فیلم میان ستارهای، یکی از شگفتانگیزترین فیلمهای چند سال اخیر به شمار میرود. این ادعا جهتهای مختلفی دارد. یکسوی این ماجرا به ایدههای خلاقانه و داستانگویی پر نکته و هزارتوی نولان بازمیگردد که با درآمیختن وجوه هنری لازم برای ساخت یک فیلم چندلایه میتواند مخاطبان خود را عازم سفری چندبعدی کند. داستانهایی که او برای روایت انتخاب میکند حتی اگر بر مبنای شخصیتهای آشنایی چون بتمن بناشده باشد که مردم در سراسر جهان زیروبم آنها را میشناسند، بازهم در میان روایت داستان، لایههای چندگانهای را قرار میدهد که شما را به فکر وادارد. علاقه او به چندبعدی بودن داستانهایی که روایت میکند، سوار کردن داستانهایی در زمینههای مختلف بر روی یک روایت و تحریک کردن ذهن شما برای ماجراجویی در میان این دنیاها بهنوعی به امضایی برای کارهای نولان بدل شده است. یکی از بهترین نمونههای رشد چنین دیدگاهی در کارهای نولان فیلم اینسپشن یا تلقین او بود. جایی که او بر مبنای الگوی رؤیا دیدن خود دنیاهای لایهلایه و سوار بر همی را طراحی کرد که هر یک بر دیگری تأثیر میگذاشت و درنهایت شما را با بهت و میل به فکر کردن بیشتر به داستان پیچیده خود از سینما روانه خانه میکرد.
در میان ستارهای نولان سفر و ماجراجویی خود در میان ابعاد و لایههای مختلف را به اوج میرساند. او داستانگو است و این بار داستانی چندلایه را برای روایت انتخاب کرده است. داستانی درباره پایان ایام، داستانی درباره عشقی ناب میان پدر و فرزند، داستانی درباره میل به بازگشت، داستانی درباره جامعه اسیر در مصلحت، جامعهای که ریشههای ناب انسانی را در تلاش برای بقای روزمره فراموش و انکار کرده است، داستانی درباره تکامل و تحول شخصیت قهرمان. داستانی درباره هجرت و دل کندن و سفری اودیسه وار را تجربه کردن و از هفتخوان وادیها ناشناخته عبور کردن و کاستن از بسیاری از چیزها به امید افزودن بر زندگی بشر.
و داستان درنهایت آنگونه که بارها در طول فیلم تکرار میشود و به تعبیری تن ندادن به قضا است. تکرار مداوم ابیاتی از شعر دیلان توماس با مطلع «به رامی و آرامی تن به این شب مسپار» تأکیدی دائمی بر جهتگیری داستانی است که ما را به تسلیم نشدن میخواند. شعری که توماس بر بالین پدر در حال احتضار خود سروده بود و از او میخواست علیرغم اینکه مرگ سرنوشتی محتوم است اما او بدون مبارزه و تلاش تسلیم شب تاریک مرگآسا نشود و در برابر این سرنوشت نهایی قیام کند و بخروشد و خشم بورزد. به قول فریدون مشیری: «خود بر سر آن تن به قضا داده قدر شو.»
این روایت چندلایه و پر اشاره و پر سرنخ – تنها به عناوین کتابهایی که در کتابخانه کوپر بر روی زمین افتاده است یا سرعت گردش سفینه اندورانس پس از حادثه انفجار نگاه کنید تا ببینید چقدر نولان اشارهها و سرنخهایی به دنیای بیرون را در دل فیلم خود پنهان کرده است – اما داستانی است که این بار در بستر علم روایت میشود. آنهم نه علمی که ما تجربه روزانهای از آن داشته باشیم. در سرحدات دانش امروز و در قلمرو مرزهای آگاهی ما از جهان.
روایت داستان در قالب علم و آنهم علمی معتبر باعث شده است مخاطب از دیدن این اثر شگفتزده شود. نهتنها به خاطر روایت داستان که به دلیل اینکه به او گفته میشود آنچه در برابر چشمان مشتاق او نمایش داده میشود موضوعاتی است که دنیای شگفتانگیز ما را در برگرفته است و به او گوشه چشمی از شگفتی جهان را بر پایه ایدههای نوین علمی به نمایش میگذارد.
به همین دلیل میان ستارهای به داستانی فراتر از یک روایت محض بدل میشود. این فیلم سوال ایجاد میکند و ذهن مخاطب را به چالش میکشد و چهبسا علاقهمندانی را بعد از دیدن فیلم به سکوتی طولانی وادار کند یا خواب را برای چندساعتی از چشمان آنها برباید تا به تلاش برای درک و فهم و تحلیل دنیایی که در فیلم تصویر شده است بپردازند.
درباره پیشینه سازوکار و بنیادهای علمی فیلم حرفهای زیادی مطرحشده است. حضور مؤثر و تأثیرگذار کیپ تورن باعث شده است تا دقت علمی فیلم به حد تقریباً بیسابقهای افزایش یابد. چند بار شنیدهاید که از دل طراحی جلوههای ویژه یک فیلم سینمایی مقاله پژوهشی کیهانشناسی منتشر شود؟ و این بار با دقتی که سازندگان به خرج دادند این اتفاق افتاده است.
این فیلم به همین دلیل علاوه بر نقشی که در روایت داستانش بازی میکند کمک بزرگی به ترویج علم کرده است و بحثها و نقدها و نظرها درباره فیلم باعث مطرح شدن دیدگاههای علمی آنهم در مرزهای فیزیک در بین مردم شده است. مجله وایرد یک شماره ویژه خود را به میان ستارهای و علوم آن اختصاص میدهد، شبکه دیسکاوری مستندی 1 ساعته را درباره علوم آن میسازد و کیپ تورن کتابی مکمل برای توضیح داستان علمی فیلم مینویسد. مجلات علمی و ترویجی درباره این فیلم مقالهها و نقدهای متعددی مینویسند و جلسات فراوانی برای بحث دراینباره برگزار میشود.
این دلیلی است که نشان میدهد فیلم حداقل در یک زمینه، یعنی تلاش برای توسعه بحث درباره مفاهیم پیشرفته علمی در بین جامعه موفق بوده است. واکنش مثبت بدنه جامعه علمی به این فیلم نشان میدهد طراحان تا جایی که میتوانستند در ارائه تصویری ممکن ازنظر علمی موفق بودهاند. بااینوجود چرا بعضیاوقات و بهویژه در ابتدای اکران فیلم از سوی برخی از چهرهای مروج علم نقدهای تندی علیه اشتباهات علمی فیلم و یا روایت آن مطرح شد.
برای مثال در ابتدا برخی اعلام میکردند هیچ سیاهچالهای نمیتواند در کنار خود سیارهای داشته باشد که هر ساعت روی آن معادل 7 سال زمین باشد و این خطا است. گاهی میگفتند مگر ممکن است شخصی درون سیاهچاله سقوط کند و زنده بماند؟ گاهی به داستان سفر به زمان طعنه میزدند که این مغایر اصول اولیه درک ما از جهان است. حتی گاهی قدم را فراتر میگذاشتند و برای مثال ادعا میشد ه چرا دانشمندان با این زبان با هم حرف میزنند و چرا سعی میکنند برخی از مسائل را برای هم به زبان ساده توضیح دهند؟
دو اشتباه بزرگ در این میان رخ داده بود. نخست اینکه گاهی علاقهمندان علم که در مقابل این تجربه بصری و داستانی قرار میگرفتند فراموش میکردند با یک فیلم سینمایی طرف هستند که قرار است داستانی را روایت کند. درست است که این داستان در تاروپود علم بنا و ساختهشده است اما مستندی علمی نیست. این فیلم، داستانی را در چهارچوبهای سینمایی روایت میکند که از بخت خوب ما آن داستان درزمینه علم و اتفاقاً علم دقیق روایت شده است. اگرچه بخشی از انگیزه سازندگان مطرح کردن ایدههایی از دنیای علم بین مخاطب بوده است اما این تنها هدفی جنبی است فیلم قرار است و باید داستانی را برای مخاطب روایت کند و مخاطب آن مردم عادی هستند.
فیلم بهاندازه کافی با مفاهیم پیچیده سروکار دارد اما بنا بر منطق فیلمسازی شما نمیتوانید قوانین بازی خود را از پیش مشخص کنید. برای مثال زمانی که داستان به سفر در زمان از درون یک تسراکت (ابر مکعب 4 بعدی) میرسد، مخاطب باید بداند قوانین بازی شما برای سفر در زمان چیست. یا اگر قرار است کرمچالهای در این میان نقش بازی کند مخاطب باید بداند حداقل معنی کرمچاله چیست. درعینحال سازندگان نمیتوانستند تمام توضیحات و قوانین را در ابتدای فیلم مطرح کنند و یا راهنمایی مکتوب را در اختیار هر بیننده بگذارند. به همین دلیل است که این قوانین باید از زبان شخصیتها مطرح شود. بخش عمدهای از دیالوگهایی که گاهی مورد اعتراض قرارگرفته است به این دلیل در فیلمنامه وجود دارد که فضای داستان را ترسیم کند. بدیهی است در سفری برای گذر از میان کرمچاله لازم نیست هیچیک از خدمه با کمک مداد و کاغذی مفهوم کرمچاله را برای دیگری توضیح دهد اما در آن سفینه غیر از شخصیتها، من و شمای بیننده هم حضور داریم و ما آنچه را آنها باید بدانند نمیدانیم.
اگر گمان کنیم این فیلم مستندی از رویدادهای واقعی است میتوان چنین ایرادی به فیلم گرفت اما اینگونه نیست و مانند هر فیلم دیگری شخصیتها باید فضای داستان را برای مخاطب ترسیم کنند.
مشکل دیگر فیلم این بود که گروه علمی به سرپرستی دانشمندی مشتاق و شورمند به نام کیپ تورن که از فحول دانشمندان دوران ما است سعی کرده بودند داستان را با آخرین دست آوردهای علم تطبیق دهند و در گمانهزنیهای خود بیپروا ولی بر مبنای علم و حداقل بر مبنای نظریات مورد تائید بخشی از جامعه علمی مرزهای درک ما را توسعه دهند. نتیجه این بود که برخی از مفاهیم مورد اشاره در فیلم و ارجاعات علمی داستان حتی برای علاقهمندان عادی که از نوآوریهای دنیای فیزیک بیخبر ماندهاند، غریب میآمد.
همین اشتباه بود که باعث شد نقدنویسی چیرهدست مانند فلیپ پلیت درباره امکان وجود داشتن سیارهای با چنان کند شدگی زمانی بهاشتباه بیفتد. یا بسیاری درباره ماهیت سفر در زمان و یا زنده ماندن کوپر پیش از ورود به تسراکت و هنگام سقوط در سیاهچاله حکم بهاشتباه بودن داستان بدهند.
مواردی که اگرچه احتمال وقعشان در دنیای واقعی اندک اما درنهایت ممکن هستند.
تورن خود در کتابی که درباره مفاهیم علمی این فیلم نوشته است درباره سقوط به سیاهچاله مینویسد که چطور زمانی به کارل ساگان که قصد داشت قهرمان داستان خود، دکتر ارووی در داستان و بعداً فیلم تماس (کانتک، با بازی جودی فاستر) را از درون سیاهچاله به سفری فضایی بفرستد، توصیه کرده بود بهجای سیاهچاله از کرمچاله استفاده کند و این بار تأکید بر سیاهچاله کرده بود. او میگوید در این مدت درک ما از ماهیت احتمالی سیاهچالهها بیشتر شده است و حدس میزنیم درون برخی از آنها تکینگیهای رام یا نرمخویی وجود داشته باشند که شما میتوانید تا آستانه مواجهه با آنها بهسلامت سفر کنید.
زمانی که کار به سفر در زمان میرسد گاهی منتقدان فراموش میکنند که این سفر اولاً سفر در عالم ما نیست و از درون تودهای است که شامه ما را در برگرفته است و از آن گذشته هیچ اطلاعی از موجودیتی فیزیکی که در شامه 3 بعدی ما قرار دارد به گذشته نمیرود. آنچه بین این دو منتقل میشود امواج و دادههای گرانشی است.
اما همه این موارد را باید بار دیگر با این تأکید موردتوجه قرار داد که آنچه رخ میدهد در دنیای داستان و فیلم است و بعد از مداقه درباره محتوا و دقت علمی باید اندکی دورتر ایستاد و روایت اصلی داستان و لایههای دیگری که نولان و همکارانش در این سفر ما را با خود همراه کردهاند را نیز مورد بررسی قرارداد.
میتوان به سراغ اشارهها و ادای دینها به مأموریتهای فضایی رفت و یا اشارههای متعدد به داستانهای علمی تخیلی و یا دیدگاههای فلسفی و اسطورهای که در میانه این داستان درهمآمیختهاند.
اما درنهایت میان ستارهای داستانی است که ما را به رفتن میخواند. داستان پیچیده است و ذهن را به پرسش میگیرد برخلاف فیلمی مانند گرانش که در کنار همه اشتباههای علمیاش، پیام ماندن و رها کردن آسمان و ماندن در زمین و قانع بودن به آنچه هست را میداد، این بار با داستانی هستیم که ما را به خطر میخواند. ما را به رفتن و یافتن و زنده کردن ذات کنجکاو خود میخواند. به قدر دادن به آنچه در طول تاریخ به دست آوردهایم و درس گرفتن و جلو رفتن.
میان ستارهای داستانی شگفتانگیز است که با خوششانسی ما در لایهای از علم دقیق پیچیده شده است تا به ما یادآوری کند دنیای علم و جهان اطراف ما تا چه حد غریب و شگفتانگیز و تکاندهنده است. فیلمی که ما را به ماجراجویی در میان ابعاد مختلف هستی فرامیخواند.
—
* یادداشتی قدیمی درباره فیلم میانستارهای

![THR_Interstellar_Cast_Shoot_H_TOUT[1]](http://sudonic.space/wp-content/uploads/2015/06/THR_Interstellar_Cast_Shoot_H_TOUT1.jpg)
سلام عالی بود.
چندتا نکته:1_اول میخواستم خواهش کنم مختصری از نشست باشگاه گمان زن برای دوستانی چون من که امکان حضور ندارند، بر روی سایت قرار بدهید.
2_یک سوال برای من در مورد فیلم لبه فردا ایجاد شده که دوست داشتم در نشست جوابش بگیرم.
امیدوارم مثل سوال های قبلی جوابم بگیرم:
در فیلم میبینیم که ریتا وراتاسکی به سرگرد ویلیام کیج میگه
من توانایی بازگشت در زمان را داشتم ولی در اثر تزریق خون این توانایی را از دست دادم.
سوالی که ایجاد میشود :ریتا وراتاسکی چگونه بدون اینکه بمیرد، متوجه شده است نمی تواند زمان را برگرداند؟
ممنون.
رامین دهباشی
سلام
ممنون از لطفتون و چشم حتما سعی می کنم این کار را انجام دهم.
در باره نکته ای که گفتید حداقل بر اساس فیلم نامه و جایی که خون به ویلیام کیج ازریق می شود او می گوید من حس می کنم که توانایی ام را از دست دادم. شاید چنین توانایی به همراه خود نوعی آگاهی دارد که با از دست دادن آن شخص متوجه می شود یا اینکه شاید ریتا در گذشته با شخص دیگری مواجه شده است که او هم این توانایی را داشته و مرگ او را شاهد بوده.
ممنون آقای ناظمی
رامین دهباشی.
برای منم همین سوال پیش اومد.
یادم قبلا که کتاب های المپیاد می خواندم راه حل بعضی از مسایل رو می دیدم متوجه می شدم راه حل کتاب اشتباه است – بار بعدی که حل می کردم و صد در صد به خودم مطمین نبودم نمی تونستم تشخیص بدم الان من دارم اشتباه می کنم یا کتاب!
فیلم های هالیوود هم همینطوره متوجه نمی شی که خودت اشتباه می کنی یا اونا دارند اشتباه می کنند!
سلام جناب ناظمی
ببخشید سوال من ربطی به این مطلب نداره. چند وقت پیش کتاب زندگینامه ایلان ماسک منتشر شد. میخواستم ببینم شما اطلاع ندارین آیا این کتاب قراره به فارسی ترجمه و منتشر بشه؟
خیلی ممنون
نه متاسفانه خبری ندارم اگرچه این کتاب هم زندگینامه خودنوشت نبود و جمع آوری بوده است.
ممنونم
فیلمها میتونند محرک بزرگی برای پیشرفت فضایی جهان باشند. امیدوارم در آینده از دست فیلمها که اشاراتی به دنیای بزرگ پیرامون ما دارند ساخته بشوند.
ممنون از تفسیر بسیار زیباتون جماب ناظمی …. بنده بیش از ده بار این فیلم رو نگاه کردم تا عطش حضور در جهان دیگه تونم به شکل شبهه علمی در رویاهام حداقل در سینما به واقعیت برسه … سینما همیشه با تفکرات رویایی خود به علم کمک کرده و در مورد این فیلم ماندگار باید بگم که پایان فیلم و نجات کوپر بنظرم تنها کمک به فروش قیلم بود ودقایق ضعیفی رو رقم زد
سلام
در متن به چندتا سرنخ اشاره کردید که متاسفانه من چیزی از اونها متوجه نشدم.
از بین کتابهایی که روی زمین ریخته بودند تنها نام تی اس الیوت قابل خوندن بود و بقیه رو درست نتونستم ببینم.
جستوجوی سرعت چرخش سفینه (67.75 دور در دقیقه) هم چیزی بهم نشون نداد.
ممکنه راهنمایی بفرمایید؟
سلام
چرخش 67rpm در واقع در ماموریت جمینی 8 اتفاق افتاده بود. زمانی که کنترل سفینه که خلبانی اش بر عهده نیل آرمسترانگ بود از دست خارج می شود و برای مدتی سفینه با این دور شروع به گردش به دور خود می کند. نولان در جایی اشاره کرده بود که عدد دوران را بر مبنا و به یاد جمینی 8 انتخاب کرده بود.
درباره کتاب ها همانطور که اشاره کردید مجموعه اشعار تی اس الیوت، کتاب the stand از استفان کینگ ، آبشار گرانش، اما اثر جین استر (این بیش تر از اینکه به محتوای کتاب ربط داشته باشد نوع ییادآوری نولان از همسرش که تهیه کننده فیلم هم هست یعنی اما نولان دارد)، کتاب چین و چروک گرانش ، لابیرنت، سفر به میانه هارتلی و از همه مهم تر سطحستان یا فلت لند است. برخی به دلیل نام به داستان اشاره دارند و برخی به دلیل محتوای آنها