اینک آخرالزمان


اولین قدم برای حل بحرانی که با آن روبرو هستیم به رسمیت شناختن وجود آن است.

چند سال پیش در تهران میهمان جلسه‌ای بودم که درباره موضوع زلزله تهران برگزارشده بود.

جلسه مهمی نبود و قرار نبود اتفاق ویژه‌ای بیفتد. تمرکزش بر آن چیزی بود که به نام مدیریت بحران و نحوه اطلاع‌رسانی درباره زلزله باید صورت بگیرد.

بخش عمده‌ای از سخنرانان جلسه را کارشناسان مدیریت بحران تشکیل می‌دادند و تقریباً همه سخنرانی‌ها دارای یک محور مشترک بود: «بر اساس بررسی‌های ما در صورت بروز زلزله تهران، فاجعه‌ای بزرگ رخ خواهد آمد اما ما باید برای مهار بحران و جلوگیری از اضطراب اطلاع‌رسانی درباره این خطرات را مهار و مدیریت کنیم.»

هرکسی که صحبت می‌کرد گویا درجه‌ای بر عصبی بودن من افزوده می‌شد تا نوبت به من رسید که بگویم چه پیشنهادهایی برای مهار و مدیریت پیام دارم. پاسخم طبیعتاً به مذاق آن‌ها خوش نیامد. چیزی که گفتم به مضمون چنین بود: «یا واقعیت را به مردم بگویید یا دستتان به تمام خون‌هایی که ریخته خواهد شد آلوده خواهد بود.»

این اتفاق تنها یکی از مواجهه‌های من و بسیاری از ما با مساله اطلاع‌رسانی و حرف زدن درباره موضوعات مربوط به بحران‌های پیش روی ما بود که به‌طور منظم با چنین پاسخ‌هایی روبرو می‌شد. اینکه بخش بزرگی از تلاش آنچه موسوم به مدیریت بحران بود تنها بر سانسور پیام و به قولی عدم ایجاد تنش در خاطر مردم تمرکز کرده بود.

عدم ایجاد تنش در جامعه در بحث‌های مربوط به مدیریت بحران موضوع مهمی است. اینکه چطور می‌توان جامعه را نسبت به خطری که در مقابل دارد به‌گونه‌ای آگاه کرد که دستخوش هراس اضافه نشده و این هراس باعث بروز خساراتی بیش از حادثه اصلی نشود.

در برخی از موارد استثنایی این بحث وجود دارد که شاید عدم اطلاع‌رسانی کار اخلاقی‌تری باشد. این موضوعی است که من به‌هیچ‌وجه با آن سر یاری ندارم اما می‌توانم استدلالش را در موارد خاص درک کنم.

برای مثال تصور کنید که امروز دانشمندان متوجه می‌شوند، از نقطه کوری از رصدخانه‌های ما، سیارکی بزرگ و پیش‌تر ناشناخته به سمت زمین در حال حرکت است و ۲۴ ساعت بعد به زمین برخورد می‌کند. ابعاد این سیارک به‌گونه‌ای است که برخورد آن باعث نابودی همه حیات روی زمین می‌شود. هیچ جای امنی وجود ندارد و هیچ راه و روشی برای مقابله با آن نیز در دسترس نیست.

شاید در این‌چنین سناریو افراطی این سؤال مطرح باشد که آیا باید به مردم خبر داد تا آن‌ها ۲۴ ساعت آخر حضورشان روی زمین را با نگرانی سپری کنند و یا اینکه دچار آشوب های غیرضروری شویم یا اینکه اجازه بدهیم بی‌خبر از این پایان  ساعات آخر را روی این سیاره بگذرانیم.

حتی در چنین شرایط گروهی از ناظران که من هم با آن‌ها هم نظرم، ادعا می‌کنند دولت یا نهادها حق ندارند خبر رویدادی که به مردم جامعه مرتبط است را به بهانه نگرانی از واکنش آن‌ها پنهان کنند.

قطعاً درباره زلزله تهران و مواردی دیگر که ما با آن مواجهیم این استدلال جایگاهی ندارد.

چندی پیش یکی از مسئولان سابق حوزه علم نوشته بود که نتایج تحقیقی که در ابتدای دهه ۱۳۷۰ خورشیدی درباره زلزله تهران صورت گرفته بود در جلسه‌ای به اطلاع آن‌ها رسیده و در آن پیش‌بینی مرگ بیش از یک‌میلیون نفر در بازه زمانی کوتاه پس از زلزله مطرح‌شده بود. اما به آن‌ها گفته‌شده بود از انتشار این گزارش از هراس نگرانی مردم خودداری کنند.

تعداد چنین تحقیقاتی کم نیست و تعداد کسانی که ادعا دارند به نسخه‌ای از این گزارش‌ها دسترسی دارند نیز کم نیست. اما این سیاست قیم مابانه که با برخی از سرفصل‌های دروس مدیریت بحران و مدیریت اجتماعی نیز درهم‌آمیخته است، بهانه خوبی برای ساختار سانسوری شده است که نه‌تنها خود را تقویت می‌کند که با جان مردم بازی می‌کند.

از آن گزارش آغاز دهه ۱۳۷۰ تاکنون جمعیت تهران به شکل چشمگیری افزایش‌یافته است، ساختمان‌ها کماکان بدون استانداردهای مربوط به زلزله ساخته‌شده و بر تراکم شهر افزوده‌شده است. شاید انگشت‌شماری از ایستگاه‌های آتش‌نشانی، بیمارستان‌ها، اورژانس تقویت‌شده‌اند، تقریباً هیچ به‌روزرسانی مبتنی بر خطرات زلزله در ساختار خطوط گاز و آب و برق و فاضلاب صورت نگرفته است و با اطمینان بالایی می‌توان گفت اگر آن فاجعه که خدا نیاردش، رخ دهد، که بازهم متأسفانه می‌دانیم که روزی رخ خواهد داد، آمار مرگ‌های آنی و زمان‌دار آن از آن پیش‌بینی سال‌ها قبل بسیار بالاتر است.

طبیعتاً همه شهروندان نه توان آن را دارند که در برابر این بلا و سایر بلاهای مشابه کاری انجام دهند و نه شادی اراده‌ای داشته باشند اما اگر اطلاع‌رسانی درستی صورت گرفته باشد و خطر را در چهارچوبی که دارد بیان کرده باشد، به‌طور منظم توصیه‌هایی برای مقابله با شرایط و روند مقابله با این بلا تکرار می‌شد آیا ممکن نبود حداقل یک خانواده که توانش را داشتند از تهران کوچ کنند؟ آیا در این سی سال ممکن نبود یک سازنده خانه کمی استانداردهایش را بالاتر ببرد؟ آیا ممکن نبود با تکرار پیام در طی چند دهه، نمی‌گویم که شورای شهری متوجه این رویداد سر کار می‌آمد که حداقل ده خانواده کیف ضروری شرایط زلزله را آماده می‌کردند؟

هر یک از این جان‌ها، هرچقدر تعدادشان کم باشد، جان یک انسان است و اگر دانستن و اطلاع نرساندن ما باعث سلب آن‌ها شود ما مسئولیم.

داستان اما تنها زلزله تهران نیست.

ما در ایران و در جهان  وارد عصر آخرالزمان شده‌ایم.

ایران ما در بحران کامل زیست‌محیطی و اقلیمی قرار دارد. آنچه ما هرروز می‌بینیم تنها سر کوه یخی از بلاها است.

سال‌ها پیش در برنامه فرجه سیاوش صفاریان پور رئیس وقت سازمان محیط‌زیست ایران در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد را به برنامه زنده دعوت کرد. سیاوش در مقدمه‌اش خطاب به رئیس سازمان گفت اگر محیط‌زیست ایران را هواپیمایی فرض کنیم الان شاهد اینیم که تمام چراغ های خطر از بال و موتور گرفته تا چرخ ها روشن شده اند.

پاسخ رییس البته که نشان از عمق برنامه ریزی همه این دوران ها داشت. ایشان معتقد بود محیط زیست این قدر مهم است که این ظهر جمعه با وجودی که مادر همسرشان میهمان ایشان است اما به برنامه آمده اند و مشکل گرمایش زمین را هم همان هایی که ایجاد کرده اند بروند حل کنند.

اگر از مثال صفاریان پور بخواهم استفاده کنم اینک کار دیگر بحث چراغ های خطر هواپیما در کار نیست. موتور از کار افتاده و ما در حال سقوطیم.

بحران آب ایران، بحران فرونشست خاک، انقراض بالای زیست بوم، آلودگی هوا، خطر زلزله، سیل و رانش زمین، نابودی جنگل ها، سدهای ورشکسته و هزار و یک مورد دیگر داستان های ترسناکی نیستند که برای هشدار به آیندگان بیان کنیم این ها تجربیات روزمره ما هستند.

در جهان هم وضع بهتر از این نیست. وقتی به فراسوی شعارهای زیبا، نگاه می کنیم فاجعه اندر فاجعه در حال رخ دادن است و ما سر مست دعواهای دیگر اصولا آن را نمی بینیم.

اتش سوزی های گسترده در جنگل ها، خشکسالی ها، بحران آب، گرمایش زمین که هر روز آثارش را در همه اقلیم ها و در همه نقفاط جهان نشان می دهد، عدم توافق سیاست گذاران بر اقدامی برای نجات، سودخواهی و دروغ گویی شرکت ها و صنایع، آلودگی اقیانوس ها و تخریب هرم زیستی حیات دریایی و هزار و یک داستان پر خطر دیگر هر روز در حال رخ دادن است.

کشورهایی که ادعای پیشگامی در مقابله با گرمایش زمین را دارند در عمل خود را در معادله میان سود اقتصادی و برتری‌طلبی سیاسی می‌بینند و برخلاف ادعاها عمل می‌کنند. هنوز دو هفته نیست که رئیس‌جمهور دموکرات ایالات‌متحده، برخلاف قول صریحش، اجازه حفاری در منطقه قطبی شمال در آلاسکا را صادر کرد.

ما در ایران و در جهان  وارد عصر آخرالزمان شده‌ایم.

در شرایط امروز ما هیچ صحبتی از آزادی، دموکراسی و حقوق مردم بدون توجه مشخص و ویژه ‌بر خطراتی که حق زیستن آزاد مردم را محدود می‌کند، اعتبار ندارد.

آخرالزمان ما یک‌شبه رخ نمی‌دهد و قرار نیست زمین و الزاماً حیات را نابود کند اما در بهترین شرایط چنان زندگی ما را تغییر می‌دهد که این انسان و این روش زندگی جایی در آینده سیاره ندارد.

بسیاری از دانشمندان معتقدند زمان برای اصلاح کامل ازدست‌رفته است. ما باید خود را برای زیستن در شرایط تازه تطبیق داده و جلوی فاجعه بیشتر را بگیریم. برخی دیگر هنوز امیدوارند که اگر اقدام و عزم جهانی به وجود آید هنوز خرده امیدهایی هست.

دراین‌بین و درحالی‌که در میانه این فاجعه بشری و ملی، ما به هزار و یک اختلاف دیگر مشغولیم، اصحاب رسانه نیز بر سر گزارش این داستان اختلاف‌نظر دارند. برخی نگران این هستند که خاطر مخاطب که امروز انبوهی از محتوای مختلف را در اختیار دارد از مواجهه دائم با خبرهای بد مربوط به آخرالزمان کنونی، آزرده شود و چشم از داستان و صفحات آن‌ها بردارد و به همین دلیل تأکید می‌کنند که در چنین خبرهایی، رویدادهای خوب یا راه‌حل‌ها را مطرح کنید و به مردم امید بدهید.

من با این رویکرد تنها درجایی موافقم که امیدی واقعی وجود داشته باشد. در عصر سبز شویی شرکت‌ها و دولت‌ها بزرگنمایی کارهای کوچک خطرناک است.

اما در برابر همه این بلاها چه می‌توان کرد؟ در شرایطی که ایران ما در میان تحول اجتماعی بزرگی قرار دارد، چطور می‌توان درباره محیط‌زیست و زلزله و آب حرف زد؟

من پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌دانم اگرچه می‌دانم در شرایط امروز ما هیچ صحبتی از آزادی، دموکراسی و حقوق مردم بدون توجه مشخص و ویژه ‌بر خطراتی که حق زیستن آزاد مردم را محدود می‌کند، اعتبار ندارد.

و اگرچه بخش بزرگی از قدم‌ها و تصمیم‌ها در دستان دولت‌ها است اما این همه داستان نیست.

چه‌کار می‌توان کرد؟

من پاسخی برای این سؤال هم ندارم اما می‌دانم اولین قدم در حل هر مساله‌ای به رسمیت شناختن صورت آن مساله است.

به همین دلیل هم سعی می‌کنم ازاین‌پس در این نوشته‌ها که عنوان کلی «اینک آخرالزمان» را دارد آنچه از وضعیت فعلی می‌دانیم و برخی از راه‌های پیشنهادی برای مواجهه با آن را – بر مبنای علم – با شما در میان بگذارم.

همین‌طور از همه کسانی که به بهانه‌های مختلف نتایج تحقیقات علمی و معتبر مبنی بر خطرات پیش روی جامعه ما را پنهان کرده‌اند می‌خواهم آن‌ها را با مردم در میان بگذارند. اجازه ندهیم فردای فاجعه کسانی به‌حق بگویند اگر می‌دانستیم تدبیری می‌اندیشیدیم.

دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.