خبر کوتاه بود و نفسگیر. مریم میرزاخانی، ریاضیدان برجسته نسل و عصر ما، در اوج دوران جوانی خود دیده از جهان فروبست.
حال نام او نیز در کنار نامهای دیگر قافله جوان رفتگان دنیای ریاضیات ثبتشده است. در کنار کسانی چون گالوا، ریمان، راماناجان، رمزی، ابل و بسیاری دیگر که زود دنیای ما را ترک کردند و البته که کنار نام یاران و همکلاسانش که در آن شام تاریک و نفرینشده، پیش از آنکه فرصت کنند تا نام و نشان خود را بر دفتر جهان علم ثبت کنند، غریبانه در حادثه اتوبوس دانشجویان شریف از میان ما رخت بربستند.
مریم اما خوششانستر از بسیاری از همنسلان و همردههای خود بود.
او که با عزمی استوار و ارادهای شگرف، با پشتکاری ستودنی و ذهنی درخشان، راه خود را دبیرستان فرزانگان و دانشگاه شریف آغاز کرد، بهسرعت راهی معتبرترین مراکز علمی جهان شد و جهان علم بهسرعت قدر او را دانست و بر صدر نشاند. او که در میانه کورهراههای جنگل درهمتنیده ریاضیات گام برمیداشت این فرصت را یافت تا بیش از یکبار از فراز تپه و درختی چشمانداز کامل مسیرش را ببیند. نام او اینک در تاریخ ریاضیات ثبت است. برنده مدال فیلدز، آن زمان که هنوز زنده بود نهتنها از سوی جهان علم و همردههایش قدر دید که حتی در خانهای که پشت سر گذاشته بود نیز گرامی داشته شده بود.
مردمان کشوری که او در آن به دنیا آمده بود و راه خود را شناخته بود، او را چون نمادی از موفقیتهای خویش و رؤیاهای به سرانجام نرسیده خود دیدند. هر یک از ظن خود یار او شدند و او را به مهمترین چهره علمی مردمی معاصر ما بدل کردند.
البته که در این بسیاری هم سعی کردند تا قدر کار او را به زن بودنش یا نابغه بودنش بکاهند و فراموش کردند که او یکی از بینظیرترین انسانهای دوران ما بود که فراتر از هر برچسب و طبقهبندی به ستاره پرفروغ حوزه خود بدل شد.
برخی موفقیت او را تنها صرف زیستن در کشوری دیگر دانستند که راست میگفتند و اگر نبود آن حمایت و آن سرمایه بینظیر دنیای پیشرفته، شاید او نمیتوانست بالهای خود را چنان وسیع باز کند و تا چنان اوجی برود. اما مگر نه آنکه هزاران و میلیونها نفر دیگر که در دل چنان امکاناتی زیست میکنند و هرگز قدم در آن راه پرخطر نمیگذارند و یا میروند و به مقصود نمیرسند؟ مریم اگر در فضای کشورهای توسعهیافته مریم شد، همت عالی و عزم استوارش بود که او را به چنان درخشش رساند. او دلیری رفتن در جادهای را پیدا کرد که اگرچه بر بستر امکانات ساختهشده بود اما هرکسی نه سودای رفتنش را داشت و نه استواری قدمش را. برخی دیگر از سوی دیگر بام افتادند و مریم را حاصل زیستن و شکل گرفتن در ایران و فضای فرهنگی ساخته آنها دانستند. گویی مریم اگر مریم شد به خاطر فرزانگان و شریف بوده است. البته که نهادهای آموزشی ایران نقشی تعیینکننده در بالوپر دادن به رؤیاهای او و همنسلان او داشتند و دارند اما کاستن موفقیت او و امثال او به این فضا خطای بزرگی است. شاید حضور در فضایی مانند فرزانگان و شریف و وجود امری چون المپیادها، بذر علاقه او را شکوفا کرده باشد اما این خاک توان تغذیه ریشههای استوار و بلندی که برای قد کشیدن و چنان رعنا شدن لازم است، در خود ندارد. باغبان باید که تدبیری بیندیشید اگر میخواهد که بذرهای شکوفایش در همان خاک جوانهزده به رشد ادامه دهند.
مریم امروز از میان ما رفته است و ما در حسرت پرواز او نشستهایم. اما برای چه سوگواری میکنیم؟ برای که سوگواری میکنیم؟ برای مریم؟ او که چهل سال در این سرا زیست و بارها با مرگ دستوپنجه نرم کرد، غم دوری از خانه و کاشانه را دید و با همهوقت کوتاهش، با همه زخمهای روح و جانش، به چنان اوجی رسید که بسیاری از پیران و سالخوردگان باید بر حالش غبطه بخورند. مریم زندگی را بهتمامی زیست. البته که زمین جای تنگتری است بدون حضور او، البته که این جهان تمام سالهایی که او باید با خانوادهاش با فرزند و همسرش سپری میکرد و به شادی میگذراند به او بدهکار است. البته که غم او بر دلهای هرکسی که دل درگرو فهم و دانش دارد سنگینی خواهد کرد، اما چه جای سوگواری بر چنان زندگی کاملی؟ او در فرصتی که داشت آنچه کرد را به کمال رساند و رفت.
شاید سوگواری بزرگتر را باید برای خود و ماندگان این دشت بلازده برگزار کنیم.
این روزها وقتی شبکههای اجتماعی و صفحات روزنامهها را ورق میزنیم کمتر مسئولی از نیمه راست و چپ زمین بازی سیاست ایران است که خود را شریک این اندوه نداند و سعی نکرده باشد با انتشار نام و عکس مریم و تأسف از عمر کوتاهش، از افتخار به دست آوردهایش و از دیدن او از چشمانداز خودش، خود را رفیق این قافله نشان ندهد.
اما این روزها با خود میگویم آنهایی که در مقام و مسئولیتی هستند با چه جراتی با انتشار نام مریم خود را داغدار او نشان میدهند؟ مدیران شریف در سالهای دانشجویی مریم و همکلاسیهایش فراموش کردهاند که در دوران مدیریت آنها بود که آن شب نفرینشده به وقوع پیوست؟ مدیران کشور فراموش کردهاند که هنوز که هنوز است مریم و بسیاری از مریمها نمیتوانند برای فرزندان خود تابعیت ایرانی بگیرند تا بیدغدغه به کشورشان سفر کنند؟ فراموش کردهایم در بین آنهایی که گاه به بهانه پوششان یا رفتارشان در کوی و برزن میآزاریم، هزاران مریم حضور دارند؟ مسئولان ارشد علم و فناوری کشور آیا فراموش کردهاند که همین امروز هزاران مریم در ایران و هزاران امثال او در خارج از کشور هستند که اگر زمینه رشدشان فراهم شود چون او خواهند درخشید؟ آیا فراموش کردهاند هماکنون هزاران و صدها دانشمند و فرهیخته ایرانی در فراسوی مرزهای ما در حالی در توسعه مرزهای دانش میکوشند که نگران حتی سفر به ایران هستند؟ گاهی به فهرست آنهایی بیندازید که در همین چند سال اخیر از بندرهای زمینی و هوایی کشور با چشمانی اشکبار و قلبی سنگین به امید رشدی و یا رسیدن به فضایی برای کار کردن آرام و رام با وطن خویش بدرود کردند. همان روزهایی که ما دفتر و سازمانی به نام نخبگان زدیم و با تعریف آییننامه و دستورالعمل سعی کردیم و نوآوری و استعداد و رشد افراد را بسنجیم و با وصل کردن برچسب نخبگی به منابع مالی، فساد و تقلب را توسعه دادیم، چند نفر از آنهایی که در دنیایی واقعی باید به نام نخبه و فرهیخته دانشمند و فرد موفق میخواندیم، تلخند زنان به آنچه با سرمایههای این مرزوبوم و به نام آنها میشود، قدم در راه سفر بیپایان گذاشتند و زائران این سیاره شدند؟
با آنهایی که در ایران ماندهاند چه کردهایم؟ در همین جامعه ریاضیات با دانشمندان و ریاضیدانان برجسته کشور خود چه کردهایم؟ با مدیران علمی خود چه میکنیم؟ با پروژههای بزرگی که ممکن است از دل خود هزاران مریم تازه برآورند چه کردهایم؟ با توسعه مراکز آموزشی و پژوهشی که میتواند بذر استعدادهای هزاران مریم را شکوفا کند چه معاملهای کردیم؟ مگر نه اینکه همه را تا زنده هستند در مرزهای خود و دیگری تقسیم میکنیم، امکانات را از آنها دریغ کرده و به هزار انگ و تهمت و دروغ مینوازیمشان و راهها را بر آنها میبندیم و وقتی از دست رفتند، اگر نامی داشتند و نامدار شده بودند، به قافله عزادارانشان میپیوندیم تا شاید برای خود خرده آبرویی بخریم؟
آیا باید صبر کرد تا عزیز دیگری از بین برود و سوگواره نوشت؟ اگر راست میگویید و غم از دست دادن مریم را دارید این درها را باز کنید. مرزهای خودی و دیگری را برای آ نهایی که میخواهند کار کنند پاک کنید. دانشمند و محقق ما نیازی به پیام دلسوزی ندارد، فضای کارش را باز کنید، راه ارتباطش را آسان کنید، بودجههای پژوهشی را ساماندهی کنید و از شعار و دروغ دستبردارید. حضورش در رسانه علمی را به هزار و یک دلیل و بهانه بیخردانه محدود نکنید.
نه! اصلاً هیچ کاری نکنید. اگر شما هیچ نکنید هزار و یک مشکل که حاصل زیاد کار کردن شما است از سر راه برداشته میشود.
مریم عمر خود را به کمال زیست. کوتاه بود. اما درخشان. او آنچه در چهار دهه عمر خود کرد، بسیاری از ما اگر هزاران سال عمر کنیم از عهدهاش برنمیآییم. و البته که در کار و زندگی همه آنهایی که الهامبخششان بود به حیات خود ادامه میدهد. او و امثال او چشمههایی هستند که در این دنیای پر سراب، جانهای مشتاق را سیراب میکنند و عزم رفتن و دلیری نهراسیدن و صلابت پشتکار را درون آنها زنده میکنند. هر یک از آنهایی که به نام مریم جرقهای در زندگیاش زده شود و گام در این راه نهد امتداد حیات مریم است.
او درخشان زیست و درخشان رفت اما ما چه خواهیم کرد؟
اگر او را و هزاران مانند او را شایسته تقدیر و زندگیاش را شایسته جشن گرفتن و مرگش را سزاوار سوگواری میدانیم، شاید بهترین کار این باشد که سعی کنیم چون در هر کاری که میکنیم بهسوی کمال برویم. به کم راضی نشویم. سعی کنیم شرایط را و وضع موجود را بهانه لرزیدن زانوهای خود ندانیم، کار خود را بهدرستی انجام دهیم و سعی کنیم در آنچه میکنیم بهترین توان خود را نشان دهیم. کسی چه میداند شاید ما نیز در راههای بسیاری که میرویم گاهی مسیرمان به بالای تپهای بیفتد و چشماندازی وسیع از دنیای شگفتانگیز جهانمان را ببینیم و شاید که خوششانس باشیم و نام ما نیز چند صباحی بعد از رفتنمان بماند و یا حداقل عزم رفتن راههای دیگر را در دل چندنفری زنده کنیم.
—
جهدی و “ریاضتی” بهغایت کردی به “مشتق” آن بیش عنایت کردی
در قوسِ صعود، “تابع” یار شدی آنقدر که “میلِ بینهایت” کردی
#ر_ابهام (رضا رضایی)
کلمهی “مشتق” ایهام دارد. یک معنی همان مبحث “مشتق” در ریاضیات است. معنی دوم در عبارتِ “مشتقِ آن” منظور مشتقِ کلمهی “ریاضت” یعنی “ریاضی” میباشد.
جانا سخن از دل ما گفتی.
آقا پوریا شما را در غربت غرب بخدا می سپارمت.
سلام ، خیلی ممنون پوریا جان، که این قدر خوب یاد مریم میرزاخانی عزیز را گرامی داشتی
خیلی غمناک بود…
در قوسِ صعود، “تابع” یار شدی آنقدر که “میلِ بینهایت” کردی
موفق باشید
سلام پوریای عزیز
این نوشته عالی بود.
ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و این مطلب رو نوشتی.
در فیلم ” دزدکتاب ” که از زبان مرگ روایت می شود ، مرگ می گوید که من برای بردن بعضی مکث کردم . مرگ برای بردن مریم هم مکث کرده بود .
جناب ناظمی بسیار سپاسگزارم از نوشته پر مغزتان.
بسیار سپاسگزارم…