جنگ ستارگان تنها نام یک فیلم سینمایی – یا مجموعهای از فیلمهای سینمایی – و تعدادی اسباببازی و کتاب و داستان مصور و پویانمایی نیست. جنگ ستارگان تنها محصولی از سینمای غرب یا تنها محصولی تجاری شکلگرفته از دنیای سرمایهداری نیست. این مجموعه همچنین تنها اثری علمی تخیلی یا شاید دقیقتر اپرای فضایی هم نیست.
جنگ ستارگان اگرچه همه موارد بالا است اما مانند موجودی زنده در طول زمان رشد کرده است و بزرگ شده است. جنگ ستارگان در ابتدا مانند هر ایده دیگری روایتی خلاقانه از برداشتهای یک انسان خلاق بود. اما این خلاقیت در فرآیند طولانی تبدیل شدن به محصولی نهایی صیقل خورد، بر آن افزوده و از آن کاسته شد و درنهایت آنچه روزی داستانی اساطیری و اپرایی فضایی در ذهن جوانی خلاق به نام جرج لوکاس بود، تبدیل به پدیدهای شد که جهان را تغییر داد.
جمله «جهان را تغییر داد» به نظر کمی اغراقآمیز میآید. اما در دنیای جنگ ستارگان این تغییر واقعی است. نهتنها این تغییرات به شکل اساسی خود را در دنیای فیلمسازی و صنعت سینما و صنایع وابسته به آن نشان دادند در بازهای وسیعتر نیز شاهد این تغییرات بوده ایم.
جنگ ستارگان و دنیای زنده و جامعه ما از شرق دور و ژاپن گرفته تا ایالاتمتحده و تا قلب تهران، رابطهای دوطرفه را باهم ایجاد کرده اند. مانند هر اسطوره دیگری داستان اولیه بازتابها و روایتها و تاویلهای فراوانی پیدا کرد و بر روایت بعدی داستان تأثیر گذاشت و کمکم آنقدر بزرگ شد که مردم روایتهای خود را بر داستان اصلی میافزودند و بر روایت خالق دنیا حاکم میکردند. هرچقدر هم که لوکاس فریاد بزند که گریدو اولین بار ماشه را چکانده است بازهم در اسطوره جاری این هان سولو است که اولین شلیک را انجام داده است. [1]
پدیدهای جهانی به نام جنگ ستارگان
اواخر دهه 1960 میلادی زمانی بود که نسل تازهای از فیلمسازانی که بهزودی به نامهای ماندگار تاریخ سینما بدل میشدند، قدم به دنیای حرفهای گذاشتند. افرادی چون فرانسیس فورد کاپولا استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکوروسیزی و جورج لوکاس. جورج لوکاس در سال 1967 از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی فارغالتحصیل شده بود. او در دوره دانشجوییاش به اساتید خود ثابت کرده بود که توانایی خیرهکننده در استفاده از المانهای بصری دارد. او در این دوره فیلمی تجربی به نام هزارتوی الکتریکی THX 1138 را ساخت. بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه شرکتی را به همراهی دوستش فرانسیس فورد کاپولا تأسیس کرد و نخستین اثر حرفهای خود را بر مبنای همان فیلم دوران دانشجویی نوشت و کارگردانی کرد. فیلم با نام THX 1138 اکران شد و درحالیکه نظر مساعد و حتی تحسین منتقدان را برانگیخت، ازنظر مالی شکست خورد.
اگر کلمه THX در نام این فیلم برای شما آشنا است به این دلیل است که این همان عنوانی است که از دل نوآوریهای لوکاس برای استاندارد صدا و تصویر عرضه شد.
لوکاس که در جوانی دیوانه رانندگی با سرعتهای بالا بود و تجربه تصادفی مرگبار را از سر گذرانده بود در دومین فیلم خود به سراغ فرهنگ خیابانها رفت و «دیوارنویسی آمریکایی» را ساخت داستان تعدادی جوان و ماشینهای آنها. فیلم که با بودجه کمی ساختهشده بود بهسرعت به موفقیتی خیرهکننده از نظر تجاری بدل شد. موفقیت این فیلم به لوکاس اجازه داد تا شرکت خود را تأسیس کند و از سوی دیگر مزرعهای که امروز به نام مزرعه اسکای واکر شناخته میشود را خریداری کرده و در آرامش و امنیت مالی ناشی از این فیلم شروع به ساختن دنیایی بکند که از کودکی در ذهن خود داشت.
همشاگردیهای او در دانشگاه به یاد میآورند که چطور او در اوقات فراغتش به طراحی سفینهها و موجودات فضایی و صحنههای نبردهای فضایی میپرداخت. در دورانی که بازار فیلمهای علمی تخیلی رونقی نداشت و موفقترین آنها یعنی 2001 اودیسه فضایی حتی باوجود موفقیتش ازنظر هنری ازنظر مالی چندان فیلم پرفروشی نبود. در آن زمان ایده اینکه کمپانیهای بزرگ فیلمسازی هالیوود بخواهند روی فیلمی عظیم در این حوزه سرمایهگذاری کنند به نظر غیرممکن میآمد.
لوکاس بر اساس ایدههای مختلف از داستانهای مصور گرفته تا فیلمهای کلاسیک، از ایدههای اسطورهای گرفته تا سریالهای تلویزیونی نظیر فلش گوردن، شروع به طراحی دنیای عظیم خود کرد. حتی خود لوکاس هم در بیمهارترین رویاهای خود نمیتوانست تصور کند که آنچه آن روزها در یادداشتهای خود مینویسد روزی به دنیایی چنین مهم تبدیل خواهد شد.
وقتی طرح اولیه به نتیجه رسید کمپانیها یکی پس از دیگری طرح او را رد میکردند. سرانجام فاکس قرن بیستم تصمیم گرفت روی لوکاس سرمایهگذاری کند. بودجه اولیه تایید و فرآیند ساخت آغاز شد. از همان روز اول لوکاس متوجه شد که داستان اولیهاش در قالب یک فیلم به پایان نمیرسد به همین دلیل سعی کرد یکسوم آن را به شکلی مستقل بازنویسی کند و دوسوم دیگر طرح را برای زمانی بگذارد که اگر فیلم با موفقیت روبرو شد بتواند آن را ادامه دهد.
فرآیند ساخت اپیزود چهارم که در آن زمان تنها جنگ ستارگان نامیده میشد و بعدها با عنوان فرعی امید تازه ثبت شد، روندی نفسگیر و دشوار بود. هیچکس حتی در صحنه فیلمبرداری فیلم، لوکاس را جدی نمیگرفت. دنیایی که او تصور کرده بود برای بسیاری از همعصرانش حتی کسانی که در پروژه با او همکاری داشتند غریبه و عجیب بود. بازیگران بعدها تعریف میکنند که سر صحنه بسیاری پروژه را شوخی میگرفتند و از اینکه یک شکست تمامعیار است مطمئن بودند. جانورهای مختلف، شروری ماسک بر چهره، شمشیرهای نوری و مفهوم معنوی و عجیبوغریب نیرو.
این گرفتاریها لوکاس را یکی دوباری در هنگام فیلمبرداری روانه بیمارستان کرد و درنهایت باعث شد کارگردانی قسمتهای بعدی (5 و 6) را خود بر عهده نگیرد.
حتی در آخرین مراحل و زمانی که نسخه صداگذاری نشده فیلم و بدون اضافه شدن جلوههای ویژه برای دوستان نزدیک لوکاس نمایش دادهشده غیر از یک نفر همگی معتقد بودند این شاید پایانی زودهنگام برای لوکاس باشد و یکصدا معتقد بودند که فیلمی بسیار بد ساخته شده است. تنها استیون اسپیلبرگ بود که توانست رویای لوکاس را ببیند و از همان زمان میگفت این فیلمی تاریخی و پرفروش خواهد بود در آن زمان حتی لوکاس و اسپیلبرگ شرطبندی معروفی بر سر اینکه کدام فیلم جنگ ستارگان یا برخورد نزدیک از نوع سوم موفقتر خواهد شد را انجام دادند و هر یک بر سر اثر دیگری شرط بستند.
به یاد بیاورید که در آن زمان نه شرکت جلوههای ویژهای وجود داشت، نه سیستمهای کامپیوتری و نه هر چیز دیگری. تمام جلوههای ویژه برای اولین بار اختراع میشد. حتی نحوه تصویربرداری تیتراژ اولیه فیلم بهگونهای غیرقابلتصور با آنچه امروز اتفاق می افتد تصویربرداری شد.
تیم سازنده فیلم پیش از اکران مجموعهای از پوسترها کمیکها و اسباببازیها بر مبنای شخصیتهای فیلم را منتشر کردند. اولین بازخوردها از پیشنمایش فیلم شگفتانگیز بود. تا اینکه سرانجام روز موعود فرارسید. فیلم نهایی به پردههای سینما راه یافت و واکنش به آن جنونآمیز بود.
اپرایی فضایی، با تمی اساطیری و طعنههای آشکار به دنیای سیاست و اجتماع آنچنان ذهنها و چشمها را مبهوت خود کرد که سنگ بنای کهکشانی عظیم را بنیاد نهاد دنیایی که با 6 فیلم یک انیمیشن، یک مجموعه 6 فصلی انیمیشن، انبوهی کتاب و داستان جنبی و انبوهی دستنویس از حاشیههای این دنیای عظیم در دوران جورج لوکاس توسعه پیدا کرد. جنگ ستارگان که از چند هفته پیش دوران پسالوکاس خود را با اکران اپیزود هفتم رسما آغاز کرده است اما تنها یک اثر سرگرمکننده نبود.
جنگ ستارگان بهسرعت تبدیل به پدیدهای جهانی شد و فراتر از دنیای سرگرمی جدی گرفته شد. چقدر جدی؟
برای مثال در انگلستان و ولز بر اساس سرشماری سال 2001، بیش از 390 هزار نفر مذهب خود را مکتب جدای ثبت کردهاند. بدین ترتیب آیین باستانی شوالیههای متوسل به نیروی کیهانی که در دنیای جنگ ستارگان مورداشاره قرارگرفته بود در ردهبندی آیینهای اعلامی مردم بعد از مسیحیت، آتئیستها، کسانی که پاسخی به این پرسش نداده بودند، مسلمانان و هندوها در رده بعدی قرار میگرفت!
رییسجمهور ایالاتمتحده آخرین ملاقات خود با خبرنگاران را در سال 2015 با این جمله که باید زودتر جلسه را ترک کند تا به تماشای جنگ ستارگان بنشیند تمام کرد. هیلاری کلینتون نامزد پیشتاز حزب دموکرات و احتمالا یکی از پرامیدترین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آینده آخرین مناظره حزب دموکرات در سال 2015 در CNN را بهجای جمله رایج خداوند آمریکا را حفظ کند، با جمله نیرو پشتوپناهتان باشد (May the Force be with you) به اتمام رساند. جاستین ترودو نخستوزیر کانادا که به دلیل واکنش متفاوت و مثبتش به ورود پناهجویان سوریهای و استقبال از آنها به چهرهای محبوب در سطح جهان بدل شده است بهمحض اکران اپیزود هفتم جنگ ستارگان فیلمی از خود منتشر کرد که در آن به توضیح علاقه خود به دنیای جنگ ستارگان میپرداخت و زمانی که به همراه گروهی از نوجوانان در اولین روز اکران فیلم را تماشا کرد در شبکههای اجتماعی و تلویزیون کانادا ضمن تجلیل از فیلم تحلیل اولیهاش را ارائه کرد و مردم را به دیدن آن دعوت کرد.
جنگ ستارگان که از دل الگوهای کهن اسطورهای و با وام گرفتن مفاهیمی از افسانهها و داستانهای سراسر جهان شکلگرفته بود، با قرار دادن محل داستانش در دنیایی بسیار دور و در زمانی بسیار قبل از زمان ما موانع همدلی با خود را شکست و مردمی از کشورهای مختلف و فرهنگهای مختلف نهتنها بار دیگر شاهد زنده شدن داستان قهرمان روی پردههای سینما شدند که با داستانی جدید و غریبه مواجه گشتند که در عین تمام غریبگیهایش داستان آنها را روایت میکرد. مگر نه اینکه در پایان روز همه داستانها بارها و بارها گفتهشده است و آنچه نو است نحوه پرداختن و مواجهه دوباره با آن موضوع قدیمی تکرارشونده است؟
جنگ ستارگان در سالهای ابتدایی نمایشش در آمریکا در ذهن مردمی که بیشتر از امروز آگاه و حساس به رویدادهای جهانشان بودند و جهانشان باوجود کمبود امکانات ارتباطی وسیعتر از امروز بود که سر در گوشیها و تبلتها و شبکههای اجتماعی چشم بر همسایه و خانه و خیابان مقابل راه بستهاند، هشداری بر ظهور امپراتوری متوسل بر اسلحهای مخرب بود که هر بار که روشن میشود (و حداقل مردم خاطره واضحی از دو باری که بر فراز هیروشیما و ناکازاکی منفجر شده بود داشتند) هزاران نفر از وحشت فریادی سر میدادند و در نوری خیرهکننده یکباره ساکت میشدند. در میانه جنگ ایران و عراق در ایران و برای کودکی که هراس بمبارانها و موشکبارانهای عراق کابوس دوران کودکیاش بود، به فضایی برای تخلیه و مقابله با این هراس بدل میشد. گلولههای ضد هواییها را به یاد دارید که در شبهای تهران و بسیاری از شهرهای دیگر ردهای درخشانی چون شلیکهای لیزری از خود بهجای میگذاشتند؟ و هواپیماهایی که چون نقاط نورانی تندرو در میان ستارهها که در میان خاموشی نور شهرها درخشانتر از هرزمانی بودند، مانور میدادند؟ برخی از ما نبردهای جنگ ستارگان را در حیاط خانه خود دیدهایم. همین داستان در سهگانه دوم تکرار شد. اگرچه این سهگانه نقدهای زیادی به خود دید، اما در کنار لایههای مختلفش هشداری از سو استفاده از نهادهای ناکارآمد در دموکراسی بود که راه را برای ظهور امپراتوری باز میکرد و هشداری بهموقع بود از اینکه چطور ممکن است به بهانه حفظ امنیت آزادیهای شخصی قربانی شود و سالها باید میگذشت تا هشدار این مجموعه به دنبال افشاگریهای اسنودن به بخشی از واقعیت دنیای خود ما بدل شود.
جنگ ستارگان از نخستین گامها
جنگ ستارگان دنیایی توسعهیافته است. فیلمی که با اپیزود 4 خود – که بعدها به امید تازه معروف شد – اکران شد، تنها اولین گام در راه ساختن دنیایی بزرگتر بود. این دنیای بزرگ که حاصل خلاقیت لوکاس و گروه همفکران و همراهانش بود، نهتنها در قالب سهگانه اول موردتوجه قرار گرفت که در قالب کتابها و داستانها و کمیکها روز به روز توسعه مییافت. تا قبل از اینکه کمپانی دیزنی لوکاس فیلم را بخرد، دنیای رسمی و تاریخ رسمی جنگ ستارگان به چند صد کتاب بالغ شده بود. تاریخی که از هزاران سال قبل از رویدادهای فیلم امید تازه آغاز میشد و تا دوران دوری پس از سقوط امپراتوری ادامه مییافت. اگرچه بعد از تصمیم بر ساخت سهگانه سوم که با قسمت هفتم یا بیداری نیرو آغاز میشود، این کَنون یا تاریخ رسمی تغییر پیدا کرد و آنچه تاکنون تاریخ این دنیا بود به نام افسانههای جنگ ستارگان طبقهبندی شد و مجموعه 6 فیلم سینمایی، یک فیلم سینمایی انیمیشن، دو سریال انیمیشن، 4 یا 5 کتاب و عنوان کمیک و یکی دو بازی رایانهای تاریخ رسمی فعلی را شکل دادهاند که کمکم توسعه مییابد.
داستانهای جنگ ستارگان را اگر به ترتیب عنوان دنبال کنیم، داستان قهرمان و مواجه او با تصمیمهای شخصی است. تصمیمهای کوچک که راه را بهسوی رویدادهای بزرگ هموار میکند.
سالهای سال قبل جوزف کمپبل، اسطورهشناسی تطبیقی، سعی کرده بود الگویی واحد را در سرشت و سرنوشت قهرمان اسطورهای با مقایسه اساطیر ملل مختلف به دست آورد. حاصل تلاشهای او عمدتا در کتاب قهرمان هزارچهره منتشر شده بود و یکی از اصلیترین تأثیرها را بر لوکاس داشت. لوکاس بر مبنای ایدههای تصویری مختلف و فرهنگهای مختلف از داستانهای کمیک و سریالهای سادهای مانند فلش گوردن گرفته تا فیلمهای آکیرا کوروساوا، حماسه خود را نوشت اما در قلب این حماسه فرمول کشفشده توسط کمپبل را به کار برد. بعدها کمپبل در گفتگویی گفت که لوکاس با وجودی که هیچوقت درکلاسهای او نبوده، بهترین شاگردی است که او در همه سالهای عمرش تربیت کرده است.
داستان آناکین اسکای واکر، کودکی برده در سیارهای دور و خشن، در میانه دورانی پرآشوب در دنیایی به ابعاد یک کهکشان، آغاز زمانی مواجهه ما با جنگ ستارگان است.
جنگ ستارگان اگرچه بازگویی اسطوره خیر و شر است، اما در دل خود داستان پدران و مادران و پسران و دختران آنها است. داستانی عمیقا اخلاقی و خانوادگی در میانه حماسهای که در ابعادی کهکشانی و در زمانی دور و در میان نژادها و گونههای مختلف اتفاق میافتد.
آناکین معصوم درنهایت در مسیر تحقق آرزوی خود به تقدیر نیرو، این واژه غریب و عجیب که اشاره به نیرویی کیهانی دارد که همه موجودات را در برگرفته و آنها را احاطه کرده است، به شاگردی مکتب جدای در میآید، اما او رها نیست. دل بسته است، نمیتواند دل بکند و رها کند و این رها نکردن او را به تشویش وا میدارد، خوابش را آشفته میکند و تصویری که از آینده میبیند، تصویر مرگ و نابودی عزیزانی است که نگران از دست دادنشان است. آناکین آشفته از این هیاهوی درون، در مبارزهای سخت میان آموزههایش و خواستههایش، در تلاش برای حفظ عزیزترین کسانش عاملی برای ناامیدی آنها میشود.
در تلاش برای نجات مادرش، قدمهای خود بهسوی نیمهتاریک را برمیدارد و در تلاش برای فریفتن مرگ و نجات دردانهاش، خود را به تاریکی تسلیم میکند و نهتنها عامل مرگ او میشود که شعله نور را در کهکشان خاموش میکند.
اما مقدر این بود که او منجی برای نیرو باشد که تعادل را به ارمغان آورد. سالها میگذرد تا فرزندی که به دور از چشمان او بزرگ شده است در برابر انتخابی سخت قرار میگیرد. قدم به راه دشوار قهرمان گذاشتن یا تن دادن به روزمرگی زندگی روزانه. اگر پند حکیم فرزانهای چون اوبی وان کنوبی برای او کافی نیست، از دست دادن هر چیزی که او نگران از دست دادنشان است او را به راه میآورد. قهرمان ساده از زندگی عادی دست میشوید تا در بازی بزرگان نقش خود را ایفا کند و اولین قدمها را به دنیایی بزرگتر بردارد.
او سالها بعد با پدر خود مواجه میشود تا در یکی از ماندگارترین صحنههای تاریخ سینما میان پیوستن به پدر نیرومند و حکمرانی بر کهکشان، سقوط را انتخاب کند.
او چون نمونه گاندالف، جادوگر خاکستری پوش دنیای اساطیری تالکین، به چاهی عمیق سقوط میکند، دست ازدستداده و غمناک از دانستن حقیقت. سقوط او در انتهای ایام به بازگشت جدای منجر میشود. این بازگشت تنها بازگشت قهرمان نیست. بازگشت روشنی و خوبی و زنده کردن آن در دل یکی از شریرترین شخصیتهای تاریخ سینما است. دارت ویدر تحت تاثیر رفتار پسر به یاد میآورد که روزگاری آناکین اسکای واکر بوده است و امپراتور را نابود میکند.
اما پایان امپراتوری و مرگ ستاره مرگ، پایان داستان قهرمانان نیست. جشن پیروزی تازه آغاز راه است. هیچ موفقیتی دایمی نیست و چه کسی گفته پس از شکست دادن شیطان، سالهای سال میتوان بهخوبی و خوشی زندگی کرد؟
اگر اولیس در پایان نبرد تراوا باید راهی خانه شود و در راه با آنهمه بلا دستوپنجه نرم کند، جمهوری جدید نیز باید در راه رسیدن به اهدافش با شیاطین تازهای بجنگد.
دنیای جنگ ستارگان حدود 30 سال پیش ما را در روز جشن و شادی بازگشت دارث ویدر، در آخرین لحظههای حیاتش به سمت خیر، و پیروی شورشیان رها کرد. 30 سال بعدازآن شیاطین تازه و قهرمانانی تازه ظهور کردهاند و اینجا جایی است که قسمت هفتم جنگ ستارگان یا بیداری نیرو آغاز میشود.
درباره این قسمت تا وقتی همه مخاطبانمان فیلم را ندیده باشند نمیتوان چیز زیادی گفت. روزی دیگر دوباره به این بخش بازخواهم گشت. تا بازسازی این دنیای کهن و این داستان قدیمی در پوششی نو را دوباره ببینیم.
جنگ ستارگان چقدر علمی است؟
جنگ ستارگان هیچگاه ادعای علمی بودن نکرده است. اما نقشی مؤثر در تربیت نسلی تازه از دانشمندان داشته است. این تأثیر هیچوقت تأثیری مستقیم نبود. قرار نبود جنگ ستارگان فیلمی علمی باشد. تمامی سیارهها تقریبا جوی یکسان دارند، همه آنها گرانش تقریبا یکسانی دارند و سفینهها بهراحتی به تونلهای فرازمانی میبرند و از آثار نسبیتی فرار میکنند. حتی اینکه یک سفینه گذرگاه کسل ران را در 12 پارسک رفته باشد (بله، در کهکشان ما این جمله تقریبا بی معنی است!) معیاری از سریع بودن است. جانوران عجیبوغریب دنیای جنگ ستارگان شاید با اصول زیستشناسی هماهنگی نداشته باشند و البته گاهی هم برخی از آیندهنگریهای آن درست از آب درآمده است (غروب دوگانه خورشید در سیاره تاتویین را یادتان هست؟ زمانی فکر میکردند این شوخی بزرگی با علم است که سیارهای در مدار ستارهای دوتایی بچرخد و اکنون حداقل یکی دو نمونه از آن را در کهکشان خودمان کشف کردهایم).
اما تاثیر جنگ ستارگان در علم این بود که نسل جدیدی را مشتاق دنیای بزرگتر از دنیای اطرافشان کرد. دنیایی با امکانات بینظیر که اتفاقا پسری روستایی در سیارهای درو افتاده میتواند به قهرمانی بزرگ بدل شود.
تصویری از میلیونها سیاره و میلیاردها گونه زنده، تخیل تسلیحات و سفینههای پیشرفته و شمشیرهای نوری که در دوران پیشرفتهترین جنگافزارها، سلاحی باشکوه برای دورانی متمدن به شمار میروند.
هولوگرامها و ارتباطات میان کهکشانی، جنگندههای دارای دو موتور یونی، ستاره شکنها و ایستگاههای فضایی.
دنیایی شکلگرفته از درونها و رباتهای گوناگون که در آن هوش مصنوعی به اوج رسیده است و از سوی دیگر دنیایی که در آن میتوان ارتشی کامل را با کمک کلونینیگ تشکیل داد.
دیدن این جهان ذهنهای بسیاری را مشغول خود کرد. بسیاری از بزرگسالانی که جنگ ستارگان را دیدند ازآنپس مجلات علمی و صفحات علمی روزنامهها را با دقت بیشتری ورق میزدند. بعد از اکران جنگ ستارگان در دهه 70 فروش تلسکوپهای خانگی افزایش پیدا کرد و درعینحال بسیاری از کودکان و نوجوانان تصمیم گرفتند در آینده وارد رشتههای مربوط با علم و بهخصوص حوزههای نجوم و فضا و فیزیک شوند.
این تاثیر بخش مهمی از داستان جنگ ستارگان است. جادویی عظیم که باید امیدوار بود در این نسل و در این دوران هم ادامه یابد.
جنگ ستارگان اگرچه داستانی علمی نبود اما بسیاری از مروجان علم سعی کردند ایدههای آن را در دنیای علم محک بزنند و سعی کنند هرچه بیشتر داستانهای آن را در این دنیا مفهوم کنند. تیم خلاق جنگ ستارگان نیز این ایدهها را در دنیای توسعهیافته خود مورداستفاده قرار داد. به همین دلیل است که در این دنیای توسعهیافته که امروز به نام افسانههای جنگ ستارگان میشناسیم، داستان کاملی از تحول موتورهای فرافضا، تحول شمشیر نوری، کلونایز کردن سیارهها و توسعه رباتها وجود دارد.
درنهایت جنگ ستارگان مانند هر داستان افسانهای و اسطورهای دیگری داستانی برای تاویل شخصی است. همانطور که وقتی داستانهای شاهنامه یا اسطورههای یونان یا ماهابهارتا و رامایانا و یا ایلیاد و اودیسه یا گیلگمش و افسانههای نورث یا داستان ایزدان آمریکای مرکزی را میخوانیم، هر یک از ما بنا بر ایدههای خود از آن الهام میگیرم، داستان جنگ ستارگان نیز حداقل تا پایان اپیزود هفتم، چنان الگویی دارد.
[1] اشاره به صحنه ای از فیلم در اپیزود اول یا امیدی تازه که در آن هان سولو به یکی از جایزه بگیرهایی که به دنبالش بودند شلیک می کند و او را می کشد. در بازسازی فیلم جرج لوکاس صحنه ای را اضافه کرد که گریدو – جایزه بگیر – ابتدا شلیک می کند و هان سولو جواب شلیک او را می دهد. لوکاس گفته بود با توجه به تحول شخصیت سولو مهم است که او ابتدا شلیک نکرده باشند؛ اما طرفداران اصرار داشتند و دارند که سولو اولین بار شلیک کرده است.

یدگاه غیرمرتبط به این پست:
درود بر آقای ناظمی!
هر زمان دستم به دانستنیها میرسه و نوشتهای از شما میبینم، با وجد و ولع میخوانم! فقط خواستم سپاسگزاری کرده و عرض کنم: همچنان و هنوز خوانندهی پروپاقرصِ نوشتههای شما هستم.
سلام
آقای ناظمی قرار بود سری جدید آسمان شب جمعه شب ها از اول مهر شروع بشه ولی نشد
شمااطلاعی در مورد سرنوشت این برنامه ندارید؟؟
ممنون از لطف شما
دیدگاه غیر مرتبط 2 به این پست :
با سلام آقای ناظمی
بنده تا چند وقت پیش از طرفداران پر و پاقرص مجله دانستنیها بودم ولی متاسفانه بعد از مشاهده چندتا مطلب نادرست علمی در این مجله دوست داشتنی , دچار بیماری بی اعتمادی به این نشریه شدم.
با کمال احترام به تمام نویسندگان این نشریه خواهشا راه درمان این بیماری نشان بدهید .
سلام آقای ناظمی.
اولین کامنتمو برای سایت شما مینویسم :).
وقتی مطلبتونو میخوندم هرجا اشارهای به قسمتی از فیلم داشت فورا تصویر فیلم میومد توی ذهنم و لذت میبردم. من تا چند وقت پیش این فیلم رو ندیده بودم بخاطر اون شمشیرهای نوری و چیزایی از این دست میل به دیدنش نداشتم! اما علاقه کسی مثل شما نسبت به این فیلم توجه منو بهش جلب کرد.
ممنون بابت این نوشته و یه نکته به نظرم میرسه. به نظرم اون رباطهای هوشمند مثل R2 با نام کلی دروید Droid خطاب میشدند. اسمی که امروز راجع به سیستمعامل بسیاری از تلفنهای همراه هوشمند میشنویم؛ Android و البته نماد مربوط به اندروید هم خیلی شبیه به R2 نازنین است.
عماد.
سلام و ممنون از لطفتون
فکر نکنم در این متن به اندروید اشاره کرده باشم البته در متن های دیگر بوده. بله عموما ربات های این گونه به نام دروید معروف هستند. اما ربات های انسان مانند که برای تقلید و شبیه سازی رفتار انسان ساخته شده باشند را اندروید می نامند. این کمی قبل تر از سیستم عامل اندروید هست. در واقع در قرن 19 حتی ثبت اختراعاتی با نام اندروید داشتیم. به همین وضع هم هست که ربات های غیر انسان نما را دروید می خوانند.
ممنون
ممنون از پاسختون.
من متوجه شدم که داستان دروید و اندروید رو از وسطش میدونم و به اولش نیتجه میگیرم. 🙂 که البته الان اصلاح شد.
ممنون