مهندس شهرام یزدان پناه، دبیر گروه دانش روزنامه جام جم و مدیر وب سایت دانش فضایی، چند هفته پیش از عید به من پیشنهاد نوشتن دو مطلب برای ویژه نامه نوروزی جام جم را داد. یکی درباره نوروز و داستان آن بود که پیشتر در وب سایت منتشر کردم. پیشنهاد دوم دشوار تر بود. او پیشنهاد کرد داستانی درباره 25 سال آینده بنویسم. البته نه یک داستان علمی – تخیلی بلکه یک خاطره از رویدادی ممکن در 25 سال آینده که ممکن است برای من پیش آید. قرار بود در این شبه داستان من توصیفی از یکی از آینده هایی که ممکن است در 25 سال آینده رخ دهد را به تصویر بکشم و برای آنکه متن خسته کننده نباشد، در قالب خاطره شخصی آن را بیان کنم.
خوب اولین نکته این بود که من داستان نویس نیستم و از ظرافت های داستان نویسی بی خبرم برای همین نتیجه کار قطعا یک داستان هیجان انگیز نشد. برای جبران آن سعی کردم این پیش بینی ها را بر مبنای بیس فناوری موجود انجام دهم و به دلیل محدودیت فضا نتوانستم به بسیاری از حوزه ها سر بزنم. نتیجه چیزی شد که در پی می خوانید. در این شبه داستان بر دو موضوع تمرکز شده است. یکی خانه های آینده ما در 25 سال آینده است و دیگری احتمال سفرهای فضایی خصوصی. ده ها ایده دیگر وجود داشت که در این فرصت نمی شد به آن پرداخت. در همه نوشته سعی کردم تا حد امکان واقع گرا بمانم و البته فقط به رویدادهایی اشاره کنم که پیش زمینه آن اکنون موجود و در حال توسعه است. این روایت البته یک پیش بینی شخصی در باره خودم نیست. بلکه برای حفظ قالب داستانی و غیر مقاله ای آن روایت را از قول اول شخص نوشته ام. نوشتن از آینده نزدیک کار پر ریسکی است قطعا می توانی این متن را ذخیره کنید و 25 سال بعد به عنوان سندی از بی دقتی من در تصور آینده و یا سندی از صحت آن ارایه کنید. هیچ چیز به اندازه آینده شگفت انگیز نیست و به قول کلارک فقید خود آینده شگفت انگیز تر از هر پیش بینی و آینده نگری امروز ما خواهد بود. امیدوارم ضعفم در داستان گویی خواندن این متن را خیلی خسته کننده نکرده باشد.
هزار راز و رمز پشت مراسم نوروز قرار دارد، اما در كنار همه آنها براي كسي كه يك سال را سخت و بدون وقفه كار كرده و گاهي 14 تا 15 ساعت در روز به كار مشغول بوده يكي از مهمترين وجوه نوروز تعطيلات آن است. از ابتداي امسال با مسوولان موسسه قرار گذاشته بودم كه من در طول سال هر روز و تمام وقت برايتان كار ميكنم، اما به جاي مرخصيهايي كه نميروم ماه اول سال بعد را دست از سرم برداريد. پس از چانهزنيهاي فراوان موافقت حاصل شد و قرار شد نوروز امسال تعطيلات من از 5 روز به يك ماه افزايش پيدا كند. پس از يك سال كار سخت شايد چشماندازي از يك تعطيلات يك ماهه جذابترين منظره پيش رو باشد. براي خيليها تعطيلات يا مرخصي يعني ماندن در خانه و خوابيدن تا لنگ ظهر. ميتواني در منزلت استراحت كني، هر از گاهي تصوير ديوار مقابل را تغيير بدهي تا چشماندازي از دريا يا كوهستان يا حتي وسط كوير را برايت به نمايش بگذارد و سيستم مركزي تهويه منزلت هم آب و هواي آنجا را شبيهسازي كند.
البته بايد مراقب باشي كه اسير شوخيهاي دوستانت با اين سيستم محيطنما نشي. چندي پيش يكي از دوستانم تعريف ميكرد كه يك اپوننت هيجانانگيز رايگان را براي سيستم منزلش هديه گرفته بود كه محيط اقيانوس را شبيهسازي ميكرد. او هم برنامه را اجرا كرده بود. اولش همه چيز هيجانانگيز بود، ديوار انگار يك باره زير آب فرو رفت و سر و كله جانورهاي دريايي پيدا شد. ولي كمكم بخش جالب و شوخي شرورانه دوستانش نمايان شد. آنها شبيهسازي آب و هوا را هم به اين منظره اضافه كرده بودند و در نتيجه اول رطوبت خانه بالا رفت و سپس سيستم اطفاي حريق منزل كه در تمام خانه مستقر است و بهطور عادي رطوبت را هم تنظيم ميكند، ديوانهوار شروع به ريختن آب در منزل كرد. شانس بزرگ اين بود كه او سيستم عامل مديريت هوشمند منزل را به روز كرده بود و در اين سيستم تمام بخشهاي الكترونيكي خانه كه عملا همه چيز را شامل ميشود، در چنين شرايطي در حالت دفاعي قرار ميگرفت و آسيبي نميديد اما چند هفتهاي صرف خشك كردن خانه و مبل و بقيه چيزها شد.
بيست سي سال پيش وقتي از چنين سيستمهايي حرف ميزدند يا بايد در فيلمهاي علمي تخيلي دنبالشان ميرفتي يا در خانههاي افراد ثروتمند. يادم هست آن موقع ميگفتند در خانه بيل گيتس ـ مدير و بنيانگذار شركت مايكروسافت ـ چنين ديواري وجود دارد. اما به محض اينكه اولين نسخههاي تجاري وارد بازار شد، قيمتها به شكل غيرقابل باوري كاهش پيدا كرد. الان ديگر اين بخشي از خانه حساب ميشود و آنقدر عادي شده كه در آن موقع، استفاده از اينترنت امري عادي شده بود. البته علت رواج اين سيستم فقط بخش تفريحي آن نبود. ديوارهاي ديجيتال به بخشي از سيستم ارتباطي خانههاي هوشمند بدل شدند. آنها نه تنها فضاسازي انجام ميدادند كه عملا جايگزين صفحات نمايش مختلف شده بودند، نمايش وضعيت بخشهاي مختلف خانه، فهرست كارهاي شبكه، نمايش تلويزيون خانگي و همه چيز به اين ديوارها منتقل شده بود و خوبي آن هم اين بود كه براي ارتباط با آن احتياج به واسطه نبود.
بخشي از دستورات به شكل صوتي منتقل ميشد و عملا خانهها قابليت حرف زدن كامل را داشتند. حدود 25 سال پيش شركت اپل در يكي از مدلهاي تلفنهاي محبوب آن دوران كه سر و صداي زيادي هم به پا كرد و به نام اي فون 4 اس به بازار آمد، سيستم گفتوگوي شخصي شدهاي به نام سيري را معرفي كرد. فرق اين سيستم با فرمانهاي صوتي قبلش اين بود كه از هوش مصنوعي استفاده ميكرد و با لهجه، كلمات و طرز حرف زدن صاحبش ارتباط برقرار ميكرد. سيري به سرعت رشد كرد و در بقيه سيستمها، ابتدا در تلفنهاي همراه و بعد در تبلتها و كامپيوترها و حتي سايتهاي اينترنتي توسعه پيدا كرد و وقتي مديريت هوشمند خانهها قرار شد عمومي شود، اين سيستم بخش جداييناپذير آن شده بود. در اين مدت آن قدر سريع رشد كرده است كه گاهي كاربرها يادشان ميرود با ماشين حرف ميزنند.
بخش ديگري از دستورات را ميتوان براحتي با حركت دادن دست در فضاي آزاد انجام داد. براي ورق زدن روزنامههاي الكترونيكي، انتقال عكسها و هر چيزي كه زماني براي انجام آن نياز به موس و بقيه رابطها بود، الان فقط كافي است دستت را در هوا تكان دهي. البته اين فناوري هم خيلي قديمي شده و خيليها معتقدند بايد بزودي نسل جديدي از آن معرفي شود. ايده اين طرح به زماني بازميگشت كه بيش از 2 دهه پيش، كنسولهاي بازي وي 2 به حسگرهاي حركتي مادون قرمز مجهز شده بودند. اين حسگر را جلوي تلويزيون قرار ميداديد و اين حسگر ميتوانست حركات بدن شما را ثبت و به واسطه بازي منتقل كند. موج جديدي از اعتياد به بازيهاي رايانهاي به وجود آمد و البته برخلاف نسل قبلي بازيهاي كامپيوتري كه هميشه كلي از پزشكان با آن مخالفت ميكردند و باعث كمتحركي و عوارضي نظير چاقي براي كاربرها ميشد، از آن استقبال شد. چون در اين بازيها بايد مثل جهان واقعي تحرك داشته باشيد و مثلا اگر در يك مسابقه دو اين بازي شركت ميكرديد، بايد دو درجا ميزديد تا سيستم متوجه شود كه در حال دو هستيد يا كساني كه بوكس بازي ميكردند عملا روي به روي تلويزيون بايد به حريف فرضيشان مشت ميزدند و جاخالي ميدادند.
سيستم پردازش دستورهاي حركتي بر همين مبنا استوار شدند. همه خانه به حسگرهاي فروسرخ مجهز شد و بنابراين در محيط خانه ميتوانستيد با فعال كردن آن با حركت دادن دستهايتان دستورات لمسي را انجام دهيد. تركيب اين سيستم با ديوارهاي ديجيتال عملا هر خانهاي را ميتوانست به يك ورزشگاه يا محيط كار تبديل كند. البته اين حسگرها وقتي كار پردازش دستورات صاحبخانه را انجام نميدادند تبديل به سيستم امنيتي ميشدند و ميتوانستند همه خانه را زير نظر داشته باشند و هر نفوذ احتمالي را به صاحبخانه منتقل كنند؛ ولي خب هنوز هم خيليها از اين سيستم ناراضي هستند و فكر ميكنند فناوري به روز جلو نرفته است. آنها انتظار داشتند تا الان سيستم كامل هولوگرام 3 بعدي به اين مجموعه اضافه شود. ايده تندرويي هم نيست. زماني كه ژاپن براي ميزباني جام جهاني 15 سال پيش (2022) پيشنهادش را مطرح كرد، قول داده بود سيستم هولوگرام را آنقدر توسعه دهد تا بازيهاي آن سال به طور هولوگراميك همزمان در ورزشگاههاي منتخب جهان پخش شود. اما به هر حال فيفا تسليم دلارهاي نفتي قطر شد و ميزباني آن سال را به اين تيم داد تا يكي از بيرمقترين جامهاي جهاني برگزار شود. برخي از كارشناسان ميگويند اگر ژاپن ميزباني را ميگرفت آن فناوري به قدري سريع توسعه پيدا ميكرد كه الان در همه خانهها قرار داشت، اما فعلا فقط به طور محدود و در برخي شركتها قابل دستيابي است.
اما من در گروه اول كه خانه خودشان را به هر جاي ديگري ترجيح ميدهند، جايي نداشتم. يعني راستش را بخواهيد اصلا از ماندن در خانه لذت نميبرم. برنامه من براي تعطيلات هيجان انگيزتر از بازي كردن با سيستم خانه هوشمند است. الان كه به سن بازنشستگي نزديك شدم، هنوز يكي از روياهاي قديميام تحقق پيدا نكرده و آن رفتن به فضاست. از بچگي آرزوي سفر به فضا داشتم و همين باعث شد تا رشته و كاري در زمينه علم پيدا كنم. رياضيات خواندم و به روزنامهنگاري روي آوردم تا درباره علم بنويسم. حتي در اوايل دوره كاري من هم سفرهاي غير فضانوردان به فضا عادي بود. ميشد چند ميليون دلاري به روسيه پول داد تا شما را يك هفته به ايستگاه فضايي قديمي كه آن روزها مهمترين سازه بشر در فضا به شمار ميرفت، ببرد.
بعدها شركتهاي خصوصي وارد اين بازار شدند و انواع و اقسام سفرهاي كوتاه و بلند فضايي طراحي و ارائه شد. قيمتها روز به روز پايين آمد، اما خدمات مدام رشد كرد تا جايي كه ديگر واقعا ميشد شبيه يك فضانورد واقعي بسياري از هيجانات سفرهاي فضايي را تجربه كرد.
الان ديگر فرودگاههاي پروازهاي زير مداري نه تنها در اكثر كشورها كه در بسياري از شهرهاي بزرگ بر پا شده است. قيمتها براساس خدمات جنبي متفاوت است، اما در اثر رقابت و رشد فناوري آن چنان افتي داشته كه قابل مقايسه با آن زمان نيست. اگر بخواهيد به حساب پول 25 سال پيش بگوييد الان قيمت يك سفر درجه يك به زير مدار كه شامل يك روز كامل، بازديد از موزه فضايي، چند سمينار و شبيهسازي روي زمين و آزمايشهاي پزشكي و در نهايت پروازي 3 ساعته و البته 3 وعده غذاي مفصل در بندرگاه و تعدادي عكس و يادگاري و… است، در حدود 4500 دلار درميآيد. با رشد اقتصادي 10 سال گذشته ديگر عدد دست نيافتني نيست و در چند ماه ميتوان به چنين پساندازي رسيد اما هيجان جاي ديگري است.
از همان موقع و البته خيلي پيشتر از آن صحبت هتلهاي فضايي در مدار بود. شركتهاي توريستي فضايي وقتي علاقه مردم را ديدند، براي سود بيشتر دست به رقابت در مدار زمين زدند. در همان مداري كه زماني قلمرو ايستگاه بينالمللي فضايي بود، نخستين هتل فضايي با امكانات كامل حدود 10 سال پيش به مدار رفت، اما رقابت اصلي و كاهش قيمتها از 5 سال پيش شروع شد و همان موقع بود كه من اين شانس را پيدا كردم به تحقق روياي قديميام نزديك شوم.
هزينه چنين سفري هنوز بسيار بالا بود و من توان پرداختش را نداشتم. بايد چيزي حدود 1 ميليون دلار در حسابم پسانداز ميداشتم كه امكانپذير نبود، البته اين قيمت در مقايسه با قيمت سالهاي اول اصلا عددي به حساب نميآمد، اما شغل من شغلي نبود كه بتواند چنين پساندازي از دلش دربيايد. شانس من زماني مطرح شد كه اولين پرواز زير مداريام را انجام دادم و در عين حال از آن فرصت براي گفتوگويي با يكي از مسوولان طرح استفاده كردم. آن گزارش بازتاب خوبي پيدا كرد و وقتي آنها سابقه طولانيام در گزارشگري در حوزه فضا را ديدند، پيشنهاد يك سفر شراكتي را دادند. قرار شد براي بسته جديدشان كه در فروردين امسال برگزار ميشود، من مهمان آنها باشم اما در عوض مجموعهاي از گزارشها را براي آنها تهيه كنم كه بتوانند در فيلمهاي تبليغي و مستندهايي كه از اين محصول جديد ميسازند استفاده كنند. من هم قبول كردم و بدين ترتيب برنامه سفر نوروزي من شكل گرفت.
بسته جديد كه از 2 سال قبل پيشفروشش تمام شده بود، حال و هوايي ماجراجويانه داشت. اين پكيج شامل يك برنامه 2 هفتهاي بود كه البته پس از تاييد نتايج آزمايشهاي پزشكي آغاز ميشد. در اين برنامه يك دوره آموزش فشرده، بازديدها و سمينارها و شبيهسازيها و ملاقات با دانشمندان و فضانوردان برجسته پيشبيني شده بود. در سفر اول ـ كه من هم مسافر همان دوره بودم ـ يكي از اين ملاقاتها با اولين تيم فضانورداني بود كه قرار بود تا 5 سال آينده عازم مريخ شوند. بالاخره جر و بحثهاي فني و سياسي و اقتصادي به نتيجه رسيد و قرار شد 5 سال بعد اولين سفر انساني به مريخ انجام شود. سفري كه بيش از 2 سال طول ميكشيد و البته شامل فرود بر مريخ نبود. فضانوردان با كمك سفينهاي كه در مدار زمين سر هم شده و عملا شبيه به يك شهرك كوچك بود به مدار مريخ ميرفتند، در آنجا ايستگاه كوچكي را در مدار مريخ نصب ميكردند (بخش عمدهاي از سازه اين ايستگاه بخشهاي اصلي خود سفينه مادر بود) و پس از اقامت چند ماهه با سفينه بازگشت به زمين بازميگشتند.
بخش ديگري از اين بسته دو سفر زير مداري بود كه مسافران را بيشتر با شرايط بي وزني حال و هواي سفر آشنا كند. در سفرهاي زيرمداري، مسافران مانند يك تكه سنگ به فضا پرتاب ميشدند و بعد باز ميگشتند. اوج هيجان اما درون هتل اصلي در انتظار بود. اين هتل برخلاف نسل اول هتلها يك بادكنك بزرگ با اتاقكها و پنجرههاي كوچك نبود. غير از بخش اقامت و غذاخوري كه البته به سبك اولين حضور در فضا چندان مجلل نبود و از غذاهاي رايج در فضانوردي استفاده ميشد، اتاق رصد بود. در اين بخش كه شبيه به يك زايده كروي از بخشي از بدنه هتل بيرون زده بود، اكثر ديوارهها را نوعي ماده تركيبي شفاف يا ابر شيشه پوشانده بود. مقاومتش از بقيه بدنه حتي بيشتر بود، ولي چشماندازي وسيع و بينظير از زمين در زاويههاي مختلف در اختيار بازديد كننده ميگذاشت. هتل هر 90 دقيقه يك بار زمين را دور ميزد و مناظر چشمنوازي از زمين كه ميشد آنها را با كمك تلسكوپهاي مستقر روي عرشه اين بخش با بزرگنمايي بالاتري هم ديد، نفس هر كسي را بند ميآورد. وقتي سفينه بالاي مناطق شب زمين ميرسيد، ميشد رقص توفانها و آتشبازي رعد و برقها را از ارتفاع بالا مشاهده كرد و هنگام عبور در اين بخش برفارز ناحيه قطبي رقص پرناز و كرشمه نورهاي شفقهاي قطبي در فضا ديده ميشد. اگرچه ارتفاع هتل به اندازهاي نبود كه بتوان زمين را به صورت كرهاي كامل از آن ديد، اما همين تجربه بينظير زندگي هر كسي را كه ساعتي در اين اتاق به جهان زير پايش مينگريست تغيير ميداد.
اين شايد آخرين ماجراجويي بزرگ من باشد، اما اگر بعد از آن كار مهم ديگري انجام ندهم احساس ميكنم چيزي از دست ندادهام. براي همين هم خواستم تعطيلاتم يك ماه باشد. نوروز پس از تحويل سال كنار هفت سيني كوچك عازم مدار زمين ميشوم و 2 هفته ديگر كه برگردم ميخواهم مدتي فقط اين خاطره را تكرار و تكرار كنم تا به بخشي از ذهنم بدل شود. اين سفر تا چندي ديگر آنقدر ارزان خواهد شد كه بسياري از مردم طبقه متوسط بتوانند آن را به انجام برسانند، اما درك اين تجربه چيزي نيست كه همه افرادي كه آن را تجربه ميكنند به دست آورند.
اوج اين سفر استثنايي اما چيز ديگري بود. فراتر از هررويا و تخيلي. فراتر از هر تجسم و بياني؛ زماني كه براي اولين بار توريستهاي فضايي قادر شدند به راهپيمايي فضايي دست بزنند. اين گروه اولين گروه از مسافران هتل فضايي بودند كه ميتوانستند قدم در فضا بگذارند. سيستم پيشنهادي شبيه به صندليهاي جتداري بود كه در ابتداي مسافرتهاي فضايي بروس مك اندلس آن را امتحان كرده بود، با اين تفاوت كه اين بار براي امنيت بيشتر، كنترل سفينه در اختيار اپراتوري درون سفينه بود و از راه دور كنترل ميشد. به اندازه كمي امكان مانور در برنامه وجود داشت و شما ميتوانستيد زمان و نوع قرارگيري را مشخص كنيد و البته هميشه 2 فضانورد كاركشته در فاصلهاي نه چندان دور مواظب بودند تا اتفاقي نيفتد. سوار بر اين صندلي آرامآرام بدون آنكه متصل به جايي باشيد، از عرشه هتل دور ميشديد و خودتان تبديل به قمري موقت براي سياره مادري ميشديد. تنها و بدون اتصال به جايي بر فراز گوي شگفتانگيز زمين شناور باقي ميمانديد و احساسي را تجربه ميكرديد كه ديگر هيچ گاه رهايتان نميكرد.
نظرم در مورد داستان را در اولین فرصت می نویسم اما اولین سوالم در سال جدید :
قطعا دنبال کردن واطلاع داشتن از آخرین اخبار و رویدادهای دنیای علم یکی از نیازهای اصلی افرادی هست که در زمینه دانش فعالیت می کنند اما من در چند ماه گذشته در این مورد به مشکلی برخوردم و اون هم این که حجم اخبار و اطلاعات به قدری زیاده که آدم عملا زیر اون ها مدفون میشه.در کنار سایت های عمومی علمی مثل نیوساینتیست و پاپیولار ساینس و سایت های اختصاصی که به یک شاخه از دانش می پردازن ، هر خبرگزاری ، سایت خبری و روزنامه ای (زبان اصلی) هم یک بخش علمی داره و هر کدوم از نگاه خودشون و در حجم های مختلف به بررسی و پوشش حوادث می پردازن .
gizmag , livescince , discovery , americanscientist , nationalgeographic, wired , howstuffworks ,
, technologyreview , scientificamerican , popularmechanics , nature , nasa , و … تنها بخشی از منابع علمی این فهرست بلند بالا هستند و منابع عمومی مثل رویترز و اسوشیتد پرس ، بی بی سی ، نیویورک تایمز ، سی ان ان و .. هم جای خود را دارن .
اگر چه کنار گذاشتن هر کدوم از این منابع به معنی از دست دادن بخشی از اطلاعات هست ولی به نظرمیرسه این کار الزامیه.
سوال من این که کدوم یک از این منابع اصلی و درجه اول هستن و باید به عنوان مرجع به طور مرتب به اون ها سر زد ؟ خود شما در این رابطه چه کار می کنید و چه راهکاری را پیشنهاد می دید ؟
ممنون
اگر آن ترک مونترالی به دست آرد دل ما را …
بخشی از کار ما دنبال کردن این خبرها است. یکی از ویژگی های روزنامه نگاری علمی و گزارشگری علمی که نقطه قوت آن هم محسوب می شود در همین است که شما باید انتخاب کنید و در واقع حجم اخبار به قدری بالا است که باید از میان حجم بالای آنها بهترین ها را انتخاب کرد عملا در هیچ حوزه دیگری چنین تنوعی وجود ندارد. یکی از راه های نخستین این است که منابع منتشر کننده خبر مانند مواردی که نام برده اید را دنبال کرده و زیر نظر بگیرید. یکی از راه ها استفاده از سیستم های خبر خوان است که به طور رویانه تیتر خبرها را دنبال کنید و آنهایی که جذاب تر هستند را علامت زده و کامل مطالعه کنید. اما در مرحله بعد و مهم تر این است که خود را به منیع خبر نزدیک کنید. اکثر منابعی که اشاره کردید منابع دست دوم هستند. این چیزی از اهمیت آنها کم نمی کند اما خبری هستند که روزنامه نگاری از منبع اولیه برداشت کرده و آن را تولید کرده است. در قدم بعدی باید به خود منبع نزدیک شد. برای این کار روش های مختلفی وجود دارد. ایجاد ارتباط با دانشمندان، مراکز مطالعاتی و دانشگاه ها و عضو شدن دربولتن های خبری ژورنال هایی علمی که قالات دست اول را منتشر می کنند. در این موارد بازهم به فهرست موارد قابل توجه افزوده می شود. واقعیت این است که بعد از مدتی با این سیستم آشنا شده و خو می گیرید. کم کم خبرهای مهم خود را نشان می دهند اما در نهایت بخشی از کار روزانه همه ما باید دنبال کردن تیترهای خبرهای علمی باشد. برای این کار می توان از نرم افزارها، اپ ها و وب سایت های دیگر کمک گرفت اما در نهایت باید شما قدرت انتخاب و تشخیص را داشته باشید. در مورد منابع دست دوم (خبرگزاری ها، نشریات ترویجی ،روزنامه ها و مجلات) معمولا اگرچه تعداد خبرها زیاد است اما اکثر آنها به دلیل استفاده از منابع اولیه یکسان دارای خبرهای تکراری هستند. بنابراین تعداد زیادی از اخبار دارای همپوشانی بوده و می توان از آنها صرف نظر کرد.
ضمن تبریک نوروز به اقای ناظمی و سایر دوستان
مطلبی که میخوام اینجا بگم ربطی به این پست نداره و در ادامه بحث های کامنتهای قبلی در سایر پستهای وبلاگ هست که درباره خدا مطرح شده بودند و به بهانه اظهار نظر جدیدی است که دکتر ويکتور جان استنجر در مجله نیو ساینس مطرح کرده اند:
“خدا فرضيه ای آزمودنی است ”
«ويکتور جان استنجر» (Victor J. Stenger) استاد فيزيک در دانشگاه های آمريکا، در مقاله ای که اخيرا در نشريه « نيو ساينس» (New Science)، به نام «خدا فرضيه ای آزمودنی است»، منتشر کرده، استدلال می کند که وجود يا عدم وجود خدا به عنوان آفريدگار مطلق، سئوالی است که علم می تواند به آن پاسخ دهد.
اين داشنمند فيزيک که به خدا باور ندارد، در سال های اخير مقالات و مباحث فراوانی را در انتقاد از باورهای دينی مطرح کرده است. تاکنون ده کتاب اساسا در رشته های فيزيک به قلم وی منتشر شده و کتاب جديد او به نام « خدا و حماقت ایمان، ناهمخوانی علم و مذهب » هفته های آينده منتشر خواهد شد.
خلاصه ای از مقاله « ويکتور جان استنجر» در نشريه « نيو ساينس » به شرح زير است.
صف بندی اصلی بين دانشمندان ، چه خداباوران و چه خداناباوران اين است که به گفته « استفن جی گولد» علوم و مذهب دو عرصه کاملا جداگانه هستند. در سال ۱۹۹۸ آکادمی ملی علوم آمريکا در بيانيه ای تاکيد کرد « علوم در مورد ماورالطبيعه حرفی برای گفتن ندارد. وجود يا عدم وجود خدا ، پرسشی است که علوم در مورد آن بی طرف است.»
اما بر اساس نظرسنجی که در همان سال انجام شد، ۹۳ درصد ازاعضای اين آکادمی به خدا اعتقاد ندارند.
در شرايطی که اکثريت قريب به اتفاق مردم آمريکا به خدا باور دارند اين سئوال مطرح می شود که اگر دليل عدم اعتقاد جامعه علمی آمريکا به وجود خدا علم آنها نيست، چه چيز ديگری است؟
اکثريت دانشمندان و اعضای جامعه علمی آمريکا به خدا اعتقاد ندارند ولی غالب آنها حاضر نيستند باورهای مذهبی ديگران را به چالش بکشند. من به عنوان يک خداناباور حاضر هستم اعتقادات مذهبی را به چالش بکشم. خدايانی که ميلياردها نفر از مردم جهان آنان را می پرستند يا واقعا وجود دارند و يا وجود ندارند. اگر آنها وجود دارند بايد نشانه های قابل اثباتی داشته باشند. بنابراين وجود اين خدايان يک پرسش مشروع برای علوم است که اهميت فراوانی برای بشريت دارد.
بسياری از خصوصياتی که در اديان يکتاپرست مثل يهوديت، مسيحيت و اسلام برای خدای آنها عنوان می شود، از جمله نقش محوری خدا در خلق عالم هستی، پيامدهايی دارد که قاعدتا بايد توسط روشهای علمی قابل سنجش و قابل بررسی باشند. به همين خاطر شواهد دال بر وجود اين خالق مطلق را بايد بتوان از طريق علوم ثابت کرد.
اگر آزمايش های تجربی و علمی دقيق و حساب شده به نتايجی برسد که با پديده های طبيعی قابل توضيح نباشند در آن صورت علوم بايد احتمال وجود عالمی ورای جهان مادی و طبيعی را بپذيرد.
همانطور که علوم می تواند آزمايش های تجربی را برای سنجش وجود خدا انجام دهد همين روش را می تواند در رد وجود خدا در جهان پيرامون ما به کار ببندد. اما يک نکته بايد روشن باشد و آن اين است که ما بايد در جستجوی اثبات وجود يا عدم وجود خدايی باشيم که نه تنها خالق عالم هستی است بلکه گرداننده آن و در حيات آن دخيل است.هيچکس خدايی را نمی پرستد که به گفته برخی، عالم هستی را خلق کرده و آن را به حال خود رها کرده باشد.
اگر خدا خالق هوشمند، طراح و بانی حيات در کره زمين است بايد نشانه هايی از اين توانايی خارق العاده را در پديده های زنده ببينيم. در صورتی که علوم طبيعی و تجربی به مرور رازهای بيشتری از حيات موجودات زنده را کشف کرده و اثبات کرده اند که حيات روی کره زمين محصول روندی است که گزينش و تکامل طبيعی به وجود آورده است.
اکثر اديان ادعا می کنند که انسان دارای توانايی های غيرمادی و روحی است که فعاليت ذهنی ما را کنترل می کند. اگرچنين بود قاعدتا بشر بايد می توانست پديده ها و شرايطی را درک کند که با فعاليت های شيميايی در مغز ما هيچ ارتبط ندارند. اما چنين نيست.
اگر خدا منبع اخلاقيات است ما می بايست يک خواستگاه ماوراءالطبيعه را برای رفتار انسان پيدا می کرديم. ولی چنين نيست. رفتار دين باوران با ساير افراد تفاوت چندانی ندارد و حتی گاه بدتراست. برخلاف ادعای اديان يکتاپرست، منبع اصلی شکل دادن به سنت ها و رفتارهای انسانی نه تعاليم اديان بلکه کنش ها و تجارب اجتماعی بوده اند.
اگر فرض بر اين است که خدا جواب عبادت دين باوران را می دهد قاعدتا در طی قرن ها و با وجود ميلياردها خداپرست و عبادت های روزانه آنها ما می بايست اثری از معجزه های الهی را مشاهده می کرديم. اگرخداواند آنطور که ادعا می شود، در برخی موارد حقايق را از طريق تماس با برخی از افراد برای انسان برملا می کند قاعدتا تا به امروز بايد شواهد قابل تشخيص و مستدلی ارائه می شد که اين تماس و انتقال حقايق صرفا زايده ذهن اين افراد نبوده وعلائم خارجی نيز دارند.
علوم فيزيک و فضا شناسی ثابت کرده است که عالم فضا برخلاف ادعای خداباوران نظم يکسان و دقيقی ندارد. آنچه که در شکل کهکشان ها و ستاره ها و سياره ها می بينيم محصول تاثير گذاری مواد و قوانين فيزيک است که پيدايش آن کاملا اتفاقی است و روند پديداری ، حيات و ميرايی آن به شکل مستمری در حال دگرگونی است.
اگر بشر مخلوق ارشد خدا بود قاعدتا عالم فضا می بايست متناسب با زندگی اين موجود طراحی و خلق می شد. ولی چنين نيست. فضا تابع نيازهای بشر نيست بلکه اين بشر است که تابع قوانين و نيروی فضايی است . با بررسی تمام اين جنبه ها که برشمرده شد می توان به اين نتيجه رسيد که بشر و عالم فضا و هستی به صورتی موجوديت دارد که هيچ نيروی ويژه ای در خلق و طراحی آن دخالت نداشته است.
در پايان بايد نکته ای را هم در مورد تزوير باورهای دينی يادآور شوم. در شرايطی که باورهای دينی بر واقعيت های تجربی برتری داشته و حاکم باشند، جادو و جمبل تمام عرصه های حيات را در برمی گيرند. اين قالب هايی برای تفکر انسان می تراشد که به جای توجه به شواهد، برمبنای اعتقاد و شور و هيجان ناشی از آن عمل می کند. به همين خاطر است که امروزه شاهد هستيم در آمريکا مسيحيان می کوشند جامعه ما را به سمت يک نظام دينی و به رهبری حزب جمهوری خواه سوق دهند.
باورهای کورکورانه روش اداره جهان نيست.
http://www.radiofarda.com/content/f3_god_is_testable_hypothesis/24532486.html
سلام پوريا جان – عالي بود. اگر چند تا « گره » هم توش ميگذاشتي ميشد يك داستان تمام عيار. روح «آرتور سي» را شاد كردي!
سرانجام پس از سالها قلم زدن در زمینه دانش و فناوری فضایی٬ پوریا ناظمی٬ روزنامهنگار علمی کشورمان موفق شد به فضا سفر کند و دو هفته رویایی را در مدار زمین و در یک هتل مجلل فضایی سپری کند. ماجرای سفر او که بسیار تلاش شده بود تا لحظه آخر مخفی نگه داشته شود٬ سرانجام با ارسال اولین یادداشت این نویسنده زیردست علمی ایرانی به زمین فاش شد و از همین حالا باید منتظر ادامه یادداشتهای هیجانانگیز او از فضا باشیم.
http://www.spacescience.ir/ShowPost.aspx?Post=0000197
ممنون و بالطبع دوستانی که می خوانند یک بار دیگر توجه کنند که این شوخی دانش فضایی با من است 🙂
اینکه دروغ بود. از این شوخ ها نکنید.
من متوجه نشدم چی دروغ بود. این داستانی از شرایط محامل زندگی در 25 سال آینده بود و هیچ شوخی در آن نبود
نکنید این کارا رو با قلب ما…