تواند «روند عادی زندگی» و «سلامت روان» یا «سلامت جسم» او را تهدید کند.

البته از نظر فنی اعتیاد را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. اعتیاد شیمیایی که در آن شما به نوعی ماده شیمیایی عادت کرده و وابسته می‌شوید. مانند زمانی که برای مثال به کافیین قهوه یا چای وابستگی پیدا می‌کنید یا به سیگار اعتیاد پیدا کرده یا مواد دیگری را به گونه‌ای استفاده می‌کنید که عدم استفاده منظم از آن در رفتار شما ایجاد اختلال می‌کند.

گروه دوم اعتیادهای رفتاری است. یکی از تعاریف رایج این اعتیاد به این شرح است: «رفتارهای تکرار شونده، پایدار که بدون اینکه پاداش یا منفعتی برای شما به همراه داشته باشد، خود را ملزم به تکرار آن می‌دانید» و گاهی ترک آن باعث ناآرامی و اشطراب می‌شود.

در خیلی از مطالبی که درباره اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی – و به طور کل اعتیاد – منتشر شده است، پس از ارائه تعریفی از اعتیاد به بررسی عوارض سوء و منفی این اعتیاد و نحوه مقابله با آن پرداخته می‌شود. اما بیایید ما راه متفاوتی را در پیش بگیریم. بیایید مسیر این داستان را با شک در تعاریفی که ارائه شد آغاز کنیم.

مثل هر مساله دیگری مساله اعتیاد ساختاری پیچیده‌تر از آن دارد که در نگاه اول به چشم می‌خورد. حتی در مواردی که با اعتیادهای شیمیایی مواجه هستیم، اکنون سوال‌های مهمی درباره نقش آن‌ها میزان مخرب بودن یا موثر بودن و از همه مهمتر سازه‌ها و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی در ارزش‌گذاری آن‌ها مطرح است.

برای مثال اگر شما چنان به مسواک زدن شبانه و کشیدن نخ دندان عادت کرده باشید که اگر شبی آن را فراموش کنید احساس بی‌تابی کنید، کسی شما را معتاد به شمار نمی‌آورد و اتفاقا این رفتار را تحسین می‌کند. حتی با توجه به اینکه رفتاری است که ترک آن به طور موقت باعث می‌شود تا شما دچار اضطراب شوید.

یا برای مثال اگر شما چنان به ورزش عادت کرده باشید که اگر روزی نتوانید ورزش کنید دچار آشفتگی شوید، کمتر کسی شما را متهم به اعتیادی مخرب می‌داند و حتی تشویق می‌شوید.

البته در هر دو این مورد و مواردی از این دست متخصصان به شما می‌گویند این عادت دایمی تا زمانی که به آسیب جسمی منجر نشود ایرادی ندارد. برای مثال اگر آن قدر نخ دندان بکشید که لثه‌ها دچار آسیب شود آن موقع نیاز به کمک دارید یا اگر چنان ورزش کنید که بدنتان دچار آسیب شود.

این نکته خیلی کارآمدی درباره اعتیادهای رفتاری است و اتفاقا جایی است که مساله اعتیاد به دنیای دیجیتال آن را با چالش مواجه می‌کند. چرا که تقریبا در اکثر موارد شما اگر از موارد استثنا صرف نظر کنید – اینکه کسی به دلیل نگاه به تلفن همراه هنگام رانندگی تصادف کرده یا برای انداختن یک سلفی از بلندی سقوط کرده است – با عارضه فیزیکی مشهودی مواجه نخواهید شد.

البته کسانی که بر خطر این اعتیاد تکیه دارند دلایلی درباره آسیب فیزیکی ارائه می‌دهند اما قبل از آن که به آن بپردازیم بیایید نقاط کلیدی تعاریفی که اشاره شد را یک بار دیگر مرور کنیم.

خلاف عرف، مخل روند عادی زندگی، مخل سلامت روان، مخل سلامت جسم و عادت رفتاری بدون آنکه فایده ای به همراه داشته باشد.

نکته بسیار مهم در بخشی از این تعاریف و مرورها به این موضوع بر می گردد که در اکثر موارد، غیر از آسیب فیزیکی،  متر و ابزار سنجش ما چیزی است که نرمال و عرف عادی اجتماعی تعریف می کنیم.

به عبارت دیگر در بخش بزرگی از مساله اعتیاد غیر شیمیایی ما رفتارهایی را به عنوان نرمال، طبیعی، قابل قبول و مطابق سنت و فرهنگ تعریف کرده و در مقایسه با آن رفتاری را خارج از عرف یا غیر نرمال ارزیابی می کنیم و اگر این میزان غیر نرمال بودن از مقداری خارج شود ما احساس به ضرورت مداخله و تصحیح رفتار را داریم.

این مساله به طور خاص در روان شناسی و توصیه های مبتنی بر فرهنگ و جامعه دیده می شود.

برای مثال از نظر فرهنگی و تاریخی سفره‌های غذا برای بسیاری از ما مکان شبه مقدسی هستند (یا بودند) که فراتر از کاربرد خود به عنوان تامین غذای مورد نیاز بدن، فرصتی برای گفتگو، معاشرت و دور هم بودن به شمار می‌رفتند. حال اگر من به رفتاری عادت کنم که این ساختار را با چالش مواجه کند رفتار من خارج از نرم و روند رایج فعلی است.

آن میهمانی که اشاره کردم که در آن همه در حال پیام زدن به هم هستند را به خاطر دارید؟ چرا چنین رفتاری به نظر شما غریب، غیر رایج یا حتی غیر اخلاقی است؟ آیا دلیلی غیر از این وجود دارد که بر مبنای تمام سنت تربیتی ما چنان محفلی باید مورد احترام باشد و همه باید توجه خود را به حاضران داشته باشند و هر حواس پرتی نسبت به حاضران بی حرمتی به شمار می رود؟

در مورد بی پاداش بودن عمل نیز همین داستان وجود دارد. این جامعه است که  تصمیم گرفته است چه کاری ارزشمند و چه واکنشی مفید یا دارای فایده به شمار می رود و چه رفتاری – فارغ از اینکه شما چه احساس یا برداشتی داشته باشید – چون از دید ساختار غالب بی فایده است پس ابتلای شما به آن خطرناک است.

نکته قابل توجه که گاهی در این بحث فراموش می‌شود این است که زمانی که ما از انقلاب دیجیتال صحبت می‌کنیم، تنها به بازی با واژه‌ها نمی‌پردازیم.

دنیای دیجیتال به معنی واقعی کلمه انقلابی در رفتار و زیست ما ایجاد کرده است. انقلابی که بنابرتعریفش شیوه ارتباطات، تعامل، زیست و حتی مرگ ما را زیر و رو کرده است.

چنین زیر و زبر شدنی به معنی تغییر رفتارها، هنجارها، شیوه‌های تعامل و به عبارت ساده‌تر تغییر «نُرم» است.

چنین تغییر نرم و هنجاری ساده نیتس. وقتی ما با رویدادی مواجهیم که طی یکی دو دهه چنان رشد شگفت‌انگیزی داشته است که تصورسش هم سرگیجه آور است.

به قول توماس فریدمن ما در دورانی هستیم که تغییرات بنیادی در رشد فناوری سریعتر از زمان مورد نیاز ما برای تطبیق با آن اتفاق می‌افتد.

همین امر هم این دوران را به نظر پرآشوب و بر هم زننده نظم قدیم نشان می‌دهد.

ما در دورانی هستیم که آنچه هنجار و رفتار استاندارد می نامیدیم به سرعت تغییر می کند و ما به جای یک هنجار اجتماعی با سبدی از هنجارها مواجه هستیم و این جایی است که شاید روانشناسان کلاسیک و فعالان اجتماعی باید با دقت بیشتری در برچسب زدن رفتارهای متفاوت احتیاط به خرج دهند.

یادمان هست زمانی که ما رفتارهایی که امروز در قالب رفتارهای پذیرفته به شمار می‌روند را نه تنها در قالب ناهنجاری که در قالب بیماری بیان و تعریف می‌کردیم و چه تعداد بالایی از افراد در دل چنین برچسب زدن‌ها یا انگ زدن ‌هایی زندگی خود را از دست دادند.

بخشی از مساله اعتیاد به شبکه های اجتماعی نیز شاید در زیر این چتر قالب بیان باشد. ظهور ور شد سریع و عمومیت یافتن این ابزار روش و هنجار ارتباطات ما را زیر و رو کرده است. فرهنگ و هنجاری تازه به بار آورده است که نه تنها با هنجار اجتماعی تثبیت شده سازگاری ندارد که حتی با هنجار دو سال قبل نیز متفاوت است. در این شرایط وقتی قرار است رفتاری را با نام اعتیاد – با همه بار و پیشینه منفی که دارد – مشخص کنیم باید مراقب باشیم که آیا ما متوجه این تغییر هنجارها هستیم یا داریم رفتار امروز – که لحظه به لحظه تغییر می کند – را با معیار پریروز می سنجیم و آنچه امروز نه تنها نُرم که ضرورت است را به ناهنجاری تعبیر می کنیم.

آنچه بالا گفته شد به معنی این نیست که چیزی به نام اعتیاد به شبکه های اجتماعی وجود ندارد اما تنها بر این نکته تاکید دارد که باید در نوع رفتاری که صورت می گیرد و برچسب زدن آن احتیاط به خرج داد.

برای مثال در توصیه‌نامه‌های مختلف درباره شناسایی اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی گفته می‌شود اگر شما در زمانی که درون این شبکه ها هستید به رفتارتان در ان فکر می کنید، اگر به عملکرد احتمالی دیگران به محتوای شما و واکنش بعدی خود به آن می اندیشید یا به طور دایم در فکر تولید و ارائه ای هستید که مخاطب بیشتری را جذب کرده و واکنش بهتری را ایجاد کند، شما احتمالا دچار اعتیاد هستید.

اما در زوایه ای دیگر می توان گفت در دنیایی که یک پست در شبکه ای اجتماعی به معنی واقعی کلمه زندگی افراد را تغییر می دهد، فکر کردن به چهره ارائه شده در این شبکه ها یا به قولی بازنمایی خود در آن، نه تنها رفتاری اعتیاد آمیز نیست که ضرورتی برای بقا در این دنیای تازه است. دنیای مجازی بر خلاف نامی که بر خود دارد امروز واقعیت است.

همچنین فکر کردن به میزان واکنش‌ها که در ظاهر رفتاری وسواس گونه است – و واقعا در مواردی هم چنین است – اما به طور عمومی در دورانی که بخش بزرگی از کسب و کارها در این فضا رشد کرده و بارور می شوند ضرورت شغلی است. امروز در جهان توسعه یافته و در حال توسعه، یکی از ابزارهایی که شما شناخته می شوید، کار به دست می آورید، ارتقا می گیرید یا از کار بر کنار می شوید رفتار شما در این شبکه ها است. حساسیت شما در باره بازنمایی خود و واکنش‌ها در این فضا شاید برای چهارچوب فکری که اصولا این موضوع برایش واقعیت بیرونی نداشت ناهنجار باشد اما برای ما ضرورت زندگی است.

برای اینکه عمق این شکاف را درک کنید به توصیه بسیاری از روانشناسان، یا مشاوران توجه کنید. آن ها در توصیه خود به شما می گویند اگر شما دچار این اعتیاد باشید باید کمک بگیرید، نزدیکان شما باید در زندگی شما دخالت کرده و یکی از بهترین راه ها قطع استفاده از این فضا است. آن ها توصیه می کنند که اصولا حضورتان در این شبکه ها را پایان داده یا به قولی دوران چله نشینی اختیار کنید.

به عبارتی راه حل چنین «مساله‌ای» در قالب حذف صورت مساله است. این توصیه از آن جایی ناشی می شود که اهمیت چنین شبکه هایی در زندگی اجتماعی امروز درک نشده است و این فرض وجود دارد که با حذف این بخش از واقعیت ما به دوران پیش از آن باز خواهیم گشت و به همان روش زندگی «سالم» و «هنجاری» را در پیش خواهیم گرفت.

بار دیگر باید تاکید کرد که آنچه در بالا گفتم به معنی انکار وجود مساله ای در اعتیاد نیست. مساله تشخیص آن است.

در دوران ما سپری کردن ساعت‌ها از روز در مقابل صفحه رایانه بخشی از کار حرفه ای ما به شمار می رود. ده سال پیش یا بیست سال پیش احتمالا خانواده‌ شما اگر می دیدند شما ده‌ها ساعت مقابل رایانه خود نشستید حتما به این فکر می افتادند که شما بیمار هستید. یا حتی نوعی اعتیاد شیمیایی دارید که قصد دارید آن را پشت بهانه کار  با رایانه پنهان کنید.

مثل هر کار و هر رفتار دیگری استفاده از شبکه‌های اجتماعی یا اینترنت یا هر ابزار دیگری وقتی از حد مور نیاز آن شخص عبور کند می تواند مخرب شود. اما این حد مساله ای شخصی است و باید مراقب بود بر اساس هنجار قدیم، روش زندگی امروز را ناهنجار و حتی در مواردی غیر اخلاقی لقب ندهیم.

اما آیا واقعا استفاده از شبکه های اجتماعی تغییراتی فیزیکی در مغز ما ایجاد می کند؟ در این صورت آیا نیم توان آن را به صورت آسیبی فیزیکی تعبیر کرد؟

جواب  دادن به این سوال فوق العاده سخت است.

 بر اساس مطالعاتی که تا کنون صورت گرفته است می دانیم که ما وقتی به کار با فضای دیجیتال و شبکه های اجتماعی عادت کردیم، مسیرهای عصبی در ذهنمان فعال می شود که به شبکه های پاداش معروف هستند.

این شبکه های پاداش بر اساس سیگنال ورودی که دریافت می کنند – در این مورد مراجعه به یک وب سایت یا شبکه اجتماعی – ماده شیمایی به نام دوپامین را  در بدن آزاد می‌کند.

دوپامین یک ترکیب عالی است که درون بدن ما و در مغز و کلیه‌ها سنتز می‌شود. این ترکیب شیمیایی یک انتقال دهنده عصبی است و کارکردهای متعددی در بدن ما دارد. در مغز ما فرآیندهایی وجود دارند که به مسیرها یا گذرگاه‌های دوپامین مشهور هستند.

بر اساس سیگنال ورودی به مغز، دوپامین تولید شده در این مسیرها منتشر می‌شود. تحقیقات نشان داده که اختلال در روند توزیع دوپامین ممکن است با بیماری‌ها و ناهنجاری‌هایی چون شیزوفرنی، پارکینسون و اعتیاد همراه باشد.

شما اگر سری به نشریات غیر تخصصی بزنید و مطالب عمومی در زمینه علم اعتیاد شبکه های اجتماعی را بخوانید، عمدتا به شما گفته می شود که وقتی شما شبکه های اجتماعی را مرور می کنید، در مغز شما دوپامین منتشر می شود و دوپامین ماده شیمایی است که باعث ایجاد لذت می شود و برای همین شما دوست دارید بار دیگر این تجربه را داشته باشید و برای اینکه دوپامین بیشتری ترشح شود بار دیگر به سراغ مرور شبکه های اجتماعی می روید.

واقعیت خیلی پیچیده تر از این است.

نخست اینکه بر اساس یافته های امروزین، دوپامین به عنوان ماده شیمایی ایجاد کننده لذت شناخته نمی شود و عمدتا از آن به عنوان یک Motivational salience نام برده می‌شود. این اصطلاح به فرآیند شناختی و شکلی از «توجه» گفته می‌شود که باعث ایجاد انگیزش یا سوق دادن یک رفتار فردی به سوی یا دور از شی، رویداد یا نتیجه‌ای خاص باشد.

همین تفاوت برداشت شاید کمی پیچیدگی را بیشتر آشکار کند. مسیر دوپامین در مغز تنها میان بر یا روش متقلبانه ای برای لذت بردن بیشتر نیست بلکه فرآیند ویژه‌ای است که به دلیلی شکل گرفته و باعث سوق دادن شما به سوی یک رفتار یا دور کردن شما از آن می شود.

چنین مسیرهای دوپامین در واقع در هر یک از رفتارهای ما که به آن مشتاق یا از آن گریزانیم فعال می شوند و صرف وجود آن ها به معنی اعتیاد – به معنی عام آن – نیست بلکه نشانه‌ و روندی است که با آنچه اعتیاد می خوانیم دارای همبستگی است.

به عبارت دیگر شما وقتی رفتارهای دیگری دارید که از به آن مشتاق هستید، مثلا کتاب خواندن یا گوش دادن به موسیقی و مثلا برای پیدا کردن فرصتی که متاب بخوانید بی تابی می کنید همین مسیرها در ذهن شما فعال هستند.

این مسیرها باعث می شود که شما احساس رضایتی از آن رفتار داشته باشید و مشتاق تکرار آن باشید اما این به خودی خود مثبت یا منفی نیست. به عبارت دیگر وجود و تشخیص این مسیرها در ذهن افرادی که به شبکه های اجتماعی عادت دارند، ثابت کننده این نیست که اتفاقی غریب رخ داده است. مساله این است که شما در هر رفتاری که در آن عادت دایمی وجودداشته باشد امکان مشاهده چنین مسیرهایی را دارید.

اما کسانی هم هستند که می گویند استفاده از شبکه های اجتماعی منجر به تغییر شکل و ساخت مغز می شود؟ در این صورت و اگر این فرض تایید شود ما قطعا با تغییری غیر رایج مواجه هستیم و در این صورت باید این استفاده را خطرناک توصیف کنیم. این طور نیست؟

بار دیگر پاسخ به این سادگی نیست.

مغز ما بر اساس نیازها و ورودی‌های مختلفش مسیرهای تازه‌ای را برای پردازش داده‌ها و تصمیم گیری باز می کند و بر اساس میزان تکرار آن رفتار آن گذرگاه یا مسیر عصبی قوی تر می‌شود.

شما این تجربه را در زندگی روزانه خود دارید. وقتی برای مثال دوچرخه سواری را آغاز می کنید مغز شما باید فرآیند پردازش بالایی برای ایجاد تعادل شما و  هدایت دوچرخه را اجرا کند. اگر بار اولی باشد که چنین تلاشی را انجام می دهید به دلیل اینکه چنین ساز و کاری پیش تر در مغز شما وجود نداشته و به زبان غیر دقیق مسیر عصبی مربوط به آن ایجاد نشده است می توایند احتمال دهید که بارها زمین بخورید. اما کم کم مغز شما خود را برای پردازش مجموعه ورودی های و تصمیم گیری برای دوچرخه سواری تطبیق می کند و این بسته پردازشی را توسعه می دهد و بعد از مدتی که این روند پردازشی پایدار شد، شما دیگر حتی لازم نیست به اینکه سوار دوچرخه هستید حتی فکر کنید.

همین داستان در همه مهارت‌های ما وجود دارد و برای همین است که تکرار و تمرین مهم ترین راه کسب مهارت در یک فعالیت است.

هر کدام از این فرآیندها نه تنها ممکن است نیازمند فعالیت بیشتری در بخشی از مغز باشند، که ممکن است حتی باعث تغییر فیزیکی شوند.

یکی از نمونه های معروف تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته مربوط به بررسی مغز رانندگان تاکسی در لندن است که در دانشگاه کالج لندن انجام شده است.

این تحقیق مربوط به دورانی است که هنوز نرم افزارهای مسیر یاب رایج نبودند و رانندگان تاکسی در شهری مانند لندن که ساختار در هم تنیده ای از خیابان ها و کوچه و پس کوچه ها را شامل می شد باید نه تنها بخش عمده‌ای از نقشه راه های شهر را حفظ می کردند که می توانستند با تعیین موقعیت خود در هر لحظه بهترین مسیر برای رسیدن به مقصد را انتخاب کنند.

بررسی طولانی مدت مغز رانندگان تاکسی لندن نشان داد بخشی از مغز و هیپوکمپوس که مسئولیت به یاد سپاری و همچنین تجسم فضایی است در این راننده ها نه تنها بزرگتر از میزان میانگین است که این افزایش حجم به دلیل تمرینات این افراد به دست آمده است.

به عبارتی برخی از مهارت‌ها نه تنها مسیرهای تازه‌ای را در ذهن ایجاد می کنند که باعث تغییر فیزیکی و تغییر ابعاد آن می‌شوند (شاید به دلیل افزایش تعداد پیوندهای عصبی در آن ناحیه) اما این تغییر تنها بر اساس تمرین دادن ذهن برای مقصودی خاص رخ می دهد.

یک بار دیگر در هنگام مطالعه تغییرات رفتار مغز در مقابل نیازهای تازه از جمله حضور در شبکه های اجتماعی باید مراقب بود رابطه علت و معلول به درستی تفسیر شود و هر تغییری بلافاصله به «غیر عادی» بودن نسبت داده نشود.

ما در دورانی هستیم که شاهد انقلابی در زیست خودیم و این انقلاب هنجارهای ما و به تبع آن طبیعی و غیر طبیعی بودن را تغییر می دهد. اگر از یک سو باید مراقب بود که به هر چیزی که بر اساس بینش قبلی ما غیر عادی است انگ اعتیاد یا نیازمند تربیت، اصلاح و همسان سازی با جمع نزنیم از سوی دیگر این موضوع را نیز فراموش نکنیم که افراط در هر رفتاری فاجعه بار است.

در مقابله با شبکه های اجتماعی من و شما باید نیاز خود را بشناسیم و زمان و مکان  حضور و نحوه تعاملمان را بر اساس نیازی که داریم تعریف کنیم و مراقب باشیم همه شئون زندگی خود را به یکی از مولفه های دنیای تازه منحصر نکنیم.

دنیای پیش رو و برساخته فناوری نه بهشت موعود است و نه آخرالزمانی دهشتناک. این دنیا همان است که ما آن را با رفتارها و تعاملمان می سازیم.  

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.