«طب اسلامی» چیست و چطور می‌توان با خطراتش مقابله کرد

نگاهی به «طب اسلامی» به عنوان پدیده ای نوظهور که نه به طب ربطی دارد و نه احتمالا به اسلام

در روزها و ماه‌های اخیر، بیش و آشکارتر از قبل داستان‌های مربوط به چیزی که از آن به طب اسلامی یاد می‌شود، را می‌شنویم.

از بستن قراردادهای همکاری میان امامزاده‌ها و وزارت بهداشت، تا تبلیغ علنی معجون‌ها عجیب‌وغریب به‌جای واکسیناسیون تا اعلام اینکه باید به‌جای ساخت بیمارستان بر توسعه طب اسلامی سرمایه‌گذاری کرد، تا اعلام وزارت بهداشت مبنی بر تلاش بر ادغام طب اسلامی در ساختار درمان کشور. از سوی دیگر بسیاری از افراد به اسم طب اسلامی چه کسانی با لباس روحانیت و چه در لباس متخصصان طب قدیم، هر روز با استفاده از رسانه‌های ملی، شبکه‌های اجتماعی و هر ابزار دیگری که در دسترس دارند به‌طور دائم علیه واکسیناسیون، درمان‌های علمی، و امثال آن اطلاعات اشتباه و خطا را بازنشر می‌کنند. مردم را از واکسیناسیون کودکان بر حذر می‌دارند برای بازه وسیعی از بیماری‌ها، ترکیبات عرقیجات را به نام داروی منتسب به فلان امام و امامزاده تجویز می‌کنند و حتی به تجویز دعا برای بیماران و برای درمان تب و لرز متوسل می‌شوند. گروهی از آن‌ها که از درمان دوره قدیم و داروهای گیاهی سررشته‌دارند بر اساس مفهوم منسوخ‌شده و بی‌اعتباری مانند مزاج‌ها و طبایع چهارگانه هر موضوعی را به سردی و گرمی و طبایع دیگر نسبت می‌دهند و ترکیبی از گیاهان و ادویه‌جات مختلف را برای درمان توصیه می‌کنند. و البته هر بار هم که با هشدار مواجه می‌شوند با ادعایی مانند این‌که این‌ها مواد گیاهی است و خطری ندارد واکنش نشان می‌دهد.

واکنش در برابر این ادعاها و مواجهه با آن زوایای مختلفی دارد.

اما شاید مانند هر مساله دیگری قبل از جستجوی راه‌حل لازم باشد به‌طور دقیقی صورت مساله را تعریف کنیم.

وقتی در سال ۱۴۰۲ در نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ایران در ایران صحبت از موضوعی به نام «طب اسلامی» می شو دقیقاً با چه موضوعی سروکار داریم.

این پدیده با مفهوم طب سنتی یا طب‌های جایگزین یا مکمل دیگر فرق دارد و در زمان ما و در کشور ما به پدیده‌ای بدل شده است که چون بافته‌ای چهل‌تکه بازی سیاست، ایدئولوژی، قدرت و مذهب در آن تنیده شده و محصولی یکتا را به وجود آورده است.

تعاریف اولیه

در دنیای امروز چیزی به‌عنوان علم پزشکی سنتی، یا علم پزشکی جایگزین یا علم پزشکی اسلامی وجود ندارد و نمی‌تواند داشته باشد. این یک گزاره احساسی یا شعار ناشی از مدهوش بودن در برابر غرب یا علم مدرن نیست.

زمانی که موضوعی قرار باشد زیرمجموعه آنچه امروز علمی می‌نامیم جای بگیرد باید ویژگی‌هایی داشته باشد.

شاید تذکر این نکته بدیهی در اینجا مناسب باشد که آنچه ما در این بحث علم و علمی می‌نامیم با مفهوم وسیع علم در زبان فارسی متفاوت است و معادل کلمه ساینس است.

به این معنی، موضوعی علمی است که از روش علمی دنباله‌روی کند.

به این معنی که برای مثال در حوزه پزشکی اگر به دنبال دلیل بروز بیماری، شناخت عملکرد اندام یا شبکه‌ای از اندام‌های بدن و یا ساخت دارو و بررسی اثربخشی آن هستیم، باید فرضیه‌ای داشته باشیم این فرضیه را بر اساس شواهد تجربی و آزمایش (که با توجه به حساسیت موضوع پزشکی زیر نظر دستورالعمل‌های سخت گیرانه باید دنبال شوند) به آزمون بگذاریم، نتایج کار را منتشر کنیم، هم‌رده‌ها و جامعه پزشکی آن را نقد کنند، در موردی مانند دارو پس از کار آزمایی های بالینی و با زیر نظر گرفتن اثرات آن دارو یا روش درمانی یا پیشگیری آن را توصیه کنیم و درعین‌حال دقت کنیم که هرلحظه با اضافه شدن داده‌های تازه آماده‌باشیم که بررسی‌های خود را بازنگری کرده و بر اساس آنچه امروز و داده‌های امروز بیان می‌کنند و نه بر مبنای آنچه دیروز فکر می‌کردیم درست است آن را اصلاح‌کرده و توسعه دهیم.

بدین ترتیب هر گزاره‌ای درباره عملکرد بدن، اندام‌های مختلف، ارتباط میان آن‌ها، بیماری‌ها، پیشگیری، درمان و روش‌های مداخله درمانی، یا علمی است یا غیرعلمی.

این روش یا نگاه می‌تواند از هزاره‌های پیش به ما رسیده باشد یا اینکه یافته امروز باشد. می‌تواند درباره عصاره یا شربتی گیاهی باشد یا مدرن‌ترین داروهای طراحی‌شده بر اساس ژنوم فرد. می‌تواند کاشف آن مسلمان، مسیحی، زرتشتی ،یهودی، بی‌دین یا اصلاً موجودی بیگانه باشد فرقی در علمی یا غیرعلمی بودن گزاره ندارد.

البته تذکر نکته‌ای دیگر هم ضروری است علم به محدودیت خود، آگاه است. بنابراین غیرعلمی بودن یک ادعا الزاماً به معنی غلط بودن آن نیست. برخی از گزاره‌ها و ادعاها بر اساسا علم امروز می‌توانیم تائید کنیم یا بگوییم با احتمال بالایی قابل‌قبول هستند. برای مثال ما با استناد به روش علمی می‌دانیم عامل به وجود آمدن سرماخوردگی ویروس است و برای مقابله با آن باید از داروهای ضدویروسی (در صورت نیاز) استفاده کرد.

اما اگر کسی به شما بگویید در صورت سرماخوردگی باید آنتی‌بیوتیک استفاده کنید، این ادعا و توصیه‌ای غیرعلمی است. به ای دلیل که می‌دانیم عامل سرماخوردگی ویروس است و آنتی‌بیوتیک‌ها ازجمله پنی‌سیلین نه‌تنها تأثیری برای درمان بیماری ویروسی ندارند که باعث می‌شود شما با عوارض جانبی دیگر مواجه شده و ازجمله مقاومت بدنتان نسبت به آنتی‌بیوتیک‌ها افزایش یابد و اگر زمانی  به دلیل  عفونت باکتریایی نیازمند استفاده از آنتی‌بیوتیک‌ها شدید، ای دارو به دلیل مقاومت ایجادشده نمی‌توانند به‌اندازه لازم کارآمد باشد.

بنابراین ادعای اینکه پنی‌سیلین برای درمان سرماخوردگی کاربرد دارد، نه‌تنها پشتوانه علمی ندارد که دانسته‌های مبتنی بر علم به ما می‌گوید که این ادعا غلط است و خطرناک. مهم نیست این گزاره را چه کسی می‌گوید اگر پزشکی هم به‌واسطه سرماخوردگی و برای درمان آن به شما پنی‌سیلین تجویز کند معنی‌اش این است که او اقدامی غیرعلمی انجام داده که نه‌تنها علم تأییدش نمی‌کند که با قطعیت خطا بودن آن را بیان می‌کند.

موارد دیگری وجود دارد که ادعای ما علمی نیست اما علم درعین‌حال دلیل یا مستندی بر اشتباه بودنش ندارد. اینجا موردی است که شاید کمی باید بیشتر دقت کنیم.

در میان دو وضعیت که موضوعی تائید علمی دارد یا اینکه تأییدی علمی برخلاف بودنش وجود دارد گزینه سومی نیز وجود دارد که این است که علم چه در تائید یا ردش در حال حاضر بر اساس داده‌ها سکوت کرده است.

وقتی اطلاعاتی کافی در دسترس نباشد، وقتی نتایج آزمون‌های مختلف که بر اساس روش علمی طراحی‌شده است، دارای اهمیت آماری پایینی باشند، یا اصولاً زمان کافی برای آزمودن یک نظریه وجود نداشته باشد (برای مثال اینکه آیا استفاده از غذاهای اصلاح ژنتیک شده در درازمدت می‌تواند بر سلامت انسان تأثیر مثبت یا منفی داشته باشد) علم به‌سادگی می‌گوید من هنوز نظری در این مورد ندارم.

همچنین گاهی با رویدادهایی مواجه هستیم که طور کلی خارج از دایره علم قرار دارند.

علم بر اساس مشاهده، آزمون ابطال‌پذیر و امکان تکرار آزمایش و تجربه و محک زدن ادعاها پیش می‌رود.

اگر شما بگویید من دچار فلان عارضه و بیماری بودم و ناگهان معجزه‌ای رخ داد و ارواح اجدادم در آسمان ظاهر شدند و مرا شفا دادند، در این صورت تنها واکنش علم این است که اولاً با بررسی دقیق روند اقداماتی که انجام داده‌اید ببیند آیا توضیحی وجود دارد، دوم اینکه سلامت شما را بررسی کند که مطمئن باشد به دلیل یکی از اثرات بیماری دچار هذیان نشده باشید و اگر هیچ‌کدام از این موارد بود این مورد را در جایی طبقه‌بندی می‌کند. اما اگر شما واقعاً باور به معجزه داشته باشید حتماً می‌دانید که این معجزات خرق عادت هستند. علم با خرق عادت کاری ندارد و با عادت‌های طبیعی است که کار می‌کند. البته این برگ برنده‌ای برای طرفداران دیدگاه‌های دینی و ماورایی نیست. چون اگر آن‌ها به شما بگویند اگر مجموعه‌ای از کارها را انجام دهید آن‌وقت حتماً معجزه برای شما هم رخ می‌دهد در این صورت الگویی تکرارشونده و قابل آزمودن دارید و اینجا علم می‌تواند واردشده و دست به بررسی بزند.

طب سنتی، طب جایگزین و طب مکمل

در این شرایط وقتی صحبت از مسائلی مانند طب سنتی، طب جایگزین یا طب مکمل یا حتی طب بومیان می‌شود منظورمان چیست؟ آیا در کل با افسانه و داستان سروکار داریم و این اطلاعات هیچ ارزشی  ندارند؟

پیش از شکل‌گیری علم و روش علم مدرن، انسان روی این سیاره زندگی می‌کرده است. بیمار می‌شده و با مرگ مواجه بوده است و به همین نسبت برای مبارزه با بیماری و درمان آسیب‌ها تلاش می‌کرده است.

در هر دوره‌ای بر اساس باور، فرهنگ، جغرافیا و از همه مهم‌تر تجربه‌های متعدد روش‌هایی برای درمان برخی از بیماری‌ها به وجود آمده است. گاهی این دانایی در اختیار جادوگر قبیله بوده است، گاهی در اختیار شفابخش، گاهی در اختیار حکیم یا راهب.

آن‌ها به تجربه دریافته بودند که اگر شیره فلان گیاه را به بیمار بدهند دردش کم می‌شود. گیاهی دیگر هذیان آور است، ترکیبی از گیاهانی مختلف باعث می‌شود تا التهاب مشخصی کاهش یابد.

ذهن ما به دنبال توضیح پدیده‌ها است و به همین واسطه مجموعه این تجربه‌ها، در کنار هم ساختارهایی را برای توضیح عملکرد آن‌ها ایجاد کردند. این پایه و اساس طب هر دورانی بوده است. مشاهدات و تجربیات در کنار هم قرارگرفته و سعی کرده‌ایم آن‌ها را در ساختاری بگذاریم که درکش بهتر باشد و بتوانیم آن را توسعه دهیم.

گاهی این چارچوب موارد ماورایی بوده است. فلان گیاه اگر درد را کم می‌کند به این دلیل است که فلان الهه خونش را در پای این گیاه ریخته است. اگر فلان ترکیب عمل می‌کند به این دلیل است که وردی در هنگام ترکیب آن‌ها در پاتیل باید توسط جادوگر خوانده شود.

همین‌طور ممکن بود دلیل شکل‌گیری بیماری را به امری ماورایی نسبت دهند از تسخیر بدن به دست نیروهای اهریمنی از جن ‌گرفته تا موجودات دیگر و به‌تبع آن گاهی برای درمان به سراغ جن‌گیری و مراسم زار هم می‌رفتند.

وقتی داده‌های تجربی بیشتر شد مدل‌ها نیز پیشرفت کرد. در دورانی – ازجمله دوران تمدن اسلامی – نگاه رایج به بدن انسان این بود که بدن ما از چهار خلط خون (دم)، بلغم، صفری و سودا تشکیل‌شده است و چهار حالت اصلی گرمی، سردی، رطوبت و خشکی در بدن ما در تعادل هستند و بیماری ناشی از بر هم خوردن تعادل در میان این اتباع و اخلاط است.

بر این اساس داروها و درمان‌هایی طراحی‌شده بود که برخی از آن‌ها به‌طور تجربی عمل می‌کردند. وقتی کسی را مبتلابه صفری می‌دانستند شاید برای او سرکنگبین تجویز می‌کردند و اگر به خشکی مبتلا بود روغن بادام به او می‌دادند یا اگر فکر می‌کردند در شخصی خلط دم غلبه کرده به او توصیه می‌کردند حجامت کند تا خون بدنش خارج شود.  

البته که امروز می‌دانیم چنین اخلاط و اتباعی وجود خارجی ندارند و تلاش هوشمندانه انسان آن دوره برای ایجاد ساختار و طبقه‌بندی بر اساس دانسته‌های خود بوده است.

همان‌طور که مدل بطلمیوسی آسمان که بر اساس ساختار زمین مرکزی بناشده بود در مواردی برای پیش‌بینی رویدادهای نجومی به‌درستی عمل می‌کرد، طب قدیم هم در هر حوزه تمدنی و فرهنگی در مواردی – به‌خصوص آن‌ها که تجربه درمانی قوی‌تری داشت به‌درستی عمل می‌کرد. و همان‌طور که نظام بطلمیوسی عالم در توضیح بسیاری از پدیده‌ها ناتوان بود، پزشکی قدیم هم – با بازه وسیع‌تری – در نتیجه گرفتن درمان موردنظر ناکام می‌ماندند.

البته که در موارد بسیاری به قول مولانا سرکنگبین صفرا می‌فزود.

در همین‌جا ممکن است مدعیان طب‌های قدیم بگویند مگر همه داروهای علم مدرن کار می‌کند؟ مگر عوارض جانبی ندارند که بسیاری از آن‌ها شناخته‌شده نیست؟ این حرف و گزاره کاملاً درستی است. تفاوت در این است که این داروها و این درمان‌ها بر اساس داده‌هایی که امروز در اختیارداریم و آزمون‌هایی که انجام داده این کارآمدترین روش‌ها هستند. در بسیاری از موارد ما با برخی از اثرات و عارضه‌های جانبی آشنا هستیم و با محاسبه سود و زیان و درصد خطر پیشنهاد درمانی را مطرح کرده و با پیدا کردن نشانه‌های خطرزا بودن دارو یا اثرات زیان‌بار، آن را حذف یا اصلاح می‌کنیم. به عبارتی علم به محصول خود با چشمی متفاوت از هر موضوع دیگری نگاه نمی‌کند و همان سخت‌گیری و بررسی دائمی را برای آن نیز قائل است.

در اینجا مخالفان می‌توانند مثال‌هایی از پزشکانی بزنند که آگاهانه داروهایی را که میزان آسیب‌رسان بودن آن معلوم شده است را به بیماران خود می‌دهند و یا از طمع شرکت‌های بزرگ داروسازی صحبت کنند یا برخی از پزشکانی که به دلیل تضاد منافع در تحقیقات خود دست‌کاری کرده و یا چشم بر واقعیت‌های علمی می‌پوشند.

این موضوع  هم گزاره درست و واقعی است. اما در اینجا باید بر تفاوت علم و دانشمند تأکید کرد. شما ممکن است شخص دانشمند ازجمله پزشکی را داشته باشید که به هزار و یک دلیل، از تضاد منافع گرفته تا کیش شخصیت، از غرور گرفته تا جهل برخلاف روش علمی عمل کند.

به عبارت ساده‌تر دانشمندان هم انسان هستند و همه ضعف‌های انسان‌ها در آن‌ها نیز وجود دارد. شما می‌توانید دانشمندی داشته باشید که به شبه‌علم باور دارد و آن را ترویج می‌کند یا حتی علیه علم موضع می‌گیرد.

برخی از ادعاهایی که چهره‌های سرشناس علمی ما در دوره همه‌گیری کرونا مطرح کردند را به یاد بیاورید. یا زمانی که ایران ادعا کرده بود داروی گیاهی درمان ایدز را کشف کرده و برخی از مهم‌ترین چهره‌های بیماری‌های عفونی پشت آن ایستاده بودند درحالی‌که می‌دانستند با امری دروغ یا حداقل غلوآمیز مواجه هستند.

پس تفاوت در کجا است؟ موجودیتی به نام اجتماع علمی. دانشمندان داده‌های موجود را بررسی می‌کنند و بر مقاله‌های یکدیگر نظر و ردیه می‌نویسند و گاه نشریات علمی وقتی خطایی در انتشار دارند آن‌ها را رد کرده یا پس از انتشار باطل می‌کنند. به همین دلیل در حوزه علم ما اگرچه به دنبال نظرات جدید و جذاب هستیم اما اولاً می‌دانیم یک شبه آنچه به نام کشف سدشکن است رخ نمی‌دهد، دوم اینکه هر نظری را تا زمان یکه اجتماع  علمی به توافق بر آن نرسیده است و نهادهای قانون گذاری تائید نکرده‌اند اعلام رسمی نمی‌کنیم و از سوی دیگر در اینجا کار را تمام نمی‌کنیم و پزشکان و متخصصان و همین‌طور روزنامه‌نگاران متخصص علم به‌طور دائم در تلاش برای آشکار کردن تضاد منافع، خطاها و ایرادها هستند.

در علم مانند هر روند و فعالیت و پیشه انسانی خطا به وجود می‌آید، تقلب هست و شخصیت‌های منفی حضور دارند اما این ربطی به روند علم ندارد و با کمک همان ابزار می‌توان آن موارد را شناسایی کرد و اصلاح کرد.

به عبارتی علم با همه محدودیت‌های خود و بازیگران سو استفاده گر احتمالی‌اش بهترین ابزار برای درک و مقابله ما با جهان و همچنین بهترین ابزار برای رسوا کردن بازیگران بد است.

به داستان اصلی برگردیم.

این تجربه‌های قدیم با ورود علم مدرن تبدیل به گنجینه‌ای از تجربه‌ها و روش‌های عملی شدند که ممکن است برخی از آن‌ها واقعاً کارآمد باشد و برخی بی‌اثر و برخی حتی خطرناک.

علم نوین با استفاده از روش علمی (که اگرچه در غرب بنیان گذاشته‌شده است اما ابزاری جهانی است که نسبت دادن ابزار غربی به آن خطایی است که گاهی به‌عمد استفاده می‌شود تا موضوع علم را به مساله ای ایدئولوژیک بدل کند) و همین‌طور با کمک فناوری‌های توسعه‌یافته‌تر حالا مدل‌های دقیق‌تری از عملکرد بدن دارد. حالا می‌داند مغز انسان محلی برای خنک کردن بدن نیست، می‌داند که قلب ماهیچه‌ای است که ربطی به شکل‌گیری احساسات ندارد و می‌داند چیزی به نام خلط‌ها و طبایع چهارگانه وجود ندارد.

می‌داند بر هم خوردن تعادل مواد شیمیایی در مغز می‌تواند باعث بروز توهم شود یا شخص را دچار حمله‌های عصبی کند و این موضوع ربطی به تسخیر شدن توسط اجنه و بادهای متفاوت یا فرورفتن ارواح باستانی در بدن ندارد.

درعین‌حال می‌داند که بسیاری از چیزها را هنوز نمی‌داند.

نقد به علم مدرن: نادیده گرفتن میراث تجربی کهن

اینجا است که یکی از نقدهای به نسبت معتبر به رابطه میان طب مدرن و گنجینه تاریخ طب وارد است و آن‌هم این است که چرا علم به‌خصوص در دوران آغازینش، به این گنجینه به‌عنوان محلی که ممکن است سرنخ‌های بسیاری در آن باشد کم‌توجهی کرده است.

به‌عبارت‌دیگر چرا ما درحالی‌که در حال پیش بردن علم مدرن و فناوری‌ها و روش‌های تشخیصی و دارویی بودیم و هستیم، به مجموعه تجربه‌هایی که در طول هزاران سال جمع شده کم‌توجهی کردیم.

 شاید در بین برخی از این موارد، داروها، درمان‌ها و روش‌هایی وجود داشته که حتی اگر بر مبنای چارچوبی غلط تفسیر می‌شده اما کارایی درمانی داشته‌اند.

این نقدی است که اجتماع پزشکی و علمی نیز قبول دارد و اصولاً برای همین هم هست که جایی مانند سازمان بهداشت جهانی به کشورهای عضو توصیه کرده است که این موضوع را در نظر داشته باشند.

بار دیگر در میانه بحث باید به این موضوع اشاره کرد که توصیه سازمان جهانی و ازجمله برنامه راهبردی سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۳ که این سازمان منتشر کرده است، به معنی این نیست که هر چیزی که نام طب سنتی بر آن خورده است معتبر و کارا است. ما چنین احکام کلی در حوزه علم نداریم. برای مثال نمی‌توانیم بگوییم چون واکسن کارآمد است پس هر چیزی که به نام واکسن بسته‌بندی شد کارآمد و بی‌خطر است. هر واکسن برای هر بیماری و برای هر ترکیبی به‌طور مستقل باید ارزشیابی شود.

درباره طب سنتی هم توصیه اصلی سازمان بهداشت جهانی که گاهی مدافعان طب سنتی با استناد به آن استدلال می‌کنند که این موضوعی است که جامعه جهانی هم پذیرفته است به این اشاره دارد که کشورها باید با نگاه دقیق به تجربه اندوخته شده در طول تاریخ پزشکی نمونه‌هایی را که به نظر می‌رسد کارآمد است شناسایی کرده و از صافی آزمون‌های علمی و کار آزمایی های بالینی بگذرانند، آن‌ها را اصلاح‌کرده و در صورت کارآمدی میزان دُز بی‌خطر آن را تعیین کرده و معرفی نمایند. همچنین درصورتی‌که ماده‌ای یا ترکیبی خطرناک است آن را مشخص کنند تا مردم به بهانه اینکه این دارو میراث طب سنتی است از آن استفاده نکنند. مسیر دیگر شناخت عملکرد واقعی داروهای کارآمد تاریخ پزشکی است. به این معنی که برای مثال اگر فلان عرق یا عصاره گیاهی یا ترکیب تعدادی از آن‌ها برای یک عارضه خاص در طول زمان کارآمد بوده است می‌توان با بررسی دقیق دلیل علمی عملکرد آن بخش‌ها یا ترکیبات موجود در آن ترکیب که باعث آن عملکرد می‌شوند را شناسایی کرد و خالص کرد و بخش‌های دیگر که ممکن است اثرات جنبی داشته باشند را حذف کرد.

 این کاری است که اتفاقاً نه‌تنها در حال انجام است که اجتماع پزشکی به آن بها می‌دهد. نمونه آن اهدای جایزه نوبل به Tu Youyou در سال ۲۰۱۵ بود. او که عضو آکادمی طب سنتی چین بود سال‌ها بر روی درمان‌ها و داروهایی که در ساختار طب سنتی چین معرفی‌شده بودند کارکرد و ازجمله موفق شد نمونه‌هایی را باز کشف کند که با استفاده از روش‌های دقیق علمی، کارآزمایی بالینی و انتشار مقاله و مطابق مسیر علم مشخص شد درمان‌های مؤثری  برای مالایا هستند.

این درمان‌ها نه به این دلیل که در فرهنگ تاریخ طب سنتی چین وجود داشتند، مورد تائید قرار گرفتند بلکه به این دلیل با ارج جهانی مواجه شدند که کارایی آن نمونه مشخص با علمی ثابت‌شده بود.

داروی طبیعی وشیمیایی

همین جا شاید مناسب باشد که به یکی دیگر از استدلال‌های اشتباه در داستان طب سنتی اشاره کرد که به دلیل تکرار زیاد هواداران این طب گویی برای بسیاری از مردم به‌عنوان اصل بدیهی جاافتاده است و آن‌هم اینکه در طب سنتی ما چون با داروها و ترکیبات گیاهی سروکار داریم، این داروها هیچ خطری بر روی بدن ندارند و در عوض داروهای شیمیایی طب مدرن چون سنتز شده و شیمایی هستند خطرناک‌اند.

میزان اشتباه بودن این استدلال به حدی است که اگر چنین همه‌گیر نبود باید باعث خنده می‌شد.

نخست اینکه هرکسی که اندک آشنایی با گیاه‌شناسی داشته باشد از پوچ بودن تصور گیاهی یعنی امن شگفت‌زده می‌شود.

مهم‌ترین و کشنده‌ترین سم‌های تاریخ در دل طبیعت و در اکثر موارد در قالب گیاهان و قارچ‌های طبیعی یافت می‌شوند. از قارچ‌های کشنده بگیرید تا گیاهانی که ‌برگ و ساقه و گل و ریشه آن‌ها باعث مسمومیت‌های شدید و گاه مرگ‌بار و از کار انداختن اندام‌های بدن می‌شود.

گیاهان دیگری – که به‌خصوص این روزها رواج فراوانی دارند – توانایی اثر روانی دارند. اثرات روان‌گردان (روان افزا و روان کاه) بسیاری از آن‌ها را می‌شناسیم از قهوه و تریاک گرفته تا حشیش و قارچ‌های جادویی.

عمده این مواد اگر در خارج‌ازاندازه دقیق استفاده شوند می‌توانند کشنده، مضر یا اعتیادآور یا در بهترین حالت بی‌اثر باشند.

نکته خطا و مهم‌تر دیگر این استدلال این است که آن چیزی که در گیاهی یا ترکیب گیاهی باعث اثر روی بدن من و شما می‌شود آن گیاه نیست بلکه ترکیبات شیمیایی است که درون آن وجود دارد.

ترکیبات شیمایی درون یک گیاه یا قارچ زمانی که وارد بدن شما می‌شوند می‌توانند، به ساختار دفاعی بدن شما کمک کنند یا آن را موردحمله قرار دهند.

همه این کارها با کمک مواد و ترکیبات شیمایی صورت می‌گیرد. اگر شما همان ترکیب شیمایی درون یک گیاه را شناسایی کرده و آن را خالص کنید و در دزی آزمایش‌شده در اختیار بیمار قرار دهید همان اثر اما بدون اثرات جنبی یا حداقل دخالت سایر ترکیبات شیمیایی درون آن گیاه خواهید دید و البته که راحت‌تر می‌توانید تأثیر آن را زیر نظر بگیرید.

اما مسیر برعکسی هم وجود دارد که علم آن را نیز در نظر دارد و در آن قدم می‌زند.

به این معنی که با بررسی یک عارضه متوجه می‌شود که اضافه کردن یک ترکیب یا ماده شیمیایی به بدن باعث ایجاد واکنشی می‌شود که می‌تواند یک عارضه مشخص را بهبود بخشد. در این صورت ما مساله را می‌شناسیم و راه‌حلش را نیز می‌دانیم. اما ابزارش را نداریم اینجا است که مثل هر حوزه دیگری علم دانسته خود را تبدیل به ابزار می‌کند و اگر بتواند آن دارو را به‌صورت آزمایشگاهی سنتز می‌کند. در این صورت شما ترکیبی دارید که دقیقاً همان کاری که می‌خواهید را انجام خواهد داد و این تازه اول راه است و دارو حالا باید مسیر آزمایش‌های نظری، شبیه‌سازی‌ها، آزمون های حیوانی و انسانی خود را طی کند تا وارد چرخه تولید شود یا حذف شود.

بنابراین چیزی به نام تقابل داروی طبیعی و داروی شیمایی وجود ندارد. کارایی داروهای گیاهی به دلیل ترکیبات شیمیایی درون آن است.

روش‌های دانایی

نکته مهم دیگری که باید در بحث طب‌های  سنتی در جهان – در این بازه زمانی – در نظر داشت این است که بسیاری  از تلاش‌ها، تصمیم‌ها و رفتارهای اجتماعی ما تحت تأثیر رویدادهای اجتماعی زمان قرار دارد. امواج اجتماعی که گاهی آن‌قدر بزرگ است که ایستادن در برابر آن به امری غیرممکن بدل می‌شود.

یکی از معضلاتی که در سال‌ها و دهه‌های اخیر در جوامع غربی ایجادشده است از دسته همین مسائل است و حاصل افراطی نوین در مقابل تفریطی تاریخی است.

در کشورهایی که بر اساس مستعمرات اروپایی‌ها بنا شده‌اند، تاریخ تاریکی از تمدن کشی، فرهنگ کشی و نابودی میراث بومیان وجود دارد. از قتل‌عام و اخته کردن گرفته تا استفاده به‌عنوان حیوان آزمایشگاهی تا از بین بردن میراث و هویت فرهنگی آن‌ها تحت عنوان این‌که آن‌ها افرادی بدوی و وحشی هستند و ما دارای تمدنیم.

در دهه‌های اخیر جنبش‌های متعددی در غرب، هم در میان ساکنان تازه و هم در میان جوامع بومیان به شکل موفقی شکل گرفت تا بخشی از این فاجعه تاریخی را اصلاح کنند.

پذیرفتن اینکه اروپاییانی که امروز ساکنان کشورهایی نظیر کانادا، ایالات‌متحده، استرالیا و نیوزلند به شمار می‌روند، در تاریخ خود ظلم کرده و باعث نابودی فرهنگی شده‌اند و تلاش برای جبران این تاریخ، پذیرش خطا، پایان دادن به تبعیض‌ها، زنده کردن و زنده نگاه‌داشتن فرهنگ بومیان، همه در رده تلاش‌هایی است که نه‌تنها ارزشمند است که باید از آن حمایت کرد.

مشکل این است که در برخی از موارد این تلاش برای آنچه مصالحه یا جبران مافات شمرده می‌شود تبدیل به امری می‌شود که از دلش ایدئولوژی تازه‌ای بیرون می‌آید. اتفاقی که به شکل افراطی درنهایت همان صدمه‌ای را اتفاقاً به همان مردم تحت ظلم خواهد زد که تفریط‌های سابق چنان کرده بودند.

یکی از این مسائل که به‌طور خاص در نیوزلند، بخش‌هایی از کانادا و برخی از نقاط دیگر باقدرت بیشتری خود را بروز می‌دهد، این مساله است که در مواجهه با سنت‌های بومیان و حتی روایت‌هایی که از این سنت‌ها وجود دارد، اگر درگذشته به‌یک‌باره دست به انکار و نادیده گرفتن آن می‌گرفتند حالا آن را به شکل امری قدسی و حقیقتی بی‌تردید بازنمایی می‌کنند.

برای مثال صحبت از طب بومیان می‌شود. طبی که هواداران آن می‌گویند بر اساس ساختاری کاملاً متفاوت از طب مدرن و بر اساس موازنه میان انسان و طبیعت بناشده است و دارای ارزش و کارآمدی یکسانی با علم مدرن است.

اما اگر بخواهید آن را به محک آزمون بگذارید متهم به ادامه رفتار مستعمره گران سفید می‌شوید و تمام مسیر علم را مبتنی بر ایدئولوژی غربی تعریف می‌کنند (دقیقاً شبیه به استدلالی که شما بارها در ایران آن را شنیده‌اید) و جالب اینکه عمده این اتهام‌ها نه از سوی بومیان که از سوی سفیدانی که مدعی حقوق بومیان هستند به سمت شما روانه می‌شود.

در نیوزلند این روند چنان اوج گرفت که مدارس معادل دروس علوم به تدریس پدیده ای به نام «مسیرهای آگاهی» پرداختند. سنت‌های شفاهی و گنجینه فرهنگ‌عامه بومیان که آن را نه به‌عنوان اسناد تاریخی و فرهنگی که به‌عنوان ابزار کارآمد امروزی و یکسان و هم‌ارز با علم مدرن معرفی می‌کنند.

بدین ترتیب در این دید افراطی اگر برای مثال شما به بیماری مانند سرطان مبتلا شده باشید نظر پزشک متخصص سرطان شناس باید برای شما هم‌ارز نظر پیر قبیله که حافظ دانایی و دانش بومیان آن قبیله است – و در اکثر موارد تفاوت‌های قابل‌توجهی با گروه دیگری از بومیان در همسایگی خود دارد- در این مورد است.

ستاره‌شناسی مدرن در این دیدگاه هم‌تراز دیدگاه باستانی بومیان به آسمان است.

تفاوت بزرگی وجود دارد که برای مثال اگر من امروز در کشور کانادا ساکن هستم، وظیفه خودم بدانم که بدانم بومیان و ساکنان قبلی این سرزمین چه صورت‌های فلکی داشته‌اند و من در کنار نام رایج آن‌ها، داستان و نام و شکل آن‌ها را هم بیاموزم و به دیگران آموزش دهم، بااینکه به دانش‌آموزی بگویم یک نظر در تولد عالم این است که مهبانگی رخ‌داده و معادل آن این نظر وجود دارد که برای مثال کل عالم حاصل دعوای دو ایزد یا قهرمان شکارچی افسانه‌ای است و به دانش‌آموز خود بگویم هر دو این نظرها ارزش یکسانی دارد.

یکی از این دو نظر بهترین نظریه علمی موجود است و دیگری افسانه‌ای محترم از باورهایی که در طول تاریخ تغییر کرده‌اند.

این همان استدلالی است که معتقدان به نظریه خلقت هدف‌دار بر اساس آموزه‌های کتاب مقدس به آن دست زدند تا مدارس را وادار به آموزش هم‌زمان نظریه خلقت هدفمند در کنار نظریه تکامل در کلاس‌های علوم و با تأکید بر یکسان بودن ارزش آن‌ها کنند و در پاسخ آن داستان معروف مذهب هیولای اسپاگتی پرنده شکل گرفت.

احترام به بومیان ،ادیان، آیین‌ها و افسانه‌ها، این نیست که دانش مربوط به فرهنگ قدیم آن‌ها را به‌عنوان وحی منزل و حقیقت محض دوباره بیان کنیم. شاید راه بهتر این باشد که ابزارهای علم مدرن را و رواداری را و امکاناتی که از آن دریغ کرده‌ایم را در اختیارشان قرار دهیم.

واکنش علم به همه این موارد – در این مورد توصیه‌های پزشکی این فرهنگ‌ها و ادیان  و تاریخ قدیم – یکسان است. اگر تجربه‌ای وجود دارد که بتواند از دل آزمون‌ها و بررسی‌های علمی با موفقیت بیرون بیاید، آن تجربه و درمان‌بخشی از علم پزشکی است و اگرنه بخشی از تاریخ طب و فرهنگ ملت‌ها است که باید حفظ شود اما نباید برای درمان و سلامت مورداستفاده قرار بگیرد.

طب آلترناتیو

قبل از اینکه به طب اسلامی برسیم اشاره کوتاهی به موضوع دیگری نیز ضروری است. مساله ای که متأسفانه در جامعه ما اثر منفی کمتری از طب اسلامی ندارد و آن مجموعه‌ای از روش‌های درمان است که به نام طب‌های جایگزین/مکمل (غیر از طب اسلامی/سنتی) معروف هستند.

مواردی مانند انرژی‌درمانی، ریکی، هاله درمانی، چاکرا درمانی، سنگ درمانی، عرفان‌های مد روز و نوبنیاد، درمان به روش سفر معنوی به کمک مواد توهم‌زا، هومیوپاتی و ازاین‌دست موارد، نمونه‌هایی هستند که برخی از آن‌ها تغییریافته سبک یکی از طب‌های سنتی و برخی کاملاً موارد تازه و نوینی هستند که مطابق معمول اگر از صافی علم رد نشده باشند نه‌تنها کارآمدی و تأثیری ندارند که در مواردی ممکن است مرگ‌آفرین باشند.

به یاد داشته باشیم وقتی از روش علمی حرف می‌زنیم، یعنی یک پرونده و یک مورد قابل‌تعمیم به قانون نیست. یک عملکرد باید برای جامعه مشخصی قابل تکرار باشد و در ارزیابی آن مواردی مانند اثر دارونما (پلاسیبو) یا بخشی از اثراتی که ناشی از تلقین است بررسی‌شده باشد.

من در دوران کاریم ده ها مورد از مواردی را شاهد بودم که بیماری که درگیر فرآیند درمان امیدبخشی برای یک عارضه حاد (عمدتاً سرطان) بود، با مراجعه به چنین افرادی، و به توصیه آن‌ها روند دارویی خود را قطع کرده تا توصیه‌های این افراد را دنبال کنند و جان خود را ازدست‌داده‌اند. عمده پزشکان متأسفانه موارد زیادی از این نمونه‌ها را شاهد بوده‌اند.

اما این نمونه‌ها تنها روی آشکار چنین توصیه‌هایی هستند. متأسفانه بخشی از این شب طب که بر مبنای خرافات، شبه‌علم یا در اثر جهل در لباس و زبانی نو ترویج می‌شود هم مساله ای است که باید با آن مقابله کرد.

مواردی مانند زمانی که برای مثال یک مربی ورزشی در یک باشگاه بدون آنکه تخصص پزشکی داشته باشد و درنهایت با گذراندن چند واحد مقدماتی تغذیه گمان می‌کند که می‌تواند الگوی تغذیه‌ای مشخصی را برای افراد متفاوت تجویز کند یا بر اساس برخی از ادعاهای بی‌پایه توصیه‌هایی را به شاگردانش کند که ممکن است سلامت آن‌ها را با خطر جدی مواجه نماید. مانند اینکه برای مثال بدون بررسی و آزمایش تخصصی کسی را به قطع کامل شکر دعوت کند یا بدون آنکه شناختی از یک مراجعه‌کننده باشد دستور غذایی به او بدهد که ممکن است برای آن شخص مضر و مرگ‌بار باشد.

از آن بدتر تجویز استفاده از برخی مکمل‌های غذایی و دارویی است و همین‌طور اصرار بر توصیه‌های بی‌پایه‌ای مبنی بر مبنای همان داستان طبایع مختلف. خدا نکند که مانند المپیک‌های  گذشته در میان ورزشکاران شناخته‌شده داستانی بی‌پایه مانند خواص بادکش گذاشتن منتشر شود. به‌جای آنکه افراد آن ورزشکار را مورد سوال قرار دهند، بلافاصله شاهد توسعه آن رفتار در سطح شهر و کشور هستیم.

برخی از این موارد ممکن است بی‌خطر باشد، بخش بزرگی بی‌خاصیت است و بخشی از آن می‌تواند مرگ‌بار باشد.

به یاد داشته باشیم شبه‌علم و شبه طب تنها یک چهره ندارد. گاهی راوی و رواج دهنده آن لباس روحانی دین به تن می‌کند، گاه مربی خوش‌هیکل باشگاه ورزشی است و گاه در نقش مدافعان حکمت باستان بروز می‌کنند.

طب اسلامی

این مقدمه نه‌چندان کوتاه به نظرم برای رسیدن به موضوع طب اسلامی لازم بود.

طب اسلامی اگر تنها یکی از نمونه‌های مشابه دیگر از زیرشاخه‌های طب سنتی بود که در گوشه و کنار جهان وجود دارند، شاید همین‌جا باید بحث را تمام می‌کردیم و دلیلی برای اینکه به آن به‌طور خاص بپردازیم نداشتیم.

اما واقعیت این است که موضوعی به نام طب اسلامی در ایران امروز مفهومی متفاوت است.

اول اینکه طب اسلامی را نمی‌توان برای مثال با طب سنتی ایران یکی دانست. اگرچه برخی از منابع این طب را به مجموعه دانش پزشکی نسبت می‌دهند که در دورانی که موسوم به دوران تمدن اسلامی است و در سرزمین‌هایی که تحت حکومت فرمانروایان اسلامی قرار داشته توسعه‌یافته است و فارغ از اینکه کسانی که به آن مشغول بودند مسلمان، مسیحی، یهودی، یا وابسته به هر دین دیگری بوده باشند، و فارغ از اینکه این طب ریشه خود را از ایران، هند، یونان یا عربستان گرفته باشد، این مجموعه را طب اسلامی نامیده‌اند

اما آنچه در ایران امروز به طب اسلامی شهرت دارد متفاوت است و موضوعی است که به‌خصوص در دهه ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ خورشیدی بروز کرد و در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد که باورهای خرافی‌اش برای همه شناخته‌شده بود حمایت بالایی گرفت و کم‌کم به جایگاه کنونی‌اش رسید.

وب‌سایت ویکی شیعه (وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت) این تعریف را درباره طب اسلامی بیان می‌کند:

 «طب اسلامی روشی در پیش‌گیری و درمان بیماری‌ها است که برگرفته از منابع نقلی اسلامی معرفی شده‌ است و موافقان و مخالفانی دارد. برخی کارشناسان آن را به مجموعه تفکرات حکمای اسلامی پیرامون طب و بهداشت، تعریف نموده‌اند. احادیث متعددی از معصومان(ع) در زمینه بهداشت و سلامت انسان نقل شده است. گفته می‌شود تفاوت طب اسلامی و سنتی در منابع مورد استفاده آنها است و پیشینه آن به قرن سوم هجری برمی‌گردد. عباس تبریزیان در بیانیه‌ای ریشه طب اسلامی را قرآن، حدیث و تجربه می‌داند.»

به عبارت ساده‌تر و به‌طور خاص در ادبیات امروز ایران زمانی که از طب اسلامی صحبت می‌شود، منظور اصلی اشاره به این فرض است که دین اسلام و قرآن و حدیث دربردارنده توضیح کاملی از بیماری‌ها و روش‌های درمان انسان هستند و اگر شما به متن این اسناد (قرآن، حدیث و سنت ائمه) دقت کنید و در بررسی آن تخصص داشته باشید می‌توانید روش‌های درمانی برای بیماری‌ها را بر اساس این منابع استخراج‌کنید و چون این دانش وابسته به وحی است، پس اولاً امکان خطا در آن راه ندارد و اگر علم مدرن با آن مخالفت کند به معنی این است که علم مدرن از مسیر حق و الهی خارج‌شده است. همچنین معنی دیگر آن این است که برای استخراج این دستورات شما به‌جای اینکه تخصص پزشکی لازم داشته باشید باید توان درک منابع دینمی را داشته باشید. به‌عبارت‌دیگر استخراج و معرفی و توصیه دارو و درمان نه بر عهده پزشک که بر عهده فقیه یا کسی است که تحصیلات دینی دارد.

حالا شاید اهمیت این موضوع و پیچیدگی‌اش خود را بیشتر نشان دهد.

حامیان و مبلغان این روش، نه‌تنها با قدسی و الهی کردن کار خود، زیر چتری از ایمنی ناشی از حکومت اسلامی پنهان می‌شوند که هر مخالفتی با شیادی و جهالت خود را مقابله با اسلام ارزیابی می‌کنند.

این افراد می‌توانند از منابع مالی، پشتیبانی و نفوذ نهاد دین در ساختار حکومت استفاده کنند و حتی مهم‌ترین نهادهایی که در ظاهر باید مدافع سلامت مردم و علم پزشکی باشند، مانند وزارت بهداشت و فرهنگستان علوم پزشکی را وادار به پذیرش نظرات خود کرده و بعد از زمانی حتی با نفوذ در آن تصمیم‌گیری کلان را با نظرات خود گره بزنند. همانند آنچه این روزها شاهد آن هستیم و وزارت بهداشت در اقدامی که اگر با جان مردم گره نخورده بود طنزآمیز بود با آستانه امامزاده عین علی و زینعلی توافق همکاری می‌بندد، به طور آتش به اختیار مرکز درمان طب سنتی برای کرونا (آن‌هم در شرایطی که از ورود واکسن مؤثر در زمان خود خودداری شده بود) ایجاد می‌کردند و بودجه‌ای که باید صرف کمک به مردم می‌شد را برای ارضای توهم خود می‌بلعیدند، تا آنجا که چنان گستاخ شده‌اند که برنامه می‌نویسند که بخشی از بودجه ساخت بیمارستان‌ها به طب اسلامی اختصاص یابد و هزاران خبر ریزودرشتی که این روزها با آن مواجهید.

این افراد به جامعه علمی پاسخگو نیستند و راه شکایت فردی از آن‌ها و حتی پوشش روش‌های خطرناکی  که انجام می‌دهند به‌سرعت به تهدید، ارعاب و سرکوب منجر می‌شود. (در طی تمام سال‌هایی که در ایران کار می‌کردم و علی‌رغم موارد بسیاری پیش آمد که در مرز آنچه خط قرمز گفته می‌شد قدم زدم، اما تنها باری که با تهدید جانی خود و همکارانم مواجه شدم زمانی بود که مطلبی درباره خطرات حجامت غیربهداشتی منتشر کرده بودیم و این فارغ از تماس‌هایی بود که از مجلس گرفته تا نهادهای بی‌نام‌ونشان دراین‌باره صورت گرفت.)

به دلیل وابستگی به چتر امن و البته حمایت معنوی و مادی و سیاسی نهادهای اصلی قدرت (که بسیاری ادعای حمایت رهبری و دفتر وی  از خود را دارند) توان تبلیغی وسیعی دارند و آنتن صداوسیما و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف در اختیارشان است.

به دلیل همدلی بخش وسیعی از مقام‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی و سیاست‌گذاران علمی که در بدنه یکدست شده قدرت قرار دارند، و همگی خود را (باطناً یا ظاهراً) متعهد و وفادار به روایت مشخصی از دین ‌دارند که این خرافه را تقویت می‌کند، این شبکه فراتر از نهاد بهداشت حامیان پرنفوذی دارد (تنها به فهرست هیئت‌امنای همان امام‌زاده عین علی و زینعلی نگاه کنید)

و از همه این موارد مهم‌تر اینکه سو استفاده از نام دین و ائمه و پیامبر (که هنوز برای بخش قابل‌توجهی از مردم دارای اعتبار و محترم هستند) باعث می‌شود این افراد در بین بخشی از بدنه جامعه که اعتقادات دینی اشان هنوز پابرجا است و اتفاقاً با بخش‌هایی از جامعه که آسیب‌پذیری بیشتری داشته یا دسترسی کمتری به منابع پزشکی مناسب دارند، همپوشانی بیشتری دارند، مخاطبانی داشته باشند که این ادعاها را باور می‌کنند و در معرض آسیب قرار می‌گیرند.

البته همه مخاطب این گروه معتقدان و باورمندان نیستند.

نفوذ این افراد به همان دلایلی که گفتم باعث می‌شود تا با استفاده از ابزارهای رسانه‌ای و تبلیغی و نفوذ در مراکز سیاست‌گذار بخش بزرگی از جامعه را به درجات مختلف تحت تأثیر قرار دهند.

این ساختار خرافی پیچیده و تنیده در قدرت، سیاست، مذهب و ثروت است که در ایران امروز پدیده پرخطری به نام طب اسلامی را به وجود آورده است. فرقه‌ای که علی‌رغم ادعا و اسمش نه نسبتی با تاریخ طبابت دارد و نه از سنت طبابت پیروی می‌کند و نه ربطی به دین دارد و قطعاً سازگاری با علم ندارد. بلکه شعبده‌ای تازه است که عمر اندکی دارد ولی سعی می‌کند برای خود تاریخ و اعتبار جعل کند و در این مسیر جان انسان‌ها را به بازی می‌گیرد.

مبارزه با طب اسلامی

اگر این مطلب را تا اینجا دنبال کرده باشید حتماً با معنی که من از طب اسلامی بیان کردم آشنا هستید و بنابراین لازم به تکرار نیست که وقتی از مبارزه با طب اسلامی سخن می‌گویم درباره موضوعی حرف می‌زنم که نه ربطی به طب دارد و نه به اسلام.

قبل از اینکه درباره مواجهه ما با این پدیده و تلاش برای مبارزه با اثر منفی آن صحبت کنم باید به یک پرسش پاسخ دهم. ممکن است شما بپرسید تو تا اینجا نظرات فقهی یا نظرات روحانیون دین درباره این موضوع را بیان نکردی. شاید آن‌ها استدلالی داشته باشند. واقعیت این است که چنین نظراتی فارغ از اینکه در چارچوب فقه و کلام و سایر شاخه‌های مطالعات دین‌شناسی، چه سابقه و استدلال‌هایی دارند اصلاً موضوع بحث ما نیست.

حتی اگر جمله فقیهان عالم در کنار هم جمع شوند و یک‌صدا بگویند که طب اسلامی به معنی که اشاره شد وجود دارد و معتبر است، حتی اگر شما احادیث معتبر از همه ائمه دراین‌باره بیاورید و حتی اگر همه پزشکان درس‌خوانده در دانشگاه شهادت‌نامه بنویسند که این روش کارآمدی است، علم و کسی که علم استناد دارد می‌تواند بپرسد فراتر از شهادت‌نامه به من نتیجه آزمایش و کار آزمایی بالینی و داده‌های موجود را نشان دهید. اگر این‌چنین چیزی موجود است دیگر نیازی به شهادت همگی نیست. ما به همان استناد می‌کنیم. اگر چنین چیزی موجود نیست و یک تحقیق دارای استاندارد علمی ندارید که نشان دهد معجون امام صادق یا باقر برای درمان فلان بیماری مؤثر است، پس حرف غیرعلمی می‌زنید.

این مناظره‌ای بین فقه و علم نیست که اصولاً چنین مناظره‌ای بی‌معنی است. این بحث درباره علم، پزشکی و کارآمدی دارو و درمان است. اینجا جایی نیست که علم بخواهد وارد حوزه فقه شود و سعی کند به زبان آن‌ها خود را توجیه کند. این عرصه‌ای است که اگر فقه یا هر باور دیگری ادعایی دارد باید وارد حوزه علم شده و با تن دادن به همه روش‌ها و مسیرها کارآمدی خود را به روش علمی ثابت کند. و وقتی قدم به عرصه علم گذاشتید دیگر خبری از چتر امن امر قدسی یا معصومیت افراد یا استناد به سخنان کسانی از کسان دیگر نیست. اینجا صحبت از روش سرد و بی‌احساس و داده محور علم است.

مخاطبان طب اسلامی

شاید در کلی‌ترین حالت بتوان چهار بازیگر اصلی در زمینه کسانی که در طب اسلامی اثرگذار یا تحت اثر هستند شناسایی کرد.

هر یک از این گروه‌ها و طبقات نیازمند موجه ای متفاوت هستند و از ابزارهای مختلفی باید برای مقابله با آن‌ها استفاده کرد. این چهار دسته شاید قابل‌طبقه‌بندی به شکل زیر باشند:

  • مروجان و نظریه‌پردازان و عاملان آگاه به شیادی خود یا با اتکا به جایگاه سیاسی، نظامی، فرهنگی و اداری خود یا برای کسب شهرت (ازجمله در شبکه‌های اجتماعی) بدون توجه به هر نظری این روند را دنبال می‌کنند
  • مروجان، عاملان و مجریانی  که صادقانه گمان به‌درستی رفتار خوددارند
  • مخاطبی که تحت تأثیر اعتقادات ایدئولوژیک دینی نیستند اما برای درمان و حل مشکل خود به هر روشی ممکن است متوسل شده و ازجمله تحت تأثیر رسانه‌ها و شبکه قدرتمندی که این فرقه در اختیار دارد این روش را یکی از راه‌حل‌های پیش رو برای حل مشکل خود یا عزیزانش بداند
  • مخاطبی که اعتقاد قلبی به اسلام دارد و باور اینکه افرادی به نام مذهب بخواهند در چنین مساله ای دخالت بی‌دلیل کنند و از چنین حمایتی برخوردار باشند دشوار است.

در بخش اول ما با موضوعی ساختاری مواجه هستیم. بر اساس همان مجموعه از دلایلی که نوشتم امکان برخورد فردی با این نهادها به‌شدت دشوار است. اما چند راهبرد برای کم اثر کردن تأثیرشان وجود دارد.

نخست واکنش اجتماع علمی پزشکی (نهادی مانند سازمان نظام پزشکی، فرهنگستان علوم پزشکی، نهادهای مستقل پزشکی در سطح ملی و بین‌المللی) است. این نهاد ها – اگرچه به دلیل قدرت معماران و مروجان طب سنتی با محدودیت‌ها و مشکلات فراوانی روبرو می‌شوند – باید بر اساس توان خود نسبت به رفتارهای این گروه واکنش نشان دهند. این واکنش می‌تواند در قالب بیانیه‌های علمی، اعتراض به نهادهای مختلف نظیر کمیسیون پزشکی مجلس، وزارت بهداشت و موارد مشابه است. نکته مهم در این کار شاید پیگیری و دلسرد نشدن پس از یک واکنش باشد.

همین‌طور این نهادها دارای جایگاه حقوقی هستند که بتوانند به مکاتبه با مراجع تقلید بپردازند و نسبت به این خرافه نام دین هشدار دهند. این کار شاید اثربخش نباشد اما موضوع را از حالت مساله ای حل‌شده به موضوعی دارای بحث بدل می‌کند.

در موارد خاص مانند دخالت در امور پزشکی منجر به آسیب، حداقل ازنظر تئوری این  امکان وجود دارد که  با مشورت وکلای متخصص این نهادها، بتوانند دست به شکایت جمعی درباره یک پرونده، مجموعه‌ای از پرونده‌های مشابه یا یک تصمیم بزنند.

همین‌طور نهادهای پزشکی ایرانی  مستقل که در خارج از ایران تمرکز دارند می‌توانند گزارش‌های دقیق، غیرسیاسی و علمی از وضع موجود را در ژورنال‌های علمی در قالب نامه و دیدگاه منتشر کرده و حتی گزارش‌هایی را از شرایط ناهنجار به سازمان‌هایی مانند بهداشت جهانی ارسال کنند.

پزشکان داخل و خارج از ایران همچنین می‌توانند با تشکیل شبکه‌ای غیردولتی روند فعالیت‌ها در این حوزه را زیر نظر بگیرند و در فرآیندی طولانی نسبت به راستی آزمایی بخش‌هایی از ادعاهای این افراد که مدعی بر علمی بودن کار خود هستند، بپردازند.

رسانه‌های حرفه‌ای نیز می‌توانند با دنبال کردن مسیر شبکه پیچیده موجود در طب اسلامی و وابستگی‌های آن‌ها پشت پرده ساختار فاسد موجود را زیر نورافکن بیاورند و درعین‌حال تلاش‌های دیگر اجتماع علمی را بازتاب دهند.

البته به یاد داشته باشیم این بخش باوجودی که سخت‌ترین روش مقابله را دربر دارد احتمالاً اثربخشی‌اش اندک است. اما با توجه به حجم قدرت و ثروت و توانی که این موضوع در اختیار دارد، حتی کاهش شتاب و توانش به‌اندازه یک درصد اثر وسیعی بر مردمی دارد که قربانی نهایی این موضوع هستند.

در گروه دوم مسیر و راهبرد ما می‌تواند هم‌زمان بحث محترمانه و منطقی در کنار راستی آزمایی و افسانه زدایی از ادعاها باشد. به یاد داشته باشیم این گروه تفاوتی با گروه اول دارد و یکی از آن‌ها این است که این افراد باور دارند که کار درستی را انجام می‌دهند و در حال خدمت به مردم هستند.

مواجهه عصبی و توهین‌آمیز با این افراد تنها برای آن‌ها این ذهنیت را تقویت می‌کند که مسیرشان درست است و فرارها از سوی گروهی بی‌دین است. مباحثه محترمانه و منطقی با این افراد بدون این‌که از حوزه علم خارج شویم و سعی کنیم وارد حوزه‌ای که به آن ربطی نداریم شویم راه مناسبی است. اینکه از چنین فردی بخواهیم روندی را توضیح دهد و سپس روش‌های و نمونه‌ها را سعی کنیم برای آن‌ها بازکنیم.

هر دو گروه بالا اما از مسببان هستند و نه از مخاطبانی که بیشترین ضرر را می‌بینند.

مواجهه ما با گروه سوم شاید ساده‌ترین نوع مواجهه است. ترکیبی از فعالیت پزشکی و رسانه‌ای می‌تواند بخش عمده‌ای از این افراد را از افتادن به این دام نجات دهد.

استراتژی‌های رایج مبارزه با تئوری توطئه و شبه‌علم و میس اینفورمیشن و دیس اینفورمیشن (که پرداختن به تک‌تک آن‌ها خود چندین کتاب می‌طلبد اما برای متخصصان و رسانه گرها در دسترس است) در این بخش کاربرد اصلی دارند.

استفاده از تکنیک افسانه زدایی یا ابطال کردن ادعاها، نشان دادن خطا بودن  استدلال‌ها، نشان دادن اینکه علم چطور کار می‌کند و چطور باید شبه‌علم را از علم تشخیص داد ازجمله این راه‌ها است.

برخلاف زمانی که تصور می‌شد وارد شدن به گفتگو و مباحثه با این افراد بی‌فایده است، تحقیقات متعددی نشان داده است که گفتگوی منطقی می‌تواند در بسیاری از این افراد اثر مثبت بگذارد.

دو نکته مهم در این راهبرد این است که پیش از وارد شدن به این بحث خود را با کلیات مواجهه با شبه‌علم (به‌طور کل) و همچنین مختصات ادعاهای اصلی شبه‌علم در این مورد آشنا کنیم و همین‌طور از پیش با روش‌های مختلف بحث معتقدان به این روش آشنا شویم. اینکه تا کجا باید یک بحث را دنبال کرد، از چه زاویه‌ای می‌توان به ادعاهای مختلف واکنش نشان داد و برخی از استدلال‌های عمومی که این افراد بیان می‌کنند (مثل‌اینکه پزشکی هم تکلیفش معلوم نیست وقتی یک روز می‌گوید چای بخورید و یک روز می‌گوید نخورید) و همین‌طور پاسخ‌های آن‌ها را آماده و خود را با آن آشنا کنیم.

احترام نکته فوق‌العاده مهم بعدی است. شما اگر با تحکم و از جایگاه بالا و نگاه فرادستی و با عصبانیت به فردی نهیب بزنید که ماست سفید است احتمال بالایی دارد که از آن به بعد آن فرد به سفیدی ماست شک کند و اگر از پیش شک داشته آن شک برای او به‌یقین بدل شود.

گفتگوی دانشمند یا مروج با مردم مواجهه استاد فرزانه و مرید نیست. بلکه گفتگوی دو شخص محترم است.

همین‌طور فراموش نکنیم که هیچ سؤال و فرضی شبه‌علمی نیست. نحوه پاسخ دادن به آن است که شبه‌علم را از علم جدا می‌کند. اگر کسی از شما سؤال کرد که آیا فلان عرق گیاهی یا فلان دعا بهتر از واکسن عمل می‌کند، این سؤال به‌خودی‌خود هیچ بار منفی و مثبتی ندارد. شما به‌عنوان متخصص اگر وارد این گفتگو می‌شوید، اگر دست به تمسخر، توهین یا تحقیر بزنید، تنها دست آوردتان این است که یک مخاطب مشکوک را به‌سوی دامن آن شبه‌علم سوق داده‌اید.

این بخشی است که رسانه‌های حرفه‌ای باید با دقت عمل کنند و می‌توانند نقش اساسی داشته باشند. راستی آزمایی مستند از ادعاهای مطرح‌شده، عدم ایجاد تصور وجود مناظره‌ای منطقی و علمی بین طب اسلامی و طب مدرن. تشخیص اینکه چه زمانی باید به یک ادعا بپردازند و چه زمانی بهتر است یک ادعای اشتباه را نادیده بگیرند تا از توسعه بیشترش جلوگیری کنند و همین‌طور شناختن منابع معتبر و از همه مهم‌تر در نظر گرفتن مخاطب متفاوت در رسانه متفاوت و نیاز به استفاده از لحنی مناسب برای هر بستر رسانه‌ای و هر مخاطب خاص می‌تواند کمکی به اثربخشی این تلاش‌ها داشته باشد.

اجتماع پزشکی هم می‌تواند با تهیه منابع معتبر پاسخ‌های آماده‌ای برای افرادی که با سؤال مواجه می‌شوند داشته باشد تا دیگران هم بتوانند آن را به اشتراک‌گذارند یا به آن رجوع کنند.

تهیه یک وب‌سایت جامع که به بررسی و صحت سنجی ادعاها، و بررسی مواردی که برای مخاطب سؤال است می‌پردازد (به همراه مجموعه‌ای از شاخه‌های آن در رسانه‌های اجتماعی) به شرطی که ادبیات محترم و علمی در آن حفظ شود و از سیاست زدگی و شعاری شدن (حتی زمانی که درباره سیاستی بد می‌نویسیم) همین‌طور ساخت ویدیوهای آموزشی، پادکست‌ها و موارد مشابه می‌تواند نقشی بی‌نظیر داشته باشد.

اما آخرین گروه، یعنی مؤمنانی که هم به ادعا و هم به‌ واسطه‌ای که این ادعا را برای آن‌ها مطرح می‌کند ایمان قلبی دارند، و به دلایل مختلف ،ازجمله بافت جمعیتی، پراکندگی زیستگاه، سطح تحصیلات، درآمد و انبوهی از دلایل دیگر اشتراک بزرگی با کسانی دارند که در معرض بیشتری آسیب از این خرافه هستند، گروهی به شمار می‌روند که تغییر نظرشان شاید از عهده اجتماع علمی و رسانه مستقل کمی بیرون باشد.

کماکان باید امکانات در اختیار این افراد قرار گیرد، دسترسی آن‌ها به اطلاعات و خدمات پزشکی تسهیل شود اما همه این‌ها درنهایت اثربخشی کوتاه‌مدتی نخواهد داشت.

اینجا جایی است که بازیگر اصلی روحانیونی هستند که می‌دانند این بازی نه به اسلام مربوط است و نه به طب. روحانیون معتبری که می‌توانند با مؤمنان نه به زبان علم که به زبان دین حرف بزنند و آن‌ها را بر اساس همان زبان و گفتاری که ایشان را وسوسه به افتادن در دام طب اسلامی می‌کند، از آن دور کنند.

اینجا جایی است که روحانیان مستقل نه‌تنها می‌توانند که شاید یکی از معدود ابزارهای کارآمدی باشند که با تفسیر دینی موضوع، همین‌طور مکاتبه با مراجع تقلید و سایر چهره‌های مذهبی قابل‌اعتماد مردم مؤمن به آن‌ها یادآوری کند که این باور باوری دینی نیست. حداقل دست آورد این اقدام این است که مخاطب مؤمن از این توهم که موضوع طب اسلامی بین علمای دین موضوعی دارایی اجماع است خارج می‌شود و می‌بیند که دین‌داران و کسانی که به زبان دین سخن می‌گویند هم با اجتماع علمی و پزشکان در بی‌اعتبار دانستن این تصور و باور همداستانند.

نبرد بی‌پایان علیه جهل

مبارزه با شبه‌علم و خرافه تلاشی به طول تاریخ است و شاید تا زمانی که زمان باقی است ادامه داشته باشد. اما این تاریخ و این چشم اندازه آینده نه‌تنها دلیلی بر این نیست که باید در برابر آن سکوت کرده و کنج عافیت بگزینیم و شاهد آسیب مردمان باشیم که اتفاقا نشان می‌دهد مبارزه با آن امری بی‌وقفه است که اگر هرکدام از ما کاری از دستمان برآید و در انجام آن کوتاهی کنیم، شریک آسیب و بلایی هستم که به جان و تن انسانی دیگر وارد می‌شود.

دیدگاه‌ها

  1. عالی و آگاهی‌بخش بود. ممنون که با این دقت، مطالب خوب‌تون رو در اختیارمون می‌ذارید.

  2. عالی بود. لطفا اگه میشه این مقاله رو به صورت خلاصه شده توی اینستاگرام پست کنید تا ما استوری کنیم.

  3. بسیار طولانی و خسته کننده بود. طب مدرن نگاه صرفا دارو محور داره. فقط دارو تجویز میشه تا عوارض بیماری کاهش پیدا کنه. طب ایرانی نگاه جامع تری داره که شامل سبک زندگی هم میشه دلیل اقبال بیشتر مردم هم بخاطر همینه.
    البته بعضی از حکیمان درس نخوانده به عدم اعتماد مردم به این طب دامن زدند.
    اگر پزشکان مدرن اجازه بدن این طب جایگاه خودشو پیدا میکنه.

دیدگاهتان را بنویسید

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.