بازتاب شکاف جامعه در صفحه نخست روزنامه ها

روز یکشنبه نخستین بامدادی بود که پس از فاجعه مرگ مهسا امینی هنگام بازداشت به دست پلیس امنیت اخلاقی یا همان گشت ارشاد، روزنامه‌های ایران به زیر چاپ رفتند.

مرور صفحات نخست این روزنامه‌ها شاید یکی از واضح‌ترین بروزها از وضعیت چندپاره جامعه امروز را به تصویر کشیده باشد.

اگر فاجعه مهسا امینی اتفاق نیفتاده بود سه موضوع خبری در رأس خبرهای این روز قرار داشتند؛ سخنرانی و حضور علی خامنه‌ای در جمع عزاداران پس از یک هفته شایعه بیماری و یک روز پس از انتشار گزارش نیویورک‌تایمز درباره وضع سلامت او، سفر ابراهیم رئیسی و شرکت او در اجلاس پیمان شانگهای که دولت قصد دارد عضویت ایران در این پیمان را به‌عنوان دست آوردی مهم در حوزه اقتصادی معرفی کند و سوم برگزاری راهپیمایی اربعین که امسال به‌خصوص با توجه به گزارش‌ها و خبرهایی که درمکرد وضعیت بحرانی راهپیمان، مرگ و بیماری بسیاری از آن‌ها منتشرشده بود به موضوعی مهم‌تر از سال‌های قبل بدل شده است.

اما فاجعه مرگ مهسا امینی که بر اساس تعاریف رسمی می‌توان آن را یکی از نمونه‌های زن کُشی نامید، بر همه این داستان‌ها سایه انداخت.

فارغ از دیدگاه سیاسی یا اجتماعی یا عقیدتی به این فاجعه، در اهمیت اصل داستان تردیدی نبوده و نیست. وقتی بسیاری از مقام‌های همین دولت اعلام می‌کنند که پرونده بازبینی برای آن تشکیل‌شده، رئیس‌جمهور ضمن صدور دستور پیگیری با خانواده تلفنی صحبت می‌کند (البته این تماس امروز و پس از انتشار روزنامه‌ها اتفاق افتاده است) و وزیر کشور و مجلس نیز کمیته تحقیق تشکیل می‌دهند، یعنی خبر مهمی حتی برای حامیان ساختار گشت ارشاد به شمار می‌رود.

بااین‌وجود برخی از رسانه‌های نزدیک به طیف موسوم به محافظه‌کار تصمیم گرفتند به‌طور کل این موضوع را در صفحه اول خود نادیده بگیرند یا مانند روزنامه کیهان و ایران در ستون‌هایی از عاملان آن دفاع کنند.

در سوی دیگر روزنامه‌هایی که اندکی از انتهای راست طیف سیاسی ایران دورتر بودند، این موضوع را در صفحه نخست خود بازتاب دادند.

من صفحه نخست ۴۴ روزنامه امروز را مرور کردم.

فهرست این روزنامه‌ها به این شرح است:

شرق، سازندگی، اعتماد، کیهان، رسالت، جام جم، هم‌میهن، هفت صبح، همشهری، ستاره صبح، توسعه ایران، دنیای اقتصاد، تماشاگران، آرمان امروز، مردم‌سالاری، جمهوری اسلامی، جوان، رویش ملت، ابتکار، وطن امروز، سیاست روز، بشارت نو،  صبح نو، اقتصاد مردم، مهد تمدن، روزنامه مستقل، آفتاب، اسرار، فرهیختگان، خراسان، عصر ایرانیان، جهان صنعت، کار و کارگر، پیام ما، همدلی، روزان، خوزی ها، اطلاعات فن‌آوران، شهروند، آرمان ملی، قدس، ابرار و بهار.

در این میان شش روزنامه تماشاگران، صبح نو، اقتصاد مردم، عصر ایرانیان، اسرار و ابرار مطلقاً هیچ اشاره‌ای به این داستان در نیم‌صفحه نخست خود نداشتند.

۱۸ روزنامه تیتر اول و اصلی خود را به این موضوع اختصاص دادند، ۱۵ روزنامه تصویر اول و نخست خود را به این فاجعه اختصاص دادند. تصاویری که شامل تصویری آرشیوی از مهسا امینی، طرحی از وی، تصویر وی بر بستر بیمارستان یا تصاویری از خاک‌سپاری و مزار او بود.

۲۶ روزنامه به این موضوع در تیترهای دوم و ثانویه صفحه نخست خود پرداخته‌اند (برخی از روزنامه‌ها علاوه بر تیتر یک، تیترهای فرعی را نیز به این داستان اختصاص داده بودند.)

همچنین ۵ روزنامه تصاویر ثانویه صفحه نخست خود را به این موضوع اختصاص داده‌اند.

در جدول ضمیمه می‌توانید جزییات این موارد را مشاهده کنید.

همچنین در برین روزنامه‌هایی که در صفحه نخست خود به این موضوع پرداخته‌اند، اگر سابقه و جزییات متن گزارش‌ها را در نظر نگیریم و تنها بخواهیم بررسی کنیم که تیترها و سوتیترهای اصلی چه حسی از موضع‌گیری روزنامه به حادثه و عامل آن منتقل می‌کند نتیجه به این شرح است:

(نکته بسیار مهم این است که این بخش از این مرور تحلیلی مبتنی بر سنجه‌های مستقل و عینی (objective) نیست و قطعاً برداشت شخصی من ممکن است در این برداشت اثر داشته باشد.)

از میان ۳۸ روزنامه‌ای که موضوع را در صفحه اول پوشش داده‌اند در ۲۰ مورد رویکرد و بیانی انتقادی نسبت به گشت ارشاد که عامل این فاجعه بوده است به چشم می‌خورد. در چهار مورد برداشت اولیه از تیترها و نحوه پوشش آن‌ها در صفحه اول دفاع از گشت ارشاد و کاستن از تقصیر نهاد در این رویداد است و در ۱۴ مورد صرفاً با نگاه به تیترهای انتخابی نمی‌توان با قطعیت برداشتی از موضع روزنامه به رویداد و عامل آن داشت.

چند حاشیه در مورد صفحات نخست

در میان روزنامه‌های امروز می‌توان تنوعی از تیترها و رویکردها به موضوع را دید. شاید برخی از رویکردها در فضای رسانه‌ای ایران در چند سال اخیر کم‌سابقه باشد. ازجمله نقد آشکار و صریح به گشت ارشاد که از پشتوانه ساختار سیاسی برخوردار است.

تصویری مواجهه با مرگ

یکی دیگر از موارد انتشار تصاویر مرحوم مهسا امینی بر تخت بیمارستان است. این موضوع از دو نظر اهمیت دارد یکی اینکه در فضای رسانه‌ای ایران معمولاً نشان دادن و انتشار تصاویر افراد در شرایط آستانه مرگ (غیر از موارد مربوط به مساله شهدا) کمتر صورت گرفته است. این موضوع مهمی است که درباره آن بحث فراوانی وجود دارد. برای کسانی که علاقه‌مند هستند تا درباره بحث‌ها در خصوص انتشار تصاویر در آستانه مرگ و مواجهه با مرگ در فضای رسانه‌ای بیشتر بدانند کتاب باربی زلزر با عنوان «در آستانه مرگ – About to Die: How News Images Move the Public» منبع خوبی به شمار می‌رود.

این تصویر البته از جهت دیگری هم مهم بود. در حالیکه در فضای رسانه‌ای انتشار تصاویر بی‌حجاب افراد ایرانی به تابویی محکم بدل شده است، تصاویر در آستانه فوت مهسا امینی این تابو را شکسته است.

انتخاب تیترهای سردرگم

در میان روزنامه‌های امروز دو روزنامه سازندگی و مهد تمدن از تیتر یکسان «ارشاد شد؟» استفاده کرده‌اند. البته مهد تمدن این تیتر را به شکل رایج هشتم‌های توییتری (#ارشاد_شد؟) منتشر کرده است. (بماند که باید پرسید چه ضرورتی در کار کردن تیتر روزنامه در قالب هشتگ توییتر وجود دارد؟)
نکته مهم در مورد این تیتر برداشتی است که به مخاطب منتقل می‌کند. در مورد روزنامه سازندگی مطالعه متن‌ها و گزارش‌های منتشرشده نشان می‌دهد که رویکرد روزنامه رویکردی انتقادی نسبت به عاملین این حادثه است. آیا چنین تیتری مقصود را می‌رساند؟

هر پیامی، در هر بستری که منتشر می‌شود در سه مرحله ممکن است تغییر پیدا کند. یکی ساختار رمزگذاری فرستنده پیام است. به این معنی که من نویسنده ممکن است در ذهن خود مفهومی را داشته باشم،کلمات برایم معنی مشخصی داشته باشد و لحن و صدای بیان و استرس‌های کلامی را موقع فکر کردن به یک تیتر در ذهن بیاورم که هرکدام باری معنایی به پیام من می‌دهد. این همین‌طور پیام من تحت تأثیر مدیوم و بستر انتقال خود بخشی از توانایی خود را ازدست‌داده یا توان اضافی به دست می‌آورد. برای مثال همین تیتر ارشاد شد؟ را در نظر بگیرید. آن را با لحنی طعنه‌آمیز بخوانید. حالا یک‌بار دیگر آن را در قالب سوالی ساده بخوانید. تفاوت معنی را متوجه می‌شوید؟

اگر بستر انتقال پیام ما متن است متن توانایی انتقال طعنه لحن و کُدهای وابسته به آن را ندارد و باید مراقب باشیم که معنی ما بر اساس ویژگی‌های مدیوم از دست نرود. نکته سوم، ساختار رمزگشایی مخاطب است. آیا مخاطب ما عیناً همان سیستم رمزگشایی را استفاده می‌کند که ما از آن استفاده کرده‌ایم؟ منظور نویسنده زمانی که از قالب هشتگ توییتری برای تیترش استفاده کرده است، حتماً اشاره به بخشی از ساختاری دارد او در آن لحظه فکر می‌کرده است، اما آیا مخاطب ما در یک رسانه عمومی عیناً همان ساختار رمزگشایی را در اختیار دارد؟

به همین دلیل به‌خصوص در موارد حساسی مانند این‌چنین داستان‌هایی که ما مجالی برای ایجاد فضای ایهام و سوبرداشت نداریم شاید بهترین رویکرد عدم استفاده از تمثیلات، طعنه، زبان چندپهلو یا ساختاری برای شکل‌گیری پیام باشد که برای رمزگشایی از آن نیاز به لایه‌ها و ساختارهای فراوان است. ساده‌ترین و شفاف‌ترین تیترها در این موارد دقیق‌ترین و کارآمدترین‌ها هستند. اگر مخاطبی (با احتمال بسیار اندک) با دیدن این تیتر این برداشت را کند که منظور این بوده که حالا این شخص آیا قبل از فوتش ارشاد شده و متوجه خطای خود شده است، شاید نتوانیم خیلی به او ایراد بگیریم.

گرافیک داستان‌گو

دو روزنامه جهان صنعت و هم‌میهن در رده روزنامه‌هایی بودند که استفاده مناسبی از گرافیک برای کمک به بیان داستان خود کرده بودند.  جهان صنعت در طرحی (از خانم ثنا حسین پور) تصویری از مهسا امینی را پیش‌زمینه ایرانی سیاه‌پوش گذاشته است. طرحی ساده که درعین‌حال نشان از عزاداری و واکنش گسترده به این فاجعه در سراسر ایران می‌دهد.

روزنامه هم‌میهن که شاید یکی از بهترین پوشش‌های این رویداد را در میان روزنامه‌های امروز انجام داده و با اعزام خبرنگار خود گزارشی میدانی از سقز محل زندگی و خاک‌سپاری مهسا (ژینا) امینی تهیه کرده است (بله فرستادن گزارشگر به محل و صحنه زندگی فردی که موضوع داستان بدیهی است اما در عصری زندگی می‌کنیم که از نُرم‌ها فاصله زیادی داریم و گاه عمل به استانداردها هزینه و توان و مبارزه‌ای نفس‌گیر می‌طلبد.) طرحی پیچیده‌تر را به قلم هادی حیدری (اگر اشتباه نکنم) منتشر کرده است. در این طرح گرافیکی به بافتار و چارچوب بزرگ‌تری که داستان مهسا امینی را درون خود قرار می‌دهد اشاره‌شده است و آن را نه یک رویداد مستقل که در نقش یکی از حلقه‌های زنجیره پرونده‌هایی نشان داده است که در مورد موضوع معروف به پلیس اخلاقی علیه پلیس وجود دارد. ساختار دومینو وار این پرونده‌های در حال سقوط هم‌زمان این نکته را برجسته می‌کند که این آخرین مورد ازاین‌دست نخواهد بود و پرونده دیگری پس‌ازاین مورد در انتظار رخ دادن است و هم‌زمان با اشاره به ساختار فروریزی دومینو شاید تصور اینکه این دومینوها در نهایت به فروپاشی منجر می‌شوند را در ذهن بیاورد. اگرچه بار دیگر پیدا کردن این معانی شاید وابسته به مان ساختار رمزگشایی برای همه یکسان نباشد اما به نظر نمی‌رسد معنی اصلی در این فضا گم‌شده باشد.

این دو مورد شاید یادآور اهمیت نقش گرافیک در داستان‌های خبری باشند.  البته نه استفاده افراطی که به‌جا و درست و به‌خصوص در مواردی که شاید تصاویر ما اندکی یا محدودیت‌های ما بیشتر است.

تصویر بزرگ‌تر:جامعه چندپاره

صفحه اول روزنامه‌های امروز (یا حداقل منتخبی که در اینجا موردبررسی قرارگرفته است) اما در  هم داستانی بزرگ‌تر را روایت می‌کنند. این داستانی نیست که کسی به‌تنهایی آن را نوشته باشد بلکه داستانی از بازنمایی واقعی جامعه ما است. داستان شکافی عمیق در میان جامعه که آن را به دنیاهایی موازی هم تقسیم کرده است.

با همه محدودیت‌های موجود اگر رسانه‌ها تصمیم بگیرند که حداقل اصول کاری خود را حفظ کنند همین بازنمایی گسله‌های اجتماعی کارکرد و دست آورد مهمی برای  آن‌ها است.

واقعیت این است که ایران امروز ما برخلاف آنچه ما دوست داریم و یا منتقدان و مخالفان با ما (مهم نیست که شما چه فکر می‌کنید) دوست دارند جامعه‌ای چندپاره است. صحبت از اینکه «مردم» چنین می‌خواهند یا چنان تا زمانی که این مردم را مشخص نکنیم گزافه‌ای بیش نیست.

درون جامعه ما اقلیتی که تعدادشان اصلاً کم نیست و البته که ازنظر قدرت تأثیرگذاری سیاسی و اجتماعی اکثریت قدرت را در دست دارند، در جهانی موازی با بخش دیگری از جامعه زندگی می‌کنند. از دید آن‌ها کشته شدن مهسا امینی اولا نشان از وظیفه‌شناسی پلیس دارد، ثانیاً داغداری دیگران برایش، دسیسه دشمن است و بهانه برای زیر سایه قرار دادند آنچه از آن به حماسه اربعین یاد می‌کنند.

در این دنیای موازی زمین و زمان متفاوت از دنیای موازی دومی است که خود را هرروز تحت ظلم ساختاری می‌بیند.

البته که خرده جهان های موازی هم در این میان وجود دارند. آن اقلیتی که از عزای اکثریت مردم برای خود ابزاری برای انتقام‌جویی از منتقدانش می‌گیرد یا آن را پله‌ای برای رشد خود قرار می‌دهد، یا کسانی که در سوی دیگر طیف هر رفتار یا شخصی که نپسندند، را بلافاصله متهم به مزدوری و همدستی با ظلم و حتی فراتر از آن همدستی با قاتلان می‌کنند.

اما شکاف اصلی درون جامعه در میان دو جهان موازی امروز فرصت یافت تا خود را در صفحه اول روزنامه‌ها بازنمایی کند.

تصویری که خلاصه آن مقابل هم بودن علی خامنه‌ای و مهسا امینی است.

در یک‌ سوی داستان تصاویر بزرگ رهبر جمهوری اسلامی دیده می‌شد، بی‌هیچ اشاره و نامی از فاجعه رخ داده، در سوی دیگر تصاویر دختری که مظلومانه در حالیکه در بند ساختار رسمی بوده جانش را از دست داده است.

یک‌سو زاری و مویه بر خاطره ظلمی است که بیش از هزار سال پیش رخ‌داده  است و سوی دیگر تصویر مجسم ظلمی که همین چند روز پیش در خیابان‌های شهر اتفاق افتاد.

شاید مهم‌ترین نکته در این بازنمایی این نباشد که یکی حامی ظلم است و دیگری صاحب حقی مظلوم بلکه این واقعیت است که این دو گروه درون جامعه وجود واقعی دارند. سوالی که این بازنمایی‌ها باید پیش روی کنشگران قرار دهد این است که چطور می‌توان با خلق جهانی فرضی که در آن گروه دیگر وجود خارجی ندارد، راهی برای تغییر پیدا کرد؟

دیدگاه‌ها

  1. ممنون از این مقاله خوب… به نظر من پوشش نسبتا گسترده از این فاجعه در فضای بسته کنونی مطبوعات روی هم‌رفته کمی عجیب و دور از انتظار بود. حال ممکن است این رخداد به دلیل عمق فاجعه بوده باشه که ترس از سانسور را تحت‌الشعاع خشم عمومی قرار داده و یا واقعا دستور از بالا بوده.‌نمی‌توانم دقیق بگویم کدام گزینه صحیح است.‌برای من که تجربه حضور در شورای تیتر روزنامه را دارم و می‌دانم چقدر در تیترهای صفحه اول دستوری عمل میشه ، این‌پوشش گسترده کمی تعجب برانگیز است

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.