نقش ما چیست؟ کدام وظیفه بر عهده ما است و قرار است در این جامعه چه نقشی بازی کنیم؟
روزهایی که در تهران بودم فرصتی پیش آمد با برخی از دوستان درباره کار و باری که انجام میدهیم صحبت کنم. صحبتهایی که در برخی از موارد باعث شد تا دوباره به این فکر کنم که من چهکارهام و قرار است چهکاری را انجام دهم و دیگران چه میکنند؟
روزنامهنگاری دوران پرآشوبی را سپری میکند. در جهان، حباب دیجیتال در کنار شکوفایی عجیب رسانههای اجتماعی که سلیقه و میل به مطالعه را کاهش دادهاند دستبهدست شرایط اقتصادی داده است تا دنیای روزنامهنگاری گذار عجیب را سپری کند.
در ایران و در سوی دیگر روزنامهنگاری به دلایل دیگری در چالش است. بخشی از بازتابها یا امواج آنچه در جهان بر رسانهها تأثیر گذاشته دامن ما را نیز گرفته است اما ماهیت میل کمتر به مطالعه روزنامه و مجله و رسانه مکتوب در ایران قطعاً با دنیا یکسان نیست و این اشتباه بزرگی خواهد بود اگر این دو را یکسان فرض کنیم.
این اشتباه میتواند کشنده باشد و درنهایت ما را بهسوی سازشهایی ببرد که هم ما و هم جامعه ما را با بحران روبرو کند.
در تعدادی از گفتگوهایی که داشتم وقتی میپرسیدم چرا به اولویت فلان داستانها توجه نمیکنید جواب این بود که مردم دیگر نمیخوانند. ما باید برای دیده شدن کاری کنیم که مردم دوست دارند، مردم حوصله این مطالب را ندارند. باید باسلیقه مردم پیش برویم. آمارهایی از تعداد کم مخاطبان مجلات ارائه میشد و گاهی افرادی سری به تأثر تکان میدادند که ببینید مردم چه میبینند؟ در تلویزیون دنبال چه هستند و سطح سریالهای ما به چه حدی رسیده است؟ بااینحال و احوال چه انتظاری دارید؟
نتیجه اخلاقی و حرفهای این بحث این بود که بارها شنیدم باید کاری کنیم به هر قیمتی مردم ما را ورق بزنند و در کنار آنوقتی تذکر داده میشد که گاهی این گامها با قدم زدن در مسیر زرد شدن غیرحرفهای همراه است پاسخ میدادند ای آقا بههرحال هر مطلبی که پرخواننده باشد حتماً زرد است.
اینها حرفهای جدیدی نیست. سالهای سال است که دیگران به ما میگویند اما جامعه روزنامهنگاری علمی همیشه در برابر این روند ایستاده است. اما وقتی یک روزنامهنگار علمی تنها راه پرمخاطب بودن را زرد بودن بداند چه تلاشی خواهد کرد که مطلبش مخاطب بیشتری داشته باشد؟ در این شرایط کم خوانده شدن به ارزش بدل میشود و اتفاقاً افراد سعی میکنند آنچنان سخت و دشوار بنویسند که کمتر افرادی بفهمند و بخوانند و در سوی دیگر همان نشریه ممکن است گام درراه تیترها و مطالب و داستانها و گرافیکی بگذارد که هیچ هدفی جز دیده شدن ندارد.
وقتی باور عمومی این باشد که مردم همه دچار بیماری بلاهت هستند و روزنامهنگاران علمی هم باید مانند پیشخدمتهای وظیفهشناس یک رستوران هر غذایی را که فکر میکنند مخاطب بیشتر دوست دارند به او بدهند و حتی اندکی خامه بیشتری بر شیرینی او بریزد تا انعام بیشتری دریافت کند، نتیجه این است که روزبهروز بر عمق چاه ناآگاهی میافزاییم.
سوال مهمی دراینبین فراموش میشود. اگر فکر میکنیم مردم نمیخوانند و یا نمیبینند و یا نمیشنوند، آیا جنس مرغوبی در اختیار آنها قرار دادهایم؟
ما از روی ناتوانایی یا نشناختن جایگاه خود گاهی جنس بد به مردم دادهایم و مردم به آن عادت کردهاند حال برای اینکه از آنها دل ببریم هر بار بر جذابیتی ظاهری میافزاییم و از محتوا کم میکنیم تا در رقابت با بنجلفروش همسایه عقب نمانیم.
چشم بر جامعه میبندیم، واقعیتها را نمیبینیم، بهجای آنکه صدا و گوش و وکیل مردم باشیم آنها را به چشم مشتریان مریض و معتادی نگاه میکنیم که باید مخدری به آنها داد تا خوش باشند. بهجای آنکه محصول دانایی بدهیم درنهایت خود را تبدیل به دلالان موادمخدری میکنیم که در رقابت باهم بر افیون ناآگاهی میافزاییم.
قرار ما این نبود و این نیست.
روزنامهنگاری علمی همانند هر بخش دیگری از روزنامهنگاری هم مسئولیت دارد و هم قوانین ابتدایی مشخص. اگر این قوانین را به بهانههای مختلف میخواهیم تعطیل کنیم نام خود را عوض کنیم.
به یکی از دوستان در میانه بحثی که کمی از کنترل هم خارج شده بود تأکید کردم که اگر این روند است و آگاهانه اصول اولیه را رها میکنید فرقی با دلال مواد مخدر ندارید. ایشان هم معتقد بود من فردی ایدهالگرا هستم که چشمم را به جامعه بستهام. اوج ایدهال گرایی من این بوده که فکر میکنم ما حق نداریم مزخرف را بهجای محصول روزنامهنگاری علمی به خورد مردم بدهیم. حق نداریم دروغ بگوییم و حق نداریم تنها اولویتمان این باشد که مردم چه چیزی دوست دارند تا عین همان چیز را حتی اگر دروغ و شبهعلم و چرند است به خورد آنها بدهیم. بسیاری از افراد هستند که ظاهری شیکتر از ما دارند و مأموریان تبلیغ خرافه و جهان و شبهعلم هستند. آنها کار خود را خوب بلدند و نیازی به ما ندارند.
اگر چنین بدیهیاتی ایده آل گرایی به شمار میرود نمیدانم عملگرایی چه باری به همراه خواهد داشت.
متأسفانه گاهگداری ایدههای غلط، طرز فکرهای اشتباه و بدون سند و مدرک آنقدر با اعتمادبهنفس بیان میشود که دیگران فکر میکنند آنها عین واقعیت هستند. گاهی آنچنان مرداد سازی باب میشود که کسی باور نمیکند کاروبار ما را غیر از آدمها روندها و فعالیتها است که میسازد.
نه. من هنوز به این حرفه شریف ایمان دارم. اگر کسانی هستند که فکر میکنند برای به دست آوردن مخاطب باید غیرحرفهای زرد بود اشتباه در این حرفه هستند. اگر کسانی فکر میکنند چون مردم – عمدتاً به خاطر خطای ما – سلیقهشان پایین آمده پس باید هر چرندی را با افزایش دوز بلاهت به خورد آنها داد آنها اشتباه آمدهاند.
میان ما و میان کار خوب موانع بزرگی وجود دارد اما اولین و مهمترین آنها خواستن و میل به انجام کار خوب است.
دیگران را نمیدانم اما ورود من به این رشته به این دلیل نبود که شهرتی به دست بیاورم و یا جایگاهی و یا سکوی پرشی برای پریدن به دنیای دیگران. روزنامهنگاری متعهد و حرفهای هنوز هم بهترین و سریعترین راه برای تغییر جهان است و من هنوز دونکیشوت وار در سودای تغییر جهانم.
به همین دلیل است که در زمانهای که این مسیر و این راه درخطر قرار دارد باید از کسانی یا طرز فکرهایی که ریشههای این رشته را میخشکانند عصبانی بود.

بله این مشکلی هست که واقعا وجود داره و در میان دو سر این بحث من هم هنوز نمیدونم حق با کیه! ولی زیاد دیدم کسایی رو که چون مطلب با کیفیت و به درد بخور گیر نمیارن قید همه این چیزا رو زدن. کسایی که وقتی مثلا با انتشارات مازیار و کتابای خوبش آشناشون کردم خیلی ذوق زده و خوشحال شدن و گاها تا نصفه شب بیدار میموندن که یه کتاب از میچیو کاکو رو تموم کنن. ولی خب یه عده زیادی هم هستن که مترشون فقظ سود مادیه. خلاصه اینکه نمیدونم حق با کیه.
پ.ن: فکر کنم استعاره هاتون رو از سریال the newsroom قرض گرفتید!
سلام برجناب آقای ناظمی بنده از دوران راهنمایی که خود آقای دالکی برنامه های آن را انجام می داد علاقه ام به آسمان روزافزون شد ولی درشهرمان ابزار زیادی دراختیار نداشتم و نه پشتیبانی تا چندی بعد که توانستم برای اولین بار با یک ابزار نگاهی به آسمان بیندازم و این با مفاهیم زیاد و عجیب و … دنبال می شدوالبته کم کم فروکش نمود. جناب ناظمی بزرگوار نجوم امروز باگذشته بسیار متفاوت شده براستی چرا نجوم که دیگر ماهیت مستقلی نداره باید به صورت عمومی دنبال بشه ؟ براستی حاصل سرمایه گذاری عظیم دربخشهای مختلف نجومی چه دستاوردی برای جامعه داره؟ چگونه می توان ایستایی و کندی رشد علوم مربوطه نجومی درچند سال اخیر را با ذائقه متغیر همگام نمود ؟ این مصداقی از شاخه های دیگر علوم بود! البته بنده به جواب برخی از این موارد فکرکردم
همه چی در نهایت به فرهنگ و بی فرهنگی بر میگرده. تکنولوژی فرهنگ میخواد روزنامه نگاری هم فرهنگ می خواد. حال فرهنگ جامعه ما خوب نیست.
همه چیز در نهایت به فرهنگ و بی فرهنگی بر میگرده. تکنولوژی فرهنگ میخواد روزنامه نگاری هم فرهنگ می خواد. حال فرهنگ جامعه ما خوب نیست.
من به عنوان کسی که از زمانِ بچگیم میشناسمتون و کاراتونو دنبال میکردم، وقتی میبینم اینجوری عصبانی و برآشفته میشین، تعجب نمیکنم. یادمه از اولین برنامههایی که تو آسمانِ شب میدیدمتون، همیشه تاکید داشتین روی روزنامهنگاری علمی (البته اون موقع تاکید داشتین که ژورنالیست علمی واژه بهتریه چون بیشتر حقِ مطلبو ادا میکنه) و حالا با تمامی اتفاقاتی که افتاده بعداز این هم هسال، هنوز هم روی این موضوع اینقدر مصمم تاکید میکنین. و این باعث میشه خوشحال بشم (نه از عصبانیتتون، که از ایستادگیتون) .
اما یه نکته به نظرم رسید که لزوما هرچیزی که پرطرفداره، زرد یا مبتذل نیست و اصولا به نظرِ من نحوه پرداختن به موضوعاته که مشخص میکنه یه چیزی مبتذل یا زرد هست یا نه. توی همهی زمینهها. اما رسالت روزنامهنگارانِ علمی اینه که هرگز نذارن به هیچ قیمتی محصولاتشون به سمت ابتذال حرکت کنه.
به هر حال ممنون که هنوز رو حرفتون هستین و به امید روزهای بهتر.
همین که کسایی مثل شما هنوز هستن و هنوز صداشون به جایی میرسه، خیلی امید بخشه
مردم فقط دغدغهی شکم دارن و فرهنگ و دانش مثل لباس پوشیدنی شده و مثل موبایل خریدنی و پز دادنی. ولی نه این که همه این طور باشن. به نظرم همون طور که خودتون میگین یه ایراد عمده تو خود ما بوده و تو طرز ارائههامون. چرا کتاب ها خونده نمیشن سوالیه که بایست از آدمای زیادی پرسیده بش: شهرستان هایی که مفهوم کتابخونههای عمومی و کتابفروشیهای باشکوه توشون معنی نداره، سیستم آموزشیای که داره یه چیز جعلی رو به عنوان آموزش و کتاب و آزمون قالب می کنه،
دانشگاههایی که علم رو به صورت خالص حتی مسخره میکنن و بنگاههایی شدن که سواد الکی میفروشن و خودشون از محصولات خودشون ارتزاق می کنن و ….
ولی …
نقش ما چیست؟ کدام وظیفه بر عهده ما است و قرار است در این جامعه چه نقشی بازی کنیم؟
این سوالیه که کاش هر کسی جرات پرسیدنش رو داشت
آقای ناظمی عزیز، سلام، برای وبلاگ زیبا و پویاو پرمحتوایی که دارید، صمیمانه به شما تبریک می گویم.
یک وبلاگ جدید را فعال کرده ایم (البته با اجازه ی دکتر منصوری) که هدف آن جمع آوری گفته ها و نوشته های دکتر رضا منصوری، کیهان شناس بزرگ کشور مان و مدیر مسئول ماهنامه ی نجوم در نشریات و رسانه های گوناگون در این سالیان و دسترسی آسان تر به گفته ها و نوشته های ایشان است. خوشحال می شویم این لینک وبلاگ را در لیست پیوندهای وبلاگتان قرار دهید تا دوستان نجومی هم بیش تر با دیدگاه ها و دغدغه های ی دکتر رضا منصوری پیرامون توسعه ی علمی ایران آشنا شوند:
http://www.FalakRaSaghf.blogfa.com
این که شما و کسایی مثل شما این طور فکر میکنید و تسلیم نشدین، جدا جای خوشحالیه.
حالا من فکر میکنم، اگر قرار باشه که اون کسانی که تولید کنندهی محتوا هستند به هر نحوی، روزنامهنگار و آدمهای وادی ادبیات و امثالهم، دائم فکر این باشه که سلیقهی مردم داره کدوم طرف میره و یک محصول مطابق اون سلیقه تولید کنند، به هر حال توی روند بدسلیقه کردن نقش دارند. سلیقهی مردم تحت تاثیر خیلی چیزها، به خصوص تلویزیون شکل میگیره که خب بخش عظیمی از تولیداتش بیمحتوا و صرف وقتگذروندن هستند.
بنابراین، اگر یک روزنامهنگار، یک نویسنده میخواد که چیزی رو ارائه بده به جامعه، باید تلاش کنه محتوای خوب رو به شکلی ارائه بده که مخاطب رو برگردونه.
یک مثال خیلی سادهاش تو دنیای ترویج علم به نظر من سری کاسموس بود. اونقدر خوشساخت بود که میتونست هر مخاطب کج سلیقهای رو بنشونه پای برنامه و به فکر ببره.
بنابراین به نظر من یک راهش اینه که محتوای خوب رو به شکل خوب ارائه بدیم.
سلام خدمت آقای ناظمی عزیز،
اول دلم می خواد که از صمیم قلب یه تشکر کنم از سالها فعالیت روزنامه نگاری و آموزشی و ترویجی شما. شما سالها در مجلات، صدا و سیما و اینترنت فعالیت کردید و ما سالها از دانش، دیدگاه و حتی شور و شوق شما برای دانش استفاده کردیم.
دوم امیدوارم که سطحی نگری برخی همکاران نسبت به روزنامه نگاری علمی از شور و شوق شما کم نکنه و همچنان هر روز بهتر پروژه های بهتر و پربارتر رو با موفقیت اجرا کنین.
من فکر میکنم با وجود همه این سختی ها در فضای مطبوعات کشور، در مجموع، روز به روز، دید مردم نسبت به مسائل مختلف، علمی تر می شه و این از یک مقایسه ساده بین نسل های فرزندان و والدین و اجداد اونها قابل تشخیص هست. یکی از دلایل این اتفاق مهم هم قطعا تلاش اونهایی است که با تلاش پرومته وار روشنایی رو به مردم هدیه دادند.
آقای ناظمی عزیز
سلام
به نظرم باید یک نکته دیگر را مورد توجه قرار دهید و آن این است که اصولا روزنامه نگاران علمی ما واقعا روزنامه نگار علمی هستند؟ آیا ویژگی های یک روزنامه نگار علمی را دارند؟ اگر کسی آشپز نیست، چگونه باید توقع داشت آنچه را آماده کرده، مردم با لذت بخورند؟ چند درصد روزنامه نگاران علمی ما در رشته خود، به معنای واقعی تخصص دارند و آن را عمیقا درک می کنند؟ گام نخست آن است که نویسنده بر موضوع نگارش تسلط داشته باشد.
در مرحله دوم، چند درصد از آنهایی که بر موضوع مسلط هستند می توانند درباره آن موضوع با قلمی روان ، شیوا و قابل درک و هضم برای مردم بنویسند؟
ما نباید توقع داشته باشیم که اگر دانشی سطحی از موضوعی داریم، قلم هم الکن است، مطلب ما خواننده داشته باشد. بالاتر از آن با دانش اندک و قلم و نوشتار ثقیل، مردم را برای خواندن مطلب جذب هم بکنیم.
متاسفانه ما امروز با دوستانی در عرصه روزنامه نگاری علمی مواجهیم که هم درباره تلسکوپ هابل می نویسند و هم درباره بیماری سرطان! در باب ترجمه چیزی نمی گویم که واویلا است.
سلام استاد برزو
کاملا موافقم. اما با این وجود به نظرم باید به جامعه یادآور شد که گاهی چیزی که با برچسب مطلب روزنامه نگاری علمی به خورد آنها داده می شود جنس تقلبی است. مبادا فکر کنند کل این حرفه همان جنس اشتباه است