
افق رویداد: در حاشیه داستان پرغصه ارومیه
دریاچه ارومیه زمانی بزرگترین دریاچه خاورمیانه (به شرطی که دریای خزر را به شمار نیاورید) و یکی از ده دریاچه بزرگ نمکی در سراسر جهان بود.
روزگاری تصور شمال غرب ایران بدون درخشش فیروزهای آبهای این دریاچه به نظر غیرممکن میآمد. شاید همین تصور هم بود که برنامههای توسعه در اطراف این دریاچه را بدون توجه به هشدارهای مداوم کارشناسان محیطزیست که از شکننده بودن شرایط این دریاچه سخن میگفتند، روزبهروز پروبال بیشتری میداد.
این برنامهها در ردههای مختلف تصمیمگیری و مدیریتی اتفاق میافتاد. از تلاش باغداران برای حفر چاه مجاز و غیرمجاز، تا تغییر مسیر ورودیهای آب دریاچه و احداث سد بر روی برخی از رودخانههای اصلی تأمینکننده آب آن، انتقال بخشی از آب به نواحی مختلف و همچنین طرحهای موردی ولی بهشدت بحران سازی مانند ساخت میانگذر دریاچه.
دراینبین آنچه بهجایی نمیرسید فریاد دانشمندان و متخصصانی بود که نسبت به خطر نابودی این دریاچه هشدار میدادند و برخی از پاسخها، شبیه به همان مواردی بود که این روزها هم در مورد مسائل دیگر و ازجمله تغییرات اقلیم میشنویم؛ مگر ممکن است کمی دستکاری و استفاده اقتصادی از منابع یک دریاچه به این عظمت را نابود کند؟ ما باید تعادلی بین مساله کسانی که اقتصادشان گره به این دریاچه خورده و مساله حافظت از محیطزیست ایجاد کنیم، یا اینکه کارشناسان ما مساله را بررسی دقیق کردهاند و تحت نظر دارند. وقتی نشانههای بحران پدیدار شد بسیاری بهجای پذیری بحران و قبول صورت مساله به سراغ توجیه آن رفتند که اصولاً این مساله طبیعی است و هر از چند گاهی رخ میدهد، این اصلاً بخشی از فرآیند بزرگ جهانی است که به ما ربطی ندارد و یا اینکه بزرگنمایی درباره این دریاچه کار دشمنان است.
در همین حال دولتهای مختلف هر ازچندگاهی هم خبر از طرحهای معجزهوار احیای دریاچه ارومیه میدادند که قرار بود ظرف چند ماه این دریاچه را احیا کند.
امروز اما ارومیه به معنی واقعی کلمه در بستر مرگ افتاده است. آنچه دو سال پیش نشانههای بازگشت حیات به این دریاچه شمرده میشد درواقع ضربانهای شدیدی بود که گویی قبل از به کما رفتن تپیده میشد.
حالا تصاویر ماهوارهای نشاندهنده این است که این دریاچه در آستانه نابودی قرار دارد.
البته باید مراقب بود. آنچه این فصل در حال اتفاق افتادن است الزاماً به معنی پایان دائمی دریاچه در همین امسال نیست. شاید با آغاز فصل بارشها و برخی از تمهیدات مسکن گونه بهطور موقت سطح آب دریاچه اندکی بالا بیاید و مدیران هم جشن احیای دریاچه را دوباره و چندباره برگزار کنند. اما اگر این از پا افتادن به معنی مرگ قطعی نیست آن چند نفس عمیق هم به معنی احیا نیست.
دههها مسیر اشتباه ما را به امروز رسانده است. حتی اگر نپذیریم که ویران کردن بسیار سادهتر از بازسازی است، حداقل برنامهای که برای احیای ارومیه باید در نظر گرفت مسیری چند دههای است.
البته بحران دریاچه ارومیه را نمیتوان بهدوراز بافتاری درهمتنیده و به هم مرتبط و بهطور مستقل بررسی کرد. آنچه امروز در ارومیه شاهد رخ دادن آن هستیم، بخشی از نتایج مدیریت اشتباه منابع آبی در ایران است.
روندی که برخی از کارشناسان ازجمله کاوه مدنی، معاون سابق سازمان محیطزیست، از آن به ورشکستگی آبی ایران یادکرده بود.
دریاچه ارومیه نمرده است. به دلیل عدم دریافت حق آبه خود به بستر احتضار افتاده ولی این روند تخریبی توان دریاچه برای احیای خود را با چالش مواجه میکند.
آیا امکان نجات دریاچه وجود دارد؟ بر روی کاغذ به نظر میرسد جواب مثبت است. با متوقف کردن روند استفاده از چاههای اطراف دریاچه، تغییر اقتصاد نواحی اطراف، برگرداندن روند جریانهای آبی به مسیر طبیعی خود و معکوس کردن روند ساختوسازهایی که باعث تخریب وسیعتر شده است امکان بازگرداندن دریاچه به شرایطی پایدار وجود دارد. اما این کار نیازمند برنامهریزی و تعهد به پیگیری طولانیمدت چنین پروژهای است و البته هزینههای اجتماعی و سیاسی و مالی فراوانی به همراه خواهد داشت.
نکته مهم اما در این میان این است که ما نباید تن به هنجار سازی مرگ و احتضار ارومیه بدهیم.
فاجعه مرگ دائمی چنین دریاچهای ابعاد آخرالزمانی در ایران خواهد داشت. مساله فقط از بین رفتن یک دریاچه آبشور نیست.
با خشک دریاچه، بهخصوص با توجه به جریانهای بادی، ما شاهد بروز توفانهای فصلی نمکی خواهیم بود که ممکن است با واردکردن ذرات غبار نمکی در لایههای بالای جو تا فواصل بسیار دورتری از حاشیه دریاچه و حتی فراتر از مرزهای ایران گسترده شده و باعث تحت تأثیر قرار دادن زندگی مردم، سلامت و کشاورزی شود.
این همه داستان نیست، تغییرات محلی آب و هوایی ناشی از خشک شدن منبع آبی بزرگی چون دریاچه بر بخش بزرگی از زندگی مردم نواحی اطراف اثر میگذارد. مشکلات ناشی از توفان نمکی در مناطق نزدیک به دریاچه شدیدتر احساس خواهد شد و با کاهش منابع آب کشاورزی و اثر نفوذ لایههای نمکی به مزارع، بخشی از کشاورزی اطراف که یکی از اصلیترین منابع اقتصادی و اشتغال منطقه است با بحران مواجه میشود. این مساله به همراه خود موجی از مهاجرت اجباری را به همراه خواهد داشت.
این فشار مهاجرت و اقتصاد و افزایش بیکاری در حالی رخ میدهد که با توجه به شرایط موجود ایران نواحی همسایه ظرفیت و بنیه اقتصادی لازم برای تأمین نیروی مهاجر تازه را ندارند.
چنین روندی در بدترین شرایط و بدبینانهترین نگاه ممکن است به برخی از خشونتهای اجتماعی نیز منجر شود.
هزینهای که خشک شدن دریاچه بر کشور و نظام اقتصادی و حتی سیاسی و اجتماعی و امنیتی آن وارد میکند فراتر از توان ایران برای پرداخت آن است.
به نظر میرسد هیچ راهحلی جز مجبور شدن دولت و ساختار سیاسی برای تعهد به حفظ دریاچه و پرداخت هزینههای آن وجود نداشته باشد. اما این اتفاق در شرایطی که در طی یکی دو ماه گذشته تعداد انگشتشماری از رسانهها اشاره یا به این موضوع داشتهاند و تقریباً هیچ پرسش مستقیمی از مسئولان دراینباره صورت نگرفته است، و بهنوعی ساختار سیاسی هیچ ضرورت و فشاری در این زمینه احساس نمیکند، بهشدت دور از ذهن است. البته که حتی در صورت وجود چنین فشاری بازهم امید اندکی به برنامهریزی و تعهد اجرایی در ساختار سیاسی فعلی وجود داشت اما با این اندک بودن امید نباید باعث عدم طرح مساله شود.
همزمان با انتشار خبرهای مربوط به وضعیت دریاچه ارومیه مانند هر باری که با بحران مواجه میشویم گمانهزنیهای زیادی نیز در اطراف آن صورت میگیرد و گاه چنان تکرار میشود که ما آن را بهعنوان واقعیت قطعی و تاریخی میپذیریم.
یکی از مواردی که این روزها زیاد درباره ارومیه و خشک شدن آن میشنویم این است که خشکاندن دریاچه عمدی و به دلیل استخراج منابع لیتیوم از آن بوده است.
ما تا جایی که من جستجو کردم هیچ سندی که این فرض را تائید کند نداریم. تحقیقاتی درباره میزان لیتیوم موجود در دریاچه ارومیه و روشهای استخراج آن در ایران صورت گرفته است. اما چنین ادعایی نیازمند سند است. ضمن اینکه حداقل در چنین فرضیاتی باید دو نکته را در نظر گرفت. آیا برفرض درست بودن این ادعا، سود ناشی از استخراج لیتیوم میتواند بخشی از هزینههای خشک شدن دریاچه – فقط هزینههای مالی – را تأمین کند؟ و دوم اینکه آیا واقعاً ساختار سیاسی ایران این توان را دارد که چنین پروژهای را در خفا و در طول چندین و چند دولت مختلف به تعهد و پشتکار ادامه دهد؟
برآوردهای اولیه در مورد سوال اول جواب چندان مثبتی بازنمیگرداند و در مورد دوم حداقل من شک جدی به چنین توانایی دارم. البته که این به معنی رد این فرضیه نیست بلکه به این معنی است که ما اطلاعات کافی درباره آن نداریم و بهتر است در چنین موضوع مهمی از انتشار خبرهای غیر مستند خودداری کنیم.
دریاچه ارومیه در خوشبینانهترین حالت، بهشدت بیمار است. بیماری که با ادامه روند موجود و عدم آغاز عملیات نجاتی که شامل دو بخش موقت و رهایی از بحران و همچنین رژیمی طولانیمدت برای بازگرداندن سلامت کامل آن است، ممکن است مسیر نابودی خود را طی کند.
خیلی ممنون استاد. ایکاش میدونستم چجوری میشه مسئولان رو از این بحران آگاه کرد و مجبورشون کرد که در کنار کلی مسئلهی به دردنخور و پر حاشیه، یه نیم نگاهی هم به این فاجعهی عظیم داشته باشن.