اواتار، یکی از مهمترین فیلمهای سالهای اخیر بود که اگرچه توانست در رقابت بازار فیلم عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینما در جهان (بدون تنظیم قیمتها) را به خود اختصاص دهد اما به آن کمتوجهی زیادی شد.
اواتار که زاییده سالها تلاش جیمز کامرون در خلق دنیایی بیگانه بود نهتنها ازنظر فنی و سینمایی به نیروی پیشرانی برای تغییر در سینمای جهان بدل شد و از دل آن فناوریهای بسیاری به دنیای فیلمسازی معرفی شدند که در زمینه داستان و روایت نیز یکی از مهمترین داستانهای سالهای اخیر را روایت میکرد.
بااینوجود در بین منتقدان که گویی قالبهای ذهنی خود را از پیش تعیین کردهاند، نتوانست جایگاهی برجسته به دست آورد. جالب اینکه حتی در بین طرفداران سینمای ژانر نیز این فیلم با بیمهری زیادی روبرو شد.
عمده استدلال منتقدین این بود که روند داستان و روایت قبلا تکرار شده است. آنها ایراد میگرفتند که داستان شبیه رقصنده با گرگها است که درجایی دیگر اتفاق میافتد و اینکه چرا اینقدر فیلم پیام اخلاقی واضحی را سعی میکند در زمینه مبارزه با نابودی طبیعت به مردم عرضه کند.
برخی از منتقدان چنان سخن میگفتند که گویی همه داستانهای جهان نو و تازه است. البته عجیب هم نیست. در دنیایی که مردم روزبهروز بیشتر و بیشتر دل و چشم از عمق میشویند، در دنیایی که همهچیز از چشمان من و شخص مفرد دیده میشود و سلیقه او است که باید خوب و بد را تعیین کند، در دنیایی که 4 قرن پس از انقلاب بنیادی در کیهانشناسی جهان که ما را از مرکز عالم به گوشه کهکشان پرتاب کرد، دوباره نه زمین که فرد در مرکز عالم قرارگرفته است و خودنگاریها به نمادی از این دوران بدل شدهاند، در دورانی که میتواند بدون آنکه فکر کرد و خواند و اندیشید بهراحتی هرکسی را متهم کرد و هر نظری را مطرح کرد و موجی ساخت، طبیعی است که داستان قهرمان کهن معنی ندارد. برای قهرمان بودن باید راهی سفر قهرمان شد و باید در ذهنمان چیزی بزرگتر از خود ما و مرکزیت ما در جهان وجود داشته باشد که به خاطر آن حاضر به پا گذاشتن درراه دشواری باشیم که شاید به قربانی خود برای دیگری منجر شود و در چنین دوران خود مرکز بینی که مردمان جهان و ما از کمخونی ناشی از کم خوانی و کم اندیشی دچار سستی و ضعف قدم در راه گذاشتن هستیم، سخن از مصایب قهرمان گفتن، سخن از دل کندن و تبدیلشدن، گفتن سخن از نیاز حفظ طبیعت و ارجوقرب زندگی دیگری بهخصوص که آن دیگری طبیعت اطرافمان باشد و موجودات زنده دیگر آنهم در روزگاری که ما انسانهایی که اندکی با ما متفاوتاند را از خود میرانیم و سران جوامع ما بر طبل دیگر هراسی میکوبند، کاری دشوار و سخت است که شاید ترجیح بدهیم به آن حتی فکر هم نکنیم.
بااینوجود اواتار فیلم مهمی بود. جیمز کامرون برای روایت داستانش جهانی را خلق کرد که همه جزییات آن با طرحریزی بنا شده بود و کارِ کارستان کامرون این بود که در این مسیر علم را افسار دار تخیل سرکشش قرار داده بود.
به همین دلیل فیلم که شاید به اپرایی فضایی میمانست تبدیل به یکی از دقیقترین فیلمهای علمی تخیلی تاریخ سینما شد. تمام جزییات از زیستشناسی موجودات تا زبان و فرهنگ و موسیقی تمدنی بیگانه تا تسلیحات و فضاناو ها و همه و همه مبتنی بر روشهای آیندهنگرانه ساخته و طراحی شدند. (برای اطلاع از جزییات و تطابق علمی این داستان به کتاب علم اواتار نوشته استفان بکستر که ترجمه فارسی آن را انتشارات حکمت منتشر کرده است مراجعه کنید).
دنیایی که کامرون ساخت بهقدری جذاب و هیجانانگیز بود که قابلیت توسعه فراوانی را داشته باشد. خود کامرون در حال ساخت 3 قسمت بعدی داستان اواتار است اما این داستانها تا سال 2017 برای ما آَشکار نخواهند شد و تا آن زمان توسعه اصلی در این داستان درجایی غیرمعمول رخ داد.
سیرک دو سوله، یکی از نامهای آشنا در صنعت سرگرمی جهان به شمار میرود. این تولیدکننده نمایشهای زنده بزرگترین تولیدکننده چنین نمایشهایی در جهان است که در سال 1984 توسط دو بازیگر خیابانی بهنامهای «گی لَلیبغته» و «ژیل سنت-کخوآ» (Guy Laliberté and Gilles Ste-Croix) تاسیس شد و به سرعت توانست به موفقیتی بزرگ ابتدا در کانادا و سپس در جهان بدل شود. بانیان این شرکت که روزگاری بازیگران خیابانی بودند اینک از ثروتمندترین چهرههای جهان به شمار میروند و گی لَلیبغته در سال 2009 به نخستین کانادایی بدل شد که در قالب گردشگر به ایستگاه بینالمللی فضایی سفر کرد.
یکی از ویژگیهای برنامههای این سیرک که برخلاف نسل پیشین نمایشهای رایج سیرک بر داستانگویی و اجراهای انسانی تمرکز دارد، استفاده از بسترهای مختلف چندرسانهای در نمایشهایی است که بهصورت بینالمللی در کشورهای مختلف اجرا میشود.
چشمنوازی و خیرهکننده بودن اجراهای سیرک دو سوله آن را به یکی از سوژههای مناسب برای مستندسازی سهبعدی بدل میکرد. به همین دلیل هم بود که جیمز کامرون که با اواتار خود سینمای سهبعدی را رسما به دنیا معرفی کرده بود، در همکاری با این تولیدکننده نمایش، یکی از اجراهای این سیرک را بهصورت سهبعدی فیلمبرداری کرد.
در همان زمان بود که ایده همکاری دیگری بین سیرک دو سوله و کامرون که هر دو در کانادا متولدشدهاند، شکل گرفت. به صحنه آوردن حماسه ناوی ها در قالب نمایش سیرک.
جیمز کامرون و گی للیبغته در پشت صحنه نمایش نخستین توروک سوار – سیرک دو سوله
سرانجام پس از مدتهای طولانی برنامهریزی و آمادگی، در آخرین روزهای سال میلادی گذشته این نمایش به روی صحنه رفت. نمایشی به نام «نخستین پرواز توروک»
اگر داستان اواتار را به خاطر داشته باشید، میدانید که جیک سالی، سرباز متحول شده زمینی برای متحد کردن قبیلههای پاندورا جهت مقابله با شرکت معدنکاوی استعمارگر آر.دی. ای (سازمان توسعه منابع) که قصد نابودی درخت زندگی برای استخراج عنصر آناوبتانیوم را داشت، تصمیم گرفت تا یک لئنوپتریکس را رام کند. این پرنده اژدها مانند اگرچه شبیه به بانشی های کوهستانی (نمونههای کوچکتری که ناویها یا بومیهای پاندورا از آن برای پرواز استفاده میکردند) است اما ازنظر تکاملی مسیر مختلفی را طی کرده است. این پرنده در راس هرم غذایی در پاندورا قرار دارد و به همین دلیل موجود بسیار نادری است و از آن مهمتر بسیار ناآرام و رام نشدنی است.
بر اساس افسانه پاندورا از زمان نخستین نغمهها (آغاز پیدایش مطابق اساطیر ناویها) تنها 5 نفر توانسته بودند این پرنده را رام کنند و هر بار که این اتفاق افتاده بود خطری مهم پاندورا و ناوی ها را تهدید میکرد و قهرمانی با رام کردن آن توانسته بود جلوی فاجعه را بگیرد. به این سواران در زبان ناوی توروک ماکتو میگویند.
سیرک دو سوله برای روایت خود تصمیم گرفت در تاریخ پاندورا به 3 هزار سال پیش برگردد و داستان نخستین توروک ماکتو را روایت کند.
برای این کار میشل لومیو و ویکتور پیلون، کارگردانی این کار را بر عهده گرفتند و چندرسانهایترین و درعینحال رواییترین نمایش تاریخ سیرک دو سوله را اجرا کردند.
این برای نخستین بار در تاریخ نمایشهای سیرک دو سوله است که روایت داستان تا این حد مهم شده است. برای نخستین بار یکی از بازیگران به نام سباستین داج، در نقش راوی بخشهایی از داستان را در هنگام نمایش برای تماشاچیان روایت میکرد. تماشاچیانی که در هر شب از اجرای مونترال عمده ظرفیت 20 هزارنفره سالن بل را پرکرده بودند. (بخشی از ظرفیت سالن به دلیل واقعشدن در پشت دکور مورداستفاده قرار نمیگرفت)
بازیگران نیز در هنگام اجرا دیالوگهایی را اجرا میکردند که البته این دیالوگ این بار نه به زبان انگلیسی یا فرانسه که به زبان ناویهای پاندورا بود. زبانی که برای ساخت فیلم توسط زبانشناسی به نام پاول فارمر ابداع و اختراع شده است.
داستان این نمایش به زمانی در حدود 3 هزار سال قبل از رویدادهای فیلم اواتار بر میگردد زمانی که آتشفشانی بزرگ درخت زندگی را با خطر مواجه کرده و دو دوست بهنامهای رالو و انتو تصمیمی میگیرند برای نجات درخت به سراغ رام کردن توروک بروند آنها در بین راه با دختری به نام تیسال برخورد کرده و این سه نفر قدم در راه جستجوی این ناجی افسانهای میگذارند. آنها برای اینکه بتوانند از عهده این کار بربیایند باید از چهار خوان عبور کنند. در انتهای داستان انتو به نخستین تروک ماکتو بدل می شود و ناویها و درخت زندگی و بذر آن را نجات میدهد.
گروه خلاقه و طراح این نمایش، کاری کردند کارستان. بله میتوانید به بخشهایی از داستان ایراد بگیرید اما درنهایت با نمایشی در قالب سیرک مواجه هستید و صحنههای این اجرا هیچوقت از ذهنتان پاک نمیشود. بیش از 40 ویدیو پروژکتور صحنهای چندطبقهای به مساحت 185 مترمربع را، نورپردازی و تصویرسازی میکردند. بخشی از صحنه دکور متحرکی از کوهستان بود که گاهی مواد مذاب در آن فوران میکرد گاهی با کمک نورپردازی امواج آبشار از آن فرو میریخت و گاهی در پشت آن سیاره پلی فمئوس سیاره مادر قمر پاندورا طلوع میکرد.
بازیگران سیرک گویی در محیط پاندورا باشند گرانش را به سخره گرفته و آنچنان بامهارت و چابکی به مدد رسنهای ظریف و سازههای ناپایدار در میان زمین و آسمان پرواز کرده و میجستند، که گویی واقعا در گرانش اندک پاندورا قرار دارند. موسیقی میخکوب کننده و استفاده از مدلهای عروسکی برای شبیهسازی گرگ نماها و استفاده از بادبادکها برای شبیهسازی پرواز بانشی ها که گاهی لازم بود تا بازیگران از میان بندهای نامریی آن بندبازی ظریف خود را به انجام برسانند، همه و همه شمار ا غرق نمایش میکرد.
البته تهیهکنندگان و نورپردازان به این هم رضایت نداده بودند که شما مجذوب داستان شوید و یا گاه بازی نور را به میان شما بیاورند. در ابتدای نمایش شما میتوانستید برنامهای را روی گوشی تلفن خود نصب کنید که در مواقعی مشخص به شما هشدار میداد تا صفحه موبایل به بخشی از نمایش بدل شود.
برای کسانی که نمایشهای سیرک دو سوله را بارها دیدهاند (مانند منتقد روزنامه مونترال گزت) به دلیل آمیختگی شدید اجرا و روایت، برخی از نقاط اوج بازیگری در داستان گم میشد؛ اما برای کسانی که فرآِیند روایی را دوست دارند همین نقطه قوتی بود که بازیها در خدمت روایت قرار داشته باشد.
کارگردانی و هماهنگی بازیگران، نور و موسیقی در چنین فضایی و استفاده خلاقانه از المانهای مختلف چندرسانهای درواقع ادامه تلاشی بود که جیمز کامرون در اواتار آغاز کرده بود. اگر او با اواتار مرزهای موجود سینما را به جلو هل داد گروه سیرک دو سوله نیز تصمیم گرفته بودند تواناییها و امکانات اجرای زنده را تا فراسوی مرزهای خود هل دهند و به نظر میآید درنهایت موفق شدهاند.
باوجود برخی از نقدها به روند داستانگویی، اما همه منتقدان بر سر این موضوع توافق داشتند که نمایش نخستین توروک سوار، یکی از چشمنوازترین و مسحورکنندهترین تجربههای بصری سالهای اخیر بوده است.
جایی که خلاقیت کامرون با اجراهای خیرهکننده و چشمنواز سیرک دو سوله در هم آمیخت و پاندورا این قمر فرضی به دور سیارهای گازی در اطراف منظومه ستارهای قنطورس به میانه شهر نزول میکرد تا شما شاهد آفرینی تاریخ اسطورهای ناویها باشید.








* insert michael scott thank you gif
من هیج وقت نفهمیدم دلیل این همه حمله به فیلم چی بود. فناوری جدید و این ها به کنار، فیلم لذت بخش بود. بیشتر از این آدم چه انتظاری از یه فیلم داره؟ 🙂
میدونید کتاب را از کجا میشه تهیه کرد (آنلاین)؟ همین طور بقیه آثارتون رو؟ 🙂
ممنون
کتاب را انتشارات حکمت منتشر کرده وبه صورت آنلاین از سایت شهر کتاب فکر کنم قابل تهیه است :
http://tinyurl.com/zj6yto4
ممنون 🙂
همه را گرفتم، هرچند حیف شد کتاب ریاضیات در لیست شان نبود.
من که متن فقط خواندم و خودم داخل سالن تصور کردم کلی کیفور شدم خوش بحال تماشاچی ها
البته از قدرت نوشتاری شما هم نباید چشم پوشی کرد.
خیلی هم ممنون .