نمایش فیلم میان ستارهای (Interstellar) آخرین ساخته کریستوفر نولان، برای علاقهمندان دنیای علمی- تخیلی فرصتی مغتنم به شمار میرفت.
فیلم درباره آیندهای ممکن بر روی زمین است که در اثر تغییرات اقلیمی و بروز آفتهای بزرگ، زمین قدرت باروریاش را ازدستداده و دیگر توان تولید غذای موردنیاز انسانها را ندارد. انسان برای بقایش با چالشی جدی روبرو است و راهحل پیش رو ترک زمین است. درحالیکه دانشمندان تلاش میکنند تا جمعیت زمین را بهجایی دیگر کوچ دهند، درعینحال درباره امکان پرورش و بقای نسل بر سیارهای دیگر نیز فکر میکنند. در این مسیر گروهی از پیشگامان باید از دل کرمچالهای – ساختاری در فضا زمان که میان بری میان نقاط مختلف فضا زمان ایجاد میکند – به اطراف یک سیاهچاله سفر میکنند تا دنیاهایی را در اطراف آن موردبررسی قرار دهند که برای ادامه حیات انسان ممکن است مناسب باشد.
داستان فیلم البته مانند هر فیلم علمی – تخیلی دیگری دارای لایههای متعددی است و شاید داستان اصلی درباره میل به نجات فرزندان زمین و میل به بازگشت پدری به نزد دخترش باشد. اما نکته ویژهای که میان ستارهای را از نمونههای دیگر متمایز میکند، روایت دقیق علمی فیلم است.
اگرچه دنیایی که در این فیلم روایت میشود و داستانهایی که درباره آن گفته میشود، از تجربه و یا انتظارات روزمره ما فاصله زیادی دارد اما سازندگان آن سعی کردهاند حتیالامکان به اصول علمی وفادار باشند. نمایش خیرهکنندهای که از یک سیاهچاله در این فیلم نشان داده میشود تاکنون یکی از بهترین نمایشهای واقعگرایانه از یک سیاهچاله است و یکی از دلایلی که فیلم با چنان دقتی در این روایت موفق میشود حضور کیهانشناسی برجسته در تیم نویسنده داستان و تهیه این فیلم است. کیپ تورن فیزیکدان نظری برجستهای است که یکی از پیشگامان درزمینه امواج گرانشی و کیهانشناسی سیاهچالهها به شمار میرود. او مغز متفکر پشت داستان اصلی فیلم است. ایده اصلی اینتراستلار به سالها قبل بازمیگردد زمانی که از دل یک گفتگوی غیررسمی میان تورن که خود تحت تاثیر داستانهای علمی تخیلی ایزاک آسیموف و رابرت هانلاین بود و امیدوار بود بتواند در این حوزه نقش مشابهی ایفا کرده و نسل جدیدی را بهواسطه اثری علمی – تخیلی به علم علاقهمند کند و لیندا اوبست تهیهکننده هالیوود (که پیشتر در ساخت فیلم تماس یا کانتکت بر اساس داستانی از کارل ساگان نقش داشت) به وجود آمد. آنها در سال 2005 ایده ساخت فیلمی علمی – تخیلی با محوریت سیاهچالهها، موجودات 5 بعدی و امواج گرانشی را مطرح کردند. ایده اولیه آنها با استقبال استیون اسپیلبرگ مواجه شد و کار طراحی داستان آغاز شد. در طول این مسیر ایده اولیه داستان بارها تغییر کرد و بعدازاینکه اسپیلبرگ به دلیل مسایل حقوقی میان شرکت تولیدکننده فیلم نتوانست پروژه را ادامه دهد کار به کریستوفر نولان سپرده شد.
درنهایت داستانی که بر اساس ایده تورن و بهوسیله جانتان نولان (برادر کریستوفر نولان و همکار نویسنده او در ساخت شوالیه تاریکی) و کریستوفر نولان آماده فیلمبرداری شد شباهت چندانی با طرح اولیه نداشت اما در تمام مراحل تورن سعی میکرد روند را در مسیر علمی قرار دهد.
او دو اصل را برای این فیلم ازنظر علمی در نظر گرفته بود. نخست اینکه هیچ بخشی از فیلم ازنظر علمی با دانش تثبیتشده و قوانین شناختهشده فیزیکی موجود تناقض نداشته باشد و دوم اینکه گمانهزنیهای (اغلب تندروانه) درباره قوانین فیزیک که شناخت ما از آنها ناقص است از دل علم واقعی و دانسته شده بیرون بیاید و از ایدههایی نشات بگیرد که حداقل برخی از دانشمندان مورداحترام جامعه علمی آنها را ممکن بدانند.
او در تمام مدت سعی میکرد این روند را حفظ کند و اگر گاهی با ایدههایی مواجه میشد که خلاف این روند بود سعی میکرد راهحلهای علمی برای آن پیدا کند.
بدین ترتیب محصول نهایی اگرچه داستانی انسانی را بیان میکند و ا گرچه ازنظر علم با تجربیات روزمره ما فاصله زیادی دارد اما در هیچ جایی متناقض با علم تثبیتشده نیست و از سوی دیگر گمانههای آن ریشه در علم دارد. با رعایت همین دو اصل به نظر ساده فیلم به اثری استثنایی در میان آثار علمی تخیلی معاصر بدل شده است.
درباره فیلم نقدهای مثبت و منفی زیادی نوشته و گفتهشده است. اما این توجه به علم و تلاش برای زدن مهار علم به داستان، اتفاق مهمی است که در این فیلم رخداده است.
استفاده ازنظر متخصصان و ایده کارشناسان برای روایت داستانهایی که تنه به علم میزنند درعینحال درسی است که فیلمسازان ما که میخواهند دنیاهای جدید را موردبررسی قرار دهند آموزنده باشد.

بسیار عالی تفسیر کردید جناب ناظمی عزیز پس از گرانش که بعد از فیلم تماس علمی ترین و واقعه گرایانه ترین فیلم نجومی بود که خوشبختانه مورد استقبال عامه مردم قرارگرفت و نشان از مذاق علمی تر دیدن مخاطب داره مخصوصا در ژانر نجومی که خیلی از فیلم ها بیشتر به بازی های کامپیوتری شباهت داره و به نظرم توهین به شعور مخاطب بود و فقط جنبه سرگرمی داشت اما با این مدل فیلم ها باری به اطلاعات مردم از جهان پیرامون در کنار سرگرمی اضافه میشه … نولان پس از فیلم بسیار زیبای تلقین نشان دادکه در زمینه فراعلم بسیار خوب فکرمیکنه و نو اور هست ….
متأسفانه، من آخر سر موفق نشدم فیلم را ببینم 🙁 از نظر سینمایی چطور بود؟ برام عجیب بود که در گلدنگلوب فقط برای موسیقی نامزد شده بود و در اسکار فقط برای چند مورد فنی نامزد شده (موسیقی، صدا، جلوههای ویژه، طراحی صحنه) نه در بهترین فیلم یا کارگردانی… کریستوفر نولان امسال دیده نشد…
راستش اخیرا به این نتیجه رسیدم که من چیزی را که بقیه می گویند سینمای خوب نمی فهمم. فیلم فوق العاده بود. داستان قوی داشت (فراتر از بخش علمی) و بازی های خیره کننده و از نظر تصویری و موسیقی و صدا و همه چیز عالی بود در IMDB نزیدک به 9 از 10 گرفته و میانگین نقدها هم 74 درصد بوده است (متاکرتیک)
تنها دلیلی که نامزدی نداشته است به نظرم این بود که داستان داستان ساده ای نیست و باید درگیرش شد. من چند شب پیش گراند هتل بوداپست را دیدم که هم برنده کلدن گلاب شد و هم نامزد اسکار و راستش بعد از دیدن آن فکر کردم خوب شد اینتراستلار نامزد نیست. چون وقتی اون فیلم می تواند نامزد شود و حتی برنده، خوب یک جای کار خیلی می لنگه.
البته جایزه های رسمی کمتر با سینمای ژانر علمی تخیلی و فانتزی همراه هستند. فکر می کنم تا الان هیچ فیلمی (حتی اواتار با آن تغییر بنیادی که در سینما داد) اسکار نگرفته است (فکر کن اواتار به هرت لاکر واگذار کرد بهترین فیلم را)و در فانتزی هم فکر کنم قسمت سوم ارباب حلقه ها بود که جایزه گرفت.
در گلدن گلاب هم باز تاجایی که یادم هست اواتار و ای تی تنها موارد بودند.
خیلی ها هم می گویند این فیلم ها هنری نیست که من واقعا نمی فهمم یعنی چی. یعنی در این فیلم ها هنر فیلم سازی به کار نرفته است؟ یا چون داستان کمی پیچیده تر است و موضعاتش جدی تر از یک داستان خطی یک نواخت است از ظرفیت تحلیل برخی از منتقدها خارج می شود:)
فیلم جالبی بود و پیام های خوبی در باب زندگی و مسائل مربوط به اون داشت…اما ترکیب تقریبا تکراری از فیلم هایی مثل تماس (با بازی جودی فاستر)…جاذبه (بازی جرج کلونی) و یکی دو تا فیلم دیگه بود. در کل میتونم بگم فیلم خوبی بود…ولی اون تاثیر عینی که مثلا فیلم جاذبه داشت رو برام نداره. بر طبق رشته تحصیلیم، اطلاعاتی درخصوص نسبیت دارم…اینطور فیلمها آمیخته ای از علم و تخیل و تکنیک های سینمایی هستن.
در کل جناب ناظمی ایراد کار اینجاست که جهان هنوز هنر هفتم رو به چشم یک سرگرمی مینگره .. متاسفانه خیلی ها جهش های علمی که سالها قبلتر از واقعیت رو سینما به تصویر کشیده شده بود رو باور ندارند هنر در سینما معنای دیگری متفاوت از انچه علم مینگرد میبیند … فیلمهای باشکوه فیلمهایی نیستند که جسارت گذر از فضای سیاره خودمان را داشته باشند … فیلمهای باشکوه کماکان عامه پسند وگیشه پسند تر ها هستند اما همانطور که در بالا هم اشاره کردم به تدریج مذاق و توجه مخاطب باعث خواهد شد فیلم های علمی تر و واقع گرایانه تر بیشتر جایگاه ویژه ای پیدا کنند …. ممنون
سلام آقاي ناظمي عزيز
اتفاقا من بعد از ديدن فيلم به شدت احساس كردم كه فيلم فقط با به كارگيري سرفصلهايي از علم و با سوءاستفاده از عدم دانش تماشاگر سعي در شلوغ كردن و خودنمايي داره.مشكل اصلي فيلم اينجاست كه فيلم گره هايي به جا و علمي ايجاد ميكنه و اون گره ها رو با ترفندهايي خام و بچگانه و حتي گاهي بدون هيچ ترفندي گره ها رو خود به خود باز ميكنه،اما تنها چيزي كه باعث شد من در برداشت خودم از فيلم شك كنم خوندن اين يادداشت شما بود من شما رو از طلوع به ياد دارم و ميدونم كه فرد مطلعي هستيد پس اگر من اشتباه ميكنم لطفا منو راهنمايي كنيد.مشكل اساسي من با قسمت سياهچاله فيلم هست،شما ميفرماييد فيلم با اصول علمي مطابقه من ميخوام بدونم اساسا امكان زنده موندن فرد پس از ورود به سياهچاله وجود داره؟؟؟آيا كوچكترين شانسي براي متلاشي نشدن هست؟؟؟مسئله بعدي كه منو به شدت عصباني كرد و احساس توهين بهم دست داد وقتي بود كوپر تصميم گرفت از طريق نزديك شدن به افق رويداد شتاب لازم براي رسيدن به سياره ادموندز رو تامين كنه من ميخوام بدونم مگر اونها با چه وسيله پيشرفته و با چه سرعتي در حال حركت بودند كه تونستند از جاذبه شديد سياهچاله بگريزند ؟؟؟جايي كه حتي نور هم در اون گير ميفته اونها چطور تونستند انقدر به افق رويداد نزديك بشند كه ازش شتاب بگيرند ولي درونش كشيده نشوند؟؟؟؟مسئله بعدي اينه كه دستگاهاي اونها در تمام طول اين سفر همانها بودند اما اينها براي بلند شدن از روي زمين مجبور شدند از يك شتابدهنده سه مرحله اي استفاده كنند ولي براي بلند شدن از سياره ميلر كه گرانشي بيشتر از زمين داشت يا براي دور شدن از افق رويداد تنها تونستند با استفاده از يك رنجر اينكارو انجام بدند؟؟؟به نظر شما همه اينها به شدت بچگانه و شبيه بازي نيست؟؟؟؟به نظر شما وقتي كوپر اون تصميم خنده دارو ميگيره كه از سياهچاله شتاب بگيره و برند بهش ميگه پس كندي زمان رو چيكار كنيم كوپر ميتونه جوابي خنده دار تر و عامي تر از اين بده :”الان وقت نداريم كه نگران نسبيت انيشتيني باشيم”؟؟؟؟؟ لطفا اگر من درست متوجه راه حلهاي خنده دار فيلم نشدم من رو اصلاح بفرماييد.
با تشكر از شما و سايرين
سلام و ببخشید بابت تاخیر در پاسخ دادن
در مورد چند نکته ای به نظرم پاسخ وجود دارد. اما قبلش فقط این نکته را باید توجه کرد که فیلم را نباید به عنوان مستند علمی یا راوی دیدگاه های دقیق علمی دید. فیلم برای خودش داستانی برای روایت دارد و اینکه ما که کمی به علم علاقه مند هستیم از آن لذت می بریم این است که بر خلاف بسیاری از فیلم ها این بار روایت را در دل مفاهیم درستی از علم نشانده است. در نهایت باید این را در نظر داشت که این فیلم ابزاری برای بیان داستانی در ذهن خلاق تهیه کنندگان بوده که این بار از تار و پود علم برای کنار هم قرار دادن داستان استفاده کرده اند.
در مورد زنده ماندن در سیاهچاله. بله زمانی بود که ما فکر میکردیم درون هر سیاهچاله یک تکینگی مرگ بار وجود دارد و با اگر کسی از افق رویداد سیاهچاله بگذرد دچار آن پدیده معروف اسپاگتی شدگی می شود. یعنی فشرده شده و از سوی دیگر کش می آید و نابود می شود. به همین دلیل هم بود که زمانی که کارل ساگان ایده داستان کانتکت یا تماس را به کیپ تورن داد او پیشنهاد کرد به جای سیاهخچاله از کرمچاله استفاده شود. در این فاصله ایده های جدیدی درباره سیاهچاله ها مطرح شده است. برخی از سیاهچاله ها ممکن است وجود داشته باشند که اصطلاحا دارای تکینگی نرم خو باشند. به این معنی که شخص پس از گذر از افق رویداد الزاما نمی میرد و با نزدیک شدن به یکی از تکینگی ها (درون ریز و یا برون ریز) ممکن است دچار بحران شود. در فیلم کوپر پیش از اینکه به یکی از این دو تکینگی نزدیک شود به درون تسرکت یا آن ابر مکعب 4 بعدی وارد می شود. بنابراین پیش از آنکه آن قدر به تکینگی نزدیک شود که از هم بپاشد از عالم 3 بعدی (4 بعد فضا زمانی) ما خارج می شود.
درباره سفر به ادموندز باز هم جواب مثبت است. اگر دسترسی به کتاب Science of Interstellar یا ترجمه آن دارید فصل 27 به طور کامل درباره توضیح این مساله است که چطور با استفاده از نیروی گرانش گارگانچوا سفینه خود را به مدار بحرانی می رساند و با کمک نیروی گرانش آن مانور قلاب سنگ گرانشی را انجام می دهد. حداقل از نظر تئوری چنین امکانی (البته با در نظر گرفتن جرم و سرعت دوران مشخصی که گارگانچوا دارد) وجود دارد.
درباره بخش تفاوت پرواز رنجر از زمین و میلر، غیر از اینکه بلند شدن از زمین روی موشک از نظر سینمایی برای داستان جذاب تر است دو دلیل می تواند وجود داشته باشد. یکی ذهیره سوخت رنجر است. اگر فرض کنیم رنجر توانایی پرواز مستقیم از زمین را دارد چرا باید سوخت خودش را هزینه این پرتاب کند وقتی می توان با کمک سیستم قدیمی تری آن را به همراه سوختش به مدار فرستاد تا در ادامه سفر مشکل سوخت نداشته باشد. نکته دوم اینکه اگرچه گرانش سطحی میلر 1.3 زمین است، اما اگر این سیاره چگال جرم و شعاع کمتری داشته باشد ممکن است سرعت فرار شما کمتر از مورد زمین باشد. در یکی از محاسبه ها با در نظر گرفتن شعاعی تقریبا نصف زمین و جرمی معادل0.3 زمین سرعت فرار از آن به 80 درصد زمین می رسد که این عدد در حدود توان امروز موشک های یک مرحله ای موجود ما است.
در مورد آخر هم مساله بر سر تاخیر زمانی و ایده بازگشت کوپر هست و نه امکان انجام مانور.
به هر حال در نهایت این یک فیلم با داستانی است که اتفاقا به نظرم استان علم نیست. اما از روایت علمی به دقیق ترین شکلی که امروز می دانیم استفاده کرده است. به قول شعار جایزه ایگ نوبل برخی از زوایای علم هست که اول شما را به خنده می اندازد و بعد شما را به فکر فرو می برد.
با زهم ممنون
موفق باشید
درود بر شما : من وقتی این فیلم رو در سینماتک قلهک دیدم به جهت روند فیم (علمی , تخیلی , فلسفی وروانشناسی) یاد روزی افتادم که فیلم برخورد نزدیک از نوع سوم اسپیلبرگ و جنگ ستارگان جرج لوکاس که در سینمای شهر فرنگ ( آزادی ) اکران شده بود ( قبل از انقلاب ) را دیدم . متاسفانه سینمای این روزها کاملا سیاسی شده و از هنر هفتم فاصله گرفته است . یک زمانی سینما برای تحول و سرگرمی و گسترش هنر بوجود آمد و الان برای فرم دهی افکار عمومی در جهت اهداف و منافع خاصی کارکرد دارد .جذابیت فیلم علمی تخیلی در اینست که می توان نتیجه گرفت که خیال به علم منجر میشود . جمله معروفی هست که میگوید ” هر چه در پایین است صورتی در بالا دارد ” زمانیکه ژول ورن کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا و یا سفر به ماه را نوشت هیچ انسانی تصور عمل آن را نداشت . در آثار و نقاشی های داوینچی به هلی کوپتر و تانک بر می خوریم. سوژهای زیادی از این گونه هست که ما را به این فکر وا میدارد که نظریه عبور از کرمچاله با تمام پیچیدگی هایش ممکن است روزی به حقیقت بپیوندد . قرار نیست فیلم اینتر استلار’ امروز با واقعیات قابل دسترس ما انطباق داشته باشد بلکه قرار بر این است که ما دریچه ذهنمان را برروی هر آنچه در عالم خیال می گنجد باز نگه داریم …
با تشکر از توضیحات شما جناب ناظمی،
به نظر حقیر، با استفاده از فلسفه های شرقی، مثل برخورد نزدیک و یا جنگ ستارگان، میتونست خیلی جذاب تر از این بشه، ولی در کل تا حدودی مخاطب رو با مسائل علمی روز آشنا میکنه شاید از نظر تخصصی ضعیف باشه
با سلام من چقد خوشحالم ک تو کشورم همچین هموطنایه فرهیخته ای دارم ک درمورد فیلمی ک من نتونستم از خیلی از اصطلاحات در جملاتشون سر در بیارم اینطور نظراتی دقیق دادن نمیدونم شایدم چون این فیلم هیچ ارتباطی ب رشته تحصیلیم نداره و اینکه من اصن متوجه نشدم فقط فهمیدم ک ناسا برایه اینکه بشر باقی بمونه میخاست یه محل سکونت دیگه بعیر از زمین براش پیدا کنه ک اون پدرو دختر انجام دادن ولی در آخر من رابطه ی کوپر با محیط ۴بعدیه آخر فیلم ک دخترشو تو سن بچگی میدید و اصطلاحات ناسا رو تو ساعت براش فرستاد و اون فهمید اصلا نفهمیدم چطور کوپر ک اینهمه سال هم گذشته بود از وجودش برگشت ب دوران کودکی دخترش دوباره اصن من هنگم
لطفا در مورد اینکه چطور سیاهجاله در این فیلم بعد پنجم نشان داده شد کمی توضیح بدید یاکتاب و مقاله ای معرفی کنید که اطلاعاتی کسب کنم ممنون
کتاب میان ستاره ای به روایت علم نوشته کیپ تورن بهترین منبع است. من و آقای شهرابی این کتاب را به فارسی هم ترجمه کرده ایم
خیلی خیلی ممنون از شما و آقای شهرابی