۲۰۰ روز در بند

یادداشتی برای روزنامه نگاران زندانی

«دموکراسی در تاریکی می‌میرد» این شعاری است که باب وودوارد، روزنامه‌نگار برجسته آمریکایی و یکی از افشاگران پرونده واترگیت که منجر به استعفای نیکسون رئیس‌جمهور پیشین آمریکا شد، برای دوره تازه فعالیت روزنامه واشنگتن‌پست انتخاب کرد و اکنون بر سربرگ و بر سر وب‌سایت این روزنامه قرار دارد.

اگرچه هشدار وودوارد و واشنگتن‌پست مبنی بر خطر نابودی و اضمحلال دموکراسی در تاریکی و خاموشی نهادهای ارتباطات رسانه‌ای حرفه‌ای هشدار درستی است اما نگاهش به جامعه‌ای است که در آن دموکراسی وجود دارد.

گفته او قابلیت توسعه بیشتری دارد. در عصر ما فارغ از مرزهای جغرافیایی و سیاسی، جامعه است که در تاریکی می‌میرد.

جوانه‌های امید به آزادی، نظارت بر قدرت، پاسخگو نگاه‌داشتن صاحبان قدرت و مقام، به گوش رساندن صدای بی‌صدایان و هر آنچه راه را به‌سوی جامعه‌ای دارای کرامت و حرمت و آگاه باز می‌کند که از دل آن دموکراسی تنها یکی از ثمراتش است، در صورت تاریکی و محدود شدن و آغشته شدن فضای اطلاعاتی به‌دروغ خواهند مرد.

همین دلیل هم باعث اهمیت نقش روزنامه‌نگاران حرفه‌ای در دوران نبرد علیه تاریکی می‌شود.

آن‌طور که مارتی بارون سردبیر واشنگتن‌پست که در کارنامه و در زمان رهبری بوستون گلوب رهبری افشای نقش سامانمند کلیسای کاتولیک در آزار جنسی کودکان را داشت، می‌گوید، روزنامه‌نگار حرفه‌ای اما خود نه داستان است و نه قرار است داستان باشد.

زمانی که از او پرسیدند دانلد ترامپ علیه روزنامه‌نگاران اعلام جنگ کرده است، آن‌ها را حقیرترین گونه موجودات زنده نامیده و دشمن مردم اعلام کرده است، او پاسخ داد وقتی تمام سیستم به جنگ ما می‌آید ما به‌جای اینکه وارد جنگی متقابل شویم تنها کار خود را دقیق‌تر انجام می‌دهیم و این جوهر رسانه مستقل حرفه‌ای است. اینکه در هر شرایطی مخاطب را و حقیقت را در اولویت قرار دهد.

شاید همین هم نشان از آن باشد که در عصری که افرادی که هیچ تخصص و سابقه‌ای ندارند به جعل عنوان روزنامه‌نگار برای خود اقدام می‌کنند و سعی می‌کنند با استفاده از مفهوم شبه روزنامه‌نگاری اهداف سیاسی و اقتصادی خود را پیش ببرند، چقدر نیازمند رسانه‌های حرفه‌ای و مستقل هستیم.

اما این حرف‌ها روی کاغذ راحت نوشته می‌شود و در میدان عمل با چالش مواجه است.

ایران بر اساس فهرست‌ها و طبقه‌بندی نهادهای جهانی در سال‌های اخیر همیشه یکی از بدترین ده کشور جهان برای آزادی رسانه بوده است.

در رتبه‌بندی نهاد «گزارشگران بدون مرز» رتبه سال ۲۰۲۲ ایران در آزادی بیان ۱۷۸ در میان ۱۸۰ کشور جهان بوده است و بر اساس آمارهای موجود در حال حاضر ۲۶ روزنامه‌نگار حرفه‌ای که با سخت‌ترین تعریف‌ها روزنامه‌نگار به شمار می‌روند در ایران زندانی هستند.

در این شرایط کار حرفه‌ای کردن در رسانه‌های ایران مانند راه رفتن روی لبه تیغ است. از یک‌سو سانسور و فشار کار روزمره خبرنگاران حرفه‌ای را نیازمند اراده و توانی رستم وار کرده است و از سوی دیگر شبه رسانه‌های دولتی و وابسته که درواقع ابزار روابط عمومی نظام و ابزار پروپاگندای آن هستند، خود در نقش عامل فشار ایفای نقش می‌کنند. در این فضا است که مفهومی مانند بازجو خبرنگار ظهور می‌کند که ضمن تلاش آشکار برای قلب واقعیت و اعمال فشار بر مردم، به ابزاری تبدیل می‌شود که روزنامه‌نگاران مستقل را موردحمله قرار داده و از سوی دیگر اعتماد عمومی به کلیت رسانه را زیر سؤال ببرد.

برای من و شما مخاطب، به‌خصوص ما که از مزیت زندگی در جامعه‌ای آزاد بهره می‌بریم و از دور به صحنه نگاه می‌کنیم، دیدن کلیت رسانه به یک‌چشم و هدف قرار دادن گزارشگران و رسانه‌ها – حتی آن‌ها که کارشان را سعی می‌کنند درست انجام دهند – ساده‌ترین کار است.

نیلوفر حامدی و الهه محمدی دو تن از چهره‌های شاخص روزنامه‌نگارانی هستند که تنها به جرم انجام‌وظیفه خود بیش از ۲۰۰ روز است در بازداشت موقت به سر می‌برند.

نیلوفر حامدی، روزنامه‌نگار روزنامه شرق، و الهه محمدی خبرنگار روزنامه هم‌میهن است که هر دو پس از آغاز اعتراضاتی که در پی کشته شدن مهسا امینی در ایران آغاز شد به زندان افتادند.

جرم‌هایی که علیه آن‌ها اعلام شد، همان شعارهای همیشگی است، تشویش اذهان عمومی ( که خود یکی از پر مساله ترین و عجیب‌ترین اتهام‌هایی است که در قوانین ایران وجود دارد)، اقدام علیه امنیت ملی، دعوت به تجمع و تبانی و تهیه خوراک خبری برای رسانه‌های معاند و امثال آن است.

اما جرم این دو در اصل چه بوده است؟

نیلوفر حامدی متهم شده است اولین بار تصویر مهسا امینی را روی تخت بیمارستان منتشر کرده و آن را در اختیار رسانه‌های خارجی و ازجمله شبکه ایران اینترنشنال گذاشته است. این در حالی است که این عکس از سوی منابع دیگر منتشر شد و بسیاری از روزنامه‌های ایران آن نیز آن را منتشر کردند. تصویری که نیلوفر حامدی گرفت، تصویری از راهروی بیمارستان بود که خانواده امینی در آن ایستاده بودند.

نیلوفر حامدی که پیش‌تر گزارش‌هایی درباره وضعیت زنان منتشر کرده و ازجمله مصاحبه‌ای با وکیل سپیده رشنو را صورت داده بود پس از شنیدن خبر اتفاقی که برای مهسا امینی افتاده است به عنوان خبرنگار بخش اجتماعی، به بیمارستان می‌رود و سعی می‌کند اطلاعاتی از شرایط مهسا امینی و داستان او به دست آورده و منتشر کند.

این دقیقاً شرح وظیفه یک خبرنگار است. اگر اتهامی باشد – از منظر حرفه‌ای – پیکان آن باید سوی رسانه‌هایی نشانه رود که چنین نکردند.

آنچه او نوشته است شرحی دقیق از اطلاعات رسمی و منتشرشده درباره پرونده‌ای است که حتی بر اساس روایت رسمی نظام به‌قدری مهم بود که ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور، در حین سفر با خانواده امینی تماس تلفنی می‌گیرد و دستور پی‌جویی پرونده را می‌دهد.

جرم الهه محمدی نیز به همین اندازه شگفت‌انگیز است. او پس از فوت مهسا امین یاز سوی روزنامه برای تهیه گزارش از مراسم خاکسپاری او به سقز اعزام می‌شود و مشاهدات خود را از این مراسم – که بعداً تبدیل به نقطه آغاز اعتراضات سراسری می‌شود – را در مأموریت رسمی از سوی روزنامه منتشر می‌کند. بار دیگر این بدیهی‌ترین کار خبری است که یک فرد می‌تواند انجام دهد. اما در کشوری که نظام حاکمش سعی در بازنویسی همه‌چیز به نفع خود دارد، حقیقت و انتشار اندک نمایی از دنایی واقعی جرم به شمار می‌رود.

این همان اندک فضایی است که کمک می‌کند تا نوری به درون تاریکخانه‌ها بتابد و از دل آن شاید جوانه‌های آگاهی رشد کند. مگر نه اینکه اولین شرط ایجاد و برقراری یک نظام مردم‌سالار، شهروند رأی‌دهنده آگاه است؟ و چه چیزی برای نظامی خودکامه خطرناک‌تر از آگاهی شهروندان است؟

در ایران امروز تعداد اندکی از روزنامه‌ها و خبرنگاران سعی می‌کنند با همه این مصیبت‌ها کار درست خود را انجام دهند، روزنامه‌هایی مانند هم‌میهن، شرق و اعتماد سعی دارند در اندک فضایی که برای خود با هزاران خطر ایجاد می‌کنند صداهایی را از درون ایران منتشر کنند که در غیبت آن‌ها زیر گرد سکوت پنهان می‌شود و این کار با هزینه‌های فراوان همراه است.

الهه محمدی و نیلوفر حامدی بیش از ۲۰۰ روز است به دلیل انجام‌وظیفه خود در بند هستند.

اما این دو تنها قربانیان فشار بر رسانه نیستند.

روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی که داستان ایران را حتی از درون فضاهای آزادتری مانند رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از ایران پوشش می‌دهند نیز در معرض حملات متعدد قرار دارند.

در اینکه بسیاری از افراد بدون هیچ سند و پیشینه‌ای خود را روزنامه‌نگار می‌نامند شکی نیست، در اینکه برخی از رسانه‌ها ممکن است وابستگی‌ها یا سوگیری‌های سیاسی داشته باشند هم تردیدی نیست اما جمهوری اسلامی ایران موفق شده است در این سال‌ها طرز فکری را اشاعه دهد که گاه در ذهنیت مخالفانش نیز رسوب‌کرده است و آن اینکه اگر یک نفر یا یک رسانه تمام چیزی که می‌گوید و تمام تصویری که ترسیم می‌کند همان نباشد که ما می‌خواهیم پس کلیت رسانه‌ها دشمن هستند و عامل بازی دشمن.

اگر درون ایران نظام حاکم با سانسور و اعمال فشار سعی می‌کند صدای یک دستی از جامعه خود به مخاطب انتقال دهد و به قول خود پیام را مهندسی کند تا از دل آن جامعه را به رنگ خود درآورد، در خارج از ایران نیز گاه رسانه‌هایی که سی می‌کنند مستقل باشند یا خبرنگارانی که سعی در انتشار اخبار دارند موردحمله دائم قرار دارند.

زمانی باید تاریخ این دوره از رسانه را نوشت که چطور کسانی هم‌زمان از سوی نظام ایران موردحمله و غضب قرار داشتند و هم‌زمان از سوی مخالفان آن نظام به همکاری با آن متهم می‌شدند و بر فشار بر آن‌ها افزوده می‌شد.

ما امروز که اینجا در فضایی نسبتاً آزاد نفس می‌کشیم شاید با دیدن شرایط ایران لازم باشد نکاتی را به یاد بیاوریم.

نخست اینکه نهاد دموکراسی موجود در این جامعه به‌شدت شکننده است. کافی است پنجره اطلاعات آزاد و جریان رسانه‌ای آزاد را ببندید تا دموکراسی سریع‌تر ازآنچه تصورش را می‌کنید در میان هیاهوی تشویق‌های رعدآسا مرگ خود را به نظاره بنشیند. ما اگر خود را شهروندی از این جامعه می‌دانیم باید از این نهاد و آزادی آن و به‌خصوص درجایی که به آن انتقاد داریم دفاع کنیم.

و اینکه اگر هنوز به ایران می‌اندیشیم، اگر هنوز برای ما جایی و فضایی به نام ایران مهم است، قدردان قهرمانان کمتر شناخته‌شده یا باشیم که در میان سخت‌ترین روزها به‌جای اینکه خود را در کانون داستان قرار دهند و ادعا کنند زمین و زمان به دور آن‌ها می‌چرخد، کار خود را بی‌صدا انجام می‌دهند.

الناز محمدی، خواهر الهه محمدی دبیر سرویس اجتماعی هم‌میهن، درحالی‌که خواهرش در زندان بود خود نیز بازداشت شد. تنها چند روز پس از آزادی‌اش بود که با گزارش‌های مهم خود ازجمله درباره مسمومیت‌های زنجیره‌ای دانش آموزان، نقش حرفه‌ای و مهم خود را ایفا کرد بدون آنکه از رنجی که کشیده برای مطرح کردن خود استفاده کند.

او و بسیاری دیگر در این شرایط سخت نماد آن‌هایی هستند که وقتی کلیت یک ساختار و حتی جهان به جنگ آن‌ها می‌روند آن‌ها با دقت بیشتری به کار خود می‌پردازند که کار آن‌ها اگر درست انجام شود راهگشای مسیری است که در آن‌همه در کنار همه شکوفا می‌شوند. و ما اگر فکر می‌کنیم نیازمند چنین افرادی هستیم، حداقل کاری که می‌توانیم بکنیم، اگرنه حمایت از رسانه‌های آزاد، که توقف حمله به آن‌ها و تلاش برای کسب آگاهی از واقعیات باشد. واقعیاتی که الزاماً با پیش‌فرض‌های ما سازگار نیست.

اگر دموکراسی در تاریکی می‌میرد، باید به‌سوی دیگر این داستان نیز نگاه کرد، خودکامگی توان تحمل نور را ندارد و در زیر تابش نور واقعیت و حقیقت، محو می‌شود.


این مطلب ابتدا در نشریه آنلاین مونترال، مداد، منتشر شده است

دیدگاه

  1. آقای ناظمی سلام
    خوشحالم که اکنون در فضای آزاد خارج از ایران میتوانید دغدغه های خود را فریاد بزنید.
    بررگترین اشتباه بنده این بود که در سالهایی که میتوانستم بصورت قاچاقی از ایران خارج شوم، دودل شدم و تعلل کردم و الان کوهی از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و روانی بر سرم ویران شده است.
    هر کجای این کره خاکی هستید، موفق و بهروز باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.